روز دوشنبه مورخ 22 اسفند 1401 اندیشکده مرصاد در یک نشست هم اندیشی با حضور کارشناسان میزهای مختلف به بررسی ابعاد مختلف توافق ایران و عربستان پرداخت. در ادامه خلاصه ای رسانه ای از مباحث مطرح شده در این نشست برای خوانندگان محترم ارائه می گردد.
جلسۀ هم اندیشی پیرامون زمینهها و تأثیرات توافق ایران و عربستان در پکن
دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۱
با تشکر از همه دوستانی که قبول زحمت کردند. با توجه به تسلط ویژه همه بزرگواران بر تحولات اخیر به خصوص امضای توافق عادی سازی روابط بین ایران و عربستان نیاز به مقدمه خاصی نیست و مستقیم وارد اصل بحث می شویم.
شروع میکنیم با آقای رضوی.
سیدهاشم رضوی: بحث سر این است که یک اتفاقی افتاده، یک پروندهای که دو سال در حال کش و قوس بود بالأخره به نتیجه رسید، علی الظاهر با وساطت چین و آن چیزی که گفته شده خود چینیها هم این کار را انجام دادند. شاهدی هم تا الآن نیست که ایران یک همچین درخواستی کرده باشد، یا این که سعودی این درخواست را بکند.
برویم به این سمت که این اتفاق چرا افتاده؟ چرا عربستان بعد از این همه اصرار ایران و درخواست ایران و عدم قبول عربستان یک همچین بحثی را قبول کرده. به نظرم این قسمت را از اینجا شروع کنیم بد نباشد. چندین بار این اتفاق افتاد، ایران درخواست داد، وساطتها انجام شد ولی این مورد قبول سعودیها نبود تا این که چین وارد شد. چین که وارد شد دیدیم که در خفای کامل به صورت کاملاً سکرت این مذاکرات انجام شد و خیلی سریع هم به نتیجه رسید. واکنشهایی که داشت عمدتاً واکنشهای مثبتی بود مگر یکی دو تا واکنش که از طرف آمریکا و رژیم صهیونیستی بود. بقیه تقریباً میشود گفت مثبت بود ولی برخی نیز عکس العمل منفی داشتند. مثلاً یکیشان فیصل قاسم بود که اگر سعودی چند روز صبر میکرد ایران متلاشی میشد و ایران از درون فرو میپاشید. چرا سعودی این طوق نجات را به قول اینها برای ایران انداخت؟ و ایران را از گردابی که در آن داشت غرق میشد بیرون کشید؟ این تعبیری است که آنها میکنند.
اینها معتقدند ایران به مرحلۀ فروپاشی رسیده بود از نظر وضعیت داخلی، از نظر اقتصادی، قیمت دلار و این حرفها، سعودی برایش این طوق نجات را انداخت و بیرونش کشید. عبد الرحمان الراشد دو تا مقاله دارد، در این دو روز دو تا مقاله پشت سر هم نوشته.
گوینده: موضع این دو نفر (الراشد و ترکی الحمد) خیلی مهم است.
سید هاشم رضوی: ترکی الحمد خودش نزدیک سه تا مقاله در این دو روز دارد. عبد الرحمان الراشد نزدیک دو تا مقاله دارد، در مجموع در این ۲، ۳ روزه سعودیها خیلی فعال هستند.
عبد الرحمان الراشد یا ترکی الحمد، طارق حمیدان. اینها وقتی صحبت میکنند اینها دارند دیدگاههای رسمی عربستان را به صورت رسانهای میگویند. و الا اینها در عربستان کسانی نیستند که بگوییم این دیدگاه غیر رسمی است، نه. اینها همه دیدگاههای حکومتی است. اینها دیدگاه های حکومت را به صورت غیر رسمی دارند اعلام میکنند.
شما توییتر عربستان را در این ۲، ۳ روزه اگر چک میکردید تقریباً میشود گفت سه گروه شده بودند. یک گروه که معتقد بودند سعودی ایران را آمده نجات داده و به خاطر همین یک دیدگاهی هست.
گوینده: یعنی میگویند اشتباه سعودی اشتباه کرده؟
سیدهاشم رضوی: نه، طیف حکومتیاش نمیگوید اشتباه کردی. میگوید که ایران قابل اعتماد نیست، این به زودی به ما ثابت می شود که علیرغم خیرخواهیمان اشتباه کردیم. ولی ما چرا این کار را کردیم؟ چون که میخواستیم آن نقاب را از چهرۀ ایران برداریم. دو سال است هی میگوید آقا من صلح طلبم من فلانم من چی هستم، ولی ما بالأخره ثابت خواهیم کرد هم برای این و هم برای طرف چینی. و طرف چینی هم بالأخره متقاعد خواهد شد که ایران بازیگری نیست که در این منطقه بشود باهاش بازی کنی. طرف شما بشود.
گوینده: کدی هم داده یا نه؟
سید هاشم رضوی: پر کد است. این دستۀ توییتر است، این خیلی شفافیت پیدا کرده.
دستۀ دومی که در توییتر هستند کسانی هستند که دقیقاً آن سر طیف هستند. معتقدند که، مثالش را ظهر زدم، مثلاً یک لبنانی آمده بود گفته بود که آیا سید حسن نصر الله، از این پس برای سعودی ها یک شخصیت خوب خواهد بود ؟ یک عدهای آمده بودند -که فکر کنم ذباب هستند بیشتر- که ربطی به شما ندارد، شما فلان هستید، شمایی هستید که این وسط له میشوید، مشکل ما با برادران ایرانیمان بین خودمان است و خودمان حلش خواهیم کرد. الاخباریه بعد از ۷، ۸ سال برای اوّلین بار زد الجمهوریة الاسلامیه ایران ، یعنی نام کامل را نوشت؛ بدون توهین های مرسوم در این سالهای اخیر.
موضعشان به شدت طرفدار توافقند، توافق ایران و عربستان را یک شروع جدیدی برای این منطقه میدانند و این امید را ایجاد میکنند که بعد از این در منطقه اتفاقات خیلی مهمی خواهد افتاد.به نظر من اینها بیشتر ذباب هستند و بر اساس دستورالعمل های ابلاغی این مواضع را می گیرند.
طیف بعدی هم اخوانی ها و بخشی از ذباب اماراتی هستند که اینها دیگر زیادند. مثلاً افرادی مثل عبد الخالق عبد الله. اخوانیها. خیلی از اخوانیها. حالا جالب است که این دو تا اینجا اتفاقاً متحد هم شدند. اینها خیلی از توافق استقبال نمیکنند، توافق را یک نوع شکست برای آمریکا میدانند. توافق را پیروزی چین، پیشروی چین، نفوذ چین دانسته و بیشتر رقابت بین جنگ آمریکا و چین را بُلد میکنند و رویش تمرکز دارند. خیلی به سعودی و به ایران نمیپردازند که ایران قرار است چه کار کند. برای خودشان این وسط یک معرکهای تعریف کردند و دارند در آن پیش میروند.
گوینده: ولی اجمالا مثبت است.
سید هاشم رضوی: آره، مثبتیاش مثبت است، اینها میگویند که این اتفاقی است که الآن افتاده. بعلاوه سعی میکند کم اهمیت جلوه بدهند. بحث ایران و سعودی را کم اهمیت جلوه میدهند و می گویند اتفاق خاصی بین این دو کشور نیفتاده و این اتفاق اگر اهمیت دارد از این جهت است که رقابت چین و آمریکا را نشان می دهد. مثلاً چین آمده آمریکا را در این اتفاق عقب رانده.
به نظر می رسد یک دلیل عدم استقبال این طیف از توافق هم این است که با این موضوع عربستان دوباره میتواند قدرت اوّل شبه جزیره بشود و امارات را بهتر کنترل بکند. یعنی اگر سعودی بتواند یک خرده از تنشی که با ایران ایجاد کرده خودش را رها بکند و تمرکزش را ببرد روی اینکه، موضعش را در شبه جزیره دوباره تثبیت کند به ضرر امارات است. اینها اصلاً خوششان نمیآید که عربستان در صدر اخبار بیاید.
حمید عظیمی: اجمالاً اخوانیها به شکل جالبی واکنششان مثبت بود. یعنی مثلاً همان شنقیطی اینها را ببینیم اجمالاً انگار احساس میکنند توافق ایران و عربستان میتواند فضایی را برای تحرک اخوانی ها ایجاد کند. بالاخره در این فضای رادیکال کمتر امکان تحرک داشتند و کاهش نمش به نفع آنها خواهد بود.
گوینده: این را به نظرم یمنیها و لبنانیها هم در همین زمین بازی میکنند. یعنی اینها هم دارند میگویند که آقا ما قرار است یک نفسی بالأخره بکشیم. این که من دیدم، یعنی در فضای مجازی اینگونه هست. صدریها ناراحت بودند و جالب اینکه اطاری ها به شدت سر به سر صدریها میگذاشتند.
گوینده:موضع سلفی ها چه بود؟ مدخلیهایشان؟
حمید عظیمی:مدخلیها که قطعاً. حالا من یادم نیست دیده باشم ولی قطعاً مدخلیها با حکومت هستند.
گوینده: این اسلامگراها را یک مقدار توضیح بدهید به نظرم واقعاً چیز است. حسشان این نیست که در این دوره مبارزۀ سعودیها با اسلامگراها کم بشود.
فکر میکنم اسلامگراها برآوردشان این است که در این دورۀ جدید سعودیها آن موضع ضد اسلامگراییشان تضعیف میشود.
سرجمع میشود گفت که جریان اخوانی در این داستان اجمالاً حس مثبتی داشته یا این که بگوییم مجموعاً حسشان مثبت بوده، تحلیل این که چرا، برداشتشان این است که اتفاقی قرار است بیفتد که دید مثبتی پیدا کردند در این داستان. در مورد این که اصل قضیه که اصلاً دیدشان مثبت است یا نه، خیلی شواهد محدودی دیدم، آن چیزهایی که من دیدم عمدتاً مثبت بوده الا همینهایی که سمت خلیج بودند. تا جایی که یادم است ترکی شلهوب، یک فاز منفی داشت.
گوینده:شلهوب یک شخصیت واقعی نیست ولی نمایندۀ جریان است. جریان سلفی قطری است.
حمید عظیمی: یا مثلا اصلاحیها را شما گفتید من خیلی از اصلاحیها چیزی ندیدم و احساسم این است که آنها قاعدتاً استقبال می کنند. البته دیدم که رقبایشان یک جورهایی متلک دارند میپرانند.
روی این حساب اصل این که آیا اصلاً اجماعی وجود دارد در جریان اسلامگرا، من شک دارم. مثلاً فلسطینیها دید مثبتی دارند، مشخص است، چون احتمال میدهند که با نزدیک شدن روابط ایران و عربستان، ارتباطات کنونی آنها با ایران مورد مواخذه قرار نگیرد.
گوینده: حتی با سعودی بهتر بشود.
حمید عظیمی: نه با سعودی که خیلی الآن رابطه ندارند. مسئله اینجاست که یکی از دلایل اینکه سعودیها اینها را میزدند این بود که شما باید از ایران فاصله بگیرید. حالا میگویند شما خودت رفتی بستی دیگر به ما چه میخواهی بگویی؟ داریم کار میکنیم. از این جهت یک مقدار آن جریانهای طبیعتاً از اسلامگرا سابقۀ روابط با ایران دارند و طرف مقابل ندارد، جریانهایی که الآن بالفعل رابطۀ سعودی داشته باشند و بخواهند از آن سمت احساس میکنند با ایران عملاً میتوانند کار کنند. یک سمت دارد که عمدۀ اینها یک طیف شاید محدودی از این جریان باشند که دید مثبت به این قضیه دارند. اما این مسئلهها یک مقدار موضع قطریها و کلاً طیف نزدیک به قطر برای من در ابهام است که چجوری به این قضیه نگاه میکنند. اجمالاً احساس میکنم این سطح به شکل کلی یعنی آن موضوعی که در مورد حماس و جریان فلسطین وجود داشت تا یک حدی در مورد قطر هم صادق است چون کلاً در فضای خلیج یک مقداری تک افتاده به واسطۀ این که متهم بود با ایران خیلی دارد تعامل می کند و به همین سبب ممکن است که تلطیف فضا بین ایران و عربستان یک فضایی هم برای قطر ایجاد کند و بالأخره بگوید که شما هم تازه رسیدید به آن نقطهای که من داشتم پیگیریاش میکردم یعنی تلطیف روابط خلیج با ایران و از این جهت اجمالاً دید مثبتی داشته باشم. و به تبع قطر طبعاً طیفهایی که از اسلامگرا، غیر اسلامگرا که همین خط مشی قطر را میپسندیدند در تعامل با ایران آنها هم اجمالا پالسهای مثبت میدهند نسبت به این داستان توافق.
به نظرم بعد از اغتشاشات ایران، و حتی از قبلش هم به شکل جدی این سیاست وجود داشت در تصمیمگیران که بالأخره باید یک فکر اساسی برای عربستان کرد. اما در عمل عربستان پیش دستی کرد و با این ماجرای اغتشاشات شمشیر را از رو بست. مجموعه های داخلی خیلی پیگیر بودند که تلافی بکنند ولی احساس من این است که در این ۳، ۴ ماهه یک مقدار همین که چین وسط افتاد و نیاز ما به چین و دیگری این ضربۀ دومی که سر ماجرای دلار و اینها وارد شد، به طور کلی طیفی را که پیگیر واکنش به سعودی بودند در انفعال برد. گذشته از اینکه چیزی هم روی زمین نتوانسته بودند ارائه بدهند. همۀ پیشهادها دم دستی و کلیشهای بود. هیچ برنامۀ استراتژیک بلند مدتی، هیچ زیرساخت سازی، هیچ اتفاق اساسی پدید نیامد. روی حساب این مجموع شرایط با ابتکار عمل چین و پیگیری طیف سینوفیل ها و با ضربۀ دومی در ماجرای دلار عملاً تمرکز سیستم بیش از پیش به هم خورد و اینها در دسترسترین و نقدترین گزینۀ موجود را که روی میز بود پی گرفتند.
احمد حاجی صادقیان: چند نکته را عرض کنم. اوّل این که یک سریها خیلی سفت و سخت و محکم میفرمایند که آمریکا در جریان نبوده، به نظر کاملا اشتباه است. آمریکا کاملاً در جریان بوده، شواهدی که هست این است که آمریکا در جریان بوده، خصوصاً در پروندۀ یمن ورود اخیر اندیشکدههای آمریکایی و آن سیاست جدیدی که گذاشته برای قطع ارتباط لجستیکی ایران و انصار نشان میدهد که اطلاع داشتند از این که یک تحول جدی روی زمین است قرار است شکل بگیرد.
نکتۀ دوم این که در همین اندیشکدهها بزرگترین و مهمترین توصیهای که وسط گذاشتند این است که قطع ارتباط لجستیک نظامی و به تبع آن سیاسی انصارالله و ایران نقطۀ مهمی در حل پروندۀ یمن به نفع منافع آمریکا و غرب خواهد بود.
نکتۀ بعدی این که پایان جنگ، پایان محاصره و حل بحران یمن چیزی است که دولت بایدن به دنبال آن است. یعنی اینجوری نیست که دولت آمریکا بخواهد این جنگ ادامه پیدا کند. به همین دلیل استقبال میکنند از این که، پس سر جمع می توان گفت آمریکا در جریان و موافق این اقدام بوده است.
کلاً دموکراتها و بایدن با این شعار آمدند که ما نمیگذاریم بن سلمان هر کاری بخواهد بکند و پایان جنگ یمن یکی از شعارها و وعدههای بایدن بود. دموکراتها خیلی جدی به دنبال این بودند.
بالاخره آمریکایی ها یک ظرفیتی باید ایجاد کنند برای این که بتوانند رابطۀ نظامی و سیاسی انصارالله و ایران را کاهش بدهند و مختل کنند.
خلاصۀ مطلب این که آمریکاییها در جریان بودند براساس برآورد بنده و استقبال میکنند از این که فضای تنش بین عربستان سعودی و ایران کنترل بشود تا بتوانند در این فضا ارتباط سیاسی و لجستیکی ایران و انصارالله را کاهش بدهند تا از این طریق زمینه برای کاهش نفوذ در صنعا را ایجاد کنند.
گوینده: یک مثال نقض بزنم. مگر جنگ اسرائیل و لبنان تمام شد توانستند حزب الله را از ایران دور کنند که الآن توقع همچین چیزی هست.
احمد حاجی صادقیان: این پیشنهاد صریح اندیشکده هایشان است.
گوینده: این برایشان یک درسی است، میگویند ما آنچنان که باید در پایان جنگ اسرائیل و حزب الله وارد نشدیم، حزب الله را به رسمیت نشناختیم، به آن به اندازۀ کافی بها ندادیم و آن را راندیم در دامن ایران و این رابطه تثبیت شد.
احمد حاجی صادقیان: نکتۀ بعد این که سعودی هم دنبال این نیست که بحران در یمن تمام بشود. یک معادلهای بود اگر حملۀ هوایی به خاک یمن نشود هیچ حملهای به خاک سعودی نمیشود. این معادله از پارسال تقریباً همین ایام دارد اجرا میشود، انصار هم پایش وایستاده زیرش هم نمیزند چون مزیتش برای انصار بیشتر است تا سعودی. سعودی هم این را فهمیده برای همین دیگر وارد جنگ مستقیم با انصار نمیشود. ولی حاضر هم نمیشود ثبات در یمن پا بگیرد. این اقداماتی که الآن دارد انجام میدهد و جبهۀ مخالفان انصار را دارد جمع میکند، اختلافات بینشان را حل میکند و اینها را دارد یکپارچه میکند مشخص است که برای ایجاد یک جنگ داخلی بلند مدت در یمن دارد برنامهریزی میکند. مشکلی هم با این که هزینهاش را تأمین کند اصلاً ندارد.
احمد حاجی صادقیان: اما روی زمین به نظر من سرنوشت این کاهش تنش چه میشود؟ بالأخره دوستان که کوتاه نمیآیند، برای انصار کمک نفرستند. انصار هم که دیگر نمیگوید نفرستید. کمکها ارسال میشود، لو میرود، اوّلیاش را چشمپوشی میکنند، دومیاش را چشمپوشی میکنند. سر سومیاش بالأخره جیغ و داد سعودیها بالا میرود و راه می افتند که بله ببینید اینها خائن بودند، اینها چی کردند ما هم زورمان را زدیم، اتفاقاً به نظرم اینجا هم آمریکا بدش نمیآید که حیثیت چین را در منطقه و جهان ببرد و ارتباط اقتصادی چین و ایران را هم مخدوش بکند. که چینیها نسبت به ایران بدبین بشوند که آره شما آمدید یک قولی به ما دادید و پایش نایستادید. در کل معتقدم عمر توافق ایران و عربستان بیشتر از ۳ ماه نخواهد بود. یعنی سر سه ماه دوباره ۲، ۳ تا کشتی دیگر میگیرند و ….
گوینده: ظاهراً که در یک سال پیش تا حالا عربستان ظاهراً به این نتیجه رسیده است که بیشتر از این در فضای شمال یمن بخواهد تحرک کند سودی ندارد. انصارالله هم هر چند آقایان مدعیاند که نه اگر فشار بیاورد اینها بیرون میروند، ولی انصارالله هم زور زیاد زده است. عربستان و انصار الله هر دو به بن بست رسیدند، و عملاً هم میبینید یک سال است تحرکی در شمال اتفاق نمیافتد. همۀ تحرکات در جنوب آمده.
گوینده: این که شمال تحرک ندارد علتش ناتوانی است یا نخواستن است؟
گوینده: عدم وجود افق در دسترس برای دو طرف.
گوینده: یعنی اینها میبینند ما هر چی پول اینجا بریزیم زورمان به آنها نمیرسد
گوینده: نمیتوانیم دیگر
گوینده: اینها میبینند هر چی تلاش کنند به نتیجه نمیرسد بنابراین این جبهه قفل است. به معنای از دست رفتن یکی از اهرم فشارهای ایران علیه سعودیهاست
گوینده: وقتی بعد انسانی برای عربستان در یمن مطرح است شما که بعد اصلی جنگ بوده قفل شده میرود بحث سیاسی میشود و بحث اقتصادی دیگر.
گوینده: اینطوری است که خیلی واضح است.
گوینده: فارغ از قضاوت کردن. توصیفیاش این است که الآن قفل است، هر دو طرف تمایل دارند یک اتفاقی بیفتد.
ایمان محمدی: فضای یمن که نگاه میکنی میبینی تحرکات دقیقاً روی همین طرف رفته. انصار الله دارد تأسیسات نفتی میزند بنادر میزند میگوید آقا اگر من را در اقتصاد باز نکنید فضاهایم را من هم نمیزنم جنوب هم باز بشود. روی جنوب فشار میآورد، عربستان هم قبول میکند بندر الحدیده را باز میکند. یکی از این مقالات پنج گانۀ این یادداشتهای پنج گانۀ اندیشکدۀ آمریکایی سر این بود که ما این پولی که انصار الله میخواهد را بدهیم یا ندهیم. بعد آنجا مفصلاً بحث کرده که نباید بدهیم، بلکه باید یک جایی دیگر برایش باز بکنیم که این درآمدی که نیاز دارد تأمین بشود اما پول به او ندهیم. بعد خروجیاش چی شد؟ خروجیاش این شد که ۲، ۳ روز بعدش بندر الحدیده رسماً باز شد، عربستان گفت که من بازرسی نمیکنم دیگر و درآمدش هم به انصار رسید تا بهانه نداشتن منابع برای تامین حقوق کارمندان را از دست بدهد. الآن هم که قاعدتاً رشد زیاد شده، هفتهای ۲۰، ۳۰ تا کشتی آنجا میرود پهلوگیری میکند درآمدش هم برای انصار الله است. یعنی ببینیم که عربستان قبل این که به ایران بخواهد توافق بیاید عملیاتی بکند در یمن هم کوتاه بیاید. همین فضا در سوریه هم هست. در این جریان بین المجالس بغداد نسبت به سوریه هم یک عقب نشینی صورت داد. یعنی به نظر میآید عربستان در طرحهای منطقهایاش دارد یک نرمشی انجام می دهد. یکی از این پروندههای منطقهایاش هم قاعدتاً سوریه بوده، یمن بوده، ایران هم قاعدتاً در رأسش است.
گوینده: پاکستان بود، قبلش ترکیه بود، قبلش خیلی جاهای دیگر بود. قطر بود.
وحید اخوت: اوّلاً که به نظر من در ظاهر که اماراتیها برخوردی خیلی سردی با این توافق داشتند در حد این که امبارک است مثلاً اینجوری. حتی دیگر کاراکتر توییترشان هم تمام نکردند یک پیام را، همین در حد یک خط مبارک باشه که یک خرده برای من عجیب بود یعنی به نظرم میرسید که این نشان دهندۀ این است که سعودی در این زمینه به اندازۀ کافی با امارات هماهنگی انجام نداده. یعنی وقتی که اینها میخواهند ضربه بزنند به ایران کاملاً سعودی از بازیگری امارات استفاده میکند، از اینجا صرافیها را میبندد، دلار را میبندد، درهم را میبندد، ولی در حل ماجرا انگاری که اینها یک خرده احساس کردند که سعودی تک روی کرده.
گوینده: قطر هم همین بوده، درست است؟
وحید اخوت: در قطر هم همین بود دقیقاً. العلا هم همین بود. این یک روندی بود که بتواند سعودی را از یک گیر افتادن در مخمصههایی که نسبتاً خودش برای خودش درست کرده بود نجات بدهد و به سعودی این ابتکار عمل را بتواند بدهد که پروژههای جدیدی برای خودش تعریف کند، امری که به نفع امارات نیست. چون گیر کردن عربستان در آن پروژههای بی سرانجام و بی انتها عرصه را برای ابتکار امارات باز میگذاشت. امارات توانسته بود به آسیای جنوب شرقی وارد بشود، در پاکستان بازیگری بکند، در مصر جدی ورود بکند، همۀ اینها به خاطر چی بود؟ به خاطر این که عربستان کل تمرکز و چشمش به یمن بود. و با پس کشیدن شبکۀ سلفی و وهابی هم که در این کشورها دوانده بود حالا داشت اینها را هم برمیگرداند چیز جدیدی اینجا ارائه نمیداد به خاطر این که ابتکار عمل را نمیتوانست همراه با این پروندههای بی سرانجام انجام بدهد، و لذا یک خلاء قدرتی ایجاد شد امارات داشت از این خلاء قدرت استفاده میکرد.
حل شدن مسائل عربستان به معنای این است که برود در پلۀ بعدی احیا بکند حوزههای نفوذ خودش را، حوزههای قدرت خودش را، طرح جدید بریزد، حالا وهابیت را عقب کشیدیم چه مانعی میخواهیم جلو بگذاریم؟ دانشگاه مدینه فیتیلۀ اسلامیاش پایین کشیده بشود چه طرحی میخواهد جلو بیاید؟ آسیای جنوب شرقی را چجوری با خودمان دوباره همراه کنیم؟ پاکستان را چجوری طرف خودمان بیاوریم، مصر را چجوری با خودمان همراستا بکنیم؟ یعنی آن لیدرشیپی که عربستان از دست داده بود در فضای از بین رفتن تنش بین عربستان و ایران و متوقف شدن پروژههای بی فرجامی که به اشتباه شروع کرده بود این امکانش به وجود میآید و این خیلی برای امارات بد است. امارات دوباره یک بازیگر درجه ۲ میشود، دوباره سیادت عربستان در شبه جزیره و در جهان اهل سنت میرود به سمت این که تثبیت بشود، البته امارات هم بدون دفاع نیست، بالأخره این ۵ ساله زحمت کشیده و جاهایی که تصاحب کرده را به راحتی به عربستان پس نمیدهد و من هم احساس میکنم یک پلۀ دیگر هم که عربستان وارد این ماجرا شد این بودش که دوباره دید که من الآن مثلاً آن منابع مالی که همه را سر بحرانهای قبلی سوزاندم الآن دوباره یک تجهیز منابع جدی شدم، دوباره پول سرازیر شد به خزانهها و دوباره درآمدهایم همه دارد رکورد میزند، این زمینۀ این را به وجود میآورد که بتوانم یک افق جدیدی را باز بکنم. پیش نیاز این افق جدید چی است؟ بستن پروندههای قدیمی. به نظرم یکی از مهمترین عرصهها در این زمینه پروندۀ امنیتی و نسبتی است که عربستان با قدرتهای بزرگ دارد. یعنی باید بتواند در دنیای جدیدی که آمریکا چشمش بیشتر به اروپا و درگیر چین است بتواند یک رابطۀ منطقیتری با آمریکا تعریف بکند. در دنیایی که چین خاورمیانه برایش روز به روز مهمتر میشود بتواند یک بازتعریف جدیدی از روابط خودش با چین ارائه بدهد. و به نظر من حتی در زمینۀ سیاسی امنیتی هم روی چین حساب کرده در این موضوع. چون اتفاقاً آمریکاییها در تجهیز عربستان خیلی دست به عصا عمل میکردند. یعنی یا تجهیزات صرفاً دفاعی به او میفروختند یا تجهیزات به نحوی بود که بدون حضور آنها قابلیت به کارگیری نداشت. و این چین بود که به آنها تجهیزات آفندی را به دور از چشم آمریکا به طور مخفیانه رساند.
نمونه آن بجث موشک های بالستیک و وقتی این لو رفت بزرگترین مخالفش و کسی که بیشتر از همه عربستان را تحت فشار گذاشت آمریکا بود. چون به هر دلیل آمریکا نمیخواست یک امنیت خود بنیاد در عربستان به وجود بیاید تا دایرۀ بازیگری خودش قویتر باشد. و عربستان احساس میکند که اگر روابط خودش را بتواند با چین گسترش بدهد و تعمیق بکند میتواند برود به سمت این که امکانات آفندی مستقل که ماشهاش در اختیار خودش باشد را به دست بیاورد و این در بلندمدت در برقرار کردن توازن نظامی با ایران اثربخش است. اما به لحاظ این که در این مقطع چرا این اتفاق افتاد و چی شد که به اینجا رسید حدس من، تحلیل من بدون این که بخواهم به چیزی مستندش کنم این است که این روند؛ روند مستقلی از مذاکرات بغداد بود. یعنی مذاکرات بغداد، مذاکراتی نبود که بخواهد به جایی برسد و دو طرف را بر یک موضع واحدی مشترک کند. چین میآید به عربستان با تمام کشورهای حوزۀ خلیج فارس دیدار میکند و اینجا یک برآورد در صحنه از این میکند که در این منطقه چه بازیگری داشته باشد و این بازیگریاش چه موانعی داشته باشد پیدا میکند. بعدش رئیسی به چین میرود و آنجا هم آن برداشتی که چین از منطقه و همکاری با او داشته تا حد زیادی به ایران منتقل میشود که اگر میخواهید ما با تو کار بکنیم، سرمایهگذاری بشود چی باشد چی باشد، این مسائل را باید حل بکنیم. و در پی این دو تا سفری که ما میتوانیم بکنیم با سرعت زیادی ناگهان شمخانی میرود و این اتفاق میافتد و به نظر من این توافق بیشترین کارکرد نقدش این است که زمینۀ گسترش همکاری بین چین – عربستان و ایران – عربستان ایجاد میکند.
اگر بخواهیم در مورد آینده توافق ایران و عربستان بگوییم به نظر من ایران از پروژههای منطقهایاش علیه عربستان کوتاه نخواهد آمد و دوباره عربستان به اطراف ماجرا نشان میدهد که دیدید ایران باز دوباره تنش آفرینی کرد، و عربستان از این فرصت استفاده می کند تا بتواند طرفهای همکار خودش یعنی چین و آمریکا را متقاعد بکند که من با یک بازیگر نامتعارف در صحنۀ روابط منطقهای روبرو هستم و حالا که این اتفاق افتاده شما باید دغدغههای من را در رابطه با ایران به رسمیت بشناسید و سطح همکاریهایی که ما از شما درخواست میکنیم را گسترش بدهید. یعنی دیگر چینی این حرف را نتواند بزند که تو با ایران تنشت را کم کن تا من این گام را بردارم.
گوینده: پس تلقی نهاییتان این است که عربستان خودش نیامده، در رودربایستی با چین
وحید اخوت: نه. اتفاقاً خودش آمده و میخواهد به چینیها اثبات کند دیدید ایران مثلاً همان کسی است که من میگفتم و بعدش میتواند در روابطی که با چین و آمریکا دارد از این استفاده بکند. اصل منفعت را آنجا میبرد. دیگر چین یا آمریکا نمیتوانند منوط بکنند خواستهها و درخواستها و دغدغههای امنیتی و اقتصادی و سیاسی عربستان را و بگویند تنشت را با ایران حل کن.
این نکته را بگویم بحثم تمام است. و آن هم این است از یک زمانی آمریکا در واقع اراده کرد که این منطقه را امن بکند برای این که تأمین انرژی بکند. به خاطر چی؟ به خاطر این که به انرژی این منطقه نیاز داشت. از یک روزی دیگر انرژی این منطقه را نیاز نداشت و تأمین امنیت کردن در انرژی خلیج فارس سواری است که آمریکا به کی میدهد؟ به چین میدهد. چین تصمیم گرفته که من باید در این زمینه وارد بشوم و باید در امنیت اینجا یک مهرۀ تأثیرگذار باشم چون آمریکا این سواری را در درازمدت به من نخواهد داد و در آینده از آن به عنوان یک اهرم فشار استفاده خواهد کرد، کما این که من در تحلیلها دیدم که میگفتند بعید نیست که آمریکا بیاید امنیت انرژی خلیج فارس را به هم بزند برای این که انتفاع چین را از آن کم کند.
علی اصغر نجابت: به نظر من در مورد اتفاق امروز دو نکتۀ مهم وجود دارد. یکی این که نقش چین را چقدر پر رنگ ببینیم در انجام شدن این توافق. دو نسبت این توافق با مذاکرات بغداد. این اگر این دو تا گره باز بشود تصویر روشنی از این توافق پیدا خواهیم کرد. تنها اتفاقی که قبل از این افتاد همین سفر آقای الکاظمی بود که یک پیامی به صورت رسمی از عربستان برای ایران آورد و خیلی جدی آن مذاکرات چین شروع شد.
نکتۀ اصلی این است آن قدری که من خبر دارم، حالا براساس. متن نهایی که نوشته شده تقریباً محصول خروجی آخرین دور مذاکرات بغداد بوده. اصلاً این فرض که چین خیلی نقش پر رنگی داشته در این تفاهم خیلی نیست.
برآورد شخصی خودم این است که تمایل ایران بیشتر بود که این اتفاق الآن در چین بیفتد. یعنی اعلامش توسط چین باشد و مذاکرات نهایی در چین بیفتد. شاید دیده باشید.
بعد از سفر آقای رئیسی به چین آنجا ظاهراً سه تا تفاهم ننوشته اتفاق افتاد، یکیاش هم مسائل منطقهای بود که قرار شد چین حضور پررنگتری داشته باشد، به همین دلیل ایران میخواست اوّلین گامش این باشد. این که عربستان چرا تمایل دارد، دوستان توضیحات خیلی خوبی دادند، به نظر من عربستان الآن به نقطۀ، به خصوص هم پروندۀ عراق کمتر توضیح دارد، در پرانتز یک دقیقه توضیح بدهم که به جز داستان یمن و به جز داستان لبنان که خیلی واضح بود یک مقدار زیادی هم داستان عراق برای عربستان مهم بود، به شدت تلاش کرد یک کنشگرهای جدی دوران الکاظمی داشته باشد حتی همین را خیلی پررنگ کند، نقش اهل تسنن را پررنگ کند، به شدت به جریانهای شیعه تلاش کرد نزدیک بشود سعودی، ولی بعد از روی کار آمدن سودانی یک مقدار زیادی همین حس بن بست بهش دست داد، گرچه که سودانی هم رابطۀ خیلی خوبی با سعودی داشت ولی خب لابیهای سعودیها به شدت کمرنگ شده بودند. همین که واسطهاش را با ایران هنوز الکاظمی میبیند، یعنی این که نتوانسته با دولت مستقر ارتباط پررنگی مثل سابق برقرار کند، به همین دلیل پروندۀ عراق هم یکی از پروندههای به بن بست خوردهاش بود، مثل پروندۀ یمن که تقریباً نیم سال است به بن بست خورده، پروندۀ لبنان بیش از یک سال و نیم است که به بن بست خورده، به همین دلیل این تمایل وجود داشت، شاید مثلاً اگر یک سال پیش بود تمایل در عربستان نبود ولی الآن به نظرم تمایلش خیلی جدی بوده است و به همین دلیل پیام فرستاد. حالا فارغ از این که محتوایش چه بوده است. نکته دوم اینکه اتفاق ویژهای نبود، همان مسیری که قبلاً تفاهم شده بود پیگیری شد -تقریباً-، یعنی ما سه بار تقریباً تفاهم کردیم روی باز کردن کنسولگریها و سفارتخانهها و راحت شدن پروازهای بین ایران و عربستان، همین مسیر عمدتاً رفته. نکتۀ اصلیاش هم این است که چرا چین محل تفاهم قرار گرفت؟ هم عربستان تمایل دارد بچرخد به سمت چین و هم ایران. این در هر دو واضح است. عرض کردم تحلیل من این هست که ایران مشوق بود که این اتفاق آنجا بیفتد و شاید عربستان در وهلۀ اوّل پیگیر نبود که آنجا بشود.
گوینده: یعنی چین فقط سالن پذیرایی بود
علی اصغر نجابت: تقریباً. کلاً آقای شمخانی ۳ روز آنجا بود. حالا در ۳ روز چه کن فیکونی میتواند بکند. بعد از ۳ روز تفاهم اعلام شد. حالا دیگر قبلش مثلاً در ایران آماده کردند متن را یا …
نکتۀ اساسی این است که در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی چقدر تمایل دارد این بازیگری منطقهایاش را پررنگ کند و چقدر کشورهای منطقه این تمایل را دارند که بازیگری چین را در اینجا بپذیرند؟ من معتقدم آمریکا به شدت روی این بازیگری چین مقاومت خواهد کرد، بر خلاف نظر دوستانی که معتقدند نه آمریکا الآن دیگر نیاز به انرژی خاورمیانه ندارد، بدش نمیآید که خاورمیانه را به هم بزند و مثلاً خاورمیانه الآن برای چین فقط یک ارزش کلیدی دارد به لحاظ انرژی، نه من معتقدم هنوز هم به لحاظ انرژی هم آمریکا، هم متحدان آمریکا وابسته به این منطقهاند، و کاهش نفوذ امریکا در منطقه به معنای واقعی کلمه قدرت جهانی آمریکا را کاهش خواهد داد. به همین دلیل در ادامه اوّلین اتفاقی که خواهد افتاد، آن که من میفهمم این است که آمریکا تلاش میکند از بازیگری چین در منطقه حتماً کم کند. حتی تلاش هم خواهد کرد این تفاهم را به قول شما به هم بزند، چه از طریق پروندۀ یمن، چه از طریق پروندۀ لبنان، یعنی اختلالهایی در این تفاهم ایجاد بکند. نکتۀ نهایی که به نظرم پروندۀ خود ما مهمتر است عراق سختترین نقش را بعد از این تفاهم خواهد داشت. یعنی عربستان به شدت تلاش خواهد کرد که فضای جدیدی که دارد ایجاد میکند، نفوذش را در عراق توسعه بدهد، زمینه هم برایش خیلی فراهم بوده، به دلیل این که یک سری پروندههای منطقهایاش را میبندد، علی القاعده پروندۀ بحرین، پروندۀ یمن و پروندۀ لبنان بسته خواهد شد، یکی از جدیترین زمینههایی که عربستان تمایل دارد و نفع بلندمدت دارد این است که پروندۀ عراق را فعال کند و حضورش را در عراق جدیتر بگیرد، در سایۀ تفاهمش با ایران هم این امکان برایش فراهمتر است. وقتی این امکان برایش فراهمتر است حتماً تلاش میکند رد پاهای پررنگتری در عراق داشته باشد، لابیهای جدیتری بگیرد، علی القاعده سنیهای عراق تقویت خواهند شد. یعنی حجم زیادی از پول سرازیر خواهد شد و گرفتن عراق الآن برایش. شاید جدیترین عرصهای که ما در سالهای آینده در کوتاه مدت با عربستان مشکل خواهیم داشت در عراق خواهد بود. به همین دلیل یک مقدار زیادی نیاز به دقت دارد که ما چجوری تعامل کنیم با دولت سودانی و با نیروهای خودمان در عراق بعد از داستان تفاهم با عربستان. این شاید جدیترین مسئلۀ منطقه است. به نظر من عربستان از خلیج رها خواهد شد، از یمن هم رها خواهد شد ولی در عراق حتماً تلاش میکند که نفوذ خودش را توسعه بدهد. و این برای ما یک مقداری گران خواهد بود.
بنده بحث خودم را در سه محور تدوین کرده ام. نخست ماهیت روابط دو طرف است. دوم چرایی وساطت و میانجی گری طرف چینی و سوم ذی نفع اصلی توافق است.
نکته اول: در هر تحلیلی در خصوص روابط ایران و سعودی مقدمتا باید توجه داشته باشیم که روابط ما با سعودی، ذاتا تنشزاست. طبیعت ساختار حاکم بر دو کشور، قابلیت همزیستی و تعامل راهبردی ندارد. در نتیجه به طور طبیعی تنش، روح حاکم بر روابط دوطرف است. طبیعت آن است. چرا؟! به چهار دلیل.
- تضاد ساختار سیاسی (پادشاهی بودن نظام سعودی و مردم سالارانه بودن نظام ایران تا سطح معینی)
- نسبت این دو با اسلام سیاسی (اسلام گرا بودن نظام سیاسی حاکم بر ایران در برابر دشمنی نظام سعودی با اسلام گرایی)
- نسبت این دو با امر انقلابی (انقلابی بودن نظام ایران در برابر محافظه کار بودن نظام سعودی)
- تضاد قومی، زبانی و مذهبی
این چهار تضاد ساختاری وقتی به موازات رقابت بر سر سیادت و رهبری منطقه ای درنظر گرفته شود، تنش-محور بودن روابط فیمابین ملموس تر می شود. با حفظ هویت و ماهیت هر یک از طرفین، امکان همزیستی میان دو طرف وجود ندارد. بلکه برخلاف آن، بقای هر یک در گروی عدم بقای دیگری است. تنازع وجودی دو ابرپروژه است.
از طرف دیگر به دلیل توازن قدرت میان طرفین، هیچ یک امکان حذف دیگری را ندارد. پس به ناچار پس از هر دوره تنش که روح و طبیعت روابط متقابل است ما شاهد یک دوره کنترل تنش هستیم که می توان از آن به دوره فترت تعبیر کنیم. علت آن هم ناتوانی طرفین در پرداخت هزینه ادامه مواجهه و تنش است. در این دوره، دو کشور استراحت می کنند، تنفس می کنند، طرح ریزی و برنامه ریزی می کنند برای دوره جدید از تنش. دو طرف نمی خوابند، بلکه با چشمانی بیدار از هم صیانت و مراقبت می کنند.
در نتیجه ماهیت عملی روابط طرفین را چرخه تنش و کنترل تنش تشکیل می دهد. تنش، ماهیت و رکن اساسی رابطه است و کنترل تنش، برآمده از اضطرار و ناتوانی طرفین در حذف دیگری.
برای مثال از 1979 و فردای انقلاب تا 1990 و حمله عراق به کویت دوره تنش است. از 1991 تا 2003 دوره کنترل تنش و بهبود مناسبات است. مجددا از 2003 و حمله امریکا به عراق شاهد بازگشت به خویشتن خویش و خلق تنش هستیم تا اواخر 2007 و اوایل 2008 که مجددا طرفین اقدام به کنترل تنش می کنند. دوره بعدی از 2011 و بر سر مساله سوریه آغاز شد و با بحران یمن در 2015 تشدید شد تا به امروز که مجددا پس از 12 سال شاهد بازگشت طرفین به سیاست کنترل تنش هستیم. به نظرم این طولانی ترین دوره تنش بود. از بین سه دوره.
خب طرفین متوجه شدند که به بن بست رسیدند. امکان ادامه مسیر برای هیچکدام از دو کشور وجود ندارد. در پرونده سوریه. در پرونده یمن. در پرونده عراق و عن قریب در پرونده لبنان. برای همین است که این تحلیل که فشار چین طرفین را وادار به مصالحه کرد به نظرم با واقعیت ها همخوان نیست. نه این که موثر نبوده. حتما بوده. ولی علت موجده توافق نبود. علت مشدده و تسریع کننده بوده. چرا که طرفین از دو سال قبل به این نتیجه رسیده بودند که ناچار به کنترل تنش هستند. منطق تاریخی مناسبات طرفین این را به ایشان تحمیل می کرد. پنج جلسه مذاکرات در بغداد ناشی از همین منطق بود: عدم امکان ادامه دوره تنش به دلیل بالارفتن غیرمنطقی هزینه ها و فقدان چشم انداز پیروزی برای هر یک از دو طرف.
نکته دوم: این که چرا چین در نقش میانجی ظاهر شد برای خود من هم غافلگیرکننده بود. اگر چه طبیعی هم بود. شی جین پینگ در سفر به سعودی این را از بن سلمان خواست. بن سلمان هم قبول کرد. بعد در سفر آقای رئیسی به چین این را به رئیس جمهور ایران هم منتقل کرد و وی هم این وساطت را پذیرفت.
این که چرا این توافق در عراق امضاء نشد به نظرم بیشتر به سعودی ها بر میگشت. به دو دلیل. نخست این که عراب و پیش ران این مذاکرات مصطفی کاظمی بود. با کنار رفتن او از نخست وزیری و روی کارآمدن شخصیتی نزدیک به اطار تنسیقی طبیعی است که سعودی ها نخواهند امتیاز توافق را به سودانی بدهند. به گمانم اگر کاظمی کماکان سر کار بود، سعودی ها شاید کمی در ملاحظاتشان این را مدنظر می داشتند. امتیاز است دیگر؛ امتیاز خیلی پررنگی هم هست.
اگر (و می گویم اگر) فرایند طبخ توافق در شورای عالی امنیت ملی هم کارپردازی شده باشد طبیعی است که لایه هایی آن جا و در بخش هایی از نظام، مناسبات بسیار بهتری با کاظمی داشتند و به طور طبیعی رغبت چندانی به دولت سودانی ندارند. پس طرفین کارپرداز توافق (و نه ضرورتا حاکمیت به مثابه کل یکپارچه) احتمالا در امتیاز ندادن به دولت سودانی همنوا بودند. با تاکید بر انگیزه مضاعف طرف سعودی.
دلیل دوم به گمانم بیشتر به پروژه طرف سعودی مرتبط است. شاید بتوان انتخاب چین را نوعی سیگنال منفی به دولت بایدن و دموکرات ها و به نوعی مهندسی انتخابات پیش روی امریکا دانست. نوعی امتیازدهی به جمهوری خواهان از سوی بن سلمان. شاید امروز از این اتفاق، قند در دل جمهوری خواهان آب شده باشد. موجی از شماتت علیه دولت بایدن به راه افتاده باشد. به هر حال این توافق لااقل از حیث سبملیک و نمادین حامل معانی مهم و ژرفی است. اگر نتوان آن را به معنای خروج ترتیبات منطقه ای از زیر اراده واقعی (ولو پنهان) امریکا عنوان کرد، اما در حوزه ادراکی شاید بتوان آن را نوعی تضعیف جایگاه و پرستیژ امریکا در منطقه و گذار به راهبرد شرق گرایی دانست. اگرچه شخصا تصور می کنم در نهایت، این توافق حامل منافع قابل توجهی برای امریکا نیز هست: کاهش تنش در منطقه با هدف تمرکز بر شرق! بر اژدهای زرد. بر خود میانجی این توافق.
حالا نقش چینی ها در انتخاب کشورشان به عنوان میانجی هم البته باید به دقت بررسی شود. به هر حال چین پروژه های جدی برای دو کشور و منطقه در سر دارد و بدون اخذ تضمین از طرفین طبیعتا برای سرمایه گذاری در این جا، ریسک چندانی نمی کند. برای همین فشار چین هم به نوبه خود موثر بوده است.
نکته سوم: فارغ از ماهیت روابط دو کشور و نیز چرایی انتخاب چین به عنوان مکان میانجی گری مساله مهم تر این است که برنده این توافق کیست؟! ایران؟! سعودی؟! چین؟! امریکا یا… به گمانم در قبال این پرسش دیگر مسائل حاشیه ای و فرعی هستند.
اجمالا برآورد من این است که فارغ از بحث چین و امریکا در دو گانه ما و سعودی برنده این توافق بیشتر از این که ما باشیم، سعودی ها هستند. چرا؟! شاید ادعای بزرگی به نظر بیاید. اما اگر خارج از تکست توافق، شرایط «زمینه ای» و کانتکستی توافق را در نظر بگیریم عرض بنده قابل فهم تر می شود.
سعودی اگرچه امروز با امریکای دموکرات ها تنش هایی دارد اما به طور کلی بخشی از سیستم بینالملل است. از آن بخش های پولدار و قدرت ساز هم هست متاسفانه. در مقابل ما بخشی از جریان ضدسیستمی هستیم. لذا وضعیت عادی و طبیعی نداریم در نظام بینالملل. برای همین است که از توافق هسته ای مان با امریکا که بزرگ تر این هاست هم نفع چندانی نبردیم. از روابط مان با اروپایی هم آبی گرم نشد.
نکته دوم این است که برخلاف ما که در تاروپود تحریم ها گرفتار شده ایم، سعودی ها تقریبا هیچ مشکلی از این بابت ندارند. نظام تحریمها مشکلاتی برای ما خلق کرده که مادام که برطرف نشوند تقریبا از هیچ توافق و آشتی سود چندانی نمیبریم. نهایت بردی که از هر توافقی بکنیم کمک به بقای خودمان است. برخلاف طرف سعودی که از این توافق به دنبال خلق لااقل یک دهه فرصت برای پیشبرد طرح های توسعه ای خودش بهره می برد. برای همین است که او بیشتر از ما به توافق و آشتی موقت نیاز دارد. اگر این توافق نباشد، کار برای سعودی بسیار سخت می شود. طرف های سرمایه گذار ریسک حضور نخواهند کرد و…
برای همین است که دستاوردهای سعودی از این توافق اساسا قابل مقایسه با ما نیست. چون روی زمین و در واقع چیزی برای نقد کردن دارند. نیازهای آن ها با کمترین مشکلی نقد می شود. در نتیجه آن ها فرصت جهش پیدا می کنند. در مقابل ما نهایتا شاهد تزریق های مالی و تجاری مخدرگونه و مسکنوار خواهیم بود که اساسا هدفش آن است که متوجه نشویم دارد چه بلایی بر سر ما می آید.
این هم به دلیل تکست توافق نیست. به دلیل کانتکست آن است. به دلیل تفاوت ظرف کنشگری هر یک از ما.
نکته سوم به وضعیت خود بن سلمان بر میگردد. همه می دانیم که بن سلمان در بدترین وضعیت از حیث مقبولیت داخلی در میان خاندان پادشاهی قدرت را قبضه کرد. دیگر داستان کودتای سفیدش را همه می دانیم. در جنگ یمن هم پس از هشت سال عملا شکست خورده است. حوثی ها که نرفتند، هیچ. عمق سعودی هم مستمرا هدف قرار گرفت. از طرف دیگر ملک سلمان در آستانه رفتن است. دقیقا به همین دلیل است که بن سلمان نامقبول در داخل پیش از مرگ پدر باید جنگ یمن را تعیین تکلیف و تنش های منطقه ای را فریز کند. گذار از دوره ولیعهدی به پادشاهی در ذیل تنش های موجود در مرزهای جنوبی و حریم منطقه ای در کنار تزلزل جایگاه در داخل، مثل راه رفتن در میدان میدن است. مبس باید در این دوره بیشتر توانش را صرف رقبای داخلی کند. از شاهزاده ها تا عالمان وهابی سرخورده از سیاست های مدرنیزاسیون قهری مبس که هر آن امکان سرکشی و زدوبندشان با سایر شاهزاده های مخالف مبس می رود. ایضا تمرکز بر سیاست های توسعه ای همچون شهر نیوم که جدای از منافع اقتصادی اش به نوعی پرستیژ و حیثیت سعودی و شخص مبس در گروی آن است. اخبار و گزارش ها از این حکایت دارد که همین الان هم در فرایند اجرای این پروژه ها تاخیر وجود دارد. در هر صورت پیشبرد اهداف توسعه ای و تثبیتی در سعودی مستلزم این است که حداقل یک دهه در عرصۀ محیط پیرامونیاش آرامش برقرار بشود. تنشی وجود نداشته باشد.
در نتیجه این توافق، بیش از هر چیز پیشران و زمینه ساز منافع سعودی ها خواهد بود. بله من می دانم که شرایط برای ما هم بسیار سخت و دشوار بود. شاید امکان بیشتر ادامه دادن نداشتیم. جنگ معیشتی و ادراکی غربی ها و همپیمانان ایشان علیه ایران و لبنان و یمن و غزه متاسفانه شرایط دشواری را به وجود آورده است که همه ما اثراتش را داریم می بینیم. جنگ عملا به داخل خانه ما کشیده شده است. لذا شاید این توافق، بیشتر از آن که گزینه ما باشد، اضطرار ما باشد. ضرورت حیاتی ما باشد.
با این حال تهدید درست همین جاست. کجا؟ آن جا که می دانیم مجددا به تنش بازخواهیم گشت. چند سال بعد؟! معلوم نیست اما بعید است بیشتر از یک دهه طول بکشد تا مجددا به چرخه چهارم تنش بازگردیم. با توجه به سه واقعیتی که عرض کردم آن روز وضعیت ما چگونه خواهد بود و وضعیت سعودی چگونه؟!
اگر با همین دست فرمان جلو برویم (بقای تحریم ها و وضعیت مدیریتی داخلی کنونی) و اتفاق غیرمنتظره و حساب نشده ای پیش نیاید، ما در آن روز به مراتب از وضعیت امروز ضعیف تر خواهیم بود. ما از 2011 تا امروز دو سوم GDP خودمان از دست دادیم. ده سال بعد شاید به یک دهم سال 2011 کاهش پیدا کند. وضعیت انسجام اجتماعی مان در ذیل فشارهای معیشتی به مراتب بدتر از امروز خواهد بود. شورش های هر دو طبقه متوسط و محروم از شمار خارج خواهد بود. جنبش های گریز از مرکز قومیتی به مراتب قوی تر از امروز. گسل های مذهبی فعال تر. منابع مالی برای تامین پروژه های داخلی و منطقه ای به مراتب خشکیده تر از امروز. در نهایت یک جامعه از درون فروپاشیده با مرزهای خونین میان ملت و حاکمیت و از دست رفتن مزیت مردم سالارانه نظام و ناچاری به اتکای به یک اقلیت جان فدا.
این منطق تحریم هاست. سلاح اصلی تحریم ها از دید من عنصر زمان است. زمان خودش بُرنده است. خودش عامل فرسایش و استهلاک است.
در طرف مقابل اگر بن سلمان موفق به تثبیت پایه های قدرت خود، سرکوب رقیبان و مخالفان داخلی خود و تکمیل طرح های توسعه ای خود شود و در واقع پروژه گذار سیاسی اجتماعی اش را با موفقیت پشت سر بگذارد، آن وقت دیگر موازنه قدرت به زیان ما خواهد بود.
به نظرم علت اصرار غیرمنتظره سعودی ها به تسریع در فرایند توافق با ایران همین مساله است. مساله گذار و مساله زمانی که خود زحمت ایرانِ تحت تحریم و غرق مشکلات داخلی را کم خواهد کرد. شاید اصرار فوق العاده خالد حمیدان رئیس سازمان اطلاعاتی سعودی در دور پنجم مذاکرات بغداد به برگزاری دور ششم مذاکرات و توافق نهایی تا پیش از پایان ماه مبارک رمضان قبل را بتوان با این منطق خوانش کرد.
در هر صورت جمع بندی من این است که هدف اصلی امریکا و سعودی از این توافق، کنترل حدود رفتاری ایران است. کما اینکه هدف امریکا از توافق هسته ای از ابتدا نیز همین بود. خریدن وقت برای استمرار مستهلک کردن ایران بدون هیچ گونه پاسخی از سوی این کشور. با بهره گرفتن از کمک های موردی صدقه ای. بهره گرفتن از عنصر زمان برای فرسودن و مستهلک کردن ایران. خرید زمان برای کشیدن دندان های ایران. قورباغه پز کردن ایران . فتیله را موقتا پایین می دهند تا احساس سوختن نکنیم. برعکس از حرارت تدریجی آب لذت هم خواهیم برد. گشایش های مالی هم انجام می شود اما ذیل اراده طرف مقابل. تا حیات روزمره ما را شرطی سازی کند. کالاهای اساسی و قوت غالبمان در کانال مطلوب امریکا و با مجوز افک خریداری شود. دستمان زیر تیغ طرف مقابل باشد. آن وقت در تنش بعدی حتی اگر قدرتی هم داشته باشیم، عاریتی است. ناچار به رعایت ملاحظات طرف مقابل خواهیم بود. چرا؟ چون نان روزانه مان تحفه پیشکش شده طرف مقابل است.
من توافق فعلی و سایر توافق های پیش رو را در در ذیل بقای تحریم ها، در راستای خرید زمان برای فرسوده تر کردن ایران از طریق تطمیع آن می دانم. دل خوش کردن او به مساعدت های صدقه ای و موردی. خطورت چنین توافقی در چنین زمانی آن است که طرف مقابل نیاز به آرامش برای توسعه دارد و از قضا ما دیگر در ذیل فقدان منابع مالی مورد نیاز، امکان توسعه نداریم. از طرف دیگر مزیت نسبی ایران سیاست های ضدسیستمی است و مزیت طرف مقابل بازی سازی سیستمی. در چنین شرایطی تنها گزینه نجاتدهنده مفهوم تاریخی ایران، همانا سیاست تصعید است که در تحلیل عملیات حمله به عین الاسد به آن اشاره کردم. و لو آن که چنین تصعیدی به یک مواجهه محدود و کنترل شده منتهی شود. آن روز گفتم که استمرار وضعیت موجود و تن ندادن به ریسک مواجهه (در وهله نخست با هدف رفع تحریم ها و قیدوبندهای تحمیلی بر اقتصاد و معیشت ایران در صورت عدم امکان آن از کانال دیپلماتیک) در کمینه آن منجر به جنگ داخلی و کشتار داخلی در ایران خواهد شد. انفعال موجود ، پدیده مرگ تدریجی ایران را کلید خواهد زد.
با پذیرش کنترل تنش در چنین شرایطی عملا ما با دست خودمان، خودمان را خلع سلاح کرده ایم. امکان تصعید را از خودمان گرفتیم. در خصوص آن تعهد دادیم. پس امضای این توافق در ذیل شرایط کنونی عملا به معنی کمک به طرح توسعه سعودی و تثبیت بن سلمان به علاوه کمک به سیاست تمرکز بر شرق امریکاست.
اصراری ندارم بگویم این حرفها قطعی یا درست است. امیدوارم تمام این پیش بینی ها و مفروضات غلط باشد. ولی به گمانم منطقی قضیه آن باشد که با فرض بقای شرایط و پارامترهای فعلی تولید قدرت در هر دو طرف، موازنه به طرز چشمگیری به سود سعودی تغییر خواهد کرد. اگر هم نکند، وضعیت ما در داخل اصلا مطلوب نخواهد بود.
ما قبل از هر چیز باید فکری به حال تحریم ها و همزمان برساختن ایده ای متمایز برای حکمرانی در دهه های آینده کنیم. تمام توافقات بعدی، در ذیل این دو باید بازتعریف شوند. این توافق ها در غیاب این دو پارامتر مانند چسب زخم زدن به یک ساختمان در حال ریزش است.
حمید عظیمی: در پایان جلسه و بعنوان جمع بندی با لحاظ نکاتی که دوستان گفتند می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که ما با یک پدیده آشوبناک طرف هستیم چرا که از هر زاویه ای که به این توافق نگاه می کنیم نمی توانیم پارامترهای ثابت با دیگر زوایا در آن پیدا و لحاظ کنیم.
بسیار متشکر هستیم از همه دوستانی که در این نشست شرکت کردند و ارائه داشتند.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین