نویسنده: احمد حاجی صادقیان
- روزهای پس از عملیاتهای مهم نظامی همواره از باب داغ شدن عرصه دیپلماسی حائز اهمیت هستند. این بدان معنا نیست که پاسخهای نظامی بین طرفین رد و بدل نخواهد شد ولی این دیپلماسی است که مسیر کاهش یا افزایش تنش را تعیین میکند. این وضعیت در شرایطی که اقدام نظامی با هدف تاثیر بر روند دیپلماسی فعال قبلی انجام شده باشد تشدید نیز میشود. در واقع قبل و بعد از حملات نظامی آمریکا و انگلیس به یمن را باید در ریاض و مسقط که کانون تحولات دیپلماتیک در پرونده یمن هستند جستجو کرد.
- در فضای آنارشیک بینالمللی نه دوست و دشمن دائمی داریم و نه سیاست ثابت. تنها مولفه ثابت در این فضا منافع بازیگران است که برای نیل به آنها از ابزارهای گوناگون بهره میبرند. دیپلماسی و جنگ نیز از جمله این ابزار است که به نظر میرسد بر خلاف تصور رایج هیچ کدام به شکل ذاتی برای سیاستگذاران ارزش نیستند و تنها هزینه و فایده آنها برای رسیدن به هدف است که میتواند یکی را در لیست انتخابها بر دیگری مقدم کند.
- البته میتوان ادعا کرد دیپلماسی برای بازیگرانِ همراه با روندهای کلی نظام بینالمللی غربی گزینهای کم هزینهتر و کم خطرتر است. در مقابل برای بازیگرانی که راهبردهای خود را بر خلاف روندهای غربی تعریف کردهاند دیپلماسی تنها تلهای برای جلوگیری از حرکت بازیگر ضد سیستمی به سمت انتخابهای پر مزیت برای خود و کم مزیت برای طرف مقابل یعنی اقدامات بر خلاف رویه سیستم بخصوص عملیاتهای میدانی است.
- واضح است که مقاومت به عنوان یک رویکرد کاملا ضدسیستمی سعی در برهمزدن روندهای جاری بینالمللی دارد. در حالی که دیگر رقبای منطقهای و بینالمللی این جریان بازیهای خود را عموما در راستای سیستم موجود تعریف کرده و از این رو امکان بهرهمندی از ظرفیتهای سیستم موجود میتواند به مزیتی برای آنها در برابر مقاومت تبدیل شود. البته این بدان معنا نیست که بازی در فضای ضدسیستمی هیچ مزیتی برای مقاومت ندارد؛ باز بودن دست مقاومت برای انجام اقدامات سیاسی و میدانی ضدسیستمی خود مهمترین مزیت مقاومت در برابر رقبا بوده و خواهد بود.
- نکته مهم در این میان روشمند نشدن رویکرد ضدسیستمی مقاومت و تبدیل نشدن آن به یک الگو برای همه اضلاع آن است. عدم انتقال صحیح تجربه چهل ساله انقلاب اسلامی در گذارهای سیستمی و ضدسیستمیِ متعدد خود میتواند هزینههای گزافی را بر همه اضلاع مقاومت تحمیل کرده، توان مقاومت را فرسوده و در مواردی به تحمیل شکستهای جبران ناپذیر منجر شود.
- بازخوانی تجربه مذاکرات هستهای و برجام به عنوان یک رویکرد کاملا سیستمی و تلاش برای پذیرفته شدن به عنوان یک عضو نرمال در فضای بینالمللی و نقد صریح و بدون پرده آن از جمله مواردی است که باید با تمام توان در اختیار بازیگران مقاومت قرار گیرد. تجربه برجام به وضوح نشان داد مذاکره با غرب بر سر مسائل موجودیتی و با هدف دریافت مشروعیت بینالمللی هرگز به نتیجه نمیرسد چرا که ساختارهای نظام غربی اساسا اجازه ورود بازیگران سرکش را به سیستم خود نمیدهند. در واقع سیستمهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی غربی از اساس برای مقابله با این قبیل سرکشیها برنامهریزی و طراحی شدهاند.
- به نظر میرسد انصارالله یمن به عنوان تنها ضلع مقاومت که با تمام توان به سمت تاسیس دولت حرکت کرده است در حال حاضر بیش از دیگر اضلاع مقاومت به دریافت تجربه برجام نیاز دارد. برقراری آتش بس و پایان حملات هوایی عربستان سعودی به خاک یمن در برابر پایان حملات موشکی و پهپادی انصارالله به زیرساختهای سعودی معادلهای بود که توانست بخشی از آنچه را که مقامات صنعا برای تامین امنیت و آرامش مردم خود در نظر داشتند تامین کند ولی این معامله همزمان دست انصارالله را از تنها ابزار فشار خود بر عربستان و غرب برای تکمیل تعهدات طرف مقابل بست. رژههای متعدد و رونمایی از موشکها و پهپادهای جدید هم در شرایطی که همه مطمئن بودند قرار نیست منافع سیاسی و اقتصادی غرب در خاورمیانه را تهدید کند نتوانست به ابزاری برای اجبار غرب و عربستان به تکمیل تعهدات خود از جمله دخیل کردن ساختاری حکومت صنعا در عایدات نفت و گاز یمن و مشارکت دادن انصارالله در مشروعیت بینالمللی تبدیل شود. سعودیها در این دوره حتی با فشار به دمشق نیمی از سفارتخانههای دولت صنعا در خارج از یمن یعنی سفارت دولت نجات ملی یمن در دمشق را نیز تعطیل کردند و نشان دادند وقتی ابزار فشارهای طرف مقابل از عمل افتاده باشد هیچگونه عقب نشینی در سیاستهای خود نخواهند داشت.
- ورود شجاعانه صنعا به دفاع از مقاومت فلسطین این مزیت بزرگ را برای انصارالله ایجاد کرد که بار دیگر ابزارهای نظامی خود را در برابر هدفی مشروع به کار بسته و گره مذاکرات را باز کند. این بدان معنی نیست که انصارالله مسئله فلسطین را دستمایه منافع سیاسی داخلی خود قرار داده است ولی کسی نمیتواند منکر این مسئله شود که اتخاذ سیاست دفاع از مظلوم در کنار فشاری که به رژیم صهیونیستی آورد در راستای منافع سیاسی انصارالله نیز کار کرد. افزایش تحرکات سیاسی غرب برای منصرف کردن صنعا از حمله به کشتیهایی که در مسیر سرزمینهای اشغالی بودند و وعدههایی برای تامین کامل درخواستهای سیاسی و اقتصادی صنعا در برابر متوقف شدن عملیاتها در دریای سرخ و تنگه بابالمندب نشان داد مزایای دفاع از فلسطین برای مردم یمن کمتر از مردم غزه و فلسطین نبوده است.
- انصارالله قبلا به خوبی دریافته است در صورتی که ابزار فشار فعالی روی میز نداشته باشد نمیتواند به دریافت امتیاز قابل ملاحظه از جانب دشمنان خود امیدوار باشد اما درخواست اولیه غربیها از انصارالله دست کشیدن از همین اهرم فشار و عنصر مزیتساز است. تجربه نزدیک و بسیار نزدیک صنعا و تجارب متعدد دور و نزدیک ایران اما به وضوح میگوید همین که مقاومت از ابزارهای فشار خود دست کشید بهانه جوییهای غرب از جمله قوانین نهادهای داخلی و بینالمللی، فشار نیروهای سیاسی و بررسیهای تکمیلی آغاز میشود و دست مقاومت از نخیل باز میماند. روند عملیاتهای انصارالله در دریای سرخ در هفتههای گذشته را میتوان در یک تطبیق کلی با روند مذاکرات درک کرد. با پیشرفت مذاکرات در ریاض و مسقط روند عملیاتهای انصارالله کاهشی شد و با شروع بهانه جوییها این حملات مجددا سیر صعودی گرفت و باعث شد گزینه چماق تهدید نظامی در کنار هویج مذاکره پررنگ شود.
- چاره چیست؟ بازخوانی تجربه ج.اا به عنوان یک نیروی ضدسیستمی در تقابل با غرب نشان میدهد راهبرد حل مشکل کامل با غرب با واقعیتهای دنیای سیاست تطابق نداشته و بیشتر محصول نفوذ و یا توهم ترویج کنندگان آن است. واضح تر اینکه غرب مقاومت را به نظم سیاسی و اقتصادی خود راه نمیدهد و حتی اگر ادعا کند که چنین تصمیمی دارد امکان حقوقی و سیاسی آن وجود ندارد. در مقابل قدرت مقاومت موجب شده است غرب توانایی حذف آن را نیز نداشته باشد. بنابراین لازم است به سمت راهکاری برای تامین حاکثری و قطعی منافع مقاومت حرکت کنیم. از ایده تاسیس شبکه سیاسی و اقتصادی مختص به مقاومت به عنوان هدف بلند مدت که بگذریم برای تامین منافع و جلوگیری از ضربات غرب بر پیکره مقاومت در کوتاه مدت؛ نوع مذاکره و هدفگذاری آن میتواند تا حد زیادی اهداف در دسترس و واقعی را تامین کند. در مرحله اول باید از توهم رسیدن به چیزی که کاملا در اختیار غرب است صرف نظر شود. مشروعیت یابی در نظام بینالمللی غربی و دستیابی به منافع اقتصادی از مسیر مرسوم در غرب به هیچ عنوان عمیاتی نیست. بویژه آنکه امروزه اسرائیل و لابی یهود یمن را نه یک تهدید بالقوه که یک تهدید بالفعل جدی میدانند. باید بر معامله زمان مند امنیت در برابر امتیاز نقد قابل اندازه گیری تاکید کرد. شاید بر اساس همان الگویی که تهران پولهای بلوکه شده خودرا در فرودگاه دریافت کرد.