نویسندگان: وحید اخوت و حمید عظیمی
منتشر شده در مجموعه مقالات نخستین کنفرانس دوسالانه بین المللی “نظم منطقه ای و ساختار اجتماعی در خاورمیانه: از نظریه تا عمل”
چکیده
وضعیت جبههبندی جریانات اجتماعی جهان اسلام با رویداد 11 سپتامبر وارد مرحلهی جدیدی شد. به موازات رشد ستیزهجویی علیه غرب در میان طیف سلفی، سیاستگذاران غربی به دنبال طرحی برای مهار زدن بر این جریان بودند؛ جریانی که خود در ریشه دواندن آن در سراسر منطقه دست داشتند. در این چهارچوب، عامل دین، در کنار سایر عوامل تأثیر گذار بر قدرت باید به دقت مورد مطالعه قرار میگرفت و متناسب با اقتضائات و شرایط منطقه، تدبیر میشد. برآیند طرحوارهای که سیاستگذاران غربی پس از حادثه یازده سپتامبر در سطح عمومی مطرح کردند، آن بود که باید با جریانهای صوفی جهان اسلام اتحادی راهبردی برقرار کرد تا آنها عقیده جدایی دین از سیاست را در جوامع اسلامی گسترش دهند. در مرحله عمل، زمینهی گستردهای برای بارگزاری این سیاست در کشورهای حاشیه خلیج فارس یافت نمیشد، اما امارات متحدهی عربی از چند جهت آمادهی نقشپذیری در اجرایی کردن این پروژه بود. در این مقاله سعی داریم با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای و وبمحور در چهارچوب نظریه قدرت مولد، با برشمردن عواملی که سبب شد امارات متحدهی عربی بازیگر میدانی سیاست غربی گسترش تصوف شود، به بررسی پیوند این کشور ثروتمند و کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس با پروژه احیای تصوف در سه دوره: 1- تدارک 2- تقابل 3- تثبیت بپردازیم و تحلیلی از از چرایی فراز و فرودهای آن ارائه دهیم.
کلمات کلیدی: تصوف، امارات متحدهی عربی، قدرت مولد، سلفیت، ایالات متحده آمریکا
مقدمه
در لایۀ سیاسی تاریخ پسا استعماری جهان اسلام، تا پیش از پایان جنگ سرد، صوفیه همیشه بازیگری غایب یا در حاشیه بوده است. این موضوع را البته تنها به طبیعت سیاستگریز صوفیه نباید ارتباط داد. انعکاس درگیری بلوک شرق و غرب در جهان عرب عمدتا به این شکل بود که جریانات سنتگرا و مذهبی گرایش بیشتری به غرب یافتند و با محوریت عربستان کمربند سبز اسلامی را تشکیل دادند؛ در مقابل، جریانهای سکولار و روشنفکر عربی با محوریت مصر ناصری به بلوک شرق متمایل شدند.
محور سعودی پس از شکست خوردن محور مصری در جنگ شش روزه از رژیم صهیونیستی و رشد بیسابقۀ درآمدهای نفتی خلیج فارس به قدری متورم گردید که فضا را برای خرده جریانات مذهبی از جمله صوفیه بهطور مضاعفی تنگ کرد. محور سعودی در دو دهۀ شکوفایی این جریان، عملا به سلفی کردن غالب بازیگران مذهبی در جهان اهل سنت پرداخت.
افغانستان به عنوان آخرین آوردگاه غرب و شرق در دوران جنگ سرد در جهان اسلام نمود بارزی از تاثیر رقابتهای جهان دو قطبی در زیستبوم فرهنگی مسلمین بود. در دوقطبی ایجاد شده تعجبی نداشت که در خاک صوفی پرور شبه قاره که زادگاه مولوی و خواجه عبدالله انصاری و جامی و چشتی و رهبران سیاسی صوفی مسلکی چون مجددی و گیلانی، کار به دست کسی بیفتد که تحت تأثیر موج سلفیت نامش را از عبدالرسول به عبدربالرسول سیاف تغییر میدهد! به هر ترتیب جنگ سرد با شکست شوروی به پایان رسید و شرایط جدید، نظم جدیدی را برای قلمروی اسلامی اقتضا میکرد.
در طول دهۀ نود بسیاری از همپیمانان سابق در حال بازتعریف خود در قامت رقبای جدید بودند. جریان سلفی نیز به همین قاعده، غرب را که پیش از این در قامت همپیمان خود در راه مبارزه با الحاد سرخ میدید، در مقام «دیگری» جدید خود باز تعریف کرد. آشوبهای گستردۀ جریان سلفی در خلال جنگ خلیج فارس، برآمدن دولت ترابی در سودان، خیزش طالبان در افغانستان، شکلگیری «الحملة الایمانیة»[[1]] توسط صدام و ورود حماس به فاز نظامی با تشکیل گردانهای عزالدین قسام نمونههایی از تحرکات غربستیزانۀ محور «نو»سلفی در این مقطع است.
واکنش راستگرایان محافظهکار
به موازات رشد ستیزهجویی علیه غرب در میان طیف سلفی، سیاستگذاران غربی نیز در طول دهۀ نود به دنبال طرحی برای مهار زدن بر جریانی بودند که خود در ریشه دواندن آن در سراسر منطقه دست داشتند. این تأملات و مطالعات که تا پیش از 11 سپتامبر کمتر علنی میشد به دنبال یافتن عناصری درونِ بافت جامعۀ اسلامی برای کنترل طیف تندروی سلفی بود. نتایج این مطالعات که بعدا بخشهایی از آن در جامعۀ علمی منعکس گردید از اهتمام جدی غرب به عامل دین برای کنترل تحولات خاورمیانه حکایت میکرد.
از منظر این ادبیات، عامل دین، در کنار سایر عوامل تأثیر گذار بر قدرت باید به دقت مورد مطالعه قرار میگرفت و متناسب با اقتضائات و شرایط منطقه، تدبیر میشد. برآیند این مطالعات و تدابیر که پس از حادثه یازده سپتامبر در سطح عمومی منتشر گردید، آن بود که باید با جریانهای صوفی جهان اسلام اتحادی راهبردی برقرار کرد تا آنها عقیده جدایی دین از سیاست را در جوامع اسلامی گسترش دهند.
در تابستان سال 2003 موسسه «رند»[[2]] مطالعاتی را منتشر کرد که در آن خواستار ایجاد یک اتحاد راهبردی با تصوف برای مقابله با افراط گرایی مذهبی در جهان اسلام بود. در کنار این مورد، مطالعات زیادی بین سالهای 2003 تا 2013 به این موضوع پرداخت.[[3]] در یکی از مهمترین موارد، با عنوان «اسلام دموکراتیکِ مدنی، همکاران، منابع و راهبردها»[[4]] که توسط شریل بنارد[[5]] برای موسسه رند انجام شدهاست، اسلام مورد علاقه غرب اینگونه معرفی میشود:
«بدیهی است که ایالات متحده ، دنیای مدرن صنعتی و در واقع جامعه بین المللی به عنوان یک کل، دنیای اسلامی را ترجیح میدهد که با بقیه سیستم سازگار باشد: دموکراتیک، دارای اقتصادی با دوام، دارای سیاستی با ثبات، دارای جامعهای مترقی و پیرو قوانین و هنجارهای رفتاری بین المللی.» (Benard, 2005: p 9)
او هدف قدرتهای غربی از حمایت این نوع اسلام را جلوگیری از برخورد تمدنی در اشکال مختلف خود مانند ناآرامیهای داخلی در کشورهای اسلامی تا افزایش ستیزه جویی در جهان اسلام و پیامدهای آن مانند بی ثباتی و تروریسم میداند.
او جریانهای اسلامی را به چهار دسته کلی تقیسمبندی میکند:
- بنیادگرایان
- سنتگرایان
- مدرنیستها
- سكولارها (Benard, 2005: p 10)
بنارد البته مدرنیستها را برای انتقال و گسترش پیام اسلام دموکراتیک، از نظر عقیدتی بهترین گزینه میداند، اما در عمل آنها موانع زیادی برای اثربخشی دارند که باعث کاهش کارایی آنها میشود و برای جبران این ضعف نیاز به خلق شریکی صوفی برای آنها احساس میکند که با اسلام مورد نظر آمریکا همزیستی کند. با دقت در آنچه در این متن اساسی به آن توجه داده است، میتوان بسیاری از رفتارها و جهتگیریهای سیاستورزان غربی و مجریان منطقهای آنها در منطقه آسیا (از شرق تا غرب) و شمال آفریقا رمزگشایی کرد.
واکنش چپگرایان لیبرال
واکنش جناح راستگرا و محافظهکار در غرب، هرچند بر اثر تنشهای بیسابقۀ دهۀ نود و ابتدای هزاره جدید میلادی در امریکا غالب شده بود، اما جناح لیبرال نیز تدریجا توانست روایت خود را از حاشیه به متن بازگرداند. این دیدگاه عمدتا بر اصلاح همان متحدان قدیمی غرب در جهان اسلام متکی بود و نه جستجوی شرکای جدیدی همچون صوفیه یا اسلام سنتی. در این دیدگاه بازسازی روابط با گونههای اصلاح شدۀ اسلامگرایان به سبب نفوذ بالفعل این طیف در تودههای مسلمان، نیاز به حداقل دخالت دولتی و محدودسازی آزادیهای سیاسی و اجتماعی داشت و با طبع لیبرالی سازگارتر بود.
در برابر وجوه مثبت بازسازی روابط با بلوک اسلامگرای نوسلفی، برای طیف لیبرال ابعاد سلبی نقشآفرینی جریان صوفی در عرصه سیاست نیز برجسته بود. از موسسات بزرگی همچون بروکینگز، کارنگی تا موسسات کوچک اما هدفمندی همچون Gulf State Analytics و MENA analytica در این مدت تلاش کردند توازن به هم ریخته در ادراک غرب نسبت به سنتیها و اسلامگرایان نوسلفی را تعدیل نمایند. دیدگاه منفی طیف یادشده به تصوف عمدتا متکی بر تشکیک در پایداری و کارکرد ترکیبی است که صوفیه و حامیان آن میان اقتدارگرایی و رواداری پدید آورده اند..[[6]]
از دید این طیف، سیاسی کردن تصوف، برنامهای است که توسط دولتمردان حاکم، برای تنگتر کردن کنترل بر مردم استفاده شده است. تصوف در طول تاریخ نقش بیبدیلی در آرام کردن گروههای حاشیهنشین اجتماعی مانند دزدها، راهزنها و اراذل و اوباش داشته است و برای از بین بردن خطر شورش و انقلاب در آنها ایفای نقش میکرده است. اصلی ترین کارکرد صوفیه برای حکومتها، تخلیه فشار روانی در گروههای حاشیه نشین اجتماعی و مطیع کردن آنها نسبت به حکومت است، که سبب جلوگیری از جنبشهای اعتراضی شود.
محمد عماشه یکی از پژوهشگران نزدیک به اخوان است که تلاش کرده تبیینی علمیتر از دیدگاهها بدبینانه به تصوف سیاسی خصوصا از بعد اصالت و استقلال این جریان ارائه دهد. او در مطالعۀ خود در زمینۀ تصوف اماراتی با تطبیق نظریۀ جاناتان فاکس[[7]] در کتاب «درآمدی بر دین و سیاست: نظریه و عمل»[[8]] بر این جریان تلاش میکند بر اساس شش متغیر، میزان استقلال نهاد تصوف اماراتی را به آزمون بگذارد:
- وجود مذهب رسمی
- حمایت از آزادی مذهبی
- نقش دولت در تعیین رهبران مذهبی
- موضع رسمی رهبران مذهبی به سیاستهای دولت
- تامین مالی توسط دولت
- فراملیتی بودن نهاد دینی
وی با تطبیق شش متغیر معرفی شده توسط فاکس بر شبکۀ تصوف اماراتی تمام آنها را در راستای عدم استقلال این شبکه و نهادهای مرتبط به آن ارزیابی میکند. در مورد پارامتر ششم عماشه ضمن صحه گذاشتن بر اینکه این شبکه توانسته است فاعلیتی فراملیتی پیدا کند. در عین حال وی با تاکید بر این نکته که این فاعلیت مخلوق مجموعۀ دولتهای هماهنگی است که صوفیه را حمایت میکنند، این متغیر را نیز در راستای استقلال تصوف اماراتی تفسیر نمینماید. (عماشه، 2018: ص 6)
چهارچوب نظری قدرت مولد
مایکل بارنت و ریموند دووال در مقالهی خود به نام «قدرت در سیاست بین الملل»[[9]] قدرت را به عنوان یک مفهوم محوری در روابط بین الملل مورد بررسی قرار میدهند. آنها در این مقاله با انتقاد نسبت به تعریف متداول از قدرت که باعث شده انواع مختلفی از آن نادیده گرفته شود، دست به ارائه چارچوب مفهومی جدیدی از قدرت میزنند.
|
ویژگی رابطه ای قدرت |
بستر اعمال قدرت |
1نمودار تقسیم بندی قدرت از دیدگاه بارنت و دووال |
آنها با تحلیل مفهوم قدرت، آن را در دو بُعد متقاطع تقسیم میکنند: در بُعد ویژگی رابطهای[[10]] قدرت، آن را به قدرت مستقیم[[11]] و قدرت پراکنده[[12]] و در بُعد بستر اعمال قدرت، آن را به اعمال قدرت از طریق تعامل بازیگران خاص یا روابط اجتماعی متشکل تقسیم میکنند. با تقاطع دادن این دو بُعد از مفهوم قدرت به چهار نوع از قدرت میرسیم:
قدرت مولد که مفهوم مورد نظر ما در این مقاله است، قدرتی است که به لحاظ ویژگی رابطهای قدرت، پراکنده است و بستر اعمال آن، روابط اجتماعی طبیعی است. قدرت مولد مانند قدرت ساختاری به فرآیندهای اجتماعی سازندهای توجه دارند که هر چند توسط کنشگران خاصی کنترل نمی شوند، اما از اعمال معنادار این کنشگران تأثیر میپذیرند. قدرت مولد بررسی میکند که چگونه ظرفیت اجتماعی بازیگران در بستر فعالیتهای اجتماعی ساخته میشود و این روند چگونه هویت بازیگران و تمایلات آنها را شکل میدهد. اما قدرت مولّد در مقابل قدرت ساختاری، مستلزم فرآیندهای اجتماعی عمومی و پراکنده است که همه سوژههای اجتماعی متشکل را با قدرتهای گوناگون چه در ساختار دانشی و چه در ساختار گفتمانی در یک دامنه وسیع عمومی در بر بگیرد.
قدرت مولّد به گفتمانهای حاکم، فرآیندهای اجتماعی و نظامهای ادراکیای توجه میکند که از طریق آنها معانی تولید و تثبیت میشوند و در زندگی اجتماعی تأثیر میگذارند، تجربه میآفرینند و سبب دگرگونی می شوند. در این چهارچوب فرآیندها و عملکردهای گفتمانی هستند که هویت ها و ظرفیت های اجتماعی را تولید می کنند و به آنها معنا می بخشند. (Barnett & Duvall, 2005: pp 55-56)
زمینههای بارگزاری پروژه حمایت از تصوف در امارات متحدة عربی
امارات متحده عربی از چند جهت، آماده بارگزاری و هدایت این پروژه در منطقه خلیج فارس بود:
- فضای لیبرال امارات متحده عربی و عدم حضور جریانهای افراطی که با تعالیم و مناسک صوفیانه ضدیت و عناد جدی دارند.
- کنترل کامل دولت بر فضای فرهنگی و دینی امارات متحده عربی.
- وجود ریشههای صوفیانه در امارات متحده عربی با وجود تاریخ محدود این منطقه.
- اراده حکمرانان ابوظبی برای مقابله جدی با اسلام سیاسی و از بین بردن جریانهای اسلامگرا در کشور خود.
- اراده جدی حکمرانان ابوظبی برای تحکیم روابط خود با ایالات متحده آمریکا و شناساندن خود به عنوان متحدی قابل اتکا، توانمند و عملگرا.
وضعیت امارات در آستانه تفویض ماموریت
دو عنوان اخیر از فهرست گذشته را کمی بیشتر توضیح دهیم. شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، بنیانگذار کشور امارات متحده عربی، اولین رییس این کشور و امیر منطقه ابوظبی، یعنی پدر محمد بن زاید، ولیعهد فعلی و حاکم بالفعل امارات متحده، تمایلات جدی و غیر قابل انکاری به اسلامگرایی داشت. او به طور جدی و اصولی از مواضع اسلامگرایانه علی الخصوص در مسأله فلسطین پشتیبانی میکرد.
او به انگیزه ریشه دادن آموزههای اسلامگرایانه در فرزندان خود، یکی از اعضای برجسته اخوان المسلمین را به معلمی ایشان گمارد. عزالدین ابراهیم، مشاور فرهنگی زاید بن سلطان، تعلیمدهندة آموزههای اسلامگرایانه به شاهزاده جوان، یعنی محمد بن زاید شد. محمد بن زاید در معدود اطلاعاتی که از او موجود است گفته است که وحشت او از اسلامگرایان بیشتر جنبه شخصی دارد. زیرا تلقین آموزههای اسلامگرایانه بر او نتیجه معکوس داشته است و او را به شدت از این مسلک بیزار کرده است.
سرّ دشمنی او با اسلامگرایان در این نکته نهفته است که او معتقد است فعالیت اسلامگرایان معتدل در جوامع عربی و روند حرکت جوامع به سمت دموکراسی به تبع آن، روند درست و مطلوبی برای این منطقه نیست و در هر انتخابات آزادی اسلامگرایان پیروز خواهند شد؛ زیرا جهان عرب آماده پذیرش دموکراسی نیست.
تشدید برخورد با اسلام سیاسی
اساسا روند قدرت یافتن و استیلای محمد بن زاید بر مقدرات کشور امارات متحده عربی، با سرکوب اسلامگرایان این کشور یعنی حزب اصلاح که شاخه اخوان المسلمین در شبه جزیره عربستان است، گره خورده است. در سال 2006 طی برنامهای که محمد بن زاید آن را رهبری میکرد تعداد زیادی از کارمندان عضو جنبش الاصلاح از کار اخراج شدند. در دوره انقلابهای عربی این مقابلهها تشدید شد و تعداد زیادی اخراج و دستگیر و زندان شدند. جنبش «الاصلاح» منحل شد و اخوان المسلمین به عنوان گروهی تروریستی ثبت شد.
رهآورد انقلابهای عربی برای اماراتیها و محمد بن زاید، بدبینی شدید نسبت به اسلامگرایان بود. او اسلامگرایان را فرصت طلبانی میدانستند که در گوشهای منتظر نشستهاند و از اختلافات طبقاتی و اقتصادی جامعه برای نیرو گرفتن سوء استفاده میکنند. (Roberts, 2019)
تقویت همپیمانی با آمریکا
از جهت دیگر محمد بن زاید سالها تلاش کرد تا خود را در واشنگتن به عنوان یک متحد عملگرا، با عُرضه و توانمند بشناساند تا بتواند در بازیهای سیاسی خاورمیانه، نقش محوری پیدا کند. او به واسطه سفیر قدرتمند خود در ایالات متحده، یعنی یوسف العتیبة عملیات نفوذ بی نقصی به قلب واشنگتن اجرا نمود.
از سوی دیگر، پنتاگون نیز که به دنبال ایجاد متحدان مناسب در خلیج فارس بود، شاهزاده محمد را از همان سنین جوانی که به عنوان فرمانده نیروی هوایی امارات متحده عربی خدمت میکرد، به عنوان یک شریک آیندهدار معرفی کرده بود. ریچارد ای. کلارک، که آن زمان دستیار وزیر امور خارجه بود، به کنگره آمریکا اطمینان داد که شاهزاده جوان هرگز «یاغی» نخواهد شد. محمد بن زاید برای اثبات کردن هر چه بیشتر خود به آمریکاییها به عنوان وزیر دفاع، ایالات متحده را در یورش به عراق، کوزوو، افغانستان، لیبی، سومالی و جنگ علیه داعش یاری داد. برای بسیاری از سیاستمداران در واشنگتن، شاهزاده محمد به بهترین دوست آمریکا در منطقه تبدیل شده بود؛ یک شریک وظیفهشناس که برای انجام هر وظیفهای از مقابله با نفوذ ایران در لبنان گرفته تا تأمین بودجه ساخت و ساز در عراق میشد روی او حساب کرد. (Kirkpatrick, 2019)
از این رو بود که امارات متحده عربی، در کنار پروژههای بسیار دیگری که در عرصههای امنیتی، اطلاعاتی، نظامی، سیاسی و اقتصادی با آمریکا شراکت داشت، در پروژه ترویج اسلام صوفیانه نیز شریک این کشور گردید.
ریشههای تصوف در امارات
منابع تاریخی در مورد ورود تصوف به امارات متحده عربی جداً کمیاب است. البته این مسأله موضوع عجیبی نیست، زیرا ساحل دزدان دریایی[[13]]، برای تاریخنویسانی که به این سرزمین میآمدند، جذابیتی نداشت. اگر کسی قصد تاریخنگاری داشت، تمدن باستانی ایران و منطقه حجاز به عنوان گهواره تمدن اسلام موضوعات جذابتری داشتند. تاریخ صوفیه در ساحل جنوبی خلیج فارس ناواضح است، تا جایی که لوریمر در کتاب راهنمای خلیج آورده است که صوفیها در خلیج حضور ندارند. (عبدالوهاب ، الجمیری و دیگران، 2013: ص 11)
در قرن 19 طریقه صوفیه قادریه در دبی به دست سید محمد عمر افغانی تاسیس شد. البته به طور عمومی تصوف در قرن هجدهم با اوج گرفتن دعوت وهابی در شبهجزیره و عداوتی که وهابیها با صوفیان داشتند، از میان رفت. اما در شیخنشین دبی، تصوف تا امروز باقی مانده است. باقیمانده جریان تصوفی که افغانی راه انداخت را هنوز میتوان در مناطق قدیمی دبی و بخشهایی از کشور عمان یافت.
امکان بقای تصوف در دبی را میتوان تحت تأثیر دو عامل دانست:
- نپوستن دبی به دعوت وهابی و باقی ماندن بر مذهب مالکی و شافعی که با تصوف قرابت دارند (بر خلاف شارجه و راس الخیمه که وهابی شدند.)
- ارادت خاندان حاکم بر دبی (آل مکتوم) مخصوصا شیخ سعید بن مکتوم آل مکتوم (حاکم دبی در 1912 تا 1958) به محمد الافغانی. (عبدالوهاب، الجمیری و دیگران، 2013: ص 9)
گزارشها میگویند رفتار اجتماعی شیخ محمد افغانی و پیروان او مبتنی بر عزلت و گوشهگیری نبوده است و به فعالیتهای اجتماعی اهتمام داشتهاند. (عبدالوهاب، الجمیری و دیگران، 2013: ص 9)
پس از افغانی، عبدالله المرید و فرزند او عبدالرحیم المرید رهبری جریان تصوف را در دبی بر عهده میگیرند و پس از درگذشت عبدالرحیم المرید در سال 2007 بین پیروان او اختلاف میافتد و صوفیه دبی دچار رکود و سرگردانی شده، جایگاه سابق خود را از دست میدهند.
لازم به ذکر است که خانواده حاکم دبی یعنی آل مکتوم به دست افغانی صوفی میشوند. از مهم ترین مریدهای افغانی در این خاندان، شیخ سعید بن مکتوم بن حشر آل مکتوم – پدربزرگ شیخ محمد بن راشد بن سعید، حاکم فعلی دبی – است. حتی نقل شده است که به امارت رسیدن شیخ سعید پس از مرگ بطی بن سهیل آل مکتوم، به واسطه کراماتی از طرف افغانی بوده است. شیخ سعید برای رسیدن به حکومت و فائق شدن بر رقبای سرسخت از افغانی طلب دعا میکند و به دعای او به شکل شگفتی راه برای امارت شیخ سعید باز میشود. (عبدالوهاب الجمیری و دیگران 2013: ص 26)
روایت پیوند
دورۀ تدارک (2001 – 2010)
چنانکه آمد طراحی پروژۀ تقویت تصوف در غرب و بستر مهیای امارات برای محوریت در این پروژه، دست به دست هم داد تا در شرایط پس از 11سپتامبر پروژه یاد شده به شکل عملی کلید بخورد. نخستین تحرکات گزارش شده در امارات برای ترویج شیوخ و نمادهای صوفیانه از سال 2002 مشاهده میشوند. بیتردید شخصیت محوری در این پروژه کسی نیست جز «حبیب علی الجفری»[[14]]. مصاحبهای با او در میانۀ 2002 را جزء نخستین اسناد شکلگیری این حرکت باید دانست. او در این مصاحبه تصریح میکند که فعالیتهای تبلیغیاش را در امارات متمرکز کرده است. (الاهرام، 2002) پیش از این مقطع مهمترین تمرکز جفری بر نفوذ در صوفیه مصر به واسطۀ نزدیک شدن به «جمعیت آلالبیت» در مصر بوده است. روابط او با این مجموعه و ترویج وی توسط «وجدي العربی» هنرپیشۀ مصری و سپس اخراج او از مصر در 2001 نخستین عوامل جلب توجه بازیگران منطقهای به وی بوده است. (مأربپرس، 2012)
همایش «سیدی شقیر» مغرب در 2004 نقطه مهم دیگری در این مسیر است که میتوان آن را نقطه اتصالی میان تصوف نقشبندی به رهبری هشام کبانی[[15]] و تصوف باعلوی به مدیریت جفری دانست. نقشبندیه به سبب عمق نفوذ خود در آسیای میانه و جنوب شرق، حضور و روابط مستقیمی با غرب داشتند. لذا برای تحویل پروژه از اتاق فکرهای غرب به امارات چنین گردهمآیی با رهبران تصوف مسلط بر شبهجزیره ضروری مینمود.
حضور جفری در مهمترین مراکز و منابر حاکمیتی و با مشارکت سران ابوظبی و دبی به روشنی بیانگر آغاز پروژه از راس ساختار قدرت امارات در این مقطع بوده است. در دوسال بعدی این پروژه از برنامههای پراکنده به قالب یک رویداد بزرگ با نام جایزۀ سالانۀ «بُرده» ارتقا یافت. در خلال همین برنامه یک انتشارات با نام «دار الفقیه» نیز جهت نشر این جریان افتتاح گردید. رویداد بُرده هستۀ اولیۀ شکلگیری شبکهای از شخصیتها بود که بالاخره در سال 2005 در قالب موسسۀ «طابه» به ریاست علی الجفری متشکل شدند.
فهرست اعضای مجلس استشاری «طابه» را میتوان آینهی تمامنمای سران پروژهی تصوف اماراتی دانست. احمد الطیب و علی جمعه از مصر، عمر بن حفیظ از یمن، عبدالله بنبیّه از موریتانی، محمد سعید بوطی از سوریه و نوح القضاة از اردن نامهای مندرج در این هیئت هستند که هر یک در کشور خود، از سرآمدان هستند.
«طابه» هرچند نقطهای مرکزی در تشکلبخشی به حرکت تصوف سیاسی معاصر است اما طبعا در این مسیر تنها نیست. جز شخصیتها و موسسات واقع در امارات، تعدادی از موسسات خارجی نیز با مشورت تشکیلاتی «طابه»، شبکهای فرامنطقهای از مراکز را برای راهبری پروژة ترویج تصوف ایجاد کرده بودند. «دار الافتاء مصر»، «دار زاید للثقافة الاسلامیه»، «تریم للبحوث و الاستشارات الفقهیه»، «مرکز نور للدراسات و الابحاث»، «المدینه للانتاج و التوزیع»، «مرکز اللسان الام» را میتوان جزء این شبکۀ تحت مشورت طابه دانست. (عماشه، 2018: ص 18)
در نهایت با جذب شدن علی الجفری و شبکۀ تصوف باعلوی حضرمی به امارات، مصریها مجبور به قبول این بازیگر جدید در قلمروی خود شدند. از این نقطه روابط شبکۀ الازهر و شبکۀ صوفیان نزدیک به ابوظبی رو به گسترش میگذارد. سال 2009 را میتوان نقطۀ اوجی در این روابط به شمار آورد.
لازم به ذکر است که امارات متحدهی عربی در چهارچوب عملکردی «قدرت مولّد»، از مباشرت در به وجود آوردن نهادها یا ساختارهای حکومتی که مستقیما توسط آنها اثرگذاری داشته باشد، اجتناب کرده است و با ارتباط گرفتن با افراد مؤثر، شبکههای انسانی، ساختارها و نهادهای موجود، با ابزار مالی و سیاسی سعی در جهتدهی به آنها در راستای انجام پروژه ترویج تصوف کرده است. در این چهارچوب عملکردی از قدرت، بازیگر مورد نظر، که در این مقال، امارات متحدهی عربی است برای تولید و تثبیت قدرت سیاسی و فرهنگی خود و تضعیف قدرت رقبای موجود و محتمل، به شکل پراکنده و با بر بستر روابط اجتماعی متشکل موجود عمل کرده است. این عملکرد را میتوان با عملکرد کشورهای دیگر مانند عربستان سعودی مقایسه کرد که با تأسیس رابطة العالم الإسلامیة، سعی در به وجود آوردن نهادها و ساختارهایی بودند که برای آنها قدرتآفرینی کند.
دورۀ تقابل (2010 – 2016)
رخداد عظیم انقلابهای عربی برای جریان صوفیه، همچون بسیاری از بازیگران دیگر حاضر در منطقه فصلی جدید رقم زد؛ فصلی که این جریان متصف به تسامح و سکوت را وادار به تحرکات تند و جنجالی نمود. باید توجه داشت، پیش از این دوره، شبکۀ تصوف اماراتی نه تنها جنبۀ سلبی پررنگی نداشت بلکه نسبت به رقبای اخوانی و سلفی به طور معمول موضع ایجابی میگرفت و بر اساس آنچه از سلوک صوفیانه انتظار میرود، سعی در برقراری ارتباط صلحجویانه با همه اطراف داشت.
پیش از وقوع انقلابهای عربی، شبکه تصوف وابسته به امارات، روابط خوبی با همه طرفها داشت و علی الجفری علاوه بر حضور در شبکههای تلویزیونی اماراتی، در شبکههای قطری نیز برنامه اجرا میکرد. اما با بالاگرفتن انقلابهای عربی، جبهههای مختلف از یکدیگر فاصله گرفتند و روابط حسنة گذشته رو به سردی رفت. مصر به عنوان مرکز تحولات عربی شاهد فعالیت شبکۀ تصوف اماراتی برای تضعیف انقلاب بود. جبههای که بعدها در رتوریک سیاسی عربها و علی الخصوص شبکه الجزیره قطر، محور «الثورات المضادة» یا محور ضد انقلاب نام گرفت. فتوای زود هنگام علی جمعه، مفتی وقت مصر در تحریم تظاهرات، نمادی مهم در این مسیر است. دفاع حمزه یوسف از این فتوا نشانگر انسجام شبکة تصوف اماراتی در مقابله با موج انقلابی است. (TRT, 2018) احمد الطیب نیز با اندکی درنگ، پس از برکناری مبارک به تحریمکنندگان تظاهرات پیوست. (تجریشی، عظیمی و دیگران 1394: ص 38) با این حال بنبیّه ترجیح داد تحولات را با سکوتی نسبی پیگیری نماید و تنها نسبت به آشوبهای پیش آمده اظهار نگرانی کند.
علی الجفری با استفاده از حاشیه امنی که حضور در امارات برای او فراهم میکرد با زبانی صریح علیه اسلامگرایان وارد عمل شد و تظاهر کنندگان میدان تحریر را «فئۀ غوغائیة»[[16]] خواند. وی در سلسله برنامههای «آمنت بالله» که با انقلاب مصر آغاز شد و با کودتا در این کشور پایان یافت حکومت مرسی را «دیکتاتوری تحت لوای اطاعت از ولی امر» دانست و برقرار شدن این دیکتاتوری را محصول دموکراسی دانست. (آمنت بالله، 2012) جفری در همین دوره پیشبینی کرد که پروژه اسلامگرایان به شکست خواهد انجامید و ماحصل آن بحرانی جدیتر از سیاست و حتی خلافت خواهد بود که همانا موضوع الحاد و شک است. (عماشه، 2018: ص 38)
با سقوط دولت مرسی در 2013 مهمترین برگ فعالیتهای شبکه برای مقابله با اسلامگرایی ورق خورد. اتفاقی که میتوان آن را بزرگترین دستاورد این پروژه برای امارات متحدة عربی نام نهاد. اگر در واکنشهای شبکۀ تصوف اماراتی نسبت به خیزش انقلابهای عربی و علی الخصوص، انقلاب مصر، کمی تردید و عدم هماهنگی مشاهده میشد، این شبکه در واکنش به شبه کودتایی که علیه انقلاب انجام گرفت به مراتب منسجمتر عمل نمود.( Al-Azami, 2019: 230) احمد الطیب و علی جمعه[[17]] هر دو صراحتا از تظاهرات علیه مرسی حمایت علنی نمودند. طیب حتی پای را فراتر گذاشته با ایستادن در کنار ژنرال سیسی مهمترین امضای مشروعیت بخشی دینی برای ساقط کردن دولت و قانون اساسی حاصل از انقلاب را پای بیانیۀ کودتا زد. علی جمعه در همین خلال مجدّانه در تلاش بود تا ارتش را قانع به قلع و قمع معترضین علیه کودتا کند و در سخنرانی برای نیروهای ارتش از جواز کشتار تظاهر کنندگان سخن بگوید.
پس از کشتار وسیع تظاهرات کنندگان در میدان رابعه، احمد الطیب صرفا به بیان اینکه اطلاعی از قصد ارتش نداشته است اکتفا نمود و از نیروهای امنیتی خواست از آسیبرساندن به معترضین مسالمتجو اجتناب نمایند. اما علی جمعه صراحتا در برنامة تلویزیونی، اقدام ارتش را شجاعانۀ دانست و اخوان را به سبب پیگیری الگوی غربی دموکراسی تقبیح نمود. ( Al-Azami, 2019: 231)
در کشور لیبی در همسایگی مصر، عارف النایض، عضو دیگر این شبکه، با شدت تمام در تلاش برای سلب مشروعیت از بخش اخوانی دولت تجزیه شدۀ لیبی بود و به صراحت نیروهای دولت وفاق را تروریست میخواند. (Krieg, 2020) جایگاه وی در بلوک ضداخوانی حاکم بر شرق لیبی به حدیست که وی را بعد از خلیفه حفتر میتوان نفر دوم این بلوک دانست. (المحروقی، 2020)
در قیاس با سران مصری شبکۀ تصوف وابسته به امارات، بنبیّه و حمزه یوسف ترجیح دادند در موضوع انقلاب مصر کمتر ورود کنند. در عوض این دو طی ایام پس از کودتا بر سازمان دهی شبکه برای نقشآفرینی فرامنطقهای تمرکز کردند. تاسیس «مجلس حکماء مسلمین» نخستین ثمره این تلاشها بود که به مجرد استعفای بنبیّه از معاونت یوسف القرضاوی در «الاتحاد العالمی لعلماء المسلمین» و برای به چالش کشیدن مرجعیت علمائی آن، با همراهی احمد الطیب در 2014 تاسیس گردید. «منتدى تعزيز السلم في المجتمعات المسلمه» نیز دومین محصول بنبیّه بود که در 2015 به ریاست خودش و معاونت حمزه یوسف تاسیس گردید تا چارچوبی برای تمرکز فعالیتهای این شبکه در غرب باشد.
نقطهی اوج این تلاشها در سال 2016 با برگزاری اجلاس جنجالبرانگیز گروزنی چچن روی داد. برگزاری اجلاس در یکی از جمهوریهای تابعۀ روسیه و در ایامی که ارتش این کشور با ورود خود به سوریه، عرصه را بر مسلحین سوری تنگ کرده بود، دلالتهای ویژه خود را داشت. اتحاد صوفیه با رژیمهای اقتدارگرای منطقه به قدری اعتماد به نفس یافته بود که صراحتا علاوه بر اسلامگرایان مستقر در استانبول، سلفیهای ریاض را هم به چالش بطلبد و در اجلاس گروزنی صراحتا علیه آن سخن بگوید. اجلاس گروزنی در بیانیۀ خود با منحصر ساختن اهل سنت و جماعت در عقیدۀ اشعری و ماتریدی، مذاهب اربعه و طریقت تصوف دهنکجی بزرگی به دو قطب قدرتمند دیگر مذهبی در جهان سنی در استانبول و ریاض مینمود. (نصار، 2016)
دورۀ تثبیت (2016 تا 2020)
تقابل تصوف سیاسی با سلفیت سیاسی و اسلامگرایان تنها زمانی فروکش کرد که سلفیت، اصلیترین حامی خود یعنی عربستان سعودی را از دست داد. به قدرت رسیدن سلمان بن عبدالعزیز در 2015، هرچند برای سران ابوظبی از ابتدا بشارت بزرگی محسوب میشد، اما در عمل تا زمان کنار زدن موفق رقبای محمد بن سلمان از قدرت در 2016 استقرار نیافت و پس از این بود که امارات و شبکة تصوف وابسته به آن توانستند به پیروزی خود مطمئن شوند. به قدرت رسیدن ترامپ نیز این روند را تسریع کرد و تمایلات بدوی سلمان برای بازسازی روابط خود با اخوان و شیوخ وهابی، در سال اول پادشاهی خود را مهار کرد. همچنین حذف بننایف به عنوان گزینهای سازشکار با اسلام سیاسی، از ولایت عهدی در همین راستا باید تفسیر شود. البته در بررسی این شکست نباید از نقش خشونت عریانی که داعش به نام سلفیت عرضه میکرد غافل شد.
پس از این دوره و با از میدان به در شدن رقبا، سکوت و رخوت بر تحرکات شبکة تصوف اماراتی سایه افکند. در سال 2017 وعدۀ بانیان اجلاس گروزنی برای برگزاری اجلاس بعدی محقق نگردید. یکی دیگر از برنامههای مهمی که با رسیدن به این دوره متوقف شد راهاندازی اولین شعبۀ برونمرزی الازهر در امارات بود.(الصاوی، 2016) به نظر میرسد، در دورۀ اخیر جریان تصوف اماراتی، متقاعد (یا وادار) شده است منطبق بر سلوک سنتی خود، به گستردن بدنۀ اجتماعی با فعالیتهای اجتماعی و فارغ از حواشی سیاسی، ادامه دهد. با تجارب، فضا، شبکهها و سازمانهای گسترده برآمده از دوران تقابل، این جریان امکانات کافی برای تثبیت جایگاه خود در دراز مدت را به دست آورده است. البته فعالیت تصوف سیاسی در این دوره به تثبیت و رشد بیحاشیه در بستر اجتماعی محدود نیست. دورۀ تثبیت دورۀ رو آوردن رهبران تصوف اماراتی به اصلاح درونی در بدنۀ صوفیه است. از این نقطه است که که رقابتی داخلی میان آنچه «صوفیۀ علمیه» نامیده میشود، با تصوف طریقتی و کلاسیک در سطح عمومی به ظهور رسید. در چارچوب این رقابت، تصوف علمی تلاش کرده است جنبههای عامیانه، خرافی، رهبری وراثتی و فقر ساختاری تصوف سنتی را با تغییرات در آرایش سران صوفیه، سازماندهی جدیدی کند و بدنۀ نخبگانی این جریان را گسترش دهد.
بهطور طبیعی مهمترین نمایندۀ سازمانی تصوف طریقتی را باید «المجلس الاعلی للطرق الصوفیه» در مصر دانست و نمودهای این رویارویی داخلی در تصوف را در آن جستجو کرد. این تشکیلات ارگان رسمی جماعات صوفی در مصر است که از 16 عضو تشکیل میشود: 10عضو از مشایخ صوفیه که توسط مجمع عمومی قریب به هشتاد طریقت رسمی صوفی انتخاب میشوند و شش عضو دیگر به ترتیب: یک نماینده از الازهر و 4 نماینده از وزارتخانهها و رییس آن که منتخب رئیس جمهور مصر است. (قانون طرق صوفی، 1976) رئیس کنونی مجلس، عبدالهادی القصبی از زمان سادات جزء رجال محبوب ارتش بوده است و در دورۀ اخیر نیز به ریاست ائتلاف «دعم مصر» در پارلمان برگزیده شد که فراکسیون اکثریت مدافع سیسی است.
تحرکی که در سالهای اخیر توجهات را به خود جلب کرده ورود کمسابقۀ شیوخ الازهر در ساختارهای طریقتی است. چشمگیرترین مورد به ثبت یک طریقت جدید شاذلی توسط علی جمعه بازمیگردد. جز او، شیخ طاهر الحامدی رئیس سابق دانشکدۀ دعوت الازهر نیز اقدام به تاسیس طریقت عامریۀ خلوتیه نموده است. پیش از این دو نیز شیوخ رده اولی چون احمد هاشم، محمد ابوهاشم، محمد مهنا، عبدالفتاح العواری در میان اصحاب طریقت جایگاه ویژهای به دست آورده بودند. (رشدی 2018) از بدو ورود علی جمعه در صف طرق صوفی، زمزمههایی در مورد زمینهسازی برای قرار گرفتن وی در رأس این جریان شکل گرفته و گفته میشود وی برای جانشینی القصبی در مجلس أعلی در نظر گرفته شده است. این موضوع حتی توسط علاء ابوالعزائم رقیب همیشگی القصبی نیز تایید شده است و از آن استقبال نموده است. (المرجع، 2018)
تحلیل روند
شاید بتوان روابط معناداری میان اوج و حضیضهای تحولات پروسهای و طبیعی اسلامگرایی جهادی افراطی که در دهه اخیر با مفهوم خشونت گره خورده است و تحولات پروژهای صوفیه که خود را طرفدار مدارا میداند، پیدا کرد.
پیشتر گفتیم که آمریکاییها با هدف زمینگیر کردن شوروی در افغانستان حمایتهای خود را از اسلامگرایان جهادی آغاز کردند؛ توضیح دادیم که نقطۀ عطف این روند – که از کنترل غربیها خارج شد – به واقعه یازده سپتامبر رسید و از آن به بعد است که پروژه احیای تصوف و تبلیغ اسلام صوفیانه برای مقابله با آنچه غربیها آن را اسلام افراطی مینامند، شکل گرفت. این پروژه بین سالهای 2002 تا 2011 روند شکلگیری نظری و میدانی خود را طی کرد و با شروع انقلابهای عربی و جان گرفتن دوباره نیروهای تکفیری در منطقه عراق و شام وارد مرحله عملیاتی شد. اوج فعالیتهای بلوک صوفی را میتوان در ناکارآمد جلوه دادن و القای شک در انقلاب مصر مشاهده کرد. جبههای که شعار خود را همزیستی و صلحطلبی قرار داده است و در این پوشش با جریانهای تندرو و خشن مخالفت میکند و سعی میکند افکار عمومی جهان اسلام را بر علیه آنها بسیج کند و در دل بدنه اجتماعی طرفدار این جریانات القای شک و شبهه کند.
با وارونه شدن اوضاع در مصر و کودتا علیه انقلاب مردمی در این کشور و همچنین برگشت روند فتوحات تکفیریها به سمت زوال و شکست، جریان صوفیه نیز تضعیف شد. زیرا وقتی دشمن از بین برود، برنامههایی که علیه دشمن حمایت میشدند نیز بلاموضوع خواهند شد. افول جریانهای صوفی پس از شکست جریان خشونتطلب در دنیای اسلام را باید حاصل چند نکته دید:
نخست آنکه اساس رونق گرفتن تصوف، حداقل در خلیج فارس، پروژهای با حمایت دلارهای نفتی بوده است، و نه یک خیزش آگاهانه و خودجوش مردمی، از این رو وقتی که تهدید اصلی متوجه بازیگردانان از میان برود، بازیگران میدانی نیز، جایگاه خود را از دست خواهند داد. وقتی جبههای هویت اجتماعی خود را در ضدیت با جبهه دیگر تعریف کند، خواهوناخواه با از میان رفتن جبهه مقابل، هویت اجتماعی خودش هم از میان میرود و دچار رکود میشود.
نکتۀ دوم در هویت سلبی این جریان نهفته است. گفتمان صلحطلبی، رواداری و همزیستی صوفیان در مقابل خشونت طلبی جریانهای افراطی کارا بود؛ چراکه گفتمان روادارانه و صلحطلبانه در تطابق نسبتا کاملی با هویت اصیل صوفیانه بود. صوفیان در طول تاریخ طرفدار صلح و همزیستی و رواداری بودهاند و این مفاهیم تطابق بالایی با اندیشههای آنان داشت. ازدیگرسو حمایت افکار عمومی تودهها در میانمدت و بلندمدت، نیز نمیتوانست از شرایط خشونتبار موجود ادامه پیدا کند. از این رو گفتمان روادارانه و صلحطلبانه صوفیان در میانمدت بر خشونت عریان تکفیریها غلبه کرد و بدنه مردم عادی را حتی در مناطق تحت سیطره تکفیریها با خود همراه کرد و مشروعیت اجتماعی کاربرد سلاح خشونت را از میان برد.
با محو شدن این پادگفتمان خشن، تصوف سیاسی در برابر لایههای دموکراسیخواه و خشونتگریز اسلامگرایان تا حدودی خلع سلاح میشد. گفتمانی که صوفیان برای مقابله با این جبهه باید به کار میگرفتند گفتمان جدایی دین از سیاست، لزوم بیاعتنایی به دنیا به طور عام و پرهیز از سیاست بهطور خاص بوده است. اما این گفتمان سیاستپرهیز در عمل کارایی گفتمان خشونتپرهیز را نداشت و در میدان نبرد جدیدی که سیاستبازان برای صوفیه چیدند، مانند عرصه پیشین از آنان کارایی مشاهده نمیشد.
زیرا استفاده از گفتان جدایی دین از سیاست، توسط یک جریان دینی به طور آشکاری روابط سیاسی مستحکم دارد و به نفع جریانات سیاسی خاص، بازیگری میکند، یک گفتمان خودمتناقض خواهد بود. تناقض درونی این گفتمان، صداقت جریان صوفی در تبلیغ گفتمان جدایی دین از سیاست را به چالش میکشد و افکار عمومی را در این موضوع حساس میکند. همین امر از اثرگذاری این گفتمان میکاهد و به نتیجه رسیدن آن را دچار چالش میکند. همان قدر که گفتمان صلحطلبی و مدارا از یک جریان صوفی، صادقانه و کارا به نظر میرسد، گفتمان جدایی دین از سیاست، مزورانه و فشل جلوه میکند؛ زیرا افکار عمومی نسبت به پشتپردههای سیاسی فعالیت جریانات صوفی هشیار است.
نتیجهگیری
امارات متحدة عربی با به کارگیری مفاهیم برآمده از نظریه قدرت مولد و با به کارگیری شخصیتهای برجسته، شبکههای دینی و اجتماعی، ارگانها و نهادهای سابقهدار، کنترل جریان تصوف را با حمایتهای مالی و سیاسی به دست آورد و توانست از این شبکه، در بزنگاههای مهم و حساسی بهرهبرداری کند. عاملی که پایهگذار قدرت منطقهای امارات متحدة عربی در سالهای بعد شد و توانست مکمل مداخلات سخت این کشور در منطقه باشد. چه اینکه ایدئولوژی لیبرال سرمایهداری حاکم بر امارات متحده در انسجام با قرائت صوفیانه از دین اسلام است و امارات میتواند اسلام صوفیانه را به عنوان رکن نهادی دین در کشور خود صورتبندی کند.
مهمترین هدف امارات متحدة عربی از ورود به این پروژه را میتوان مقابله با اسلامگرایی سیاسی و نزدیک شدن به ایالات متحده برشمرد. به شکست کشاندن انقلابهای عربی، علی الخصوص انقلاب مصر، که ربط وثیقی به اسلامگرایان داشتند، نشانهای از موفقیت این پروژه با مشارکت امارات است. کما اینکه برگزاری کنفرانس گروزنی را میتوان برجستهترین و متمرکزترین رویداد این شبکه دانست.
ارتقاء جایگاه امارات متحدة عربی نزد ایالات متحدة آمریکا، هدفی دیگر بود که برای امارات حاصل شده است، چه اینکه روابط این کشور با ایالات متحده در سالهای اخیر، همواره رو به گسترش بوده است و به طور ویژه در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، امارات متحده اصلیترین شریک آمریکا در حوزه خلیج فارس بوده است.
اما با فروکش کردن موج انقلابهای عربی و شکست خوردن اسلامگرایان سیاسی در خاورمیانه، این پروژه دچار رکود شده است. البته نباید رکود فعلی این پروژه را به حساب اتمام آن گذاشت، بلکه شبکهها و امکانات این پروژه زنده است و به ترمیم نقصها و خلأهای داخلی خود میپردازد، تا برای فعال شدن دوباره در موقعیتهای حساس آینده آماده باشد. زیرا که تاریخ جهان، به دفعات شاهد احیای جریاناتی بوده است که در زمانی غیر قابل بازگشت به نظر میرسیدهاند.
فهرست منابع
- آمنت بالله. (2012)، برنامه تلویزیونی شبکه سیبیسی، بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: http://www.amant.tv/2013/07/eposide4-3/.
- الاهرام. (2002). الموقع الرسمي للحبيب علي الجفري. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https//:www.alhabibali.com/media-press/لقاء-صحيفة-الأهرام-العربي-المصرية/.
- الصاوی، ف. (2016). إنشاء فرع للأزهر خارج مصر.. حلم مع وقف التنفيذ. مصر العربی. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://masralarabia.net/تقارير-وتحقيقات/1334557-إنشاء-فرع-للأزهر-خارج-مصر–حلم-ترفض-الدولة-تحقيقه.
- المرجع. (2018). «أبوالعزائم»: علي جمعة جدير بقيادة «الأعلى للصوفية». بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://www.almarjie-paris.com/
- المحروقی، م. (2020). عارف النايض.. صوفي يطمح إلى رئاسة ليبيا. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://alarab.co.uk/عارف-النايض-صوفي-يطمح-إلى-رئاسة-ليبيا.
- ایماسک. (2016). دراسة: شبكة أبوظبي “الصوفية” المخاطر السياسية والاجتماعية والدينية. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://www.emasc-uae.com/news/view/
- رشدی، ع. (2018). «العمامة والمسبحة».. أسرار رجال الأزهر داخل الطرق الصوفية فى مصر. امان الدستور. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: http://www.aman-dostor.org/show.aspx?id=
- سالم، ا.ف. (2018). دورات تعلم الصوفية العلمية.. هل تنقذ الطرق المصرية من التآكل والفناء ؟. نون پست. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://www.noonpost.com/content/
- تجریشی، ک و عظیمی، ح و دیگران. (1394). اطلس رهبران: تصویری از صحنه رقابت داعیان مذهب در جهان اهل سنت، نشر معارف، تهران.
- قانون طرق صوفی. (1976). ایست لاو. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://site.eastlaws.com/GeneralSearch/Home/ArticlesTDetails?MasterID=
- عبدالوهاب، م.ح و الجمیری، ر.ا و دیگران. (2013). التصوف في السعودية و الخلیج. مرکز المسبار للدراسات و البحوث.
- عماشه، م. (2018). الإمارات و الصوفية فی مصر، خرائط الفکر و الحرکة. المعهد المصری للدراسات.
- مأربپرس. (2012). لأنه منبر النبي صلى الله عليه وسلم … رسالة إلى الجفري. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://marebpress.com/articles.php/alnasser/alnasser/articles.php?id=18303.
- نجار، ه. (2018). إعادة ضبط المشهد الصوفي واحدة من آليات الحرب على التطرف. العرب. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://alarab.co.uk/إعادة-ضبط-المشهد-الصوفي-واحدة-من-آليات-الحرب-على-التطرف.
- نصار، ج. (2016). مؤتمر جروزني بين الأبعاد والتداعيات والتحديات. المعهد المصری للدراسات. بازدید شده در 27 فروردین 1401، به آدرس: https://eipss-eg.org/مؤتمر-جروزني-بين-الأبعاد-والتداعيات-والتحديات/
- Al-Azami, U. (2019). Neo-Traditionalist Sufis and Arab Politics. Global Sufism: Boundaries, Narratives and Practices.
- Barnett, M., & Duvall, R. (2005). Power in International Politics. International Organization, 59(1), 39–75.
- Benard, C. (2004). Civil Democratic Islam: Partners, Resources, and Strategies. Santa Monica, CA: RAND Corporation.
- Jilani, Z., & Grim, R. (2017). Hacked Emails Show Top UAE Diplomat Coordinating With Pro-Israel Think Tank Against Iran. The Intercept. Retrieved April 18, 2022, from https://theintercept.com/2017/06/03/hacked-emails-show-top-uae-diplomat-coordinating-with-pro-israel-neocon-think-tank-against-iran/.
- Karaveli, H. M. (2012). The Coalition Crumbles: Erdogan, the Gülenists, and Turkish Democracy. Turkey Analyst. Retrieved April 18, 2022, from https://www.turkeyanalyst.org/publications/turkey-analyst-articles/item/395-the-coalition-crumbles-erdogan-the-g%C3%BClenists-and-turkish-democracy.html.
- Kirkpatrick, D. D. (2019). The Most Powerful Arab Ruler Isn’t M.B.S. It’s M.B.Z. The New York Times. Retrieved April 14, 2022, from https://www.nytimes.com/2019/06/02/world/middleeast/crown-prince-mohammed-bin-zayed.html.
- Krieg, A. (2020). On the sinister objectives of Abu Dhabi’s “crusade” against political Islam. Middle East Eye. Retrieved April 14, 2022, from https://www.middleeasteye.net/opinion/uaes-foreign-policy-far-secular.
- Sheline, A. (2017). Middle East regimes are using ‘moderate’ Islam to stay in power. The Washington Post. Retrieved April 14, 2022, from https://www.washingtonpost.com/news/monkey-cage/wp/2017/03/01/middle-east-regimes-are-using-moderate-islam-to-stay-in-power/?variant=95d42e19c24b03e7.
- (2018). The conflicting legacies of Hamza Yusuf. TRT World. Retrieved April 17, 2022, from https://www.trtworld.com/opinion/the-conflicting-legacies-of-hamza-yusuf-22558.
- Philippon, A. (2018). Positive branding and soft power: The promotion of Sufism in the war on terror. Brookings. Retrieved April 14, 2022, from https://www.brookings.edu/blog/order-from-chaos/2018/12/13/positive-branding-and-soft-power-the-promotion-of-sufism-in-the-war-on-terror/.
- Roberts, D. B. (2019). Mosque and State: The United Arab Emirates’ Secular Foreign Policy. Foreign Affairs. Retrieved April 14, 2022, from https://www.foreignaffairs.com/articles/united-arab-emirates/2016-03-18/mosque-and-state.
پینوشتها
[1] پویش ایمانی.
[2] RAND corporation.
[3] به ترتیب بنگرید به:
Benard, Cheryl, et al. Civil democratic Islam: partners, resources, and strategies. Rand Corporation, 2004.
Benard, Cheryl. “A future for the young: Options for helping Middle Eastern youth escape the trap of radicalization.” Unpublished Master Degree, Los Angles, National Security Research Division (2005).
Baran, Zeyno, “Understanding Sufism and its Potential Role in US Policy”, The Nixon Center: International Security and Energy Program, 2004. Available at: https://www.islamawareness.net/Sufism/sufism_us_policy.pdf
[4] Civil democratic Islam, partners, resources, and strategies.
[5] لازم به ذکر است که شریل بنارد همسر زلمای خلیل زاد، سفیر ایالات متحده در افغانستان است.
[6] به ترتیب بنگرید به:
Piraino, Francesco, and Mark Sedgwick, eds. Global Sufism: Boundaries, Narratives and Practices. Oxford University Press, 2019.
Philippon, Alix. Soufisme et politique au Pakistan: le mouvement barelwi à l’heure de” la guerre contre le terrorisme”. KARTHALA Editions, 2011.
Muedini, Fait. Sponsoring Sufism: How governments promote “mystical islam” in their domestic and foreign policies. Springer, 2015.
[7] Jonathan Fox.
[8] An Introduction to Religion and Politics: Theory and Practice,
[9] Power in International Politics.
[10] Relational specificity.
[11] Direct power.
[12] Diffuse power.
[13] نام کهنه سرزمینی که اکنون قطر، بحرین و امارات متحده در آن تشکیل شده اند.
[14]. در مورد او و دیگر شخصیتهای کلیدی این پروژه به پیوست شخصیت شناسی در انتهای همین مقاله مراجعه گردد.
[15]. هشام کبانی شیخ طریقت نقشبندیۀ حقانیه و از چهرههای جهانی تصوف است. برای اطلاعات بیشتر در مورد او بنگرید به مدخل مربوط به وی در کتاب «اطلس رهبران»، نشر معارف، 1394.
[16] گروه آشوب طلب.
[17] در مورد این دو نفر و دیگر شخصیتهای کلیدی این پروژه به پیوست شخصیت شناسی در انتهای همین مقاله مراجعه گردد.