نویسنده: حمید عظیمی
پنج سال پیش، در خلال مذاکراتی که دربارۀ گزارش «از بحر یا نهر» داشتم، عزیزی که سالها تجربۀ حضور در حلقههای ارشد تصمیمگیر در دیپلماسی عربی ما داشت، نکتۀ جالبی را بیان کرد؛ قریب به این مضمون که سیاست رسمی جمهوری اسلامی تاکنون حذف اسرائیل بوده است، بیش از آنکه حمایت از فلسطین باشد. این بیان آن عزیز تلویحا در تأیید ادعای من بود که علت کمتوجهی به موضوع «حق بازگشت» در مقایسه با «قدس» یک گرایش آگاهانه است.
هیچ شکی وجود ندارد که هستۀ سخت قدرت در ایران عمیقا و به طور سازشناپذیری با رژیم صهیونیستی ستیزه دارند. اما در مقابل این یقین سلبی، تردید دارم که سیاستگذار ایرانی بتواند با تخیل تشکیل دولت کامل فلسطینی به وجد بیاید. ما از ابتدا حتی با دولتمند شدن حماس مخالف بودیم. البته معمولا دلیل مخالفت خود را نگرانی نسبت به گرفتار شدن حماس در مسئولیت معیشت شهروندان و کند شدن رویۀ جهادی آن عنوان کرده ایم. در پس این بیان، تردیدهای مشروعی پنهان شده است که از نیم قرن تعامل نزدیک ما با مجاهدان فلسطینی سرچشمه گرفته است. منشأ این تردیدها از تجربۀ تلخ لغزیدن فتح در پرتگاه اسلو فراتر می رود و به ماورای سیاست می رسد.
فلسطینی ها به اقتضای زیستبوم خشن خود، همیشه به دنبال فراهویتها بودهاند؛ چه آنگاه که در پس ناسیونالیسم چپ، بر هویت عربی خود چنگ زده بودند، و چه بعد از جنگ سرد که پشت هویت اسلامی خود پناه گرفتند. هردوی این هویتهای فرافلسطینی امکان پیوند فلسطینیان با یک کل بزرگتر را فراهم می کرد تا در برابر دشمن برتر، پشتوانۀ قابل اتکایی خلق کند. ما به عنوان قدرتی ایستاده در بیرون جهان عرب و حاشیۀ مذاهب جهان اسلام، وضعیت دوگانه ای نسبت به این فراهویت گرایی داشته ایم. از یک سو مرزبندی تیز هویتی آنها ما را نسبت به استمرار ناسازگاریشان با دولت یهود آسوده خاطر می کرد؛ اما از سوی دیگر به طور ناعادلانهای ما را پشت عربستان و مصر و ترکیه در صف حامیان هویتی فلسطین قرار می داد.
حاصل این وضعیت آنکه ما از خالی شدن ظرف مکانی فلسطین از اشغالگران استقبال کامل می کنیم، اما تاکنون هیچ تصویر روشنی از پرشدن مجدد این ظرف با فلسطینیها نداریم. شاید کمتر ناظری متوجه خطوط ظریفی شده باشد که واقعیت یادشده را به میلیتاریستی شدن کامل استراتژی ایران در قبال رژیم مرتبط می کند. بازپس گرفتن یک سرزمین به دلیل ذات تماما آفاقی و مادی زمین، بدون تردید نیاز به قدرت سخت و نظامیگری دارد. اما بازسازی یک ملت و احیای یک دولت، عمیقا در گروی اراده و کنشی سیاسی است که قدرت تصرف در نفوس و تودهها داشته باشد.
داستان اردن دقیقا از همینجا آغاز می شود؛ از تمایز میان آزادی جغرافیا و آزادی جمعیت. حضور در مرزهای لبنان و جولان هرچند دسترسی قابل قبولی به سرزمین های اشغالی را برای ما فراهم می کند، از حیث دسترسی به جمعیت فلسطینی این باریکه نامناسبترین موقعیت است. کمتر از یک میلیون فلسطینی در پشت مرزهای شمالی رژیم حضور دارند و این سبب می شود ما نتوانیم روی سازماندهی و پشتیبانی نیرویی فلسطینی حساب کنیم که قابلیت پیشروی از اراضی شمالی فلسطین را داشته باشد. بدون محوریت چنین نیرویی چگونه می توان برای زمینی جنگید که خود حقی در آن نداریم؟
«طوفان الاقصی» و پیش از آن «مسیرات العودة» به درستی نشان داد ما بدون مجاورت مرزی با سکونتگاههای فلسطینیان هم می توانیم نیروهای بسیار قدرتمندی را در عمق کلونی های فلسطینی تزریق کنیم. در عین حال باید بپذیریم این سطح از اثربخشی در جبهۀ غربی غزه و ضعف مفرط ما در جبهۀ شرقی کرانه نمی تواند تصادفی باشد. نامقارنۀ غرب و شرق فلسطینی واقعیتی است که به اندازۀ ارادۀ مقاومت و فلسطینی ها، به طراحی سیاسی رژیم نیز باز می گردد. به خلاف تصور شایع در میان ما، اکنون رژیم بیش از آنکه روی تهدید سقوط تل آویو تمرکز کرده باشد، بر تهدید تشکیل دولت فلسطینی در قدس شرقی متمرکز است. از زاویۀ دید راستگرایان حاکم بر کنست، حماس حکم اقلیتی را دارد که حاضر است در ازای تسلط بر سرزمینی کمارزش، وحدت فلسطینی را در هم بشکند. به یاد بیاوریم که این خود صهیونیست ها بودند که با تخلیه غزه، آگاهانه امکان تسلط حماس را بر غزه فراهم آوردند.
مقاومت هرچند توانسته است با تبدیل غزه به یک کانون تهدید نظامی معتبر، کمال بهره را از استراتژی نامقارنۀ رژیم ببرد، اما کمتر توجه شده است که این استراتژی اساسا ماهیتی سیاسی داشته است و نه نظامی. امروز اگر مسئلۀ پاکسازی حماس از غزه به طور جدی مطرح شده، به دلیل وجود آلترناتیوی به نام محمد دحلان است که می تواند ضمن حفظ نامقارنه با کرانه، تهدید نظامی حماس را نیز خنثی کند. در چنین شرایطی ما هرچند باید به هر قیمتی مانع سقوط حماس بشویم، این به معنای کفایت راهبرد کنونی برای نزدیک شدن به بازسازی فلسطین از بحر تا نهر نیست.
صرف نظر از تحلیل های بدون پشتوانهای که خیال فروپاشی درونزای رژیم را در سر می پرورانند، هر استراتژی که مسئلۀ بازستاندن جغرافیا فلسطین را از بازسازی جمعیت فلسطینی تفکیک کند، محکوم به شکست است. این تصور نیز خام است که حماس بتواند یک گروه پیشرو باشد که همچون حزب الله با خلق پیروزی های بزرگ در نهایت عامل وحدت سیاسی یک ملت متفرق شود. حماس نه همچون حزب الله عقبۀ زمینی سوریه را دارد و نه کلونی جمعیتی پایتختنشینی همچون ضاحیه. به علاوه در لبنان حزب الله به طور طبیعی در مجاورت اهداف اصلی اسرائیل یعنی اردوگاه های فلسطینی بودند، در حالی که حماس هیچ دسترسی زمینی به کرانه به عنوان کانون توسعهطلبی های ارضی اسرائیل ندارد.
در صورتی که با راهبرد و اراده محور مقاومت، طوفان الاقصی به نیروی محرکی در مرزهای شرقی رژیم تبدیل نگردد، این موفقیت می تواند به استراتژی نامقارنه دامن بزند. حماس چه پیروز از این میدان بیرون بیاید و چه سقوط کند، مهم واکنش جناح اکثریت فلسطینی خواهد بود؛ اکثریتی که 3 میلیون تن آن در کرانۀ غربی و 6 میلیون آن در کرانۀ شرقی رود اردن مستقر هستند و مجموعا دو سوم فلسطینیان را تشکیل می دهند. پتانسیل عظیم متراکم شده در پسِ ضربۀ سنگین طوفان الأقصی و قتل عامی که عدد ده هزار را نشانه گرفته است، اگر چاشنی انفجار سیاسی در در اراضی 48، کرانه یا اردن نشود، به سمت غرب تخلیه خواهد شد. این به معنای دورتر شدن کانون بحران از دسترس ما و بازیگری موثرتر مصر و واگرایی بیشتر در بدنۀ فلسطینی ها خواهد بود.
بنابر آنچه بیان شد، شاید کار غزاوی ها تمام شده باشد و آنها سهم خود را ادا کرده باشند، اما تازه نوبت به ما در مرکزیت محور مقاومت رسیده است. دشواری ماجرا آن است که نقد کردن بهای گزاف خونهای ریخته شده در غزه، به چیزی ورای میدان و دیپلماسی نیاز دارد. مسئلۀ فلسطینیان شرق نه موضوع ارضی است که مدخل نظامیان باشد و نه این گروه به معنای متعارف خود دولتمند هستند تا بتوانند موضوع دیپلماسی رسمی گردند. اینجا به روشنی باید به دنبال تلاش برای خلق یک حرکت سیاسی و انقلابی باشیم و نه سازمان شبهنظامی یا همپیمان دولتی.
این همان جوهرهای است که امروز در بدنۀ نیروهای مقاومت شدیدا کمرمق شده است. با مرگ سیاست در داخل ایران، توان نیروهای ما نیز برای تعامل با گروههای غیررسمی و غیرمسلح به شدت کاهش یافته است. برای نیروهای موثر ما دیگر هر کنشی یا باید فرهنگی شده و عینیت خارجی را دستکاری نکند و یا حاکمیتی شده و خالی از خلق اراده و پذیرش مسئولیت گردد. چنین منطقی نمی تواند در قبال بازیگرانی چون عشایر اردنی، عشایر انبار، جریان صدر، حماس خارج، بارزانیها و طالبانیها، نجف و دیگرانی از همین دست نقشآفرینی ایجابی کند.
بدون بازسازی نیروهای سیاسی مقاومت، افقی برای آزادی فلسطینیان برای نقشآفرینی سیاسی وجود ندارد؛ مگر آنکه یا برای شیعه حقی در سرزمین فلسطین تصور کرده باشیم، یا آمادۀ حل مناقشه در چهارچوب بین المللی و ایدۀ دو دولت شده باشیم، و یا اساسا مشکل چندانی با ادامۀ وضع موجود نداشته باشیم و برای گشایش گره توسط عاملیتی خارجی انتظار بکشیم. هر چهار دیدگاه یادشده استدلالهای خاصی برای دفاع از مشروعیت خود دارند که معمولا برای گروه های اجتماعی قابل حدسی می تواند جذاب و قانع کننده باشد. در فقدان یک مکانیسم سیاسی زنده و رقابتساز، هرچهار گفتمان یادشده وضعیتی زیرپوستی و موضعی مبهم به خود گرفته، اما اجمالا این گفتمان اخیر است که قابلیت ترجمه به سیاست های رسمی نظام را پیدا کرده است.
این مونوپولی طیف محافظهکار طبیعتا تا زمانی می تواند ادامه یابد که عاملیت نیروهای خارجی به طور صریحی در خلاف جهت مطلوب این طیف به حرکت در نیاید. ما اکنون به طور کم سابقهای در آستانۀ آزمودن خوش اقبالی محافظهکاران هستیم. اگر خروجی معادلات غزه به سمت درگیر شدن ایران در جنگ مستقیم یا تسلیم شدن در برابر خنثیسازی حماس به عنوان آخرین سنگر ما در میان فلسطینیان برود، شکست سنگینی برای راهبرد محافظهکارانه خواهد بود. در چنین شرایطی است که باب سیاست ناگهان گشوده می شود و نیروهای مستقر آمادۀ مذاکره با رقبا می گردند. به حکم ظاهر، سنتگرایان و عملگرایان فوریترین گزینهها برای ائتلاف در چنین وضعیتی خواهند بود. در مقابل، نیروهای تحولخواه مسیر دشواری را برای رها شدن از قید گفتمانهای فرسودۀ پایداری و عدالتخواهی و آماده شدن برای قرار گرفتن در موقعیت جدید برای مذاکره دارند. طبیعتا پس از روشن شدن نتیجۀ بحران، دیگر فرصتی برای ورود در رقابت باقی نخواهد ماند.
يوم يأتي بعض آيات ربك لا ينفع نفسا إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيرا…
بخش هایی از متن احتمالا جهت جلوگیری از له درازا کشیده شدن متن، کاملا نامفهوم یا نیازمند اطلاعات پیشینی بود.
می طلبید توضیح آن ها …
در مجموع عالی. استفاده کردیم بسیار.
مقاله بسیار خوبی بود و گفتن چنین گفتمانی جرأت میخواست. لاکن با شما موافق نیستم. شما بسیار بد بینانه به تمامی اتفاقات اخیر نگاه میکنید.
حتی اگر حماس هم از بین برود، که نمیرود، سیاست های کنونی نظام جواب داده است و منافع ایران و مقاومت تا حد زیادی تامین شده.
ممنونم