نویسنده: حمید عظیمی
منتشر شده در سیاق
پرشور اما بیخشونت، پیشبینیگریز اما قاعدهمند، اصیل اما متنوع، با چنین مکانیسم انتخاباتی زنده و پرحرارتی، جمهوری همسایه باز چشمان ایرانیان را به خود خیره کرده است. بعد از چندین تجربۀ تلخ در انتخابات و اغتشاشات، چرا تهران به چشم تمجید نظارهگر ترکان نباشد؛ خاصه وقتی که رقبای ترک باز توانستهاند ارادۀ خود را با سلاح ارزان صندوق به غرب تحمیل کنند؟ وسواس و وسوسه در نگرش تمام طیف سیاسی ایرانی نسبت به لیبرال دموکراسی نوعثمانی مشهود است. جاذبۀ لیبرالیسم بازارگرا برای توسعهگرایان، دموکراسی حزبی برای اصلاحطلبان، و اسلامگرایی قومیتی برای اصولگرایان را نمیتوان انکار کرد. اگر این ترکیبِ مشابه در آناطولی بدون خشونت سیاسی یا بحران اقتصادی میتواند توازن خلق کند، چرا در فلات ایران نتواند؟ مدل ترکی همچنان در پیرامون ما ترکتازی میکند و گوی توفیق از برابر چوگان ایرانی میرباید. عقلانیت پارسی به تکرار دیگری از لحظۀ میرپنجی غبطه نسبت به آناتولی نزدیک شده است؛ لحظهای که غرور دیگرسوز خود را میشکند و تن به تأسی میسپارد.
تاریخ پارس و ترک را گویی از ازل به هم بافتهاند؛ در برابر توران و ایران که زوج همیشه در ستیز شاهنامه هستند، اثر یونان و رومیان یا تازیان و قبطیان در میراث اساطیر پارسی تقریبا هیچ است.[1] شگفت آن که این تضاد پیشاتاریخی، همیشه با نوعی غبطه و کشش عمیق نیز توأم بوده است. مصرعی که در عنوان انتخاب شده تنها نمونهای از دلالتهای دوگانۀ نگاه ایرانیان به ترکان است؛ اشاره به داستان شیدایی زیانبار و رسوائیساز بیژن ایرانی به منیژه تورانی که به مجازات بیژن توسط شاه ترکان (افراسیاب) و نجات او توسط رستم ختم میشود. به درازای ادبیات پارسی نقشمایۀ «ترک خوبان ختا عین صواب است…»[2] را در تکرار و گوشزد میبینیم؛ بیآنکه «ولی» و «اما» و «اگر»های آن به انتها آید.
ریشۀ این وضعیت هتروفیلی[3] را احتمالا باید در مناسبات متفاوت ایرانیان با پدیدۀ دولت، در دورههای باستانی، سنتی و مدرن آن جستجو کرد. این تقدیر پارسزبانان بود که در امتداد ارتفاعات فلات و همسایگی چراگاههای وسیع شمالی و بیابانهای سوزان غربی پایهگذار اقتصادی زراعی و جامعهای شهری شدهاند. همانگونه که اقتباس از عمالیق انگیزۀ پایان عصر داوران و آغاز عصر پادشاهان بنی اسرائیل گردید،[4] مجاورت ایرانیان با تورانیان و تازیان نیز از علل نضج تجربۀ دولت در ایران باستان بوده است. اشکال اینجاست که تاسیس ملک، در جامعۀ پیچیدۀ شهری نمیتوانست به آسانی اجتماعات شبانی محقق شود. دولتهای شهری دائما شاهد طغیان خسروان و مقاومت نهادهای اجتماعی همچون موبدان و پهلوانان و برزگران بودهاند. شاید همین پسینی و انفعالی بودن تاسیس دولت در حیات شهری است که مسبب جستجوی منجی در شخصیت رستم به عنوان نماد نهاد مستقل پهلوانی گردیده است.[5]
تردید و تحرز ایرانیان نسبت به نهاد دولت در دوران اسلامی نیز به طور مضاعفی تشدید شده است. به یاد بیاوریم که از صدر دوران اسلامی تا تاسیس دولت مدرن در ایران، دائما این ممالک محروسه در چنبرۀ دولتهای ترک بوده است. دولت مستعجل ایرانیان در عصر اول و سوم عباسی نیز بدون تحقق ارکان حقیقی حاکمیت و ضمن ساختار خلافت عربی بود. طبیعی است یک هزاره محرومیت از تجربۀ حکمرانی آثار عمیقی را در تجربۀ سیاسی ایرانیان به جای گذارده است. البته چنان نیست که نخبگان پارسی در تمام این مدت از حضور در نهاد دولت بیبهره بوده باشند اما حضور آنها عموما در جایگاههای رفیع دیوانی بوده است.[6] این زاویهای است که از آن کمتر میتوان ظرافتهای امر سیاسی و قدرت خلق توازن یا مهارتهای امر امنیتی و توان تصرف در ابدان را دید. به همین دلیل برای ایرانیان، دولت به طوری تاریخی و البته رهزنی، از زاویۀ مالیه و حقوق و آموزش و تشریفات فهم شده است و عقل ایرانی به ذات سیاسی و سختافزاری شهریاری انس پیدا نکرده است. همین زیست ناسیاسی است که به طور پررنگی هویت ایرانی را با نوعی سوژگی مفرط پیوند میزند و گاه حتی رنگ شاعرانگی بدان میدهد.[7]
ایران و ترکیۀ مدرن میراث سنگینی از این گذشتۀ متمایز به دوش میکشند و همین گذشته در عصر مدرن خود را بازتولید میکند. شاید به همین دلیل است که سیاست مدرن در ایران با حرکت انقلابی مشروطه و در ترکیه با حرکت اصلاحی تنظیمات آغاز گردید. اگر کنسرسیوم دارسی در 1901 نخستین چاه نفت خاورمیانه را در مسجدسلیمان بنا نمینهاد، بعید بود وضع نهاد دولت مدرن برای پارسیان دری با پارسیان اردو و پشتو تفاوتی میداشت.
پیدایی ارتشهای مدرن در زیستبوم پارسی و عربی و ترکی تقریبا همزمان بوده است، اما ایران تنها جغرافیایی است که تقریبا همزمان مدرنیزاسیون صنعتی را از مدخل نفت دولتی تجربه کرد. کمالیسم در ترکیه، دستکم تا زمان برآمدن ببرهای آناتولی[8] در دهۀ هشتاد میلادی با اقتصاد صنعتی مواجه نشده بود. برای ارتش ریشهدار آتاتورک نه موضوع جامعۀ مدنی چالشگر بود و نه حتی اقتصادی که موضوع چالش میان او و بلوکهای اجتماعی همچون جماعت نقشبندی خالدی باشد. اما پهلوی بدون آنکه ارتشی مبتنی بر مدرن کردن قبائل جنگجو داشته باشد، در درون ارتش نیز با بازتولید دوقطبیهای اجتماعی مواجه بود.[9] چنین ارتش سستی میبایست هم با قدرت بسیج اجتماعی روحانیت و هیئات و دانشگاه و لوطیان و بازار و خانات مواجه میشد، و هم در این مواجهه لعبت نفت دولتی را از چشم و گزند مرجعیتهای اجتماعی حفظ میکرد.
نفت، سوختی بیبدیل برای شعلهور کردن مرزهای پویا و زندۀ هویتی در ایران بوده است و شاید عمده محرک خشونت میان نیروهای سنتی و مدرن جامعه. هر سه نهضت مشروطه و نفت و انقلاب انعکاسدهندۀ رشد تمنای قدرت و استعداد کمنظیر جامعه ایرانی در قبض آن است. در عین حال به موازات توفیق جامعۀ ایرانی در قبض قدرت و طرد نیروهای قاهره، توان همنشینی این نیروها بر عرش قدرت کمتر و کمتر شده است.
نقش قدرت توزیع رانت را در مقایسۀ مسیر ترکی و ایرانی جمهوریت نباید از دیده به دور داشت. برای مقایسه بد نیست بدانیم اولین دورۀ سیاستهای خصوصیسازی ترکیه در اوسط دهۀ هشتاد میلادی تنها شامل آزادسازی 9.5 میلیارد دلار از داراییهای دولتی بوده است. رانت توزیع شده در همین موج بود که الیگارشهای کمالیست را پروار کرد و بعدها زمینۀ اعتراضات منتهی به برآمدن آک پارتی گردید. دولت عدالت و توسعه نیز موج دیگر از خصوصیسازیهای عمدتا رانتی را از 2002 پی گرفت که جمع آن از 34 میلیارد دلار فراتر نمیرود.[10] این درحالی است که تنها در موج خصوصیسازی دورۀ احمدینژادی که بخشهای بالادستی نفتی نیز از آن مستثنی بودند 63 میلیارد دلار انتقال دارایی انجام شده است.[11] دسترسی به این حجم از داراییهای نقدشونده و پرقدرت، رقابت بر سر حجلۀ دولت را تبدیل به تنازع بقایی برای بلوکهای اجتماعی متنوع و مقتدر ایرانی کرده است.
جمهوری ترکیه به واسطۀ توسعۀ غیرمتکی بر منابع طبیعی، واجد بخش صنعتی قدرتمندی خصوصا در لایههای پاییندستی شده است. این طبقۀ صنعتگر که عمدتا تحت تاثیر تعلیمات کالوینیستی نورچیها پدید آمدند،[12] تنها نیروی چالشگر برای اقتدار ارتش ترک در نیم قرن اخیر بودهاند. ماهیت ذاتا محافظهکارانۀ تعارض نیروهای بازار با ارتش کمالیست در ترکیه، از دیگر موانع رادیکالیسم سیاسی و مقاومت در برابر کودتاهای پی در پی بوده است. خشنترین تجربۀ دورۀ جمهوریت در ترکیه را کودتای 15تموز 2016 میتوان دانست که این مورد نیز از اساس درگیری دو بخش از ارتش بوده است و نه تقابل جامعه و دولت. بدون شک اگر نهضت 57 نیز تنها متکی بر اعتصابکنندگان صنعت نفت یا بازار سنتی تهران بود، امکان تصمیم رادیکال و نهاییکننده برای سرنگونی پادشاهی را نداشت.
به پشتوانۀ نکاتی که آمد میتوان با قاطعیت مسیر جمهوریت ترکی را برای بوم ایرانی مسدود دانست. نظام ریاستی متکی بر دموکراسی حزبی، هرقدر که مسحورکننده و جذاب، هرگز نمیتواند بافت اجتماعی پرتلاطم ایران را پیوندی پایدار دهد. این موضوع حتی بدون استدلال به دشمنیهای خارجی و واگراییهای قومیتی نیز صادق است. اگر جمهوریت از 1923 و دموکراتیک شدن آن از 2001 توانست تعادل سیاسی را در ترکیه برقرار کند، به دلیل کمرنگ بودن تمایزات اجتماعی و همچنین قدرت پایین دولت در توزیع رانت بوده است. ایرانیان نمیتوانند بدون یک جنبش نفت دیگر که کانونی شدن اقتصاد در نهاد دولت را علاج کند، چشم طمع به توسعۀ جمهوریت داشته باشند.
البته بدون یک اقتصاد رانتیر نیز همچنان ما با یک جامعۀ سخت هویتجو و اقتدارگریز در مقیاس خاورمیانهای مواجهیم. ساختار اجتماعی متنوع و پیچیدهای که با الهیات شیعی، کمالخواهی آن به اوج رسیده است، نه از مسیر توسعۀ سیاسی یا اقتصادی، که تنها از راه توسعۀ اجتماعی به پایداری میرسد. خلق یک تعادل درونزا و خودساماندهی اجتماعی مستقل از دولت و ایضا بازار، به شدت نیازمند ارادۀ نهادهای مرجع اجتماعی همچون حوزه و دانشگاه برای هماهنگی و همافزایی است. الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نه از مکانیسمهای دستوری، که تنها از دل نهادهای طبیعی اجتماعی خلق میگردد و میبالد.
[1] در تایید این نکته ن.ک: اسماعیل سنگاری؛ امیرحسین مقدس. “انیرانِ ایران؛ دیگربودگی انیران در ایران باستان”. جستارهای تاریخی، 10، 1، 1398، 1-26. doi: 10.30465/hcs.2019.4975
[2] غزلیات سعدی، شماره 122
[3] Heterophily به جاذبۀ عناصر متضاد نسبت به یکدیگر اطلاق میشود؛ همچون جاذبۀ میان دو جنسیت یا قطبهای مغناطیسی.
[4] اول سموئیل 7: 11-18
[5] بنگرید: سامان قاسمی فیروزآبادی؛ پیمان اسحاقیه، «ساختارشناسی داستان رستم و اسفندیار و توازن قدرت در اندیشۀ سیاسی ایران باستان»، پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق)، 17، 2، 1400، صص215-242.
[6] بنگرید: سید صادق سجادی، وزارت و دیوانسالاری ایرانی در عصر اسلامی، نشر دکتر محمود افشار، 1399
[7] در این مورد بنگرید به مقدمۀ این اثر: داریوش شایگان، پنج اقلیم حضور: بحثی دربارۀ شاعرانگی ایرانیان، فرهنگ معاصر.
[8] ببرهای آناتولی (Anadolu Kaplanları) به مجموعۀ صنایع آناتولی مرکزی اطلاق میشود که به پشتوانۀ رشد انفجاری درآمدهای نفتی در کشورهای حاشیۀ خلیج فارس رشد یافتند. بنگرید:
Balkan, Neşecan, Erol Balkan, and Ahmet Öncü, eds. The neoliberal landscape and the rise of Islamist capital in Turkey. Vol. 14. Berghahn Books, 2015.
[9] نمونۀ جالبی از این ادعا را می توان در امتناع نیروهای مذهبی ارتش خراسان برای سرکوب قیام گوهرشاد دید که به تبع آن پهلوی به نیروهای ارتش آذربایجان متوسل می شود. ن.ک:
Ervand, Abrahamian. History of Modern Iran. Cambridge University Press. 2008. p.94
نیروهای آذربایجان عمدتا تحت تعلیم بریگارد قزاق بوده اند تا اقتباسی از الگوی مدرنسازی اقوام ترک جنگجو در روسیه (کازاکها) باشند. در مقابل میدانیم پهلوی دوم به خلاف پدرش، در برابر تهدیدات بلوک شرق و حزب توده تا حد زیادی به مذهبیسازی بدنۀ ارتش رو آورد.
[10] Bank, André, and Roy Karadag. “The political economy of regional power: Turkey under the AKP.” GIGA. 2012. P. 10.
[11] https://www.irna.ir/news/6555128
https://ipo.ir/uploads/1/2023/Apr/08/آمار%20عملکرد%20سالانه.pdf
[12] https://mersadcss.com/experts/گولن؛-پدر-مطرود-ترکیۀ-اردوغانی/