نویسنده: مصطفی حامد (أبو ولید المصری)
مترجم: مرتضی ابراهیمپور خرمشهری
«مولوی عبدالحمید» از جمله رهبرانی است که شهرتاش مدیون رسانههای غربی است. او بیشتر کارهایی انجام میدهد که توجه رسانهها را به خود جلب میکند، فعالیتهای او لزوماً برای کسانی که او از آنها نمایندگی میکند، مفید نیست.
سلاح رسانهای از این جهت که به راحتی وارد هر خانهای میشود، از بقیه سلاحهای جنگی متمایز میشود. به همین دلیل است که رسانهها از خطرناکترین سلاحها در جنگهای مدرن به شمار میروند.
برخی از چهرههای مذهبی در راستای هجمات جهانی یهود علیه اسلام، از مسیر جهادی و دینی خود منحرف شدهاند.
مجاهدین بلوچ در امارت افغانستان دیدگاهی را اتخاذ میکنند که با نخبگان غربزده افغان متفاوت است و همچنین دیدگاه این مجاهدان بلوچ در تضاد با موضعگیریهای جدید مولوی عبدالحمید است. این مجاهدان هیچ سودی از چاپلوسی در برابر آمریکا، غرب و شیوخ نفتی نمیبینند، چرا که آنها (آمریکا، غرب و شیخ نفتی) فقط در صورت تنزل از اسلام از شما راضی خواهند شد.
سلاح رسانهای چیزی را به دست میآورد که هیچ سلاح دیگری از جنگهای مدرن نمیتواند به دست آورد، در جنگهای مدرن از هر چیزی که بتواند به حریف آسیب برساند استفاده میشود.
اینها ویژگیهای بارز سلسله جنگهایی است که از زمان اشغال افغانستان توسط ایالات متحده در سال 2001 در افغانستان و نیز جنگ جهانی علیه روسیه در خاک اوکراین دیدهایم. جنگهای آمریکا علیه ایران و افغانستان نیز همینطور هستند. در این جنگها ایالات متحده و اسرائیل از پیشرفتهترین سلاحها، از سلاحهای کشتار جمعی گرفته تا سلاحهایی مانند شایعهسازی و اخبار دروغ از طریق شبکههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای استفاده کردند.
ترور شخصیت رسانهای
رسانهها با بازی با غریزه حبّ به شهرت در میان برخی از رهبران تأثیرگذار، یکی از ابزارهای خلاص شدن از شرّ رهبران ضد استعماری به شمار میروند. چرا که حکومت و شهرت از مهمترین مشوقهای بسیاری از رهبران است. به طور کلی رهبری و شهرت دو نقطه ضعف انسان هستند.
به همین دلیل است که رسانهها با انحراف تدریجی رهبران بزرگ از مسیر خود و اعتیاد آنها به شهرت، یکی از ابزارهای خلاص شدن از دست رهبران بزرگ محسوب میشوند. در نهایت آن رهبر معتاد شهرت میشود و طاقت دوری از آن را ندارد و حاضر است در راه آن همه چیز، حتی عقاید سیاسی و مذهبی و سابقه مبارزاتی خود را فدا کند تا در کانون توجه رسانهها باشد.
در جهان عرب و اسلام نمونههای برجستهای از رهبرانی داریم که اصول و آرمانهای خود را کنار گذاشتند و حتی مخالف اصول و مبادی خود عمل کردند تا رضایت رسانههای بینالمللی را که در اختیار دشمنان آنها بود، بدست آورند. به این صورت است که کنترل آن رهبر به یکی از آسانترین کارها برای دشمن تبدیل میشود، تنها با محدود کردن پرداخت رسانهای به او یا کاستن از تحسین او، یا تهدید به معطوف کردن توجه رسانهها به یک شخصیت رقیب، یا حتی نادیده گرفتن علتی که آن رهبربرای آن قیام کرده است.
یک سیاستمدار در یک کشور اسلامی در قرن گذشته به همکار خود از کشور دیگر گفت: «اگر میبینید که رسانههای آمریکایی بر صیقل دادن یک شخصیت سیاسی یا یک رهبر محبوب تمرکز میکنند، بدانید که آن شخصیت رأی و اصول خود را به غرب فروخته است و بخشی از بهای آن شهرت رسانهای است.»
غرب ممکن است پس از اتمام تاریخ مصرف آن رهبر از شر آن رهبر خلاص شود. آنها یا او را به حال خود رها میکنند و یا میکشند. ما اسمهایی را بدون جزئیات ذکر میکنیم که خیلی از افراد آنان را میشناسند. از جمله این اسامی میتوان به یاسر عرفات در فلسطین، رئیس جمهور انور سادات در مصر، نخست وزیر سابق پاکستان بینظیر بوتو و قذافی در لیبی اشاره کرد. اینها فقط نمونههایی هستند و موارد بسیار بیشتری نیز وجود دارد.
برخی از رهبران بودند که تصمیماتشان به شدت تحت رسانههای غربی و بینالمللی بود. آنها تصمیماتی میگرفتند که رسانهها برای آنها تعیین میکردند، صرف نظر از اینکه این تصمیمات برای جنبشی که او رهبری میکند یا مردمی که برای آنها کار میکند سودمند است یا خیر. برای آنها تنها این مهم بود که تصمیماتشان پر زرق و برق باشد و توجه رسانهها و افکار عمومی بینالمللی را به خود جلب کند.
برخی از سران کشورها برای جلب توجه رسانههای بینالمللی و در نتیجه حمایت کشورهای غربی، مسیر سیاسی کشورهای خود را دقیقاً به عکس تغییر دادند تا همگام با خواستههای غرب و کسب رضایت سیاسی و رسانهای باشند، چنانکه در مورد انور سادات در مصر و یا رهبران کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی به ویژه در آسیای مرکزی اتفاق افتاد. در آسیای مرکزی، رهبران کمونیست توانستند به سادگی با انتقال تفنگ خود از شانه کمونیست به شانه سرمایهداری به حکومت ادامه دهند و به این ترتیب غرب آنها را به عنوان رژیم های دموکراتیک به رسمیت شناخت زیرا آنها با هیچ چیز غیر از اسلام دشمنی ندارند. شاید بارزترین نمونه شخصی که قربانی رسانهها شد گورباچوف بود، وی مورد توجه رسانههای غربی و تمجید رهبران غربی قرار گرفت. او تا نهایت شهرت پیش رفت و در پایان ماموریت خود را که عبارت بود از انفجار قصر شوروی، به خوبی انجام داد.
روباههایی زیر سفره ترکیه
برخی از رهبران اسلامی تلاش میکنند تا رضایت رسانههای غربی که در مالکیت یهودیان است را جلب کنند و امید آنها به جلب محبت سیاستمداران غربی و سازمانهای بینالمللی است، از این رو به سمت غرب گرویدند و از اسلام دوری گزیند. بینش آنها از اسلام این شد که اسلام دینی لیبرال، دموکراتیک، غربی، آزاده، لجامگسیخته و بدون محدودیت است. از اسلامِ آنها جز بیان برخی کلمات و شعارهای اسلامی چیزی باقی نمانده است. آنها نظام غربی را کپیبرداری کردند و فقط لایهای نازک از شعارهای اسلامی روی آن کشیدند.
آن اسلام جدید پر زرق و برق و سطحی، هیچ ایراد و اشکالی با جنگیدن در کنار صلیبیان علیه مردم افغانستان و تبدیل سوریه و عراق به میدان جنگ برای صلیبیون یهودی نمیدید. صلیبیان در پی غارت و تصاحب استعماری بر ثروت دو کشور «عراق و شام» از جمله نفت، گاز، گندم و آب آن را داشتند.
بدین ترتیب بود که آن روباهها و کفتارها در ترکیه جمع شدند و منتظر بودند که اسرائیل چه تصمیمی برای منطقه عربی گرفته و چطور مرزهای سیاسی جدید و دولتهای جدید تأسیس خواهد شد و جادهها و فرودگاهها را برای خدمت به امپراتوری یهود در «خاورمیانه جدید» گسترش خواهد داد. یهودیها دست به کشتار و تخلیه جمعیتی میزنند. برادران کفتارها و روباههایی که در استانبول خفتهاند، منتظر سهم خود از غنایم آن «خاورمیانه» هستند و اینکه اسرائیل برای هر گروه از این هیولاهای در کمین چه سهمی تعیین میکند.
انشقاقات بینالمللی
حمله یهودیان به جهان گسترش یافته است و آنها حملات نظامی و جنگهای همه جانبه خود را گسترش دادهاند. آنها در این جنگ از اقتصاد، رسانهها، پیشرفتهای فناوری مدرن و فضای بیرونی استفاده میکنند. آنها از فضا که به گنبدی نظامی در اطراف جهان تبدیل و شامل شبکهای از ماهوارهها، سلاحهای رادیولوژیکی و لیزری و سلاحهای مخفی با فناوری پیشرفته است، استفاده میکنند. در نتیجه، موجی از جنگهایی که به سرعت در حال تشدید بودند پدید آمد و جهان را در شوک و حیرت فرو برد. ابرقدرتها در کنار هم قرار میگیرند تا سقوط نکنند (مانند روسیه و چین در آسیا، و کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه و اقتصادهای بزرگ اروپا). حتی کل قاره اروپا از نظر اقتصادی و فرهنگی در حال فروپاشی است، زمینههای تضاد بین آنها در حال افزایش است و دیدگاههای سیاسی و استراتژیک آنها با هم تضاد دارند.
می توان گفت تَرَکهای موجود در اروپا بیش از تَرَکهای سد النهضة اتیوپی است، یکی از عوامل این انشقاقات جنگ اوکراین است که هنوز یک سال از آن نگذشته است.
در مورد ایالات متحده، وضعیت بسیار بدتر است. رژیم آمریکا تلاش میکند با تشدید جنگهای موجود در صحنه جهانی و با اعمال تحریمهای بیشتر بر هر که میخواهد، بر بر عیوب اساسی خود سرپوش گذاشته و ثابت کند که آمریکا قوی و مؤثر است. این امر خلاف حقیقت است، زیرا این کشور فقط یک نظام خرابکار است که بشریت و سیاره زمین را تهدید میکند. آمریکا نظامی است که جز با ایجاد مشکلات بیشتر برای جهان و جهانی کردن ناکامیها و بحرانهای خود، قادر به حل مشکلات خود نیست. آنها این کارها را انجام میدهند تا با تا فروپاشی اجتنابناپذیر خود، وانمود کنند که تمام جهان و نسل بشریت در حال فروپاشی است.
تجاوزگریهای آمریکایی و اروپایی و گسترش تهاجم به صورت افقی و عمودی در سراسر جهان، از اوکراین تا افغانستان و از چین تا ایران و از آمریکای جنوبی تا قاره آفریقا از شرق تا غرب، توسط رسانهها با فناویهای بیسابقه پشتیبانی میشود. رسانهها امروز بسیار گسترش یافتهاند و تأثیر زیادی روی مردم دارند.
رسانهها خطرناکترین سلاح در جنگهای مدرن محسوب میشوند، زیرا بیشترین تأثیر را بر ذهنها، ارادهها و مذاهب دارند. به همین دلیل است که سلاح رسانهای «تبلیغات» به تنهایی یا با کمک ثانویه سایر سلاحها مانند سلاح اقتصادی «تحریم، محاصره و گرسنگی» و یا با کمک سلاح تروریسم داخلی خطرناکترین نقش را در جنگها ایفا میکند. داعش، ارتشهای مخفی، مزدوران، بیکاران و اراذل و اوباش، عدهای از زنان ولنگار به نام آزادی زنان سر خط اخبار شدهاند. حتی برخی از زنان در ناآرامیهای تهران جزو گروههای ترور و بمب گذاری شدند و با تحریک مستقیم به خشونت و نزاع علیه اسلام تبلیغ کردند، آنها دعوت به اصلاح دین با مفاهیمی یهودی کردند، آنها همچنین دعوت به اعدام علما و متدینین، توهین و ضرب و شتم آنها در خیابانها و سوزاندن قرآن در آشوبها کردند. با این وجود، مطالبات آنها مورد حمایت برخی از افراد وابسته به جنبش علما در شهر زاهدان قرار گرفت.
ما باید توانایی رسانههای بینالمللی را در ربودن رهبران حتی رهبران اسلامی با وسوسه شهرت و ستاره بینالمللی شدن، به این قضیه اضافه کنیم. برخی از رهبران مسلمان و دنبالهروان آنها، تصور میکردند که توانستهاند در شبکههای اجتماعی و برنامههای تلویزیونی جایگاه بزرگی به دست آورند. در نتیجه، آنها به سمت گفتمانی از اسلام رفتند که جهان غرب را راضی کنند و از جنبشهای فمنیستی در ایران حمایت کنند. آنها خواستار خشونت بیش از حد و جنگهای خیابانی بودند. آنان دست به کشتار مردم زدند و عدهای بیگناه در این میان کشته شدند. آنها به نمادهای مذهبی که مورد اجماع مسلمانان است، توهین کردند.
تصور کنید که موج پیروز بعدی چنین است؛ آنها ابتکار عمل به خرج دادند و تفنگ خود را از شانه اسلام واقعی به شانه صهیونیسم منتقل کردند و به عموم مسلمانان این گونه تلقین کردند که اسلحههای «کلامی» آنها هنوز در جهت صحیح نشانه رفته است.
ابرهای ضد انقلاب
جای تعجب نیست که عدهای هنوز هم، همصدا با رسانههای غربی شدهاند. حتی در افغانستان نیز پس از بیست سال جهاد، با پیروزی بزرگ و آشکار بر ارتش اشغالگر و بازگشت امارت اسلامی پس از رهبری آن جهاد ظفرمند، ما شاهد صداهای موافق غرب هستیم. امارت اسلامی طالبان پیش از این نیز پنج سال بر افغانستان حکومت کرده بود و با شبهنظامیان، راهزنان و طرفداران تقسیم کشور به چندین ایالت مبارزه کرده بود. گروه طالبان از وحدت جغرافیایی، اجتماعی و مذهبی افغانستان محافظت کرده بود.
برخی از نخبگان اجتماعی در افغانستان از ترس حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی موجود در آسمان افغانستان، خواهان بازگشت به آغوش ایالات متحده و پاسخ به خواستههای آنان هستند و بدین جهت در کار تروریستی و خرابکاری با داعش و ارتش مخفی که آمریکا قبل از فرار از آنجا در این کشور گذاشته بود، همکاری میکنند.
این نخبگان یا «همدستان ترسو» که اکثرشان هرگز یک گلوله به سوی دشمن شلیک نکردهاند، میگویند که از جنگ خسته شدهاند و راه حلی جز برقراری روابط کامل و پاسخگویی به خواستههای آمریکا برای توقف حمله به افغانستان وجود ندارد مگر اینکه ما به خواستههای آمریکا تن دهیم تا این کشور تحریمها را بردارد و افغانستان را به رسمیت بشناسد.
شکی نیست که اینها رویای دولتی کاملاً تابع آمریکا را در سر میپرورانند، مانند شیخنشین قطر که این روزها مسابقات فوتبال در آن در جریان بود و تصاویر فحشاء و منکر به حدی در آنجا گسترش یافته است که از هر تصوری فراتر رفته است. جام جهانی فوتبال که بیش از بیست میلیارد دلار هزینه داشته است و برای ساختن یک کشور واقعی در قطر کافی بود و یا میتوانست بخش بزرگی از مشکلات فقرای جهان اسلام را حل کند. اما به ترویج فحشا و منکر در جزیره مقدس عرب (شبه جزیره عربستان) اختصاص یافت که رسول گرامی به ما دستور اخراج مشرکان از آنجا را صادر کرده بود. اما قطر مانند بقیه شبه جزیره عربستان برخی از مهمترین پایگاههای آمریکایی در جهان را در خود جای داده است و امکانات فسق و فجور را برای آنها فراهم کرده است.
آنچه در قطر با فاجعه جام جهانی اتفاق افتاد، تأثیرات آن روی مردم آن کشور باقی خواهد ماند و مردم آشکارا دست به گناهانان کبیره خواهند زد و دیگر حتی خواهان کتمان آن نیز نخواهند بود.
فجایع مذهبی و اخلاقیای که در قطر در حال رخ دادن است بخش کوچکی از آن چیزی است که در کشور حرمین شریفین، عربستان، از نظر ترویج فحشا و منکر در بین مسلمانان در حال وقوع است. آنچه «شاهزادهی ارهکننده» (محمد بن سلمان) درباره آن صحبت میکند و ادعا میکند که چشمانداز او برای سال 2030 برای مدرن کردن پادشاهی است، در واقع چیزی نیست جز تکمیل پروژه واقعی او، یعنی یهودیسازی شبه جزیره عربستان و بیرون راندن اسلام از آن و تبدیل آن به یک مستعمره بزرگ توسط اسرائیل به وسیله خادمان مرتد و یهودیاش.
باید دانست که یهود بر مکه و مدینه مسلط است و بر کوچکترین جزئیات دینی اشراف دارد و بر مقدسات نظارت میکند. آنها قصد دارند اسلامی با طعم یهودی بسازند. آنها بر تأسیس زیرساختهایی برای فحشا و منکر نظارت دارند تا در آنجا جشنوارهای مفتضح برگزار کنند.
یهودیان و مسیحیان هرگز از تو راضی نخواهند شد
برخی از شخصیتهای دینی و گروههای مذهبی در مسیر جهادی خود دچار تحول اساسی شدند و شروع به همراهی با طوفان جنگ بینالمللی یهودیها علیه اسلام کردند. و همانطور کسانی که نخبگان غربزده در افغانستان نامیده میشوند و همراه با یهودیان ظالم شدهاند، جریان مشابهی در ایران نیز وجود دارد و همین مسیر را طی میکند.
برخلاف افغانستان، فرقه انحرافی در ایران تقریباً دارای عنوان روشن و رهبریای است که وزن تاریخی دارد. منظور ما از آن «مولانا عبدالحمید» امام جماعت مسجد مکه در شهر زاهدان ایران است.
موضعهای پرافتخار تاریخی مولوی عبدالحمید در دوران جهاد افغانستان نماد حمایت ایشان از جهاد افعانستان بود و مسجد معروف ایشان «مسجد مکی» جایگاهی معنوی و پشتوانه عظیم جهاد مسلمانان افغانستان بود. تا اینکه فتنه در زاهدان رخ داد، که شاخهای از فتنه تهران بود که در پی «انقلاب لیبرال» بود، انقلابی که خواستار رفع حجاب و حق برهنگی زنان بود. سپس به نبردهای خیابانی تبدیل شد که توسط کارشناسانی که از کردستان عراق و آذربایجان همسایه آمده بودند، هدایت میگردید. آنها سلاح و بمب با خود حمل میکردند و مسلح به تجهیزات نظامی بودند. این کار منجر به جنگهای چریکی سیار در داخل ایران شد. در نتیجه، به شعارهای انقلاب برهنگان، شعارهای تجزیهطلبان در اکناف ایران نیز اضافه شد.
در آن فضای متشنج، حوادثی در زاهدان رخ داد که از بدترین اغتشاشات منطقه بود. اما موضع مولوی عبدالحمید در آن زمان متعادل و مؤثر بود، از این رو به مردم دستور داد تا پایان تحقیقات رسمی، آرام و ساکت باشند. وی خواستار تشکیل کمیتههایی شد که در آن علمای اهل سنت و شیعه برای تعیین مسئولیتها و ارائه راهحلها شرکت داشتند، زیرا بیم آن میرفت که اوضاع از کنترل خارج شود، بهویژه با هجوم گروههای مسلح از پاکستان و گروههای جداییطلب مقیم خارج از کشور. آنها در واقع در حوادث فتنه زاهدان شرکت کردند و این شهر را تبدیل به یک میدان جنگ واقعی کردند. بعد از مدتی این اعتراضات تبدیل به ضربههای انتقامی شد که هر از گاهی توسط افراد حرفهای در داخل بلوچستان انجام میگردید.
پس از آن مواضع قابل تقدیر مولوی عبدالحمید، مواضع بعدی وی کم کم به سمت غرب گرائید و از مواضع قبلی خود عدول کرد. رویکرد سیاسی او طردکننده و تجزیهطلبانه شد. موضع رسانهای وی تحریکآمیز و به خواستههای غرب نزدیکتر شد.
برای نمونه، دولت تهران هیئتی بلندپایه از دستگاههای اداری و سیاسی به شهر زاهدان فرستاد تا با مولوی عبدالحمید گفتگو کند. با این حال، او از ملاقات با این هیئت خودداری کرد و هیچ گونه دلیلی برای این کار ارائه نکرد. اظهارات وی در رسانهها موجب رضایت و قبول غرب و شیخنشینان حوزه خلیج فارس شد. اما این اظهارات وی برای رهبری رسمی ایران و همچنین مجاهدین بلوچ که سالها در جهاد افغانستان شرکت کرده بودند و نقشی کلیدی در پیروزیهای آنجا داشتند، تردیدهایی ایجاد کرد. بسیاری از این مجاهدین بلوچ مناصب مهمی در امارت اسلامی دارند و دیدگاه متفاوتی نسبت به غربگرایان ترسوی افغانی دارند و همچنین دیدگاه این افراد در تضاد با وضعیت فکری جدید مولانا عبدالحمید است. آنها هیچ سود و منفعتی در چاپلوسی از آمریکا، غرب و شیوخ نفتی نمیبینند، چرا که غرب فقط تنزل از اسلام را خواهند پذیرفت.
خواستههای آمریکا و غرب از افغانستان که مجاهدین کاملا آن را رد میکنند عبارتند از:
1- تغییر نظام امارت اسلامی و جایگزینی آن با نظامی مبتنی بر مبانی دموکراسی غربی.
2- عدم اجرای قوانین شریعت اسلامی و پذیرش مفاهیم حقوق بشری که مورد پذیرش غرب باشد، به ویژه در مورد خانواده، زن و حقوق بشر.
3- گشودن فضای اقتصادی آزاد و بدون محدودیت و شرط برای تصاحب منابع طبیعی در افغانستان توسط شرکتهای آمریکایی و غربی، از طریق شرکتهای چندملیتی با برخی شرکای افغان از نخبگان غربزده.
4- لغو جاده ابریشم و منع افغانستان از همکاری به عنوان یک حلقه اتصال در آسیا و جلوگیری از نفوذ اقتصادی چین، ایران و روسیه به عمق افغانستان در مقابل یک حضور سطحی در این کشور که بر واقعیت اقتصادی آن تأثیری ندارد.
اشتباهات فقهیای که باید اصلاح شوند
از جمله جلوههای تغییر موضع مولوی عبدالحمید، میتوان به موردی اشاره کرد که وی گفت: جمهوری اسلامی ایران باید حقوق زنان تظاهرکننده را به رسمیت بشناسد، که این اظهارات رسانهای او باعث ترس اکثر جریانهای متعهد اهل سنت، حتی سنیهای عرب شد.
یکی دیگر از اظهارات مشکلساز مولوی عبد الحمید، درخواست او برای دادن حقوق به جامعه بهائیت به عنوان یکی از فرقههای مسلمان بود. این موضوع باعث خشم بیشتر جریانهای اهل سنت شد. چرا که بر خروج آن فرقه از اسلام اجماع وجود دارد زیرا (بهائیها) میگویند پیامبر اسلام خاتم الرسل نیست. حضور کادر رهبری بهائیان در شهر حیفا که تحت اشغال اسرائیل است نیز از مشکلات دیگر است. فعالیت فرقه بهائیت در ایران ممنوع است.
بسیاری از کارشناسان اظهارات مولوی عبدالحمید در مورد بهائیت را یک خطای فقهی بزرگ میدانند که موقعیت مذهبی و رهبری سیاسی او را تهدید میکند. او شروع به زیر سوال بردن آینده موقعیت خود در ایران و افغانستان کرده است. چگونه میشود با عضویت وی در «المجمع الفقهي بمكة المكرمة» کنار آمد. این مجمع حامی برنامههای ارتداد از اسلام به رهبری شاهزاده ارهکننده (محمد بن سلمان) در کشور حرمین شریفین است.
و چگونه است که مولانا عبدالحمید، مانند اکثریت قریب به اتفاق علمای مسلمان، آشکارا با برنامه ارتداد از اسلام که به ویژه به سرزمین حرمین شریفین ضربه میزند، مخالفت نکرد.
دوستداران شیخ عبدالحمید و کسانی که پیرو رویکرد درخشان تبلیغی و جهادی او هستند، امیدوارند که او در جبهه جنگ یهودیان علیه اسلام، به ویژه در ایران و افغانستان، همچنان باقی بماند. شکی نیست که این دستاورد بزرگی برای اسلام جهادی واقعی خواهد بود و خطری خواهد بود برای اسلام یهودی که به سرعت در طی یک جنگ پیچیده جدید در حال نفوذ است.
بازگشت مولوی عبدالحمید به راه صحیح جهادی و فقهی خود، پیروزی بزرگی برای مسلمانان مخلص تلقی خواهد شد. آنان که منتظر بازگشتی ستودنی و حمید برای مولوی عبدالحمید هستند.
https://www.mafa.world/2022/12/11/المسلمون-في-إنتظار-العَوْد-الحميد/
ممنون مقاله جالبی بود
جهاد تبیین