نویسنده: هادی معصومی زارع
۱. گهگداری که از مرزهای جنوبی به بیروت میآیم و شبها فرصتی دست میدهد سری به مزار عماد و مصطفی و سمیر زده و دلی صفا میدهم.
این روزها اما بیشتر از هر چیزی مینشینم و به این میاندیشم که به راستی در غیاب سازمان، امثال این سه را چه چیز تربیت کرد و پروراند؟
آن روز که عماد و دوستانش کارشان را از آن شب جشن باشکوه در مسجد معروفی در منطقه غبیری بیروت در دهه هفتاد میلادی آغاز کردند هنوز خبری از سازمان و نهاد در حدوقواره امروزیاش نبود. هرچه بود جنبش بود و نهضت. پس مانعی فراروی این سه نوجوان نبود. چرا که جنبش و نهضت محدودیت نمیشناسد. نه در سن و نه در مذهب و نه در زبان و ملیت.
آن روزها نه نظام کارمندی و سلسلهمراتبی در کار بود و نه حقوق و مزایا و درجه و حق ماموریت و نه هیچ چیز دیگر. تنها و تنها آوردهی محتوم مقاومت برای این سه جوانمرد، زندگی مخفی و فشار و اسارت و زندان بود و در نهایت مرگ بود و مرگ.
در چنین شرایطی، پیشران امر نهضت در درون این سه، تنها و تنها انگیزه بود و ایمان. برای همین بود که غلبه بر ترس و شجاعت در اقدام و تصمیمگیری برایشان امری بس سهل بود. با قید فوریت.
۲. با توسعهی نهضت به طور طبیعی نیاز به ساختارها و نهادهای هماهنگکننده و حمایتگر بیشتر از پیش ضروری مینمود. نهادها خلق شده و رفتهرفته تغییر و تطور یافتند و به سازمانهایی عریض و طویل تحول یافتند.
از همینجا بود که سروکلهی قواعد و قوانین و استانداردسازیهای روتین سازمانی پیدا شد. در پیشانی کار، خط قرمزی به نام انتساب سازمانی و کد پرسنلی کارمندی. و کیست که نداند جمع میان کارمندی و امر نهضت تا چه اندازه دشوار است. که آدمِ نهضت، جسور و مبدع است و کارمندجماعت کسل و محافظهکار. اگرنه لزوما که عموما. به ویژه در ذیل غلبه پیرسالاری مفرط بر مقدرات امر سازمان.
۳. هرچه هست در گام نخست، سازمان متصدی تمام امر نهضت شد و به طور طبیعی ظرفیت داوطلبی تا اندازه زیادی از دایره محرمیت خارج شد. قرارداد جای انگیزه نشست و مزدوَری (نه مزدوری) پیششرط رایج همکاری شد.
به جز مواردی در قدوقواره پیادهنظام و در شرایطی بسیار خاص و معین مانند بحران سوریه (آن هم با هزار اما و اگر) ظرفیت هستههای خودجوش و کنشگران مدنی نهضت به حاشیه رانده شده و بعضا با اسم رمز خودسری و ناشیگری با آن مقابله شد.
امتگرایی که دالِّ مرکزی امر نهضت بود حسب صلاحدیدهای مصلحتمحورانه به سود تقدم اقتضائات ملّی نحیفتر و نحیفتر شد.
بروکراسی بر پیکره نهضت چنبره زده و رفتهرفته تحرک و پویایی نهضت را محدود و محدودتر ساخت.
در پارهای از موارد الزامات قدرت بر بنمایههای هویت غالب شد و از همین جا گاه تناقضهایی سربرآورد.
دو دهه پیش از این، اتکای نهضت بر هستههای چالاک و خودجوش از قضا مانع از کشف بسیاری از اقدامات و افزایش ضریب موفقیت حداکثری ایدهها و طرحها میشد. اما کیست که نداند قواعد و روش بازی سازمانها روتین و مشابه است و در نتیجه پس از برههای، قابل کشف و مهار و خنثی شدن؟ ظرفیتها و منابع آن معین و سقف توان کنشگریاش محدود و محدودتر.
اینها همه پیامدهای نهادمند شدن و سازمانی شدن حداکثری امر نهضت و تلاش برای محصور ساختن آن در چفت و بستهای پیچکگونهی سازمان است.
کمینهی تبعات آن است که در شرایط بحران و ضرورت از حد معینی از پاسخ و واکنش نمیتواند فراتر برود.
۴. این سه جوانمرد نه فرماندهانِ نظامیِ صرف که بیش از آن نماد کارآمدی نهضتاند.
سازمان ضروری است. اما برای پیشبرد امر نهضت کافی نیست. کمینهی ضمانت توفیق نهضت، امکان کنشگری لایههای غیرکارمندی در آن است.
۵. تلخ است اگر گفته شود که از دهه نود میلادی بدین سو بسیاری از ظرفیتهای مدنی نهضت توسط سازمان طرد شده یا لااقل مورد تغافل قرار گرفته است. فرصتهای بسیاری از دست رفته است. عمادهای متعددی در جای خود قرار نگرفتهاند و توانشان هدر رفته است.
بر سر مزارش میاندیشم اگر عمادِ جوان با همان روحیه و توان فکری-عملیاتی شناخته شده تنها و تنها ده سال دیرتر پای به عرضه وجود میگذاشت در شرایط امروزی نهضت میخواست فعالیت کند، اصلا میتوانست عماد نهضت شود؟ آیندگان اسمی از او میشنیدند؟ کافی است به وضعیت جوانان دهه شصت نگاهی بیاندازیم که گرفتار چنبره سازمان شدند.
باید پای درددل آن دسته از آدمهای نهضت که پرسنل سازمان شدهاند تا فهمید که سازمانگرایی افراطی چهگونه مانع شکوفایی خلاقیت نسلی شده است که ضرورتا چیزی از عماد و عمادها کم ندارند. تنها مجالی نمییابند.
تجربه ناکامی اخوانالمسلمین فراروی ماست. شکستی که بیش از هر چیز مرهون فروکاستن نهضت به سازمان بود. آن هم در متصلبترین و هرمیترین شکل ممکن آن.
سربسته نوشتم و گفتم تا بماند برای تاریخ. اگر برای مهار هرج و مرج و همافزایی اضلاع نهضت، سازمان امری لابدمنه است که هست، لااقل میبایست دریچهای برای تنفس و بستری برای کنشگری لایههای مدنی نهضت فراهم کرد. سازمان، ذاتا انحصارگراست و اقتدارطلب. محافظهکار است و خنثیگر.
۶. سازمان اگر عمادسوز نباشد، عمادساز نیست.
سلام و تحیت ، کاملا موافقم اما باید برای حفظ روح نهضت درون سازمان پیشنهادهای عملی ارائه شود تا بسیج و همتایان آن در جبهه مقاومت به سرنوشت جهاد سازندگی دچار نشوند.