ارائه دهنده: حمید عظیمی
مقدمه
بحث نگاشت اقتصاد نهضتی شاید خروجی نزدیک دو سال کار ما در این موضوع است. امید داریم طرح این بحث خاص جریانی را بتواند شکل دهد و مسیر جدیدی را باز کند که به اعتقاد ما پیوند خورده با ریشۀ نهضت اسلامی در ایران و به تبع آن در محیط پیرامونی ما.
ما من یک پیش زمینه بگویم که این ایده و فکر از کجا آمد. ما یک سلسه از گزارشها کار کرده بودیم که در هرکدام از اینها از یک بعدی موضوع اقتصاد سیاسی پر رنگ شده بود. یعنی به نتیجه رسیده بودیم که یک بعد نادیدهای معمولا مسائل منطقهای و مخصوصا در فهم حرکتهای اسلامی یا مسلمان وجود دارد؛ چه در حرکتهای ایدئولوژیک اسلامی و چه حرکتهای اجتماعی و سیاسی مسلمان این بعد به نظر ما خیلی خوب دیده نشده است.
پیش زمینه ها
در گزارش «از بحر یا نهر» مشخصا در مورد این اتفاق در نهضتهای فلسطینی پرداختهایم. فرض میکنیم که قبول داشته باشیم در تعامل با این جنبشها مشکل داریم و این جنبشها مسیری که ما توقع داریم را نمیروند. ادعا این است که مشکلات ما در قبال حماس و تا حدی درمورد دیگر جنبشهای آزادیبخش فلسطینی و خصوصا فتح تا حدی زیادی برمیگردد به یک اقتصاد سیاسی که پشت این جنبشها وجود دارد.
اقتصاد سیاسی هم که میگویم تاکید من بر این است که پیچیدگی آن را متوجه شویم و تقلیل به این نشود که ببینیم مثلا چه کسی حامی مالی این جریانها است. موضوع این نیست! موضوع درمورد یک جامعه و اقتصاد آن جامعه است و اینکه آن اقتصاد چه ارتباطی با نهادهای سیاسی و لایههای اجتماعی میگیرد. پس این یک پدیدۀ تودهای است. خیلی مسالهای نیست که چند نفر جمع شوند و کسی به آن پول دهد که مثلا یک کاری انجام دهد. خیلی موضوع پیچیدهتر و گستردهتر از این صحبت است.
در گزارش «مسیر بیکنارگذر» تلاش کردیم این موضوع را یک مقدار عامتر در مورد کلیت حرکتهای اسلامی نشان دهیم. بیان شد که آن اقتصاد سیاسی اصلا مساله عام جریانات اخوانی با شعب مختلف آن است. تاکید میکنم اخوان به مثابه جریان منظور است؛ چه شاخههای نسبتا جهادیتر و تندتر شده تا آنهایی که غیر مصری هستند و طوایف و ملیتهای مختلف که در چهارچوب تسنن سیاسی حرکت می کنند. در «مسیر بیکنارگذر» اصرار کردیم که بگوییم مساله ما با جنبشهای تسنن سیاسی در حاشیۀ خلیج فارس حل خواهد شد نه در جای دیگر. چون اساسا اقتصاد سیاسی اینها در خلیج است. تا این مساله حل نشود شبیه اتفاقی که مثلا ما را در سوریه درگیر کرد تکرار خواهد شد؛ یا آن چیزی که بهار عربی را از یک فرصت تاریخی برای جمهوری اسلامی تبدیل کرد به تهدید جدی. خروجی استمرار این معادله است که باعث موقعیت ما در جهان اسلام و شرایط خود جهان اسلام در مقطع قبل از بهار عربی بهتر از وضعیتی باشد که ما الان داریم تجربه میکنیم.
توجه ما به حوزه اقتصاد از این سلسه گزارشها شروع شد و سبب شد که برویم به دنبال جزئیات در این پروژهای که خدمت شما ارائه خواهم کرد. گزارش دیگر «از عزت تا رخوت» آقای صدر محمدی هست که تا حدی به جنبههای اقتصادی نهضت اسلامی در ترکیه پرداختند. به طور کلی در بحثهایمان تاکید کرده ایم که نه حتی عدالت و توسعه اردوغان، بلکه جریان اربکان هم لازمه درک علل ظهورش این است که توجه کنیم حرکت اسلامی در ترکیه از دل بازار برآمده و رشد کرده و بر محیط بیرونی خود اثر گذاشته است. حتی این اقتصاد سیاسی ظاهرا درونزای ترکها هم تا حد زیادی متاثر از حوزه خلیج فارس و تحولاتی است که بعد از رشد انفجاری اقتصاد نفتی خلیج شکل گرفت. درواقع یک تعاملی بین حوزه خلیج و حوزه آناتولی شکل گرفت که بعدا مسبب شکلگیری جریاناتی مثل اربکان و «میلی گوروش» و در مرحله بعدی حزب عدالت توسعه شد.
در گزارش «از تقریب اقناعی تا تقریب ساختاری» آقای معصومی با یک نظارت بیشتری به تحولات سوریه همین منظر را تقویت کردهاند که مشکل ما در تعامل با تمامیت اهل سنت این است که از به ادبیات علوم سیاسی از «سیاسات علیا» یا High politics شروع میکنیم درحالیکه شکلگیری ائتلافها معمولا از «سیاسات سفلی» یا Low politics بوده است. سیاسات علیا یعنی حوزههای امنیتی؛ یعنی آن چیزی که امنیت جان انسانها را دخیل میکند؛ مسائل نظامی و امنیتی. سیاست سفلی میشود مانند اقتصاد، مسائل اجتماعی و فرهنگی. این گزارش هم بیان میکند که وضعیت ما با اهل سنت از این لایهها است که میتواند دچار تحول شود.
این توجه ویژه به اقتصاد سیاسی که از مجموع این گزارشات حاصل شد اقتضا میکرد بتوانیم جزئیات بیشتری ارائه بدهیم که دقیقا چه مصادیق و مکانیزمهایی این پدیده را نمایندگی میکنند. این انگیزه باعث شد که ما وارد پروژۀ نگاشت اقتصاد نهضتی شویم.
چهارچوب مفهومی
قبل از اینکه من وارد جزئیات شوم لازم است یک چهارچوب مفهومی که پیش از این پروژه و در مسیر آن برای ما شکل گرفته را تشریح کنم. این چارچوب توجیهکننده رویکرد ما در این پروژه بوده است.
تصویر ما از نظام اجتماعی متشکل از سه ضلع است. ضلع دولت، سرمایه و جامعه. به یک تعبیر دیگر دولت، بازار و نیروی کار. مفروض ما برای جغرافیایی و منطقه ای که مورد مطالعۀ ما بوده این است یک عدم تعادلی بین این سه ضلع ایجاد شده است.
این عدم تعادل پیامدهای خاص خود را دارد. به هم ریختن تعادل بین این سه منجر میشود به مواجه شدن با یک شرایط نامطلوب. در چنین شرایطی است که گرایش به تحول بیشتر از ثبات میشود. و باز در شرایطی گرایش به تحول اگر راهکار اثباتی برای تغییر این وضعیت نامطلوب وجود نداشته باشد، به شکل طبیعی نیروهای اجتماعی میروند به سمت ائتلافهای حاصل جمع صفر. یعنی ما پیشفرض میگیریم که در وضعیتی هستیم که نیروهای اجتماعی به سمت ائتلافهای حاصل جمع صفر خواهند رفت. بدین معنا که من و شما اگر ائتلاف کنیم برای تغییر وضعیت، چاره ای نداریم جز اینکه این ائتلاف سلبی و علیه یک نیروی اجتماعی دیگر باشد؛ چون راهکار اثباتی ندرایم.
برای اینکه سیستم به تعادل خود برگردد و از این وضعیت نامطلوب خارج شود دو راهکار و الگوی ایدئولوژیک معمولا مطرح است. یک الگو رویکر چپگرایانه و و الگوی مقابل آن راستگرایانه است. رهیافت چپ معمولا منتهی میشود به یک ائتلافی بین دولت و جامعه علیه بازار. یعنی دولت چپگرا دولتی است که از ائتلاف با نیروی کار و تودهها شکل میگیرد. در رهیافت راست نیز اتفاقی که رخ میدهد ائتلاف بین بازار و دولت است که در عمل مقابل جامعه قرار میگیرد. یعنی وقتی از راست صحبت میکنیم معمولا مساله آن کنترل نیروی کار است و خروجی آن این است حتی اگر تصریح به آن نشود.
در مقابل این دو رهیافت ما میتوانیم وضعیت سومی را تصور کنیم که به آن ائتلاف نهضتی میگوییم. به نظر ما اگر بخواهیم این «نهضت» در کاربست تاریخی آن و البته با یک رویکرد تأسیسی مفهومپردازی کنیم و بگوییم مفهوم مقابل چه چیزی است میتوانیم به همان مثلث مراجعه کنیم. دیدگاه ما این است که ائتلاف بین بازار و جامعه را به عنوان یک نوع ائتلاف سومی در مقابل آن دو نوع ائتلاف پیشین میشود تصور کرد.
حال سوال اینجاست که خروجی این سه دسته ائتلاف به چه پدیده و چه ساختارهای اجتماعی منتهی میشود؟ معمولا ما در نظامهای چپ با این مواجه میباشیم که نهادها خیلی متسع میشوند. چپها همیشه شدیدا تمایلات دولتگرایانه و نهادگرایانه دارند. این معمولا منتهی میشوند به آنکه نهادهای دولتی در این الگو متورم میشوند. در ضلع راستگرایانه هم معمولا پدیده ای که ظهور میکند شرکتهای بزرگ است. یعنی سیستمهای راست عموما توسط شرکتهای بزرگ و همپوشانی آنها نظم اجتماعی پدید میآورند.
در مقابل این دو ساختار، وضع سومی که حاصل ائتلاف جریان سرمایه و جریان جامعه است نیز ساختار اجتماعی متناسب با خود را پدید میآورد که همان شبکهها باشد. چرا شبکهها در مقابل نهادها و شرکتها قرار میگیرند؟
یک علت این است که این ضلع در برایر پدیدۀ دولت است. سابقا در گزارش «عبور از سازمان» من سعی کردهام تا حدی همین را تفصیل بدهم که چرا جریانهایی که طرف مقابل خود را دولت قرار میدهند، نمیتوانند از الگوی نهادی و سازمانی که در شرکتها و نهادها وجود دارد برای پیشبروی در مسیر خود تبعیت کنند. توضیح دادیم که اساسا نظم سازمانی نقطه قوت دولتها است و شما نمیتوانی دولتها را در نقطۀ قوتشان به چالش بکشانید. آن چیزی که میتواند دولت را به چالش بکشد یک «بینظمی خود سازمانده» است. یک بینظمی پیچیده که در آن دولت نتواند اول و آخر چیزی که با آن مواجه است را تشخیص دهد. معمولا تجربه تعامل دولتهای اقتدارگرایی که در منطقه ما وجود دارند با جنبشهای اسلامی نشان داده که انها ترجیح میدهند از قضا با یک سازمان منظم طرف باشند که مسئول هر اتفاقی در آن مشخص باشد و کاملا مرکزگرا باشد. یک حرکت تودهوار که نظم آن به راحتی به مشت درنمیآید، برای دولت که خود نمایندۀ سازمانیترین حالت پدیدارهای اجتماعی است موجود بسیار نامطبوعی برای تعامل است.
این را ما در تعاملهای فرامرزی هم داریم به عینه میبینیم. یعنی خود ما به دفعات با این موضوع مواجه شدیم که نهادهای جمهوری اسلامی الان واقعا دیگر نمیتوانند با حرکتهای اجتماعی نسبت درست بگیرند. اولین کار این است که میگویند برو و یک تشکیلات در آنجا پیدا کن ببین راس آن چه کسی است تا ما مستقیما با آن مرکزیت وارد تعامل شویم. به این ترتیب مسئولیت هرکسی هم در مسیر تعاملات مشخص میشود. این طبیعت دولتها است و دولتها را نمیشود از این طبیعت جدا کرد و در همین طبیعتی هم که دارند آنها را دچار چالش کرد.
با آن شرایط عدم تعادلی که اول بحث مفروض گرفته شد، تا اینجا روشن میشود که اولا ما چرا رفتیم شراغ مفهوم شبکه و توصیف مناسبات بازار و جامعه با ابزار تحلیل شبکه. دوم اینکه وقتی میگوییم شبکه نهضتی، این نهضت یعنی چه و به چه پدیدارهای اجتماعی اطلاق نهضت میکنیم.
اضلاع مثلث در آینۀ دادهها
اینجا من دیگر وارد محتوا و جزئیات کاری میشوم که انجام شده است. مشخصا اگر بخواهیم یک نگاه از بالا داشته باشیم همان سه ضلعی که گفته شد ما سعی کردیم به شکل جزئی و مصداقی دربیاوریم. نتیجه یک تصویری به این شکل است (اسلاید زیر) که با نسبتی که مشاهده میکنید اضلاع سهگانه را تصویر کرده است. هر یک از تودهها نمایندۀ یکی از اضلاع هستند که درون آن تعداد مشخصی «موجودیت» (Entity) وجود دارد. در تحلیل شبکه ما درمورد گرههایی صحبت میکنیم که هرکدام یک موجودیت هستند که اعم از شخصیتهای حقیقی و حقوقی است. همچنین ساختارهایی بررسی میکنیم که توسط «یال»ها میان گرهها اتصال ایجاد میکنند.
در شبکهای که ما روی آن کار کردیم با چندین نوع موجودیت مواجه میباشیم. اینجا اگر این دایره بزرگ خاکستری را ببینید اینها افراد حقیقی هستند که مثلا در این شبکه وجود دارد. حجم تودۀ خاکستری هم نسبت آن از کل موجودیتها را نشان میدهد که در جدول کناری نیز مشخص شده است.
سه تودۀ رنگی نیز میبینید که شخصیتهای حقوقی درون شبکه است. تودۀ آبیها شرکتها و هلدینگها است و نسبت آنها در مقایسه با افراد هم مشهود است. ما 3200 مورد فرد داریم و در مقابلش نزدیک 1500 شرکت داریم و 160 هلدینگ که اینها ضلع بازار را در شبکه ما را نمایندگی میکنند.
یکسری موسسات مدنی و اجتماعی و غیرانتفاعی داریم که نماینده ضلع جامعه است. اینجا ما نزدیک 320 موسسه داریم و 100 انجمن و تعدادی سازمان، رسانهها، وقفها و موسسات علمی و امثال اینها که در همین تودۀ زرد تجمیع شدهاند.
یک بخشی هم که نهادها هستند درواقع همان دولتها را نمایندگی میکنند. ما به علتهایی اینها را وارد شبکه نهضتی کردهایم. اولا ما چون یکسری دولتهایی داریم که که از پشت آنها حرکتهای نهضتی هستند و در واقع به دولتهای ضعیف هستند که بقای آنها به پشتوانۀ آن حرکتهای نهضتی است. مشخصا تعداد زیادی از نهادهای شبکۀ ما در سوریه است. به توجیه مشابهی تعدادی از نهادهای فلسطینیها نیز در دادههای ما حضور پیدا کردهاند.
این بیانی از نسبت کلی موجودیتها مرتبط به سه ضلع در شبکه.
شبکه در مقیاس کلان: خوشهها و ساختارها
الگوی شبکهای
الان اگر بخواهیم یک مقدار درمورد شبکه دقیقتر صحبت کنیم، چون مفهومی شده که برای هرچیزی به راحتی استفاده میشود. اگر بخواهیم فهم ما از شبکه فنیتر باشد چند ملاک قابل طرح است. یک اینکه در الگوی شبکهای معمولا پیچیدگی در ساختار ارتباطات است و نه خود ارتباطات. یعنی وقتی مجموعهای از گره دارید که به یکدیگر متصلند، پیچیدگی در نحوه ترسیم و تفسیر مجموعۀ اتصالات آنها به یکدیگر باید خود را نشان دهند نه آنکه برای هر گره منفرد شرح و طبقهبندیهای متکثری را نیاز داشته باشید. در سازمانهای بزرگ ما با این وضعیت مواجه میباشیم که ممکن است صدها نوع حالت را در ارتباطات اعضا فرض کنیم که هریک توصیف کننده یک جایگاه سازمانی باشند. اگر گرافی از مناسبات در یک سازمان وجود داشته باشد که همۀ اتصالات در آن آمده اما شما ندانید ماهیت و عنوان هر اتصالی چیست، چنین گرافی چیز زیادی در مورد آن سازمان به ما نمیگوید. در مقابل در شبکهها ماهیت روابط خیلی پیچیدگی و تنوع ندارند و برعکس این ساختار ارتباطات است که پیچیدگی در یک شبکه ایجاد میکند. این را میتوان به صورت چند ملاک بیان کرد که ساختار روابط را توصیف میکند.
ارتباط در شبکهها معمولا از بدنه است نه از راس. یعنی اگر ما بخواهیم به لحاظ هندسی آن را توصیف کنیم در یک ارتباط شبکهای معمولا ما تعداد زیادی مثلث میبینیم. یعنی در ساختارهای هرمی و سازمانها شما یک راس دارید و ارتباطات به شکل درختی از راس گسترش پیدا میکنند. اتصال این درختها هم معمولا از مرکزیتها یا راس هرمها شکل میگیرد. اما در ساختار شبکهای ما چنان وضعیتی را باید کمتر ببینیم. در مقابل اتفاقی که رخ میدهد این است که رئوس توسط مثلثهای متکثری به هم وصل میشوند و مثلثها مانع ایجاد شاخهها میشوند. به تعبیر دیگر شبکه سر و ته روشنی ندارد.
یک ملاک دیگر ساختارهای شبکهای بالا بودن چگالی روابط است. ساختارهای شبکهای معمولا ارتباطات در آنها خیلی بیشتر از ساختارهایی است که بر اساس روابط سازمانی بخواهند بنا شده باشند. اینجا کثرت تقاطعها میان یالها رخ میدهد. یعنی شما وقتی یک ساختار شبکهای را بخواهید ترسیم کنید خطوط اتصال مجبورند از روی یکدیگر عبور کنند. چون شما میخواهید یک ساختار ارتباطی را در دو بعد یا نهایتا سه بعد تصویر کنید اما وقتی گراف بعد بالایی دارند تقاطعات بسیاری رخ میدهد. بهعکس نقشه سازمانها را به راحتی میشود روی کاغذ دوبعدی به تصویر درآورد.
ما به عنوان مثال یک شبکهای اینجا ترسیم کرده ایم که به طور تصادفی ساخته شده است. یعنی با یک الگوریتم تولید دادههای تصادفی ایجاد شده است. تصادفی بودن یعنی عبارة أخرای پیچیدگی. یک شبکه وقتی تصادفی ساخته شود یعنی شما هیچ منطقی نداشتهاید برای ساختن آن؛ دقیقا اتفاقی هم که در پیچیدگی هم رخ میدهد این است که منطق آن به سختی قابل کشف است و این پیچیدگی میآورد و مهندسی معکوس را ممتنع میکند. این اتفاقی است که مثلا در این شبکه فرضی هم کاملا افتاده است و ملاکهای پیچیدگی را دارد. به تعداد زیادی در آن مثلث میبینید و ارتباطات راس ندارد؛ شما راسهایی را راحت نمیتوانید تشخیص دهید؛ اینکه مثلا یک گره محل اتصال تودههای مختلف به هم شده باشد. به اضافه اینکه تقاطع زیادی بین یالها اتفاق افتاده و اتصالات از هم عبور میکنند.
حالا من برای اینکه در موارد واقعی ملاکها را پیاده کنم چند شبکه دیگر در اسلایدها آورده ام. در اسلاید اول آنچه که میبینیمدو شبکه واقعی است؛ یعنی شبکه واقعی اقتصادی. سمت راست یک شبکهای است که از اطلاعات ثبت شرکتی جهان عرب درآمده است. این نقطه مرکزی در آن شرکت نوکیا خاورمیانه است. ارتباطهای این را شما دقت کنید؛ زنجیرههایی است که از نوکیا شروع میشود و در مسیر آن یکسری شاخههای جدید هم منشعب میشوند و در یک نقاطی به هم میریزد. اینجا یک مرکزیت یا راس مشخص وجود دارد.
این را با شبکه سمت چپ مقایسه کنیم که شبکۀ مخلوفها است که یک خاندان اقتصادی مهم در سوریه هستند و بعدا بیشتر درمورد آنها صحبت میکنیم. حالا با مقایسه هندسه این دو گراف ما باید بتوانیم آن مقصودمان از شبکهای بودن را که درموردش صحبت کردیم تا حدی ببینیم؛ تقاطعها، کثرت مثلثها و این که مشخص نیست راسها؛ هرمی بودنی را در دومی چندان مشاهده نمیکنید؛ به علاوه با اینکه تعداد گرههای اولی بیشتر است اما چگالی دومی بالاتر است. یکی از نکاتی که گفته شد همین بود که معمولا در شبکهها تراکم ارتباطات زیاد است.
در مقابل در گراف اول سادگی ساختار کاملا مشخص است نسبت به دومی. میشود مشخص کرد که چه کسی نقطه مرکزی کجاست. خطی بودن و عبور نکردن ارتباطات از هم کاملا روشن است. با اینکه شما زنجیرههای نسبتا بلندی هم دارید این زنجیرهها خیلی از روی هم عبور نمیکنند.
تا اینجا یک گراف موجود در پروژه را با گرافی خارج از آن مقایسه کردیم. همین مقایسه را میتوان بین شبکههای درون دیتابیس پروژه هم میشود برقرار کرد. دو گراف برای نمونه نمایش داده شده که هردو جزء شبکه ما هستند. یکی شبکه اقتصادی صدریها در عراق است و دومی شبکۀ سبیعیها در عربستان. با وجود اینکه هردو با ملاکهای ما داخل پروژه قرار میگیرند اما باز هم تفاوت ساختار و هندسه بین این دو گراف ملموس است. گراف صدریها چون عموما مربوط شرکتهایی است که سهامی عام هستند و ساختارهای رسمیتری دارند شما سادگی آن را میبینید. عدم عبور راسها از یکدیگر و چگالی نسبتا کمتر درحالی که شبکۀ شلوغی هم هست. بنابراین همین شبکهای بودن یک چیز نسبی است و البته قابل کمیسازی و محاسبه هم است و ما ابزارهایی داریم برای سنجش میزان پیچیدگی یک شبکه؛ ابزارهایی که به وسیلۀ آنها میتوانیم با الگوریتمهایی بسنجیم که این ارتباطات چقدر خاصیت شبکهای در خود دارند.
خوشهها
یک مفهومی که در کل بحث ما پربسامد است خوشه است. ما در ادبیات تحلیل شبکه بسیار با آن مواجه میشویم. خوشهها زیرشبکههای یک شبکه است. به خلاف ادبیات سازمانی که ما با یکسری سازمان با مرزهای مشخص و صریح مواجه میباشیم و شخصیتهای حقوقی که مرز کاملا تیزی نسبت به هم دارند، در فضای شبکه یکی از ویژگیهایی که وجود دارد این است که تشخیص مرزها اصلا راحت نیست. ما معمولا یکی از پیچیدهترین و مهمترین کارهایمان در تحلیل گراف همین تشخیص این است که چطور واحدهای موجود در گراف را بتوانیم استخراج کنیم. تا همین امروز نظریه و پیپر تولید میشود و الگوریتمهای متنوعی طراحی میشود برای اینکه ما چطور از یک گراف خوشهها بتوانیم تشخیص دهیم. پارامترهای زیادی هم در آن دخیل است و الگوریتمهای پیچیدهای در آن وجود دارد. علت اینکه ما به این درگیری میافتیم پیچیدگی گراف و روابطی است که در ساختار شبکهای ما با آن مواجه میباشیم.
برای مثال اینجا دو خوشه واقعی نشان داده ایم که درواقع دو خاندان اقتصادی مالی در عربستان است که در ترسیم آنها میبینید که با یکدیگر کاملا منفصل نیستند و ارتباطات از نقاط مختلفی بین آنها وجود دارد. در عین حال مشخص است که این دو قابل تفکیک هستند. الگوریتم نمایش و جانمایی هم این موضوع را تشخیص داده و بین آنها فاصله انداخته است. الگوریتم تشخیص خوشهها هم همین تمایز را فهمیده و شناسۀ دو خوشه را متفاوت گذاشته و ما با استفاده از همین شناسه رنگبندی دو خوشه را متمایز کرده ایم. اینها همه الگوریتمی انجام شده و هیچ چیز دستی نیست. این اتفاق در تحلیل شبکه یکی از مهمترین کارهای ماست و ما با مفهوم خوشه از اینجا به بعد زیاد مواجه خواهیم شد.
منشا خوشه ها
سوالی که اینجا قابل طرح است اینکه منشا خوشهها چیست و چه چیزهایی باعث ایجاد خوشه و تراکم موضعی در روابط یک شبکه میشود؟ مشخصا در گراف و دادههایی که ما با آن مواجه میباشیم به چهار عامل موثر رسیدهایم. چهار چیزی که منشا ایجاد خوشهها در اقتصاد سیاسی جنبششها است.
به ترتیب اهمیت اول خاندانها هستند؛ اولین چیزی که در شبکۀ اقتصاد نهضتی باعث میشود روابط اقتصادی متراکم شود وجود روابط خانوادگی در پس آنهاست. این خود خیلی حرف دارد. چه نسبتی بین ارتباطات خونی و نسبتهای خانوادگی و گرایشات نهضتی وجود دارد؟ میشود گفتعلت آن به این باز میگردد که معمولا طیفهای سنتی و سنتگرای بازار هستند که پشت این نوع جنبشها قرار میگیرند. در بازارهای سنتی هم روابط خانوادگی همچنان جزء عوامل مهمی است که باعث مشارکت و همکاری میشود. خوشههایی که سبز است خوشههایی است که حول یک خاندان شکل گرفته است و میبینید که تکثر خیلی بیشتری دارند و اکثر خوشههای ما از همین جنس است.
دومین جایگاه از آن انجمنها است. انجمنهای اقتصادی دومین عاملی است که باعث تراکم میشود و این موارد را با رنگ قرمز اینجا نشان داده ایم. در مرتبۀ بعد سازمانها هستند که خوشه میسازند. خوشههایی که حول سازمان شکل گرفته یعنی همینها که رنگ بنفش دارند، در ارتباط با سازمانهای سیاسی و نهضتی هستند. این تشکیلاتها هم خودشان معمولا شبکههایی اقتصادی دارند که گرچه حجم آنها کمتر است اما تعداد آنها بیشتر است. شبکههای کوچکتر ولی پر تعدادتر که ما شاهد هستیم.
در نهایتا دولتها هستند که حولشان خوشههایی ایجاد میشود. یعنی خود دولتها هم خصوصا آن دولتها که در موضوع ما دخیل هستند و در شکلگیری جنبشها و حرکتهای اسلامی موثر و متاثرند، خود آنها هم تاثیر دارند در شکلگیری خوشههای اقتصادی. اینها را هم با رنگ آبی میبینید.
جانمایی
نکته بعدی جانمایی خوشهها است. یکی از مهمترین کارهایی که در تحلیل شبکه برای ما مهم است این که بتوانیم آن را مصور کنیم. یعنی مصور شدن یک مسیر خیلی مهم است برای قابل فهم شدن شبکه. چون بسیاری از تحلیلها نسبت به گراف با کمیتهای محاسبه شده یا دادههای کیفی موجود انجام میشود. ولی مصور کردن خیلی سریع میتواند بعضی نکات معم درباره کلیت گراف و هر کدام از بازیگرانی که در گراف است را به ما بگوید. لذا گرافخوانی یکی از مهارتهای مهمی است که بایست در کار کردن با شبکهها بتوانیم به این توانمندی برسیم.
این تصویر نهایی است از گراف که ما توانستیم با یکسری الگوریتمهای جانمایی استخراج کنیم. جانمایی گراف دادههای موجود چند نکته مهم برای ما میگوید. اولین چیزی که خود را نشان میدهد این است که ما با پنج ابر خوشه یا کلونی روبرو هستیم. یک مجموعه که در این وسط قرار میگیرد و مربوط به سعودیها و خلیجیها میشود. یک کلونی سمت راست قرار میگیرند که عمدتا مجموعۀ فلسطینیها است. یک کلونی سمت چپ داریم که سوریهاست. بالا مجموعه عراقیها است و پایین مجموعه ترکها.
این پنج مورد درواقع پنج فاز پروژه ما هم بوده است. ما چند تیم کارشناس منطقهای داشتیم که هرکدام در همان منطقۀ تخصصشان روی شبکۀ اقتصادی و سیاسی جنبشها کار کرده اند و منتهی به استخراج این دادهها شده است. غیر از یمن که تبدیل به کلونی نشده و عملا دو تکه شده و هرکدام تا حدی هضم شده در کلونی های، دیگر بقیه فازهایی که ما در پروژههای خود داشتیم هرکدام یک کلونی اقتصادی ایجاد کرده اند. ذیل هرکدام از این مجموعهها یکسری خوشه است. این اسمهایی که میبینید نوشته شدهاند و برچسب خورده روی گراف هرکدام از آنها یک خوشه است. هر کلونی بزرگ ذیلش چندین خوشه هست که میتوان با تمایز رنگبندی آنها را دید.
خوشههای فراملیتی
نکته کلی دیگر در همین گراف سریع خود را نشان میدهد این خوشههایی است که بین ابرخوشهها یا خوشههای ملیتی قرار گرفته اند. به اینها خوشههای فراملیتی میگوییم. مشخصا سه خوشه این ویژگی را دارد: خوشه مقاومت است که میتوان گفت همان جریان اقتصادی مرتبط مقاومت است که در ارتباط با سپاه، حزبالله و انصاراالله یا حتی مثلا حزب الدعوة هستند. مشاهده میکنیم که در این ناحیه یعنی جایی بین عراق، سوریه و بقیه ابرخوشهها قرار گرفته و میبینیم که حالت بینابینی خود را در گراف نشان میدهد که ناشی از همان ماهیت فرا ملیتی آن است. باز تاکید میکنم اینها خود الگوریتم جانمایی کرده است و دستی ما اینجا قرارش نداده ایم. چون داریم درمورد شش هزار گره حرف میزنیم که طبعا رایانه ای باید قطعا ترسیم شود که عملیاتی باشد.
خوشۀ فراملیتی دیگر خوشۀ اخوانیها است که معمولا در حدفاصل بین عربستان و ترکیه قرار گرفته اند. شاخههای مختلف اخوانیها مثلا حماس و اصلاح اینجا هستند. این موقعیت خود به خوبی ماهیت فراملیتی خوشه اقتصادی اخوان را نمایش میدهد و همین طور نسبت آن با دولتها را. المصریها خوشۀ فراملیتی دیگر هستند که به خلاف ظاهر اسمشان یک خاندان اصالتا فلسطینی هستند و بعدا رفته اند و در حوزه خلیج فارس فعالیتشان را توسعه داده اند.
در شرایطی که ما دنبال بازیگران فراملیتی باشیم طبیعتا این جنس خوشهها اهمیت زیادی برا ما خواهند داشت. این خوشهها پل بین ملیتها است. به عکس بسیاری از خوشههای دیگر که فعالیت آنها تا حدی محلی شده است این خوشهها مرزها را در مینوردند و امکان ارتباط بین لایههای اقتصادی را در جریانهای نهضتی دول مختلف فراهم میکنند.
مقاومت و اخوانیها را طبعا میشناسیم اما به نظر من خاندان مصریها یک مقدار بیشتر قابل بحث است چون چندان در ایران شناخته شده نیستند با وجود اهمیتی که دارند. البته اینها مثل خلیجیها انقدر ارتباطات درونشان خانوادگی و خاندانی نیست. برای مثال سه المصری هستند که دو نفر آنها برادر هستند و یکی از آنها رابطه فامیلی خیلی نزدیکی با این یکیها ندارد و بقیه خوشه لزوما اقوام اینها نیستند ولی این سه شخصیت جایگاه محوری در این خوشه دارند. از طرفی اینها جایگاه خیلی محوری در ارتباط دادن اقتصاد فلسطین با اقتصاد حوزه خلیج فارس و نهایتا هم در ارتباط با نهضت ها. در ارائۀ سرویسهای مالی به اکثر جنبشهای فلسطینی پای اینها به میان کشیده شده و حتی در بعضی اوقات متهم به حمایت از حماس شدهاند. به این عنوان که چون اینها یک خوشه بانکی و سرمایهگذاری هستند که ویژگی اکثر خوشههای خلیجی تخصص مالی آنهاست، اینها امکان تبادلات مالی را برای حرکتهای فلسطینی ایجاد میکردند و به همین جهت همیشه متهم به پولشویی برای این حرکتها بودند.
خوشههای منزوی
نکتۀ دیگر مشهود در جانمایی این است یک سری خوشهها داریم که منزوی هستند. خوشه هائل سعید که یک خاندان اقتصادی بزرگ هستند که بخش مهمی از اقتصاد یمن را تشکیل میدهند. این منزوی بودن هم برای خود حرف دارد. یعنی حالت بستهای دارند، ارتباطات خیلی گستردهای ندارند. در عین اینکه خوشه آل سعید خیلی خوشه بزرگی است یعنی یک مجموعه هلدینگ اقتصادی خیلی بزرگی هستند و ارتباطهای زیادی هم دارند ولی چون اینها یک مقدار محافظهکار هستند ارتباطاتشان ضروتا نهضتی نیست و لذا در گراف نیامده روابطشان و باعث شده در جانمایی منزوی شوند.
هر چیزی که در این گراف است یا مستقیما در تعریف نهضتی ما میگنجد یا در جایگاه ارتباطی مهمی نسبت به جریانات نهضتی قرار میگیرد. یعنی برای مثال هائل سعید هم اگر ارتباط مستقیم برنمیگشت به جریانهای درگیر در یمن و برای مثال همین یکی دو ارتباطی که دارد با تودۀ اصلی گراف ما، اگر این یالها وصل میشد به یک سری گرههای کم ارتباط که بیشتر ماهیت اقتصادی دارند، قطعا هائل سعید هم از این گراف بیرون میگذاشتیم. ولی خب میبینیم که اتصال به نقاط مهمی دارد. با وجود اینکه خوشه منزوی و نسبتا محافظهکار است.
همین شرایط را ما نسبت به نحاسها در سوریه داریم با اینکه اصالتا یک خاندان علوی است و خیلی به لحاظ اقتصادی بزرگ هستند. میبینیم نسبتا منزوی هستند اما خب یک سری ارتباطات هم با لبنان و حزب الله و ایران و همچنین با نظام سوریه دارند. با وجود اینکه که بعدا با خاندان حاکم سوریه به اختلاف خوردند ولی ارتباطهای مهم و قابل توجهی با جریان اقتصادی مقاومت و شیعیان دارند. لذا با وجود این انزوا از قضا خوشه خیلی مهمی است در اقتصاد نهضتی. یعنی انزوای آن، استقلالش را بیشتر میرساند که از قضا شاید از یک جهاتی فرصت مهمتری باشد برای اقتصاد نهضتی و برای اینکه بر روی آنها کار کنیم.
داماک هم که یک گروه و خوشه اقتصادی اماراتی است با وجود آنکه یک خوشه منزوی و گرایش ایدئولوژیکی هم ندارد اما به علت ارتباطی که با سوریها دارند در گراف آمده اند. هم در بحث بازسازی سوریه مهم هستند و مقداری هم ارتباط با عراقیها دارند که ارتباطات جالبی هم هست و به جاهایی از عراقیها وصل هستند که توقع آن را خیلی شاید نداشتیم.
حجم خوشه ها
یک اولین نکتههایی که در بصری کردن خوشهها خود را ظاهر میکند، حجم و ابعاد خوشهها است. این خیلی مفید است برای آنکه ما یک شهودی داشته باشیم از اهمیت خوشهها در منظومه اقتصادی که با آن مواجه هستیم. بزرگترین خوشهای که ما در گراف داریم خوشه راجحیها است. با نزدیک 603 گره حدود 9% کل گراف ما را راجحیها تشکیل میدهند. راجحیها میشود گفت که مهمترین خاندان در حوزه اقتصاد و بانکداری اسلامی در کل جهان اسلام هستند. فایننس اسلامی با اینها شروع شده، با اینها توسعه پیدا کرده است و اینها معمولا جز پشتیبانان مطالعات و ادبیات و نظریه پردازی در حوزۀ بانکداری اسلامی و ترویج آن در جهان اسلام بودند. به مناسبت اینکه مثلا اقتصاد محصولات حلال همیشه به تروریسم اسلامی ارتباط داده شده است، اقتصاد اسلامی نیز دائما متهم به ارتباط با تروریستها است! لذا راجحیها هم از اول که بحث جنبش اسلامی مطرح شده حاشیههایی از این دست زیاد داشته است. با اینکه خاندان خیلی محافظهکاری هم هستند ولی ابعاد آنها انقدر بزرگ است که هرکاری هم کنند یک جایی از اقتصاد سیاسی نهضتها قرار میگیرند. حتی اگر در لایههای کم خطرتر این اقتصاد ورود کرده باشند باز حجم تاثیر آنها به حدی است که اصلا نمیتوان نادیده گرفت.
مشابه آن دومی خوشه پرجمعیتی که ما داریم سبیعیها هستند، آنها هم نزدیک 290 یال در گراف دارند و نزدیک 4% گراف ما را تشکیل میدهد. از قضا میبینید این نارنجیها که سبیعیها هستند ارتباط تنگاتنگی هم با راجحیهای آبی رنگ دارند و در واقع دو خوشۀ همسایه هستند. اینها نیز یک خاندان اقتصادی خیلی فعال در حوزه سرمایهگذاری اسلامی هستند و حتی به نظر میآید کمی از راجحیها ریسکپذیرتر هم باشند. یعنی نوع ارتباطات آنها را شما ببینید ارتباطات صریحتری با چهرههای شناخته شده اسلام گرا دارند. حتی بعد از 2015 و ماجرای ریتزکارلتون دیدیم که دردسرهایی برای آنها ایجاد شد در عربستان. به این همین علت که سبیعیها حضور قابل توجهی در حلقههای اسلام گرایان و فعالیتهای فرهنگی آنها در عربستان دارند.
باز اینجا اگر بقیه خوشهها را ببینیم، کاملها و خریجیها که در اولین مثالم در مورد مفهوم خوشهها ذکرشان شد اینجا در همسایگی راجحیها حضور دارند. بعد هم المصریها هستند که باز صحبت آن شد. من خوشههایی را اینجا آوردم که ارتباط و همسایگی مستقیم با خوشه راجحیها دارد و جالب اینجا است که دومین خوشه پرجمعیت ما، نزدیکترین خوشه به راجحیها است که اهمیت راجحیها و مرکزیت آن در کلیت این شبکه را تا حد زیادی نمایش میدهد. نکته بعدی اینکه این راجحیها و همسایگی آنها تا حد زیادی حوزۀ فایننس اسلامی را نمایندگی میکنند. یعنی هم کاملها خاندان حوزه بانکداری هستند و هم خریجیها در مالیه اسلامی فعالیت دارند. المصریها هم که گفته شد با اینکه اصالت فلسطینی و اردنی دارند عمده فعالیتهای آنها در حوزه سرمایه گذاری و مالی و بانکی است. اینها همانطور که میبینیم ارتباط نزدیکی با یکدیگر پیدا کردند و از طرف دیگر، هم به اخوانیها و هم به ترکها اتصالاتی دارند که این اتصالات کم تعداد است ولی اتصالات مهمی است. چون معمولا این جنس اتصالات صریح و فراملیتی خیلی اتصالات حفاظت شده ای است و خیلی سخت میتوان در مورد آن افشاگریهایی پیدا کرد. ولی شما میتوانید فرض کنید که بین خوشه راجحیها و بقیه خوشهها پیوستاری از ارتباطات وجود دارد که حالا شناسایی رابطهای بین اینها به راحتی نیست. مصریها هم که عرض کردم چهارمین خوشه پرجمعیت ما هستند. خوشه سوری-امنیتی خوشۀ پرجمعیت دیگری است که به یک سری جریان اقتصادی مرتبط است که مستقیما به جریانات امنیتی سوریه وصل هستند که باید جلوتر در مورد آن صحبت کنیم.
ملیت و خوشه ها
من در مورد خوشههای فراملیتی و جایگاه و جانمایی آن در گراف صحبت کردم. حالا با یک نما و مصورسازی دیگر هر کدام از خوشهها را تجمیع کردیم و آنها را بر حسب ملیت شکستهایم. مشاهده میکنیم برخی خوشهها از ملیتهای خیلی کم تنوعتری برخوردارند. اینجا در گوشه راست من جدول اسامی هر کدام از خوشهها را نیز آوردم که با رنگها قابل تطبیق باشد. فقط باید توجه کنیم که نامگذاری خوشهها یکی امر اجتهادی است و خود الگوریتم به ما چیزی در مورد ماهیت پشت هر خوشه نمیگوید.
مثلا این خوشۀ صدری-بعثیها داستان دارد که چرا اینطور نامگذاری شده است. چون عمده این شبکه اقتصادی صدریها همان بروکراتهایی هستند که از دوران بعثیها ماندهاند و بعدا با جریان صدر همگرا شده اند. اکثرا شرکتها را ببینید، شرکتهای سهامی عام و بزرگی هستند که در حوزه بانکداری هم بیشتر فعالند.
برگردم به بحث اصلی؛ اول این را بگویم اینکه در این تصویر مبتنی بر ملیت از خوشههای گراف بخش عمده از خوشهها دو تکه شده است، تکه دوم اینها معمولا رکوردهایی است که ملیت آنها ثبت نشده و خالی گذاشته شده است. برای مثال اینها اکثرا سعودیها هستند. چون بخشی از اطلاعات ما از big data آمده است، و در منبع ما ثبت تشده که این موجودیت چه ملیتی دارد همین به دادۀ ما سرایت کرده. بنابرین معمولا خوشههایی که به این شکل دو تکه هستند در اصل تک ملیتی هستند و تکۀ دومشان آنهایی هستند که ملیتشان ثبت نشده که باید ملحق به اکثر شوند. یعنی باید فرض کنیم که این خوشه تک ملیتی است. این دوتکهها اکثریت خوشههای ما را تشکیل میدهند که طبیعی است.
در مقابل اینهایی جنس نهضتی و مرتبطتر به این جریانات ایدئولوژک دارند کاملا شکستگیهای بیشتری در خوشه مشخص است که نشان میدهد که از ملیتهای متنوعی تشکیل شده اند.
شبکه در مقیاس خرد: سنجهها و شناسه ها
عناوینی که مطرح شد، از جمله بحث پیچیدگی و خوشهها، حالت کلی دارند، یعنی ما با مجموعهای از گرهها مواجه هستیم و توصیف ما به یک مجموعه گره برمیخورد. حال در تحلیل گراف ما با دسته ای از سنجهها (Metrics) و شناسهها (Arguments)مواجه هستیم که اینها به گره هاي منفرد نظارت دارند؛ یعنی این مشخصههای کمی و کیفی یک گره در گراف است. اگر این گره را ما در گراف قرار ندهیم سنجهها هم خیلی معنی ندارند. پس این کلیت باید وجود داشته باشد که ما در مورد جزئیات، در نسبت به آن کلیات، بتوانیم چند شاخص را بیان کنیم. اینها جایگاه یک گره را در گراف به شکل میکروسکوپی و نقطهای و در مقیاس کوچک نشان میدهد.
اینجا چند عدد شاخص و مهم که ما در تحلیل گراف با آن مواجه هستیم که اینها چارچوب تحلیل ما نسبت به گرهها طبیعتا حداقل در لایه کمی آن را تشکیل میدهند. اولا درجه (Degree)است. سادهترین کمیتی که ما در گرافها با آن مواجه هستیم درجه است. درجه یعنی چه؟ یعنی تعداد یالهایی که به یک گره وصل میشود. حالا این یالها اگر وزن داشته باشند، یعنی برای مثال ما به یالی که بین آقای x ,y است وزن یک بدهیم یک واحد به درجه اضافه میشود. اگر وزن آن دو باشد دو واحد اضافه میشود. لذا یک درجه داریم یک درجه وزنی داریم که در درجه وزنی، وزن یالهایی هم که به طرف وصل است را علاوه بر تعداد یالها لحاظ میکنند.
در نظر داشته باشیم این وزنهای که ما به یالها میدهیم یا دستی است یا ممکن است با هر الگوریتمی آن را به دست آوریم. آن وزن را میتوانیم بعدا در مورد آن صحبت کنیم که به چه صورتی وزندهی شده است.
یک شاخص خیلی مهم دیگری که ما در گراف با آن مواجه هستیم ویژه مرکزیت (EigenCenteraliy) است. فرق این با سنجۀ قبل در چیست؟ در درجه ما روابط مستقیم یک گره را وسط میگذاریم و میگوییم که او چقدر فرد مهمی است. در ویژه مرکزیت عمق روابط فرد را هم میسنجیم. یعنی حجم روابط فرد را با لحاظ عمق روابط او وسط میگذاریم.
در این گراف فرضی میشود همین را نشان داد. میبینید این دو گره رنگی ویژه مرکزیت تقریبا معادلی دارند در حالی که درجۀ آنها کاملا متفاوت است، گره قرمز به 6 گره مستقیما وصل است اما دیگری به 3 گره وصل است اما در لایه دوم به 12 گره دیگر متصل است. میبینیم روابط لحاظ ارتباطات غیرمستقیم یا به تعبیر دیگر، سرایت دادن اهمیت گرههای مرتبط به گره مرکزی باعث شده است درکی کمی از تعادل اهمیت میان دو گره رنگی به دست بیاید. پس ویژه مرکزیت یک الگوریتم نسبتا پیچیدهای است به ما این امکان را میدهد که یک موجودیت را با لحاظ عمق روابط آن جایگاه بدهیم و بصیرتهای مهمی در مورد جایگاه آن فرد در شبکه میدهد. دو سنجۀ مهم دیگر به نام نزدینگی و میانگی هم محاسبه و استفاده شده است که در مورد آنها جلوتر صحبت میکنیم.
حالا بیاییم در گراف خودمان؛ ما آمدیم بر اساس این چهار سنجه گرههایی که در گراف داشتیم را مرتب کردیم و میخواهیم ببینیم مهمترین گرهها به حسب هر سنجه را بحث کنیم تا تصویر عینی تری از معنای این کمیتها برای ما ایجاد بشود. میخواهیم با هر گره مواجه شدیم متوجه شویم این شاخصها چه چیزی به ما میگوید.
سنجۀ درجۀ وزنی
در مورد درجه مشخصا پر جمعیتترین و پر ارتباطترین گره ما تاسکن (TUSKON) است که یک انجمن اقتصادی است. تاسکن در واقع نمود و ماحصل تلاشهای گولن در تاریخ اقتصاد سیاسی ترکیه است. اگرچه اکثر موسسین این انجمن اقتصادی از نزدیکان گولن بودند اما به تدریج حزب عدالت و توسعه مخصوصا بعد از کودتای 15 تموز این انجمن را از عناصر گولنیست تصفیه کرده است و الان کاملا همراه با اردوغان حساب میشود. در عین حال عقبه آن به لحاظ تاریخی به گولنیستها و فعالیتهای اقتصادی آنها باز میگردد. با مقدار 142، رتبه اول درجه وزنی را در گراف ما گره تاسکن به خود اختصاص داده است.
در رتبۀ بعدی درجۀ وزنی راجحی است یا همان بانک راجحی، که همان گره مرکزی خوشه راجحیها است که ذکرش گذشت. اندازه این نقطهها در تصویر مقابل از گراف، بر حسب همین درجه وزنی تنظیم شده است. همچنین در لیست موسیاد (MUSIAD) را میبینیم، صائب النحاس هم که فرد مرکزی در خوشه نحاسها است رتبه سوم را دارد. رامی مخلوف هم در اینجاست که چهرۀ اصلی خوشه مخلوفها است. همچنین هائل سعید اینجاست که گره مرکزی همان خوشه هائل سعید است که صحبت آن شد.
به مناسبت حضور پررنگ انجمنها در این لیست من اول میخواهم در مورد همین انجمنها یک مقدار بیشتر بگویم. این خیلی مهم است که ما زمانی که میخواهیم اقتصاد سیاسی یا حرکت اسلامی ترکیه را توضیف کنیم به این میرسیم که اکثر اینها از ارتباط خود با موسیاد و تاسکن قابل تشخیص هستند.
این موضوع البته مقداری پدیده و ویژگی شبکه شدگی در اقتصاد ترکیه را بهم زده است. علت آن چیست؟ موضوع به این برمیگردد که نهضت اسلامی ترکیه و مشخصا میلی گوروش، هیچ وقت حالت رادیکال پیدا نکرده است و همیشه زیر سقف دولت و در چارچوبهای رسمی فعالیت میکردند. به خاطر همین رویکرد انجمنی و تشکیلاتی قابل پیاده سازی بوده است در این جریان. این موضوع با وجود قوت و نظمی که به این جریان سیاسی-اقتصادی داده است تبعات طبیعی خود را دارد. فرض کنیم اگر فردا روزی مجدد کودتا شود در ترکیه و این بار موفق باشد، همه پشتوانۀ اقتصادی جریان اسلامی با لیست کامل و جزئیات خود و همه گردش مالیاش به راحتی در دست حاکمیت جدید خواهد بود. اگر به طریقی اطلاعات این انجمنها را به دست بیاورید میتوانید کل اقتصاد سیاسی ترکیه را از آن بیرون بکشید.
این موسیاد آن لایه اربکانیتر اقتصاد سیاسی ترکیه است، چون از یک مقطعی اربکان و گولن دچار زاویه دیدهای جدی شدند و اینها گرایشهای اخوانیتری پیدا کردند و به همین دلیل هم موسیاد ارتباطات گستردهتری با حوزۀ خلیج فارس دارد. چون یکی از نقاط افتراق اربکان همین ارتباطات گستردهتر جهان اسلامی و توجه جدی به جهان اسلام بود که از قضا شرکای تجاری این جریان اقتصادی هم عمدتا در حوزه جهان عرب قرار دارند. به تعبیر آقای صدر پولهای گرم خلیجی است که تا حد زیادی این بخش از اقتصاد اینها را تا این حد پویا کرده است. لذا این دو خوشه برای فهم اقتصاد سیاسی ترکیه نقطات مرکزی هستند و حتما باید دیده شوند.
خب در لیست سنجهها که خدمت شما عرض کردم خیلی جالب است که انقدر طیف شرکتها و فعالیتهای این انجمنها زیاد است که باعث شده با وجود عدم شفافیت در مورد اعضای این انجمنها و دشواری در استخراج اطلاعاتشان باز اینها درجه بالایی در شبکه ما پیدا کند و از این جهت مورد قابل توجهی است.
هائل سعید هم همینطور است. مجموعه ای اقتصادی که راه انداخته در حوزههای بسیار متنوعی وارد شده است و شعبههای خیلی متنوعی در کشورهای مختلف دارد. از این جهت تنوع فعالیتها باعث شده که شرکتهای زیادی داشته باشند، شریکهای تجاری زیادی داشته باشند و باعث شده که در این گراف تعداد یالهای آنها به شکل طبیعی بالا بیاید.
ما اینجا در این لیستهایی که بحث میکنم یک فاکتور انحراف معیاری (Standard Deviation) محاسبه کردیم بین این چهار سنجه. بالا بودن این فاکتور نشان میدهد چقدر رفتار چهار سنجۀ یک گره واحد متفاوت شده است. نامهایی که قرمز شده اند گرههایی هستند که علاوه بر اینکه مثلا سنجۀ درجۀ آنها بالاست، انحراف معیار بالایی هم دارند. یعنی ما چهار شاخص داریم، در هر شاخص فردی را بررسی میکنیم که مشخصا در همان شاخص برجسته است، نه در شاخصهای دیگر.
برای مثال بانک راجحی شما اگر رنگهای آن را مشاهده کنید 2،1،3،1 است. یعنی همه رنگهای آن بالا است. یعنی از هر بعدی با هر شاخصی نگاه کنید این شخصیت حقوقی جایگاهی در شبکه دارد که در رتبههای بالا قرار میگیرد. لذا ویژگی آن درجه نیست؛ واقعا از هر بعدی نگاه کنید جایگاه مهمی در گراف ما دارد. برعکس تاسکن شما نگاه میکنید رنک وزن آن یک است و رتبۀ دیگرش 1800 است. به همین دلیل انحراف معیار آن خیلی بالا رفته است. این نشان میدهد که میان شاخصهای اهمیت سنجی آن یک بعد آن خیلی متفاوت و قویتر از شاخصهای دیگر است.
سنجۀ ویژه مرکزیت
حال برویم سراغ رتبه بندی گرهها بر اساس ویژه مرکزیت. در ویژه مرکزیت عرض کردم، ارتباطات با عمق آن لحاظ میشود. با این رتبه بندی که راجحیها در جایگاه اول قرار میگیرند، رتبۀ دوم خوشه مخلوفها است، یعنی خوشه مخلوفها ویژگی که دارد این است که عمق دارد، همه مستقیم با خود رامی مخلوف وصل نیستند. به خلاف نحاس که در اکثر شرکتها خود او در مدیریت حضور دارد و شریک اصلی است. خوشه رامی مخلوف به این دلیل که یک خاندان هستند و هرکدام از اعضای خانواده در یک زمینۀ اقتصادی مشغول هستند، شبکه پخش شده است. به این جهت رامی مخلوف را شما با عمق روابط بسنجید در رتبۀ دوم قرار میگیرد با وجود اینکه به لحاظ ارتباطات مستقیم در رتبۀ پنجم است.
این IBB هم که میبینید قرمز شده شهرداری استانبول است. علت اینکه بالا رفته این است که تعداد زیادی از شرکتهایی که در جریان اسلام گرای ترکیه قرار میگیرند – حداقل قبل از اینکه شهرداریها را عدالت و توسعه از دست بدهد – از طریق قراردادهای کارفرمایی با شهرداری استانبول مرتبطند. یکی از منابع اطلاعاتی مهمی که ما استفاده کردیم برای اینکه تشخیص بدهیم کدام شرکتها در طیف جریان اسلامی قرار میگیرد و رانت حزب عدالت توسعه را دارد همین اطلاعات پیمانکاری برای این شهرداری استانبول بوده است. IBB یک نقطه مهم است چون این را قبل از اینکه اسلامگراها دولت را به دست بگیرند یعنی از دهههای 80، 90 اینجا را فتح کردند و خیلی هم فعالیتهای اقتصادی مهمی نیز وابسته به IBB است. لذا ارتباط با شهرداری استانبول از این جهت پارامتر مهمی است و به همین دلیل هم ویژه مرکزیت خیلی بالای دارد.
طارق عباس شخصیت مهم دیگری است که قرمز کرده ایم و در واقع رابطه خویشاوندی با محمود عباس هم دارد و به نظر ما شخصیت اقتصادی پشت خیلی از فعالیتهای جنبش فتح در فلسطین است. اگر بخواهیم نقطه مرکزی اقتصاد فتح را را تا حدی درک کنیم باید طارق عباس و فعالیتهای او را تحت نظر داشته باشیم.
شناسۀ ملیت
این در مورد آن شاخصها بود. حالا ما یک سری شاخص کمی داشتیم و یک سری هم شناسه یا توصیف کیفی در مورد هر کدام از گرهها و یالها. طبیعتا بخشی از آن را نمیتوانیم در ترسیم گراف نهایی نمایش دهیم و مقادیر اینها در پایگاه دادۀ ما وارد شده است.
اولین نکتهای که ما سعی کردیم تفکیک کنیم ملیتها است، یعنی هر گرهی مشخص است که از چه ملیتی است، ما از 6000 گرهی که شناسایی کردیم در پروژه نزدیک 1700 عدد آنها سوری هستند، 1300 عدد سعودی، 550 عدد ترک، 400 عدد عراقی، فلسطینیها با لحاظ اردنیها و فلسطینیهای خارج 600 مورد بیشتر هستند و 150 مورد هم یمنی داریم و 14 هدد هم ایرانی آن انتهای لیست وجود دارد.
شناسۀ بخش
یک سری هم ما آمدیم هر کدام از گرهها را حوزه فعالیت آنها را تگ گذاری کردیم، حالا اعم از اینکه شرکت هستند و در حوزه فعالیتهای اقتصادی بخواهد تک گذاری شود چه آنهایی که نهاد هستند و چه آنهایی که موسسات مدنی هستند و حتی افراد را تا حدودی. بر اساس فراوانی تگها ابر کلماتش را ساخته ایم که میبینید. همچنین فراوانی تگها هم در جدول نمایش داده شده است. کاربرد این تفکیک بخشها این است که مثلا اگر کسی میخواهد در حوزه انرژی کار کند به راحتی بتواند گرههای مربوط به آن را تفکیک کند.
سایر شناسه ها
یک سری شناسه دیگر هم داریم برای هر کدام از گرهها و یالها، یعنی هر شخصیتی و همچنین هر ارتباطی یک سری مشخصه دارد که در رکورد مربوطه ثبت شده است.
اولا در مورد منبع؛ ما چند دسته منابع داشتیم، که آمدیم هر کدام از رکوردهای دادۀ خود را به همین حسب دسته بندی کردیم. آنهایی که کد «ت» خورده یعنی آنهایی که کارشناس به صورت دستی با مطالعات کتابخانهای استخراج کرده است. ما نزدیک 1000 مورد را به این شکل مستقیما با مطالعات کتابی و اینترنتی استخراج کردیم. کد «ن» و «ن2» که مجموعا حدود 1600 مورد میشود رکوردهایی هستند که از یکی از کلان دادههای ما استخراج و اضافه شده اند در داده ها. «ن» کد رمز یکی از big dataهای ما است، «ش» کد رمز یک منبع کلان دادۀ دیگر است.
اینها را فرض کنید هرکدام سایتهایی هستند که اطلاعات ما در آن وجود دارد و ما آنها را داده کاوی کردیم. به این صورت که ما آن دادهای که به صورت دستی بیرون آوردیم و تشخیص دادیم که اینها در شبکه هستند آوردیم و در بستر big data قرار دادیم؛ بعد روابط و مرتبطین اینها را در آن کلان داده پیدا کردیم. مرتبطین هم با بر اساس شناسه هایشان پالایش شدند به نحوی که آنهایی که با این هسته یا بذری که ما دستی درآوردیم ارتباطات قوی تری دارد نگه داریم و کم ارتباط ترها را حذف کنیم. تا جایی که میشود با کار دستی کارشناس سعی میکند آن را تصفیه کند و آن را برساند به یک تعداد معقولی. نزدیک 1600 مورد به همین ترتیب از یکی از منابع اطلاعاتی ما تفکیک شده و «ش» هم یکی از منابع اطلاعاتی ما است که ما بیشتر در حوزه عراق از آن استفاده کردیم و نزدیک 350 مورد هم از آن استخراج شده است. «ک» هم به همین ترتیب است.
یک کاری هم که ما در این پروژه کردیم، این بود که بخشی از کار را برون سپاری کردیم. یعنی با مجموعهای که در ترکیه مستقر بودند و هم سوری و مصری و فلسطینی داشتند بخشی از فاز فلسطین و سوریه را آمدیم از کار آنها استفاده کردیم. مسیر کار آنها هم شبیه ما بود. کارشناس که مسلط به فضای اقتصاد سیاسی فلسطین است رفته یک تعدادی را دستی شناسایی کرده و برخی هم با داده کاوی اطلاعاتشان استخراج شده است. این بخش کد «م» خورده است که نزدیک 2700 عدد گره هستند و نشان میدهد حدود 45% کار هم با برون سپاری انجام شده است. همین موضوع در مورد یالها هم صادق است، یعنی هم گره را مشخص کردیم که منبع و منشا آن کجا است و هم یالها را مشخص کردیم که منشا دادۀ آن از کجا است.
در مورد وزنها هم که شناسۀ مهم دیگر ماست بحث شد که ما وزندهی هم در گرهها داریم و هم در یالها. یک ساختار 4 ارزشی داشتیم که در مورد مجموعههای اقتصادی به این ترتیب بود که برای مثال بازیگرهایی که بالای 10 میلیارد دلار گردش مالی داشتند اینها را وزن 4 دادیم. بین10 تا 1 را 3 گذاشتیم، 1 تا 100 میلیون دلار را 2 و 100 میلیون دلار را به پایین را هم 1 گذاشتیم. اگر کار سیاسی میکنند سطح مشابهی را در نظر گرفتیم. با لحاظ اینکه طبیعتا این خیلی دیتایی ندارد و میزان تاثیر ان
گرههای سیاسی در بازار شهودی است.
در مورد یالها ابتدا شناسۀ ماهیت در یالها را خدمت شما بگویم.
یالهای ما به لحاظ ماهیت کلا دستههای آن همین شش هفت تاست. این همان نکتهای که عرض کردم ساختارها پیچیدگی میدهد به گراف نه تنوع ماهیت یالها. همین جا نیز مشخص است خیلی متنوعی در جنس روابط نداریم. یا مالکیت است یا مدیریت یک فرد است یا نسبت است یا عضویت یا پیمانکاری یا حمایت و یا نمایندگی است. نزدیک نصف آن مدیریت است،
2000 عدد مالکیت، 1500 تا هم نسبت است. حالا در با توجه به همین ماهیتها نظام ارزش گذاری و وزندهی تعیین میشود. در مالکیت گفتهایم اگر مالکیت یک فرد بر روی شرکتی بالای 85% باشد 4 میگذاریم وزنش را که به نوعی مالکیت مطلق شرکت نشان داده میشود. بین 85 تا بالای 50% را 3 گذاشتیم، 50 تا 15% درصد را 2 و زیر 15% را هم 1 ارزش گذاری کردیم.
در یالهای با ماهیت «نسبت» برای مثال در نسبت خونی برعکس کار کردیم کردیم، اقوام درجه یک را 3 گذاشتیم و درجه دو را 2 گذاشتیم و درجه 3 را یک گذاشتیم. سعی کردیم با این نظام ارزش دهی در واقع وزن دهی به شکل متعادلی بین یالها صورت بگیرد.
تلاقی مقیاس خرد و کلان: مسیرها
جفت شاخص دیگری که برای ما در تحلیل جایگاه افراد و شخصیتها در شبکه مهم است نزدینگی (Closeness) و میانگی (Betweenness)است. میانگی نشان میدهد که شبکه چقدر وابسته به این فرد است، ارتباطاتی که در این شبکه هستند چقدر وابسته به وجود این فرد در شبکه است، نزدینگی نشان میدهد که این فرد چقدر در ارتباطاتش در شبکه مستقل است. یعنی اولی وابستگی شبکه را به این گره نشان میدهد، این دومی عدم وابستگی این گره را به این شبکه نمایش میدهد. اینها طبیعتا به دلیل همبستگی مفهومیشان خیلی نسبتشان با هم مستقیم است. معمولا با هم افت و خیز میکنند اما این همبستگی خطی نیست. معمولا گرههایی که بقیه وابسته به آنها هستند از بقیه مستقلتر نیز هستند. به جز یک مورد استثناء که در این گراف فرضی حالت بیشینۀ آن وضعیت استثنایی نشان داده شده است تا ملموستر شود.
در گراف بالا این قرار گرفته در وسط حالتی دارد که هم نزدینگی آن حداکثر است و هم میانگی آن حداکثر است. چون ارتباط او با همه نزدیکتر است و از هر طرف نهایتا با 3 واسطه میتواند دسترسی پیدا کند به همه؛ هم اگر نصف شبکه بخواهد با نصف دیگر آن ارتباط پیدا کند باید از این بگذرد.
اما در این گراف پایینی یک حالت حدی فرض شده است که این گرههای وسطی با اینکه نزدینگی آن بالا است و دسترسی آنها به شبکه مستقل است و به هر کسی که بخواهند به راحتی با کمترین واسطه میتوانند دسترسی داشته باشند اما میانگی آنها پایین است. میانگی چه گرههایی بالا است؟ این دو گره سیاه و پررنگ. به علت اینکه در یک گلوگاه قرار گرفتهاند یا به تعبیر ما در شبکه سر پل هستند، میانگی آنها بالا میرود در عین اینکه نزدینگی پایینی دارند، دسترسی خود آنها به بخش زیادی از گرهها با واسطههای زیادی اتفاق میافتد. این یک حالت حدی است که تفاوت این حالت سر پل بودن با مرکز بودن را میتواند در گراف برای ما نمایش بدهد.
حالا اینجا ما یکبار هم شبکۀمان را بر اساس سنجۀ نزدینگی مرتب کرده ایم. جالب است که نهضتیترین بازیگران این گراف با همین شاخص تا حد زیادی خود را نشان میدهد. این همان مفهوم مستقل بودن نسبی شبکه اقتصادی اینها از توده بزرگ جریانهایی اقتصادی که در جریان اسلام قرار میگیرد. یعنی وابستگی کمتری به گرههای دیگر دارند، در عین اینکه این گراف برای اینکه وصل شود تا حد زیادی وابسته به حضور اینها است. به عنوان عناصر فراملیتی که بین بقیه قرار میگیرد. به عکس اینها این وابستگیها نسبت به بقیه را ندارند. بالاترین رتبه را اینجا حماس میگیرد، بعد سازمان اخوان و سپاه که میشود گفت نهضتیترین بازیگران در این گراف ما همینها هستند.
اگر به سراغ میانگی برویم، مجدد این سه تشکیلات نهضتی را داریم؛ در مرتبۀ بعد مشخصا سه مجموعۀ اقتصادی برای ما خیلی از این جهت مطرحتر هستند که اینها سر پل هستند. ویژگی آنها به سر پل بودن آنها است و به همین دلیل قرمز شده اند؛ یکی المصرف الاهلی العراقی که این گره در سمت بالای مرکز گراف قرار گرفته و مسیر بخش عمدهای از گراف عراق ما به بقیه شبکه اقتصادی از این نقطه عبور میکند. لذا این حالت سر پل بودن تا حد زیادی در این گره وجود دارد.
مجموعۀ دوم دو گره نمایندۀشان است که قرمز شده اند. یکی صبیح المصری و دیگری هلدینگ اصلیشان با نام « استرا». عرض کرده بودم که المصریها یک خوشه هستند که مهمترین بازیگر آن صبیح المصری است و هلدینگ استرا هم در همین خوشه قرار میگیرد. به نظر من هم اگر ما مجموع سنجۀ میانگی این خوشه المصریها را در یک نفر جمع کنیم اینها در این گراف از همه بالاتر خواهند بود از بعد میانگی. یعنی نقشی که اینها ایفا میکنند در مرکز شبکۀ نهضتی نقش منحصربفردی است. چیزی که من خیلی قبل تر از اینکه وارد این پروژه شویم بحث آن را مطرح کرده ام که فلسطینیها نقطه ارتباط بخش بزرگی از شبکههای اقتصادی جنبشها و جریانات اسلامی منطقه ما هستند؛ به علت اینکه بی وطن هستند و همه جا پخش هستند و دیاسپورای آنها همه جا حضور دارند. چون در حوزههای سیاسی هم به شکل طبیعی خیلی فرصت حضور ندارند بخش خوبی از اینها در حوزه اقتصادی وارد شدند. به همین جهت اگر ما میخواهیم شبکه سازی کنیم در جهان اسلام حتما فسطینیها نقطه شروع ما باید باشند. اگر بخواهیم خیلی ایدئولوژیک و به تعبیری گاو پیشانی سفید هم نباشد و نخواهیم مستقیم به سراغ مواردی مانند حماس برویم این شبکه المصریها به نظر من مهم است. این شبکهای است که ما را به همه جای این جریانها وصل میکند. از خود عراقیها، سوری، فلسطینی تا خلیجیها را وصل میکند. خب صبیح المصری و مجموعه استرا اینجا در واقع این خوشه را نمایندگی میکنند.
مورد سوم هم محمد ناصیف خیربک است که فکر کنم فوت هم کرده است. او را میشود گفت سرپل نهادهای امنیتی سوریه است با فضای اقتصادی سوریه بوده است. در عین حال این آدم رو معمار روابط ایران و سوریه میخوانند. یک شخصیت امنیتی است که با اینکه فوت کرده است الان خانواده او همچنان جایگاه خیلی مهمی در شبکههای امنیتی و اقتصادی دارند و به نوعی سر پل حوزه اقتصاد امنیت سوریه حساب میشوند و از قضا فراملیتی هم هستند. از این جهت که عرض کردم در روابط ایران و سوریه یک شخصیت موثر و مهم بوده است.