نویسنده: بلال الطبعونی
ترجمه و تلخیص: احمد معصوم زاده
عدهای که از حقیقت تصوف در منشأ آن و مکاتب رفتاری منشعب از آن اطلاعی ندارند، ممکن است گمان کنند که این روش چیزی جز انزوا از مظاهر حیات و بیتحرکی و وابستگی نیست.
اما موضوع این گونه نیست، بلکه صوفیان قلب را حوزه علم خود میدانند و آن را از اعتقادات، دغدغهها و هر چیزی که پایههای اسلام را بنا نهاده از جمله جهاد فی سبیل الله پر میکنند.
جهاد در دو شاخه اکبر و اصغر، یعنی جهاد با نفس و جهاد با دشمنان، از مهمترین مسائل تصوف بوده است. ابن عربی که از معاصران جنگهای صلیبی بود در کتاب الوصایا میگوید:
«و بر تو باد جهاد اکبر و آن جهاد با هوای نفس است، زیرا اگر این جهاد را انجام دهی، جهاد دیگر با دشمنان برای تو منعقد میشود که اگر در آن کشته شوی از الشهداء الأحياء الذين عند ربهم يرزقون خواهی بود.»
و این نزدیک به آن چیزی است که در کتاب «الإحیاء» امام ابوحامد غزالی آمده است: «منافقان از ترس مرگ از جنگ بیزار بودند و اما زاهدانی که خدای متعال را دوست دارند، در راه خدا چنان جنگیدند که گویی بنایی استوار بودند.»
در جای دیگر غزالی میگوید: «و ترس از عاقبت به قدری زیاد است که امنترین شرایط برای این خطر پایان به شهادت است.» و ادله در این قسمت بسیار است و صرفا برای شاهد دو مورد ذکر شد.
ناگفته نماند که صوفیان در تمام اعصار اهل جهاد و پرچمدار جنگ بودهاند و اگر بخواهیم نمونههایی از جهاد اهل تصوف را در جهان عرب و اسلام در قرون گذشته ذکر کنیم در این مقال نمیگنجد.
بنابراین، به صحبت در مورد صفحهای روشن بسنده میکنیم که مختصری از نقش صوفیان در جهاد بهویژه در فلسطین است، با توجه به اینکه این سرزمین در اسارت است و هیچ اختلافی بر سر صلاحیت مبارزه با اشغالگر آن وجود ندارد. مبارزه اهل زوایا و تکایا نباید برای برخی مساله عجیبی باشد چرا که آنها سنگ بنای مبارزه را بنا نهادند و در مقابل اشغالگری انگلیس و اسرائیل جان، خانواده و مال خود را دادند.
شیخ فرحان السعدی را یکی از اولین کسانی میدانند که جهاد در فلسطین علیه استعمار انگلیس را به راه انداخت. این شیخ که در اواسط قرن نوزدهم به دنیا آمد، از خاندان صوفی السعدیه الجباوی است و زمانی که انگلیسیها کشورش را اشغال کردند و سرزمینها را به جنبش صهیونیستی واگذار کردند قیام کرد.
السعدی به دفاع از حقوق غصب شده مسلمانان شتافت و در اولین جمعه ژوئن 1921 بر منبر مسجد الاقصی ایستاد و خطبهای ایراد کرد و در آن اسرار و خطرات نقشههای استعماری انگلیس را برای مردم بیان کرد. تظاهراتی را بعد از نماز علیه انگلیسیها رهبری کرد که هزاران نفر در آن شرکت کردند، قبل از اینکه نیروهای انگلیسی آن را سرکوب کنند و شیخ را دستگیر کنند.
بعداً شیخ السعدی و شاگردانش و مجاهدانی که از آنها پیروی میکردند حملاتی علیه کاروانهای یهودی در جاده بین طولکرم و نابلس انجام دادند.
شیخ برای جمعآوری پول برای تأمین مالی مبارزات جهادی خود تلاش میکرد. او در نامهای به اکرم زعیطر، دیپلمات و نویسنده سرشناس فلسطینی، به او گفت: «ما در راه خدا به وظیفه خود عمل میکنیم، جهاد را آغاز کردهایم و پیروز خواهیم شد، به فشنگ و پول برای این مبارزه نیازمندیم.»
شیخ فرحان به طور مستمر در کنفرانسهای ملی و تظاهرات علیه حکومت بریتانیا شرکت میکرد و در «ثورة البراق» در سال 1929 گروهی از مجاهدین را در منطقه جنین تشکیل داد که با دشمنان مقابله کردند.
نیروهای انگلیسی او را دستگیر کردند و سه سال در زندان عکا و نور شمس زندانی کردند.
پس از آزادی از زندان به حیفا نقل مکان کرد و در آنجا با شیخ عزالدین قسام تماس گرفت و به او پیوست و انقلاب کبیر فلسطین را پس از شهادت شیخ قسام رهبری کرد.
کشتن ژنرالاندروز (که فلسطینیها او را چنین تلفظ میکردند و نام اصلی او لوئیس یلنداندروز است) برجستهترین دستاورد جهادی گروهی از مجاهدان از جمله شیخ فرحان السعدی به شمار میرود.
در نتیجه انگلیسیها کارزار گستردهای را برای جستجوی او به راهانداختند که در جریان آن توانستند او را دستگیر کرده و پس از محاکمه وی دادگاه سریعی تشکیل دادند که فقط دو ساعت به طول انجامید و در آن تمام اعتراضات وکیل مدافع به دلیل تخلفات قانونی پذیرفته نشد.
در 24 نوامبر 1937 برای شیخ حکم اعدام صادر شد که سه روز بعد در 14 رمضان درحالی که شیخ روزه بود، حکم اعدام انجام شد.
وقتی از پیشگامان جهاد در فلسطین صحبت میکنیم، اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود نام شیخ مبارز عزالدین قسام (1882-1935) است.
شیخ چنانکه بر هیچکس پوشیده نیست، از صوفیان بیت المقدس بوده و زکی محمد مجاهد در مورد وی گفته او از شیوخ زاویه شاذلیه بوده است.
در طول جنگ جهانی اول، قسام روابط خود را با شیوخ به ویژه مبارز صالح العلی، تقویت کرد و زمانی که فرانسویها سواحل سوریه را اشغال کردند، شیخ عزالدین شاگردان و پیروان خود را برای جهاد واجب فرا خواند.
در سال 1920 او به فلسطین رفت و در حیفا مستقر شد و مردم را از طریق خطبه در مساجد نسبت به خطر قریب الوقوع در کشورشان انذار کرد.
آنچه او در یکی از خطبههای خود پس از اعدام سه فرد انقلابی یعنی (فواد حجازی، عطا الزیر و محمد جمجوم) توسط انگلیسیها بیان کرد این جملات بود: «صلیبیون غربی انگلیسی و صهیونیسم فاسق یهودی میخواهند شما را به قتل برسانند، همانطور که سرخپوستان آمریکا را در آمریکا سلاخی کردند. ای مسلمانان میخواهند شما را نابود کنند تا سرزمین شما را از فرات تا نیل اشغال کنند، بیت المقدس را میگیرند و مدینه را میگیرند و قبر رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم را میسوزانند. میخواهند مادر و دختر و خواهر شما را نوکر و اسیر کنند. وای بر شما!»
حرف و سخن شیخ همیشه همراه با عمل بود. «مسجد استقلال» حیفا را مرکز جهادی و ستادی برای آموزش قرار داد و در بیشتر خطبههایش به جهاد دعوت میکرد و به آیات قرآن استشهاد میکرد.
پس از تشدید خطر صهیونیست ها، شیخ اولین بیانیه خود را صادر کرد. که در آن آمده بود: «به نام خدا انقلاب را اعلام میکنیم، من فوراً به جهاد میروم و تا بعد از اخراج انگلیسیها و یهودیان به این مسجد باز نمیگردم.»
شیخ مجاهد برای این هدف افتخارآمیز یعنی جنگ با انگلیسیها و صهیونیستها قیام کرد و تنها خانهی خود در حیفا را فروخت. همراهان وی نیز زیور آلات زنان خود را فروختند تا با پول آن سلاح و تجهیزات بخرند.
در سال 1935 انگلیسیها در اطراف جنین شیخ و یاران او را محاصره کردند. آنها حاضر به تسلیم نشدند و همه با هم به شهادت رسیدند. از جمله یاران شیخ که به همراه او به شهادت رسیدند شیخ یوسف الزیباری و شیخ محمد حنفی احمد بودند. شهادت قسام بیشترین تأثیر را در وقوع انقلاب کبیر فلسطین در سال 1936 داشت که به عنوان یک نقطه عطفی در جریان جنبش ملی فلسطین شناخته میشود.
نمونههایی دیگر از جنبش جهادی صوفیانه در فلسطین عبارتند از:
– شیخ ادیب ابراهیم السراج که اهل بیت المقدس بود و در سال 1891 در محله باب الود به دنیا آمد. او با سخنرانیهای خود و رهبری تظاهرات، خواستار پایان دادن به مهاجرت یهودیان به فلسطین شد. او همچنین در «ثوره البراق» در سال 1929 شرکت کرد و یکی از رهبران آن بود. پس از آن به دو رهبر مجاهد سعید العاص و شیخ عبدالقادر الحسینی پیوست و با آنان نبردهای زیادی را علیه اشغالگران انگلیسی و صهیونیستی انجام داد. در سال 1936 شیخ در حومه بیت المقدس پس از اصابت پنج گلوله به شهادت رسید.
– شیخ فوزی الامام متولد سال 1901 در یافا، در سال 1936 برای حفاظت از شهر یافا گروهی از مجاهدین تشکیل داد و هنگامی که یهودیان سعی در حمله به ساکنان داشتند شیخ آنها را عقب راند و آنها را مجبور به عقبنشینی به محله «تل آویو» کرد. شیخ فوزی بعداً با مجاهدین به رهبری شیخ حسن سلامه درگیر شد و توانست به تجاوز جدیدی به یافا در سال 1948 پاسخ دهد که خشم نیروهای انگلیسی را برانگیخت تا با حمایت گروههای صهیونیستی ستونی از تانکها و خودروهای زرهی آماده کنند تا شیخ در میدان نبرد به شهادت برسد.
– شیخ امین العوری، متولد روستای بیت اور در رام الله بود. سپس به بیت المقدس نقل مکان کرد و پس از تحصیلات شرعی به عنوان معلم در مسجد الاقصی منصوب شد. او در تمام خطبههایش به جهاد و مقاومت در برابر اشغالگری تشویق میکرد و رابط مجاهدان شمال و جنوب فلسطین بود و بعدها با پول خود وارد جهاد میدانی شد و چندین عملیات در العيزريه و أبوديس علیه نیروهای انگلیسی و صهیونیستی انجام داد.
– شیخ محمد هاشم البغدادی، متولد اورشلیم در سال 1909م. وی علم را از شیخ صالح السرقینی دریافت کرد و از پیروان طریقت قادریه بود و از شیخ اجازه داشت. او بسیار دعا میکرد و میگفت: «این زمان دجال است، نه صدر اسلام». وی تشویق به کار کردن میکرد و میگفت: «کار، کار! در دین ما تنبلی نیست.» او همیشه به حضور در مسجد الاقصی و عبادت در آن دستور میداد.[1]