ترجمه و تلخیص: سید هاشم رضوی
تقریباً 20 سال پس از حمله به عراق، و بیش از 10 سال پس از خروج اولیه آمریکا، اکنون نتایج این حمله به خوبی نهادینه و روشن شده است؛ جورج بوش با گمان یافتن تسلیحات کشتار جمعی و به امید برپایی یک دموکراسی در خاورمیانه دستور حمله را صادر کرد؛ بلافاصله شورشهای سنی و شیعه با حمایت سوریه و ایران آغاز شد؛ شیعیان عراق به قدرت رسیدند و از جهان عرب دور شدند و به سمت تهران گراییدند. نوری مالکی که متحد فرقهای ایران به شمار میرفت، نخست وزیر شد؛ او جایگاه عراق را در محور منطقهای ایران تثبیت کرد؛ پس از عقبنشینی آمریکا در سال 2011، سنیهای عراق علیه مالکی به بپا خاستند؛ که زمینه پیدایش داعش فراهم کرد؛ تا در نهایت یک سوم کشور را تصرف کند.
درهمین حال، عربستان سعودی حضور بسیار اندکی در اغلب روایتها پیرامون جنگ عراق دارد؛ معدود تحلیلگرانی که به آن اشاره میکنند، گذرا توضیح میدهند که ملک عبدالله فقید، مالکی را تحقیر میکرد و از همین رو حاضر به دخالت نشد؛ عدم حضور سعودیها در عراق تا سال 2015، این تصور گسترده را ایجاد کرد که آنها در آن سالها، نفوذ و تأثیرگذاری ناچیزی در عراق داشتند؛ (سعودیها تنها پس از مرگ عبدالله در سال 2015 شروع به تعامل کردند).
اما این تصور، اشتباه است
اولاً، ذکر این نکته ضروری است که مالکی وفادار و طرفدار به ایران نبود؛ او به عنوان نخستوزیر، اقتدارگرا بود و اغلب مواضع بسیار فرقهای داشت؛ اما یک ملیگرای عراقی بود؛ پارادوکس ماجرا اینجاست که “زلمی خلیل زاد”، سفیر وقت آمریکا در بغداد، بیسروصدا از نخستین پیشنهاد مالکی برای تصدی پست نخستوزیری حمایت کرد، زیرا خلیل زاد از بین نامزدهای احتمالی، معتقد بود که مالکی برای همسایگان عرب عراق قابلقبولترین است. مالکی مانند بسیاری از اسلامگراهای شیعه عراق که پس از سال 2003 به قدرت رسیدند، در دهه 1980 از داخل ایران با رژیم صدام حسین جنگیده بود؛ اما مدتی که آنجا بود او را نسبت به جمهوری اسلامی بدبین کرد؛ به ویژه که ایران برخی اعضای حزب الدعوه او را سرکوب کرد و حتی کشت؛ بسیاری از اعضای الدعوه خود را یک گروه تبعیدی عراقی میدانستند نه ابزاری ایرانی. در پایان آن دهه، مالکی ایران را به مقصد سوریه ترک کرد و تا حمله سال 2003 در آنجا ماند؛ یک روزنامهنگار لبنانی که در آن سالها با مالکی در ارتباط بود، به من (نویسنده) گفت که مالکی در آن زمان چقدر از ایران متنفر بود.
خلیل زاد، تعامل با جهان عرب به ویژه عربستان را شرط حمایت از مالکی برای نخستوزیری اعلام کرد؛ مالکی در نخستین سفر خارجی به عنوان نخست وزیر، ژوئیه 2006 از عربستان دیدار کرد. اما به نظر می رسد که مالکی، حتی اگر به خلیلزاد قول نداده بود، تعامل با عربستان را در اولویت قرار میداد؛ هچمنان که یکی از مقامات آمریکایی که در آن زمان با مالکی تعامل داشت میگوید “مالکی طرفدار ایران نبود؛ او نیاز به ایجاد تعادل با ایران را درک کرد؛ و فهمید که عربستان نخستین گزینه برای این کار (ایجاد تعادل) است. مالکی خود به من گفت که عربستان را به عنوان نخستین سفر خارجی انتخاب کرده، زیرا معتقد است نمادین بودن دیدار یک نخستوزیر شیعه عراقی از مرکز جهان عرب سنی، به فرونشاندن موج فزاینده فرقه گرایی در عراق کمک میکند.
در آن سفر، مالکی به گرمی مورد استقبال رهبری عربستان قرار گرفت و با ملک عبدالله دیدار کرد، اما پس از آن، عبدالله از دیدار مجدد با وی خودداری کرد؛ عبدالله مالکی را دروغگو خواند که به او وعدههایی داده و عمل نکرده است؛ او متقاعد شد که مالکی یک مامور ایران است؛ عبدالله معتقد بود مالکی به او دروغ گفته، اما هیچ کدام از آمریکاییها، سعودیها و عراقیهایی که با پادشاه سعودی و مشاوران ارشد او در تعامل بودند – هرگز نتوانستند دریابند که عبدالله معتقد است مالکی درباره چه چیزی دروغ گفته است؛ ادعای عبدالله بسیار مبهم بود و هرگز مدرکی برای اثبات آن یافت نشد؛ آن چه به احتمال زیاد رخ داده این که شمار زیادی از عراقیهای آسیب دیده از مالکی، به رهبری عربستان دسترسی داشتند و بنظر میرسید دستکم برخی از آنها اطلاعاتی نادرست مبنی بر این که مالکی مجری دستورات ایران است را به سعودیها منتقل کردهاند.شاید این اطلاعات نادرست منشا ادعای عبدالله بوده است.
واقعیت این است که -همچنانکه یکی از اعضای خانواده سلطنتی سعودی گفت- ملک عبدالله “نمیتوانست بفهمد” در آن سالها در عراق چه میگذرد؛ رهبری سعودی طی دههها متقاعد شده بود که ایران طرحهای توسعهطلبانه در جهان عرب دارد و جوامع شیعه عرب را به عنوان مهرههای بالقوه ایران میداند؛ و تصویر شیعیان در میان سنیها نیز همین است؛ باتوجه به این باورها، سعودیها عملاً به محض سقوط رژیم صدام حسین به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده عراق را در یک سینی نقرهای به ایران تحویل داده است ؛ عبدالله از تلاشهای امریکا در عراق -که به طور طبیعی و مدتها قبل از اینکه مالکی نخستوزیر شود به اکثریت شیعه اجازه میداد تا به قدرت برسند -بسیار ناخرسند بود؛ مالکی در واقع صرفا قربانی مناسب برای این خشم ملک عبدالله بود.
این تصورات باعث شد گامهایی که مالکی در نخستین دولت خود برای دنبال کردن مسیری مستقل از ایران برمیداشت، چندان برای ملک عبدالله جلوهای نداشته باشد؛ مالکی در سال 2008، عملیات “نبرد بصره” را اجرا کرد؛ که نیروهای نیابتی موردحمایت ایران (جیش المهدی) را هدف قرار داد؛ و تحسینهای زیادی از سوی سنیهای عراق و مقامات آمریکایی به همراه داشت؛ او در سال 2009 از پیوستن به ائتلاف انتخاباتی مورد حمایت ایران برای انتخابات پارلمانی 2010 خودداری کرد؛ برای روشن شدن مطلب باید گفت، مالکی ضد ایرانی نبود؛ باتوجه به نفوذ چشمگیر و ناگزیری که ایران در هر عراق تحت رهبری شیعیان دارد، مالکی خواستار روابط مثبت با تهران بود؛ او در دولت اول خود هرگز به صراحت علیه ایران صحبت نکرد؛ اما او همچنین مایل بود که مانند پیش از انتخابات 2010 در برابر فشار ایران مقاومت کند تا مطمئن شود که کشورش تابع تهران نخواهد شد.
در این میان، مالکی از سال 2006 تا اوایل 2009، تلاش کرد دریچهای به روی عربستان بگشاید، اگرچه امید چندانی به موفقیت نداشت. علیرغم عدم همراهی سعودیها از تعامل با این رویکرد عراق، بسیاری از دیگر همسایگان عرب عراق اما از آن استقبال کردند. در سال 2008، مقامات ارشد مصر، اردن، امارات، سوریه و لبنان به بغداد سفر کردند؛ اما باتوجه به رویکرد سعودیها، این کشورها نیز مایل نبودند فراتر از این گام بردارند. امریکا نیز نتوانست محاسبات سعودیها را تغییر دهد؛ دولتهای بوش و اوباما هر دو تلاش کردند عبدالله را به تعامل وادار کنند؛ اما ناکام ماندند.
مشکل این بود که خودداری ملک سلمان از پذیرش مالکی بود که در نهایت به گرایش وی به سمت ایران انجامید.
بسیاری از عراقیها دشمنی شدید عبدالله با نظام جدید عراق، که مخالفت با مالکی نماد آن (دشمنی) بود، را به عنوان قصد عربستان برای معکوس کردن قدرت شیعیان دانستند. شیعیان عراق که نگران از دست دادن قدرت سیاسی جدید خود بودند، به شدت از سوی سعودیها احساس خطر کردند؛ گزارش شده عربستان از اوایل سال 2007 شروع به تامین مالی رقبای سیاسی مالکی کرد. ملک عبدالله بطور مشخص از ایاد علاوی، شیعه سکولار و بعثی سابق که در سال های 2004 و 2005 نخست وزیر عراق بود، حمایت کرد.برای بسیاری از عراقیهای شیعه، نمایندگی علاوی به معنای بازگشت به رژیم گذشته بود. این حمایت ملک عبدالله از علاوی در انتخابات سال 2010 باعث شد مالکی با تغییر رفتار قبلی خود، برای حفظ سمت نخستوزیری، از ایران کمک بگیرد؛ سپس جنگ داخلی سوریه اتحاد بین مالکی و ایران را تقویت کرد؛ مالکی متقاعد شده بود که سعودیها نه تنها برای سرنگونی رژیم بشار اسد در دمشق، بلکه دولت او در بغداد نیز تلاش میکنند؛ بنابراین دولت او کمک ایران به اسد را تسهیل کرد زیرا معتقد بود اگر اسد سقوط کند، نوبت به دولت عراق نیز خواهد رسید.
به نظر میرسد نگرانی مالکی موجه بوده است؛ به گفته یکی از اعضای خانواده سلطنتی سعودی، ملک عبدالله مایل بود برای خلاص شدن از شر مالکی هر کاری که لازم است انجام دهد.
تحلیلگران امور خاورمیانه اغلب به این نکته اشاره میکنند که ایران خود را مسئول چهار پایتخت عربی (بغداد، بیروت، دمشق و صنعا) میداند؛ دستکم در مورد بغداد، ایران پیوستن عراق تحت رهبری شیعیان به محور تهران را قطعی نمیدانست؛ مالکی سال ها تلاش کرد تا از ایران استقلال پیدا کند؛ او این مسیر خود را نه به دلیل علاقهای که به همگرایی با جمهوریاسلامی داشت، بلکه به دلیل بیگانگی و غربت عمیقی که نسبت به عربستان سعودی احساس کرد، تغییر داد.
این الگو در یمن و لبنان [نیز] تکرار شده است؛ جنگی که سعودیها علیه حوثیها در سال 2015 آغاز کردند، روابط محدود این گروه با ایران را به یک اتحاد واقعی تبدیل کرد؛ تحرکات اخیر عربستان علیه لبنان، مانند اعمال ممنوعیت صادرات و اخراج سفیر این کشوربرای تقویت توانایی جناحهای سیاسی لبنان جهت ایستادگی در برابر حزبالله، تنها مشکلات اقتصادی این کشور را عمیقتر میکند؛ در همه این موارد، رویکرد عربستان سعودی ویرانگر بوده است؛ سعودیها این کشورها را کنار زدهاند، و همزمان، ایرانیها آنها (کشورها) را به سمت خود کشیدهاند. درحالیکه سعودیها پیوسته ایرانیها را توسعهطلب میخوانند، اما خودشان عامل و مسئول بخش بزرگی از این توسعه نفوذ ایران بودهاند.