نویسنده: جاناتان کرشنر
ترجمه و تخلیص: سید هاشم رضوی
در یک دستاورد سیاسی قابل توجه و غیرمنتظره، چین میانجیگری توافقی را بین رقبای سرسخت؛ سعودی و ایران انجام داد که بر اساس آن دو کشور رقیب برای احیای روابط رسمی دیپلماتیک و بازگرداندن روابط تجاری و سرمایه گذاری دوجانبه توافق کردند. آیا این میانجیگری آغاز کاهش نفوذ آمریکا در خلیج فارس خواهد بود؟
به نظر می رسد موفقیت چین برای اولین بار در مواجهه با بحرانهای خاورمیانه، به وسعت مناقشه سعودی و ایران آن هم در منطقهای تحت نفوذ انحصاری آمریکا، مرحله جدیدی از دیپلماسی اژدها را نشان می دهد، به گونه ای که ممکن است پکن را بیشتر درگیر بحران های منطقه کند و این ممکن است به ضرر غرب تمام شود.
چین نه تنها بر اثربخشی دیپلماسی خود در منطقه تاکید دارد، بلکه قدرت ناوگان خود را به همراه متحدانی نظیر روسیه و ایران از طریق تمرینات نظامی مشترک میان ناوگان سه کشور از 15 تا 19 مارس در خلیج عمان؛ جایی که همیشه ناوگان های آمریکایی در آن به گشت و گذار می پرداختند، نشان داد.
ابتکار چین جان تازه ای به یک قرارداد همکاری امنیتی منقضی شده دمید. این توافق، یا بهتر است بگوییم نقش چین در انعقاد آن، به نگرانی های شدید در واشنگتن و جاهای دیگر منجر شده است .
چنین واکنشهایی از سوی آمریکا تعجبآور نیست. به هر حال، ایالات متحده دوست دارد خلیج فارس را قلمرو خود بداند. این کشور حضور نظامی بسیار گستردهای در سراسر منطقه دارد، تمایل به جنگ در آنجا دارد و برای دههها ضامن اصلی این بوده است که نفت خلیج فارس بدون هیچ مانعی به بازارهای جهانی برسد.
آیا ابتکار چین منجر به کاهش نفوذ ایالات متحده در خلیج فارس می شود؟
آمریکاییها مدتهاست که روی این تعهدات سرمایهگذاری کردهاند و اکنون بر این باورند که نفوذ آمریکا در خلیجفارس و کل خاورمیانه در حال کاهش است، در حالی که میبینند نفوذ چین بهطور نگرانکنندهای در حال افزایش است.
برای آمریکایی ها مهم است که اجازه ندهند هیاهو از واقعیت ها پیشی بگیرد و مهم نیست که چقدر از این توافق استقبال می شود (یا از نظر برخی استقبال نمی شود)، بر اساس این گزارش، منطقه همچنان پر از درگیری ها و رقابت های سیاسی پیچیده است. هنوز مشخص نیست که جمهوری خلق چین میخواهد به چه چیزی دست پیدا کند و چه تواناییهایی برای محقق کردن آن دارد. اما این موضوع اندکی بیش از مشارکت در ایجاد ثبات در منطقه ای است که محل رقابت های سیاسی خشونت آمیز و تلخ بوده است، افزون بر اینکه آمریکایی ها را نیز به نیمکت تماشاچیان دستاورهای دیپلماتیک خود فرستاده اند.
شاید تصادفی نباشد که سعودی اکنون تضمین های امنیتی آشکارتر از سوی ایالات متحده، دسترسی به تسلیحات پیشرفته تر و حمایت از توسعه برنامه هسته ای “غیرنظامی” را به عنوان بهای عادی سازی روابط با اسرائیل اعلام کرده است.
نویسنده گزارش می گوید، خبر خوب این است که هیچ یک از این درخواستها خبر بدی برای آمریکا نیست بلکه در واقع، این یک فرصت طلایی برای ایالات متحده است که به ارزیابی مجدد تعهدات نظامی و سیاسی خود در منطقه که مدت ها به تاخیر افتاده است، بپردازد. وی می افزاید، منظور ما از ارزیابی مجدد، خروج از منطقه است.
این ارزیابی مجدد اگر بر اساس استدلالی واقعی انجام شود، نتایج خوبی به همراه خواهد داشت. به سختی می توان شخص واقع بینی را پیدا کرد که امروزه بگوید دخالت گسترده نظامی و سیاسی آمریکا در خلیج فارس منطبق با منافع ملی آمریکا است.
آمریکا دیگر نیازی به نفت خلیج فارس ندارد
در مورد آنچه به خلیج فارس مرتبط است، موقعیت اکنون ایالات متحده را باب دیلن اینگونه خلاصه کرده است: “من قبلاً اهمیت می دادم … اما اکنون وضعیت تغییر کرده است.” بازیگرهای بازارهای جهانی انرژی تغییر کرده اند؛ ایالات متحده در حال حاضر سومین صادرکننده بزرگ نفت در جهان و دومین صادرکننده بزرگ گاز طبیعی است. نفت خلیج فارس در حال حاضر عمدتاً به سمت چین می رود و این دلیل علاقهمندی چین به ثبات در این منطقه است. علاوه بر این، با توجه به چالش تغییرات آب و هوایی جهان، منطقی نیست که آمریکایی ها به دنبال حمایت از قیمت جهانی نفت بوسیله تضمین امنیت مسیرهای عرضه آن باشند.
افزون بر این، اثبات اینکه دخالت فعال ایالات متحده در منطقه با موفقیت چشمگیری همراه بوده، بسیار دشوار است و اگر ایالات متحده واقعاً منافعی در خلیج فارس داشته باشد، تاریخ به ما می گوید برای حفظ این منافع بهتر است از سر راه کنار برویم.
شاید از این مهمتر این باشد که ایالات متحده قوی اما غیر آسیب ناپذیر در برابر ضربه و فرسایش، باید تواناییهای خود را به بهترین نحو با منافع خود همخوان کند، بهویژه که با مشکلات سیاسی داخلی عمیق و تغییر توازن قدرت بین المللی مواجه است و در مورد محافظت از منافع ملی آمریکا نیز، برخی دیگر از نقاط جهان مانند اروپا و شرق آسیا از سایر نقاط مهمتر هستند.
به طور خلاصه، بهجای ابراز تاسف از آینده نفوذ فزاینده چین در منطقه، ایالات متحده باید از تعهدات خود در این منطقه رها شود، نیروهای خود را خارج کند و آنها را مجدداً در خدمت به مهمترین و فوریترین اولویتها به کار بگیرد. دلیل آن نیز این است که ایالات متحده منافع ملی با اولویت بالایی در خلیج فارس ندارد، اما منافع حیاتی دیگری در جهان دارد که منطق واقع گرایانه به وضوح آن را بیان می کند.
چرا برخی آمریکایی ها دخالت کشورشان در بحران های اروپا را به دخالت در خلیج فارس ترجیح می دهند؟
در صحنه بین المللی در حال تغییر و خصوصا با توجه به منافع ملی آمریکا، دو هدف سیاسی برای ایالات متحده اساسی و فوری است. اول، حفظ امنیت متحدان و وفاداران به امریکا در اروپا، دوم، ارزشهای دموکراتیک و وفاداری آنها به یکدیگر.
بنابراین، خروج از خلیج فارس اولین گام برای جدایی وسیعتر از سیاست جهانی نیست. چرا که با وجود صداهای بلندی که خواستار خروج ایالات متحده از ناتو هستند، چنین اقدامی فاجعه آمیز خواهد بود. این موضوع آنگونه که برخی از حامیان “خویشتنداری” ادعا می کنند ارتباطی به این ندارد که آیا ائتلاف ناتو ماموریتی را که در ابتدا برای آن طراحی شده بود انجام داده است یا خیر. تنها معیار مهم این است که آیا منافع سیاسی دخالت مستمر ایالات متحده در ناتو بیشتر از هزینه آن است یا خیر.
بعید است که ایالات متحده با خروج از ناتو بتواند مقداری از هزینه ها را پس انداز کند بلکه تمایل دارد هزینه های مالی نظامی خود را که هم اکنون نیز بسیار بالاست، افزایش دهد. اما هزینههای سیاسی و خطرات ژئوپلیتیکی که این خروج میتواند به همراه داشته باشد، میتواند بسیار زیاد باشد، زیرا تعامل فعال ایالات متحده در اروپا اثرات مفید بسیاری داشته است.
ثروت کشورهای دوست و همفکر در یکی از نقاط مهم ژئوپلیتیک و اقتصادی جهان انباشته شده و احتمال جنگ که می تواند برای منافع آمریکا بسیار مخرب باشد را در این نقطه بسیار کاهش داده است. بنابراین از منظر استراتژیک، ناتو نه تنها بار سنگینی به دوش ایالات متحده نبوده، بلکه بهترین معاملهای بود که آمریکایی ها تاکنون در آن سود کرده اند.
وضعیت آسیا مانند اروپا بدخیم نخواهد شد
یکی دیگر از اولویت های راهبردی ایالات متحده، شرق آسیا است. از منافع ملی حیاتی ایالات متحده این است که هیچ قدرتی نباید به تنهایی از نظر سیاسی بر این منطقه وسیع و پویا تسلط یابد. این چشم انداز هولناک با وجود رشد قدرت چین، به هیچ عنوان دور از ذهن نیست.
اما پیامدهای این سیاست اغلب به اشتباه در ایالات متحده منعکس می شود. به نظر می رسد که بسیاری در واشنگتن به شدت خواهان جنگ، یا حداقل رویارویی نظامی با چین هستند. رفتاری که غیر ضروری، از سر بی پروایی و غیرعاقلانه است.
با وجود اینکه تهدیدات در شرق آسیا بسیار زیاد است، اما این چالش و راه حلی که می طلبد، دارای ماهیتی سیاسی است. قابلیتهای نظامی مهم است، اما نه در هنگام تلاش برای پیروزی در یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای، یا برای اثبات هژمونیای محلی که تحقق آن با سختی روز افزون همراهست، بلکه این قابلیت نظامی به عنوان جزئی از یک استراتژی سیاسی گستردهتر میتواند کارآمد باشد.
تعامل مستمر و عمیق آمریکا با متحدان سنتی و بازیگران همفکر، اعتماد به نفس و عناصر لازم برای انجام آنچه را که میخواهند، یعنی مقاومت در برابر فشار سیاسی چین، افزایش میدهد. به طور خلاصه، از منظر منافع ملی آمریکا، اروپا و شرق آسیا مهم هستند، در حالی که خلیج فارس مهم نیست. در بهترین حالت، این یک فاصله دور و حاشیه ای در جهانی در حال تغییر است که در آن ایالات متحده باید مراقب باشد تا منابع خود را با اولویت های خود مطابقت دهد.
برعکس ایالات متحده، چین به خلیج فارس نیاز دارد
چین تشنه انرژی، نسبت به ایالات متحده منافع تهدید شده تری در منطقه دارد. اما این کشور برخلاف ایالات متحده توانایی ایفای نقش میانجی صادق در اختلافات منطقه را دارد. علاوه بر این، از نظر عملی، سال ها، اگر نگوییم دهه ها، طول می کشد تا چین خود را به عنوان بازیگر خارجی دارای هژمون در منطقه تثبیت کند.
اما اگر چین بخواهد سعی کند بر کرسی رهبری ژئوپلیتیکی در خلیج فارس بنشیند – یا حتی اگر این کار را نکند – ما احمق خواهیم بود که کلیدهای رهبری را به این نادان تحویل ندهیم! ما باید تعهدات امنیتی خود را پس بگیریم و منطقه را ترک کنیم و آگاه باشیم که خوش شانس بوده ایم.
https://nationalinterest.org/blog/lebanon-watch/it%E2%80%99s-good-time-leave-persian-gulf-206332