نویسنده: حارث حسن
مترجم: محمدباقر صداقت
صدر و تقسیمبندی در حوزه علمیه شیعه
سید محمد صدر در سال 1943 در بغداد به دنیا آمد پدر او محمدصادق صدر بود که وی عموی اول [سید] محمد باقر صدر بود. سید محمد صدر در دهه 1970 زیر نظر [آیت الله سید] ابوالقاسم خویی (1992-1899)، رهبر و مرجع اعلی بلامنازع حوزه نجف در طی دو دهه، و نیز [سید] محمد باقر صدر و [امام] روح الله خمینی (1900-1989) تحصیل کرد. [آیت الله] خویی از رویکرد سنتیتر «سکوتگرایانه» پیروی میکرد، که در آن روحانیون باید به عنوان راهنمای جمعی بدون ادعای رهبری سیاسی عمل کنند و باید منتظر بازگشت امام غایب در آخرالزمان و ایجاد حکومت اسلامی باشند. در مقابل، [سید] محمد باقر صدر از ایدئولوژی اسلامی “عملگرایانهتری” استقبال میکرد که به طور خلاصه در مجموعه مقالاتی پس از فوتش در سال 1982 توسط وزارت ارشاد اسلامی ایران [تحت عنوان] «اسلام یقود الحیاه» منتشر شد. او به تأسیس حزب الدعوه عراق کمک کرد و میگفت مؤمنان باید از دولت مطالبه کنند که حکومت با آموزههای اسلامی و راهنماییهای مراجع مطابقت داشته باشد. معروف است که [امام] خمینی نیز در طیف «عملگرایان» قرار داشت و آنچه را «ولایت فقیه» مینامید، ترویج میکرد که در آن روحانیون در عصر غیبت امام، اقتدار سیاسی را به دست میگرفتند و جمهوریهای اسلامی را تأسیس میکردند، چشماندازی که او در سال 1979 در زادگاهش ایران پیادهسازی کرد.
صدر جوانتر دو بار بهخاطر ارتباطش با حزب الدعوه در آن سالها توسط دولت بعث عراق دستگیر شد. پس از آن که [امام] خمینی رهبری انقلاب [اسلامی] ایران را در سال 1979 به دست گرفت، بسیاری از طرفداران [حزب] الدعوه به عنوان یک [امام] خمینی بالقوه عراقی در اطراف صدر بزرگ –سید محمدباقر- گرد آمدند که باعث آزار و اذیت بیشتر رژیم شد. پس از اعدام پسر عمو و استاد خود در سال 1980، صدر جوان تر خود را منزوی کرد و به شدت حضور خود را در اجتماع به حداقل رساند.
بیش از یک دهه بعد، در پی شکست عراق در جنگ خلیج فارس در اوایل سال 1991، شهرهای عمدتاً شیعهنشین جنوب در ماه مارس علیه رژیم قیام کردند و صدر بار دیگر از نظر اجتماعی فعال شد. به گفته [شیخ] محمد یعقوبی، یکی از یاران و شاگردانش، صدر بیانیهای در حمایت از «انتقاضه» صادر کرد. با این حال، بر اساس روایت یعقوبی، به نظر میرسد که صدر به مدیریت بحران [آیت الله] خویی، بهویژه انتصاب پسران خود و یاران نزدیکش در کمیتهای برای اداره شهر مقدس نجف در جریان انتقاضه اعتراض داشته است. با این وجود، زمانی که نیروهای دولتی شهر را پس گرفتند، صدر و دیگر روحانیون برجسته برای مدت کوتاهی دستگیر شدند. صدر در زمان بازداشت خود به ایستگاه رادیویی دولتی بیانیههایی داد که در آن قیام را رد کرد و حمایت خود را از دولت اعلام نمود. روزنامه حزب بعث در شماره 18 مارس خود بیانیه مشابهی را به وی نسبت داد. تفاوت آشکاری بین نقش حمایتکننده صدر از انتفاضه که پیروانش به او نسبت دادند و اظهارات او پس از قیام در طرفداری از حکومت وجود دارد. بر اساس گفتگوهای من با صدریان در بغداد در فوریه 2018، اظهارات او پس از قیام به عنوان اقدامی برای حفظ جان تلقی میشود که در اصطلاحات فقهی به عنوان تقیه در نظر گرفته میشود که اکثر روحانیون شیعه آن را برای جلوگیری از آسیب بیشتر جایز میدانند.
در سال 1992 [آیت الله] خویی درگذشت و [آیت الله سید] عبدالاعلی سبزواری (متولد 1910) به سرعت به عنوان مرجع اعلی جدید ظاهر شد و تنها یک سال بعد از دنیا رفت. سپس، «[آیت الله سید] علی سیستانی» (متولد 1930)، یکی از شارگردان نزدیک به [آیت الله] خویی که به تدریس خود ادامه میداد، توسط محافل روحانیت به عنوان مرجع اعلی شناخته شد.
با این حال، این جانشینی [آیت الله] سبزواری و سپس [آیت الله] سیستانی بلامنازع نبود و باعث ایجاد رقابت در میان مراجع متأثر از بافت سیاسی-اجتماعی عراق در دهه 1990 شد. خلاء ناشی از رحلت [آیت الله] خویی، بحث پیرامون مرجعیت و مسئولیتهای نهادی آن را تجدید کرد، که دولت پس از پیشرفت چشمگیر در همکاری با حوزه مذهبی اهل سنت، سعی کرد از از آن بهره ببرد. از این گذشته، این اختلافات به رقابت بین روحانیون در امتداد خطوط قومی دامن زد، به ویژه زمانی که دولت در تلاش بود حضور ایرانیان در نجف را تضعیف کند و حوزه را عربی کند. [آیت الله] سبزواری و [آیت الله] سیستانی نیز مانند [آیت الله] خویی در ایران متولد شده بودند.
رقیب اصلی جانشینی [آیت الله] سبزواری و [آیت الله] سیستانی، سید محمد صدر بود که ظهور او به طور قابل توجهی پویایی حوزه دینی را تغییر داد و تأثیری ماندگار بر برنامههای اجتماعی مرجعیت دینی داشت. اگرچه صدر خود را مجتهد واجد شرایط میدانست و مخفیانه از به رسمیت شناختن خود به عنوان مرجع در دهه 1980 دفاع میکرد، اما فوت [آیت الله] خویی شرایط را برای ادعای علنی مقام مرجعیت تسهیل کرد. با این حال، او با توجه به انزوای طولانی و سن نسبتاً کم خود (در آن زمان 50 سال هم نداشت) نتوانست اعتبار خود را در محافل حامی [آیت الله] خویی در حوزه تثبیت کند. علاوه بر این، صدر با شبکههای فراملی حوزه که توسط رهبری [آیت الله] خویی شکل گرفته بود، مانند بنیاد امام خویی و جامعه خوجه در هند و پاکستان و مسلمانان مهاجر مقیم در جنوب آسیا، ارتباطی قوی برقرار نکرده بود. با وجود اینکه صدر در طول دهه 1980 از [آیت الله] خویی کمک هزینه دریافت میکرد، اما صدر با حلقه نزدیکان مرجع اعلی فقید رابطه خوبی نداشت و همین امر او را بیشتر منزوی کرد.
منتقدان صدر میگویند که وی از هیچ یک از مراجع کلیدی نجف گواهی اجتهاد دریافت نکرده است که دلیلی بر برتری علمی باشد. پیروان او معتقدند که [سید] محمد باقر صدر او را به عنوان مجتهد تأیید کرده است. سید محمد صدر به دلیل داشتن تسلط علمی در اصول فقه خود را مستحق مرجعیت اعلی میدید، دانشی که صدر بزرگ –سید محمدباقر- به دلیل برتریاش در آن بسیار شناخته شده بود. صدر از آنجایی که نزد صدر بزرگ درس خوانده بود، استدلال میکرد که او بیشتر از [آیت الله] سیستانی که او را در علم الاصول به اندازه کافی عالم نمیدانست، واجد شرایط مرجعیت اعلی است.
منتقدان سید محمد صدر استدلال میکردند زمانی که او خود را مرجع اعلی معرفی کرده بود، رساله عملیه ارائه نکرده بود. شاگردان و پیروان او با این گفته مخالفت میکنند و اصرار میورزند که صدر در دهه 1980 چندین تفسیر یا رساله تخصصی نوشته است، از جمله کتابی به نام «فقه الفضاء» (فقه فضا) که در آن به تکالیف شرعی مسلمانی پرداخته است که به فضا سفر میکند یا در فضا زندگی میکند. همچنین، برخی استدلال میکردند که صدر قبلاً چنین رسالهای را جمعآوری کرده بود، اما قادر به انتشار آن قبل از تبدیل شدن به مرجع اعلی نبود. بدیهی است که علاقه قبلی صدر این بود که خود را به عنوان یک روشنفکر اسلامی و پرداختن به موضوعات غیرمتعارف به جای تقلید ساده از روشهای سنتی، معرفی کند. صدر علناً سیستانی را به یک مناظره علمی علنی دعوت کرد، اما هیچ یک از آنها به چنین رویه غیرمتعارفی علاقه نداشتند. پیروان صدر صرف رد پیشنهاد وی را دلیل بر شایستگی او میدانستند.
سید محمد صدر در نتیجه انزوای طولانی خود در دهه 80 میلادی، نتوانست شبکه بزرگی از شاگردان و نمایندگان را که برای حمایت از ادعای او در رهبری حوزه ضروری بود، ایجاد کند. بنابراین، شانس او برای کسب این مقام به دو عامل اصلی بستگی داشت: اول، به چالش کشیدن شبکه روحانیت خویی و سیستانی که ذاتاً فراملی بود و دوم، تکیه بر منابع غیرمتعارف مشروعیت، عمدتاً با ایجاد یک جنبش مردمی وفادار. در انجام این کار، او از ابزارهای متعددی برای تعامل با مردم استفاده کرد، از جمله تأکید بر ارتباط خود با [شهید سید] محمد باقر صدر و تعلق او به یک خانواده محترم عرب که از نسل پیامبر [ص] است. به عنوان یک عربزبان عراقی، بر خلاف [آیت الله] سیستانی، صدر میتوانست با شیعیان عراقی ارتباط موثر برقرار کند.
صدر در اظهارات و اقدامات خود سعی کرد مرجعیت را هم در نقش اجتماعی و هم به عنوان یک نهاد، بازتعریف کند و خود را از کسانی که از آنها به عنوان «اصحاب سنت» یاد میکرد، متمایز کند. ادعای او مبنی بر مرجعیت اعلی صرفاً بر اساس مدارک آکادمیک او نبود، بلکه بر اساس تفسیری فعال از لوازم مرجعیت بود. صدر جوان با بازتاب تفکرات [امام] خمینی و [شهید سید] محمد باقر صدر معتقد بود که روحانیون باید نقش اجتماعی پیشرو و فراتر از مسائل فقهی فردی داشته باشند. بنابراین، انتقاد از مراجع «دور از دسترس» و «اهل سکوت» و تقسیم حوزه بین «حوزه ناطقه» که خود او نماینده آن بود، و «حوزه صامته» به بخشی جداییناپذیر از گفتمان صدر تبدیل شد.
رویکرد تقابلی سید محمد صدر باعث تعمیق شکاف در حوزه مذهبی شیعیان شد که این امر رقابت را بین محافل فراملی وفادار به سبزواری و سپس سیستانی از یک سو و از سوی دیگر بین یک شبکه عربی رو به گسترش به رهبری او و مقلدانی که «رقیب» تلقی میشدند را افزایش داد. بسیاری از صدریان بر این باور بودند که روحانیون سنتی گروهی از افراد خودپسند، مشتاق حفاظت از منافع خود و بیتفاوت نسبت به جامعه هستند، در حالی که صدر شخصیت یک رهبر فداکار را نشان میدهد که متواضعانه با پیروانی از همه اقشار در ارتباط است. در مقابل، مخالفان صدر، جمعیت بسیج حامیان صدر را انحراف غیرمشروع از هنجارهای حوزه میدانستند و او را به حمایت از رژیم متهم میکردند. فعالیتهای صدر یادآور فعالیتهای استاد او بود و از سوی پیروانش بهعنوان احیای روحیه انقلابیای تلقی میشد که توسط [شهید سید] محمدباقر صدر پیش از شهادت وی آغاز شد. برخی صدر جوان را نه تنها تجسم این روحیه بلکه یک پیشرفت میدانستند، زیرا صدر بزرگتر بیشتر یک روشنفکر نخبه بود تا یک رهبر پوپولیست.
سید محمد صدر رسالهای در تأیید اصل کلی ولایت فقیه به عنوان نظریه صحیح حکومتداری در اسلام نوشت و جایگاه خود را از موضع [آیات عظام] خویی و سیستانی که این نظریه را تأیید نکردند متمایز کرد. برخلاف تصور [امام] خمینی از ولایت فقیه، صدر اعتراف کرد که حتی وقتی فقیهی وجود داشته باشد که از نظر دانش و شهرت دینی همه اعتبارات لازم را داشته باشد، ممکن است شرایط اجازه ندهد که رهبری سیاسی را به عهده بگیرد. در این صورت، فقیه باید از مرجعیت دینی خود برای ساختن آنچه «مرجعیت آگاه» (المرجعیه الواعیه) نامیده است استفاده کند. به گفته وی، این نهاد باید مبانی و اخلاق اسلامی را نشر دهد و با افکار و رفتارهای انحرافی مقابله کند. هدف نهایی این نهاد ایجاد جامعه اسلامی واقعی بود. ظاهراً، مفهوم مرجعیت آگاه به پروژه خاص صدر تبدیل شد: الگویی از اسلامیسازی از پایین.
ظهور صدر با تضعیف شبکههای سنتی و نفوذ یاران خویی تقویت شد. در سال 1994، محمدتقی خویی، پسر ارشد مرجع فقید به قتل رسید، اگرچه در گزارش رسمی آمد وی در یک تصادف رانندگی در جادهای بین نجف و کربلا جان باخته است. صدر از منتقدان خویی جوانتر بود و از نقشی که او و سایر پسران مرجع فقید در اداره امور حوزه ایفا میکردند، سخن میگفت. در سال 1998، دو تن دیگر از مجتهدان برجسته نجف ترور شدند: مرتضی بروجردی و میرزا علی غروی، روحانیون ایرانیالاصل که هر دو در کمیتهای که [آیت الله] خویی برای اداره نجف در قیام 1991 تشکیل داده بود، عضویت داشتند.
این احتمال وجود دارد که این ترور توسط رژیم ناسیونالیست عرب عراق –حزب بعث- به عنوان بخشی از سیاست آن برای برچیدن شبکه فراملی روحانیت در نجف اجرا شده باشد، اما در نهایت به نفع صدر تمام شد. جالب اینجاست که صدر از ترور آنها به عنوان دلیلی استفاده کرد که رویکرد “حوزه ناطقه” او رویکرد درستی بوده است. او در خطبه نماز جمعه استدلال کرد که بروجردی و غروی هر دو از نمایندگان حوزه صامته بودهاند. سپس، او از کسانی که فکر میکردند سکوت برای بقا ضروری است، خواست تا ببینند که چرا «ساکتها» کشته شدند، در حالی که او به عنوان یکی از «ناطقین» هنوز زنده بود.
بعد اجتماعی: کاریزما و تقاضا برای رهایی
جنبش سید محمد صدر ماهیت خالصانهای داشت که با آنچه صدریان به عنوان تقابل با فساد مرجع سنتی، دولت و جامعه به طور کلی تلقی میکردند، همراه میشد. خوان کول به درستی آن را به عنوان یک پدیده فرقهای توصیف کرد «که با درجه بالایی از تنش از جامعه جریان اصلی تمیز پیدا میکند و از لفاظیهایی از تفاوت، تضاد و جدایی استفاده میکند.» صدر به بخشهای به حاشیه راندهشده جامعه عرب شیعه در عراق رفت و نمایندگانی را به جنوب و مناطق فقیرنشین در بغداد فرستاد.
او پایگاهی مستحکم در استان میسان (که قبلاً «عماره» نامیده میشد) و در حاشیه بغداد در شهرک صدام (تا سال 1982 به نام شهرک «ثوره (انقلاب)» و پس از سال 2003 به شهرک صدر شناخته میشد) ساخت. ساکنان این دو منطقه از طریق پیوندهای خانوادگی و عشیرهای به هم مرتبط بودند. پیتر هارلینگ به درستی استدلال کرد که مناطق جغرافیایی پدیده [جریان] صدر «تا حدی با یک شکاف اساسی در میان جمعیت [شیعی] عراق» بین توده محافظهکار و نخبگانی روحانیت نجف، طبقات و قبایل متوسط از لحاظ اقتصادی و مرتبط با حوزه از یک سو و از سوی دیگر «طبقه ستمدیده و انقلابی» در فقیرترین جوامع منطبق است. هارلینگ مروری تاریخی از تجربه جمعی این «طبقه» و هویت اجتماعی فرهنگی آن ارائه کرد. اکثر اعضای آن از عشیرههایی بودند که کشاورزی را رها کرده و به بغداد مهاجرت کردند. در حالی که پیوندهای خود را با خانوادهها و قبایل خود حفظ میکردند، در مناطقی که در آن زمان در حومه بغداد بود در ساختمانهای عمدتاً بدون مجوز مستقر شدند. این جوامع که از مرجعیت سنتی و شکل بسیار تئوریزه شده تشیع جدا شده بودند، اشکال رایجی از دینداری را پرورش دادند که به مناسکی مانند «عاشورا یا اربعین» بر برخی از «ارکان اسلام»، به ویژه نمازهای پنجگانه و ماه مبارک رمضان اولویت میداد.
پس از انقلاب 1958، دولت این شهرک حلبینشین را به منطقهای به رسمیت شناخته شده، دارای مدیریت و تا حدودی دارای برنامه در شرق بغداد تبدیل کرد. بعدها، ساکنان آن از تحرک اقتصادی دهه 1970 و بازسازی ملی که توسط رژیم صدام حسین آغاز شد، بهره بردند. تعداد دانشجویان، هنرمندان و متخصصان دانشگاه که از شهر ثوره –شهرک صدر کنونی- برآمده بودند، به میزان قابل توجهی افزایش یافت و با وجود تداوم تعصبات اجتماعی علیه آنها، آنها به فرهنگ جریان اصلی از جمله شیعه نزدیک میشدند. با این حال، افول و رکود اقتصادی دهه 1990، و همچنین وابستگی موروثی به فرهنگ سرکشی که با ستم سیاسی و انگ اجتماعی تقویت شده بود، جوانان را در شهر صدام آن زمان به جستجوی شیوههای جایگزین در بیان اعتراضات برانگیخت. این زمانی است که «تقاضا» برای رهایی با «عرضه» انقلابی صدر مواجه شد.
یکی از اعضای سابق جنبش صدر در توصیف این مقبولیت روحانیت، به یاد میآورد که «صدر برای ما منجی بود که به شدت به دنبالش بودیم». در میان پیروان او، گروهی متعصب به نام «سلوکیون» (کسانی که در راه قدم میگذارند) ظهور کردند که اعضای آن عقاید و رفتار گمراهکنندهای را پذیرفتند و معتقد بودند که صدر عصمت پیدا کرده است. صدر در خطبههای نماز جمعه خود علناً این گروه را تقبیح کرد و اعضای آن را «نافرمان» خواند و آنها را به توبه توصیه کرد.
منظومه فکری صدر در میان بسیاری از جوانان تحصیلکرده و دارندگان مدارک دانشگاهی طنینانداز شد، افکاری که مشخصه آن بیگانگی سیاسی-اجتماعی، افول ایدئولوژیهای سکولار و کمبود فرصت برای پیشرفت اجتماعی بود. اما در میان فقرا و کمسوادان، جذابیت و زهد صدر چیزی بود که او را بسیار جذاب کرد. این با تلاش صدر برای ترویج یک نسخه پوپولیستی از تشیع که دارای ویژگیهای مناسکی و معنوی قوی بود، تقویت شد، از جمله دعوت او از پیروانش برای بزرگداشت عاشورا و اربعین با راهپیمایی به سوی کربلا، علیرغم ممنوعیتهای حکومتی یا تأکید او بر شخصیت امام دوازدهم. در همین راستا میتوان به افشای علنی عقاید کمتر مطرح شده شیعیان از جمله اینکه تمام 14 معصوم – حضرت محمد [ص]، دخترش فاطمه [س] و 12 امام شیعه [ع]- به طور طبیعی نمرده، بلکه به قتل رسیدند، اشاره کرد. صدر برای پیشبرد پروژه خود، به بسیج احساس بیگانگی حاشیهنشینان با تکیه بر شعائر و مفاهیم راستگرایی مذهبی و بهرهبرداری از وضعیت اجتماعی-سیاسی موجود، متوسل شد.
در دهه 1990، صدر شروع به ایجاد شبکهای از نمایندگان و امامان جمعه در میسان و شهر صدام کرد که به زودی به ابزاری کلیدی در ایجاد نفوذ او در این مناطق تبدیل شد. در ابتدا، مانند همه مجتهدین متوسط، صدر به نمایندگانی که از مراجع بزرگ اجازه پاسخگویی به استفتائات و دریافت وجوه مالی را داشتند، وابسته بود. اما سرانجام صدر به دنبال ایجاد شبکه نمایندگان وفادار به خود، به روحانیون جوان و رده پایینی که در شبکههای دیگر مراجع نبودند، روی آورد و اعلام کرد که نمایندگان منتخب او اجازه نمایندگی از هیچ مرجع دیگری را ندارند. در واقع، این تصمیم همزمان با سرکوب حکومتی نمایندگان مراجع در دریافت خمس صورت گرفت. صدر با رسمى كه بر اساس آن وجوهات شرعی به طور مساوى میان نمايندگان و مرجعیت تقسيم مىشد مخالفت كرد و در عوض به نمايندگان خود دستور داد كه فقط يك سوم از وجوه را بگيرند. صدر چون اعتماد به نفسش بیشتر شد، پیروانش را از دادن خمس به مراجع دیگر نهی کرد، زیرا این وجوهات باید به اعلم مراجع به عنوان نائب امام غایب داده شود، مقامی که او مدعی آن بود.
اکثر نمایندگان و شاگردان صدر از پایگاه مردمی حامیان وی بودند. برخی تازهواردان حوزه بودند که به دلیل الهام گرفتن از موعظههای صدر یا موج فزاینده گرایش به دینداری به حوزه پیوستند. برخی دیگر صرفاً در جستجوی محلی برای سکونت و حقوق اولیه بودند. فعالیتهای گسترده صدر و ورودیهای جدید، حضور و قدرت اعراب را در حوزه افزایش داد و شکاف را با شبکه فراملی به رهبری [آیت الله] سیستانی عمیقتر کرد. همچنین این باور عمومی وجود داشت که رژیم توانسته است از طریق برخی از عوامل خود که در لباس طلاب ظاهر شده بودند، به شبکه صدر نفوذ کند.
علاوه بر این، صدر سه گام دیگر برای اجرای پروژه اسلامیسازی اجتماعی خود و اثبات رهبری دینی خود برداشت: احیای نماز جمعه، تشکیل دادگاههای دینی، و انتشار رساله فقهی برای عشایر. اکثر مجتهدین شیعه با پذیرش مفهوم انتظار، نماز جمعه واجب را به این دلیل که فقط باید تحت حکومت امام عادل یا نایبان او اجرا شود، برگزار نمیکردند. با این حال، برخی دیگر استدلال میکردند که به عنوان نایبان امام، قدرت اقامه آن را دارند. صدر به نظر دوم قائل بود و دلایل شرعی و عملی متعددی در مورد اینکه چرا باید نماز جمعه واجب شود، ارائه کرد. برای او، خطبه جمعه ابزاری مؤثر برای نشان دادن تمایز او از رقبای خود و بسیج حمایت عمومی بود. صدر در تمام این مدت 45 نماز جمعه را در مسجد کوفه اقامه کرد و به نمایندگان خود دستور داد که از او در مناطق خود الگوبرداری کنند و خطبههایی بخوانند که پیامهای او را به مردم برساند.
علاوه بر این، صدر به عنوان بخشی از پروژه خود برای اسلامی کردن جامعه، به دنبال راهاندازی دادگاههای مذهبی در نجف و سایر مناطق بود تا بر اساس شریعت اسلام در مورد مسائل مربوط به امور شخصی و اختلافات حکم کند. یکی از این دادگاهها در مدرسه فاضل الشریبانی نجف قرار داشت که توسط فرزندش مصطفی اداره میشد.
نمایندگان صدر سعی کردند همین کار را در استانهای دیگر انجام دهند، اما اینها اغلب تلاشهای نارسی بود که مدت زیادی دوام نمیآورد. در حالی که اکثر فقهای شیعه قضاوت (قضاء) را در زمره مسئولیتهای مجتهد برشمردهاند، آنها اغلب کار خود را به صدور فتوا (افتا) محدود میکردند و به ندرت به عنوان قاضی عمل میکردند. به گفته [آیت الله سید] ابوالقاسم خویی، افتاء به منزله قضاوت نیست، زیرا افتاء منحصر به صدور احکام شرعی عام است و قضاوت به منظور صدور حکم برای اختلافات واقعی بین افراد مشخص است.
صدر فرهنگ عشیرهای را مشکلساز تلقی میکرد. سنتهای عشیرهای با واگذاری اقتدار دولت و سیاستهای عشیرهسازی مجدد که توسط رژیم در دهه 1990 اتخاذ شد، دوباره تقویت میشد. صدر بهویژه به رسوم عشیرهای (السنن العشائریه) که مکانیسمهایی را برای حل و فصل اختلافات درون و بین قبایل تعیین میکرد، انتقاد داشت. صدر دستورالعملی با عنوان «فقه العشائر» منتشر کرد که در آن قوانین عشیرهای را غیراسلامی دانست. او حکم داد که شیوخ عشایر هیچ ولایت شرعی بر اعضای عشایر خود ندارند و آنها تنها در صورتی میتوانند چنین اختیاراتی را اعمال کنند که توسط حاکم شرع (اصطلاحی که اغلب به مرجع اطلاق میشود) اجازه داشته باشند. صدر همچنین اعلام کرد که افراد نباید به رهبر عشیره خود وفادار باشند، به ویژه اگر رهبر قبایل از دین و رفتار پسندیده اسلامی منحرف شده باشد، بلکه وفاداری افراد باید نسبت به مرجعی باشد که اقتدارش از نظر دینی مشروع است. صدر اولین مجتهد شیعه بود که قوانین عشیرهای را غیراسلامی و مغایر با شریعت دانست و در رسیدگی به این موضوع فعال بود. او در حالی خواهان اسلامی شدن جامعه بود که بسیاری از پیروانش در مناطقی زندگی میکردند که فرهنگ عشیرهای هنوز یک نشانگر اساسی هویت اجتماعی بود.
در واقع، برخی از اسناد حزب بعث نشان میدهد که برخی در رژیم نگران تلاش صدر برای تنظیم روابط بین عشیرهای و درون عشیرهای بودند. به عنوان مثال، در سال 1998، فرماندهی منطقهای بعث (BRC) نامهای به اداره امنیت ملی (DGS) ارسال کرد که نشان میداد یکی از پیروان صدر در نجف در حال توزیع جزوه فقه العشائر و یک نوار صوتی بوده است که از قبایل میخواسته تا قوانین عشیرهای را کنار بگذارند و از قوانین اسلامی پیروی کنند. اطلاعات مشابهی در نامهای که در همان سال از یکی از دفاتر منطقهای حزب به فرماندهی منطقهای آن ارسال شد، وجود دارد که فرستنده اظهار داشت جزوه صدر قصد دارد برای تضعیف نقش حزب ما و دولت، رؤسای قبایل را جذب و روابط حسنه بین آنها و حوزه ایجاد کند. وی افزود: نظر ما این است که قاطعانه با بهانههای دینی از مداخله دستاندرکاران در این امور برای دستیابی به اهداف سیاسی جلوگیری کنیم.
بعد سیاسی: روابط صدر با رژیم
نگرش دولت عراق در قبال سید محمد صدر موضوعی بحثبرانگیز بوده است. بیشتر آثار نوشته شده در دهه 1990، اغلب توسط محققان یا چهرههای مخالف ساکن خارج عراق، استدلال میکردند که صدر مورد حمایت دولت عراق یا حداقل توسط دولت ترجیح داده میشود. مجلس اعلی انقلاب اسلامی عراق صدر را به همکاری با دولت برای تضعیف استقلال تشکیلات مذهبی شیعه یا دست کم به بازیچه دولت شدن برای انجام این کار متهم کرد.
به نظر میرسد یادداشتی که به طاهر الحبوش، رئیس اداره امنیت ملی عراق از سال 1997 تا 1999 نسبت داده شده است، این ارزیابی را تأیید میکند. این یادداشت میگوید که رهبری عراق، ظهور صدر را گامی خوشایند برای تضعیف روحانیون ایرانی و دستیابی به هدف نصب مرجع عرب برای رهبری حوزه میدید. بر همین اساس، یک مقام امنیتی سابق که در آن زمان از نزدیک با امور مذهبی سروکار داشت در مصاحبهای تایید کرد که دستوراتی از بالاترین مقامات برای حمایت از صدر وجود داشته است زیرا دولت ترجیح میدهد رهبری حوزه را در دست یک عرب ببیند. با این حال، عباس کاظم در مطالعه خود بر روی آرشیو حزب بعث اظهار داشت که هیچ مدرکی دال بر حمایت دولت صدر وجود ندارد. برعکس، او شواهد متقنی یافت که نشان میدهد دولت نسبت به فعالیتهای صدر و خطبههای نماز جمعه او نگران بوده است. اما کاظم در رابطه با انفعال دولت در قبال صعود صدر در رهبری حوزه توضیحی ارائه نکرد.
خود صدر به اتهامات مربوط به رابطهاش با دولت واکنش نشان داد و گفت در حالی که تلاش میکند مرجعیت خود را بسازد نمیتواند با رژیم درگیر شود. او همچنین مدعی بود از آنجا که «هر مرجعی با دولت همکاری کند، اعتماد مردم را از دست میدهد، این دولت است که این ادعا را منتشر میکند تا مشروعیت او را تضعیف کند.» او به این نتیجه رسید که دولت به دنبال تضعیف او برای قدرت بخشیدن به مراجع رقیب مانند سیستانی است.
بر اساس شواهدی که به دست آوردم، رابطه صدر با دولت و متعاقب آن درگیری با رژیم کمرنگ بود و از طریق دورهبندی به درستی قابل درک است. در دوره اول، بین سالهای 1994 تا 1997، اولویت صدر استفاده از همه ابزارهای موجود برای تثبیت موقعیت خود در برابر رقبای حوزوی خود بود، در حالی که دولت فرصتی برای ایجاد تفرقه در حوزه و تضعیف شبکههای ایرانی یافته بود. از این رو، مصالحه عملگرایانه منافع وجود داشت که نباید به عنوان یک سیاست منسجم توسط هیچ یک از طرفین تلقی شود. دوره دوم از سال 1997 تا 1999 بود، زمانی که صدر شروع به ابراز اقتدار خود در عرصه اجتماعی و تبلیغ بیشتر پروژه اسلامی خود کرد که باعث سوء ظن رژیم نسبت به اهداف او و در نهایت منجر به ترور وی شد.
1994-97: همسویی منافع
از جمله شواهدی که این تصور را تأیید میکند که دولت عراق امکان همکاری با سید محمد صدر را بررسی کرده است، گزارشی است که پس از سقوط رژیم به دست آمده است و محقق عراقی رشید الخیون بدان استناد کرده است. این گزارش توسط مدیر بخش سیاسی اداره امینت ملی نوشته شده است که راههایی را برای حمایت از صدر در مقابل «ایرانی» (یعنی [آیت الله] سیستانی) توصیه کرده است. این گزارش پیشنهاد میکند که حمایت مذکور شامل این موارد باشد: معافیت شاگردان صدر از خدمت سربازی و در عین حال تشدید و تعقیب قضایی علیه شاگردان [آیت الله] سیستانی و دیگر طلاب ایرانی به دلیل فرار از خدمت الزامی سربازی، آزار و اذیت وکلای [آیت الله] سیستانی و یافتن دلایلی برای اخراج آنها از کشور و در عین حال حمایت از نمایندگان صدر، و افزایش نظارت بر حوزههای علمیه که تحت نظارت صدر نبودند.
بُعد فراملی حوزه و شبکههای روحانیت آن آشکارا برای دولت بعث که قبلاً در چندین نوبت تلاش کرده بود از یک مرجع عرب حمایت کند، نگرانکننده بود. با این حال، تلاشهای آن برای همدستی با هر روحانی برجسته شکست خورده بود. بنابراین، ظهور یک روحانی عرب کاریزماتیک مانند صدر احتمالاً به عنوان حرکتی در آن جهت تلقی میشد، و توضیح میدهد که چرا رژیم مایل بود ادعای صدر برای رهبری حوزه را با تأیید مرجعیت وی بر مدارس دینی در نجف به رسمیت بشناسد. همچنین، مقامات این حق را به صدر اعطا کردند که درخواست اقامت طلاب خارجی را قبل از ارسال به اداره رسمی تأیید کند. کما اینکه به مدت دو سال به صدر اجازه داده شد تا لیستی از طلاب حوزه را که خواستار معافیت از خدمت سربازی بودند، ارائه کند. با این کار، دولت انتخابی آگاهانه انجام میداد و با واگذاری مسئولیتهایی که قبلاً توسط خویی اداره میشد، صدر را بر سایر مراجع ترجیح داد.
علاوه بر این، به گفته مقام امنیتی سابقی که من با او مصاحبه کردم، دولت انتشار برخی از کتابهای صدر را با وجود کمبود کاغذ در دهه 1990 در نتیجه تحریمهای بینالمللی تسهیل کرد. به او اجازه انتشار مجلهای دورهای به نام «الهدی» داده شد. صدر در یک مصاحبه ویدئویی اعتراف کرد که به طور کلی انتشار آن برای او آسان شده است، اما هنوز نتوانسته مجوز رسمی برای انتشار کتابی مانند «موسوعه الامام المهدی» خود در عراق بگیرد و او را مجبور به انتشار آن در لبنان کرد.
صدر از به رسمیت شناختن دولت برای تقویت موقعیت خود و تضعیف رقبای خود استفاده کرد. او اختیارات خود را بر چندین مدرسه علمیه در نجف گسترش داد، معیارهای پذیرش طلاب جدید را تغییر داد و یاران خود را به سرپرستی این مدارس گماشت. از جمله تغییراتی که وی در خط مشی پذیرش ایجاد کرد این بود که متقاضیان نه در یک امتحان بلکه در دو آزمون، یکی در رشته دین و فقه و دیگری در دروس غیر دینی قبول شوند. او مانند اکثر مجتهدان عملگرا معتقد بود که روحانیون باید در مورد مسائلی که صرفاً مذهبی نیستند آگاه شوند تا توانایی هدایت جامعه را در زندگی عمومی به دست آورند. صدر خود فارغالتحصیل دانشکده فقه نجف بود، اولین مدرسهای که برای نوسازی آموزش دینی در حوزه تأسیس شد.
علاوه بر این، صدر دانشگاه مذهبی صدر را در نجف تأسیس کرد تا فلسفه آموزشی خود را تجسم بخشد. صدر برای مقر دانشگاه جدید، ساختمان مدرسهای را اشغال کرد که خانواده حکیم ادعای مالکیت آن را داشتند، با این استدلال که او بهعنوان رهبر حوزه، حق مدیریت تمام مدارس دینی را دارد که در اصل از طریق پرداخت خمس تأمین میشد. در نهایت یک دادگاه حکومتی به نفع ادعای خاندان حکیم رای داد که صدر آن را پذیرفت و قصد خود را برای آشتی با خاندان رقیب اعلام کرد.
علاوه بر این، صدر سعی کرد از اختیاراتی که به او داده شده بود برای تأیید درخواستهای اقامت طلاب خارجی در حوزه به عنوان اهرمی در برابر مخالفان خود استفاده کند. عباس الزیدی، روحانی وابسته به جریان صدر، نوشته است که صدر تمدید مجوز اقامت را برای هادی سیستانی (برادر [آیت الله] سید علی سیستانی) و بشیر النجفی از پاکستان که یکی از چهار مرجع اصلی امروز در نجف است، تایید نکرد که در نهایت بشیر النجفی مجبور شد به سفیر پاکستان در بغداد متوسل شود تا مقامات عراقی را متقاعد کند تا مجوز او را تمدید کنند. این قسمت ممکن است یکی از عوامل دیگر باشد که مقامات عراقی را وادار به لغو صلاحیت صدر برای تأیید درخواستهای اقامت کرد.
۱۹۹۷–۱۹۹۹: برخورد با رژیم
صدر با مشاهده گسترش پایگاه خود و افزایش نفوذ، اعتماد به نفس و قاطعیت بیشتری پیدا کرد. او پروژه اسلامیسازی خود را از طریق فعالیتهای مذهبی و فرهنگی فراتر از نماز جمعه، گشایش حوزههای علمیه برای زنان در بغداد و سایر استانها و افزایش توزیع کتابهای خود، افزایش داد. او مشروعیت دولت را با این تصور که اموال دولت غصبشده و در نتیجه، مجهول المالک است، یعنی متعلق به هیچکس نیست، به چالش کشید. اگرچه این حکم در فقه شیعه رایج بود، اما به نظر میرسید که صدر آن را بیشتر تبلیغ کرده است. علاوه بر این، وی به شدت به خادمان عتبات شیعی حمله کرد و آنها را به فساد و سوء مدیریت در منابع آنها متهم کرد. خادمان غالباً توسط وزارت اوقاف و امور دینی استخدام یا مجوز میگرفتند و از نظر بسیاری از شیعیان به عنوان وابستگان رژیم تلقی میشدند. صدر از کارکنان دولت در همه سطوح خواست که توبه کنند و تقوا پیشه کنند. وی همچنین در خطبههای نماز جمعه بخشهایی از تاریخ اسلام را که در برنامههای درسی مدارس تدریس میشد را با استناد به حدیثی که از عایشه بنت ابی بکر، همسر پیامبر اسلام نقل شده است به چالش کشید. رفتهرفته روشن شد که اسلامیسازی اجتماعی که او ترویج میکرد و روش غیرمتعارف ارتباط او با پیروانش تهدیدی برای رژیم بود.
شایان ذکر است که شعارهای پر سر و صدای صدر در محکومیت آمریکا و اسرائیل در خطبههای نماز جمعه از جمله مواردی بود که به طور موقت مقامات را متقاعد کرد که وی میتواند نقش مفیدی ایفا کند. به هر حال، مخالفت با ایالات متحده و اسرائیل مضامینی اساسی در روایت مشروعیت این رژیم بوده است، و این واقعیت که یک مرجع بزرگ شیعه با پیروان گستردهای این مضامین را منتشر میکند، تنها میتواند این روایت را تقویت کند، به ویژه در دورانی که حزب بعث در حال از دست دادن هژمونی فرهنگی خود و تبدیل شدن به ابزاری صرفا برای سرکوب و نظارت بر مردم بود. صدر اغلب از «سه گانه شوم» (الثالوث المشئوم) صحبت میکرد: ایالات متحده، اسرائیل و بریتانیای کبیر. او چندین خطبه خود را با درخواست از حضار شروع کرد که پس از او تکرار کنند: «نه، نه آمریکا! نه، نه، اسرائیل!» (کلا کلا امریکا، کلا کلا اسرائیل) وی همچنین از حملات هوایی آمریکا در عراق انتقاد کرد و آمریکا را ادامه امپراتوری روم شرقی (یعنی بیزانس) دانست که به گفته وی مقصر کشته شدن امام حسین بن علی در نبرد کربلا در سال 680 بود.
با این حال، در اینجا باید توجه داشت که احساسات ضد غربی صدر از مقدمات ایدئولوژیکی متفاوتی با رژیم بعث سرچشمه میگرفت. صدر جامعه جهانی اسلامی (امت) را به جای ملت عرب هویت اصلی عراقیها میدانست. بیگانههراسی و تعصب او علیه غیرمسلمانان به وضوح در خطبههایش بیان میشد، که با تمایلات سکولار رژیم و به کارگیری مسیحیان در سطوح ارشد آن، حتی در زمانی که صدام حسین در حال اسلامی کردن سخنرانیهای خود بود، متفاوت بود. علاوه بر این، صدر معتقد بود که قدرتهای جهانی از طریق حاکمان مستبد محلی اعمال سلطه میکنند و اشاره او به اتحاد تاریخی میان خلیفه بنیانگذار اموی معاویه بن ابی سفیان (متوفی 680)، که در تاریخ شیعه غاصب و ظالم شناخته شده است و امپراتوری روم شرقی بود. کما اینکه تشبیه صدام به معاویه در میان روحانیت بسیار رایج بود، صدر، مانند بسیاری از افراد در منطقه، از آمریکاستیزی به عنوان پیامی رمزی برای انتقاد از استبداد محلی استفاده کرد. لااقل بسیاری از پیروان او بر اساس مصاحبههای من معنای درونی سخنان او را اینگونه درک کردهاند.
صدر مدت زیادی از مزایای رهبری حوزه برخوردار نبود. بسیاری از امتیازاتی که در ابتدا به او اعطا شده بود، از جمله تأیید درخواستهای اقامت طلاب خارجی (همانطور که ذکر شد) یا درخواستهای معافیت از خدمت سربازی، لغو شدند. چند تن از امامان جمعه منصوب صدر یا دستگیر شدند یا با وفاداران دولت جایگزین شدند. از این گذشته، صدر علیرغم دستور دولت برای ذکر نام صدام در خطبهها از انجام این کار خودداری کرد. همچنین، او تا آنجا پیش رفت که به امامان جمعه خود نیز دستور داد که همین کار را انجام دهند. پس از دستگیری برخی از پیروانش توسط دولت، صدر سرسختانه خواستار آزادی آنان شد.
سوابق حزب بعث نشان میدهد که در مقطعی، رژیم توجه ویژهای به خطبههای صدر کرده و سخنان او و نمایندگانش را از نزدیک زیر نظر گرفته است. به عنوان مثال، یکی از دفترهای حزب در بغداد در فوریه 1999 گزارشی را در مورد خطبهای توسط نماینده صدر در محله کاظمیه، حازم الاعرجی، به فرماندهی منطقهای بعث ارسال کرد. در این گزارش به نکات مهمی اشاره شده بود از جمله اینکه الاعرجی میگوید فقط روحانیونی که از مدارس صدر فارغالتحصیل شدهاند واجد شرایط امامت جماعت هستند و نفوذیهایی وجود داشتهاند که وانمود میکردند روحانی هستند و سعی در کشتن صدر با کمک اسرائیل داشتند. الاعرجی 20 سال بعد در یک مصاحبه تلویزیونی تأیید کرد که مقامات در مورد خطبههای خود مرتباً از او سؤال میکردند و آنها میخواستند همه ائمه جماعات برای صدام دعا کنند. به گفته یکی دیگر از مریدان صدر، هنگامی که ائمه جماعات مطالبه حکومت را به مرجعیت ابلاغ کردند، او کاغذی بیرون آورد و روی آن نوشت که «ذکر نام افراد حرام است، زیرا باعث تحریف خطبه میشود.»
اوس الخفاجی، امام جمعه منصوب صدر برای شهر ناصریه، دستورات دولت را مبنی بر پایبندی به خط رسمی یا تمجید از صدام رد کرد. در نتیجه، مقامات او را دستگیر کردند که این امر باعث خشم و اعتراض هوادارانش شد.
تظاهرکنندگان که به گفته مقامات حزب بعث حدود 1000 نفر تخمین زده میشدند، با نیروهای امنیتی و شبهنظامیان حزب درگیر شدند که به نظر میرسید هشداری قوی به دولت ارسال کرده باشند. یک مقام امنیتی سابق به من گفت که او آخرین خطبههای صدر را زیر نظر داشته است. درست قبل از ترورش او گفت: «وقتی صحبتهای صدر، بهویژه هشدار او به مقامات درباره بازداشتشدگان ناصریه را شنیدم، با خودم فکر کردم که این پایان کار است. به هیچ وجه این لفاظیها قابل تحمل نیست.»
ترور صدر و روایات رقیب
در 19 فوریه 1999، هنگامی که سید محمد صدر و دو پسرش مصطفی و مؤمل در ماشین خود بودند، مردان مسلح خودرو را متوقف کرده و به سوی آنها تیراندازی کردند. صدر پس از چند ساعت در حالی که پسرانش مرده بودند به بیمارستان منتقل شد و درگذشت. یک شناخت کلی وجود داشت که چنین عملیاتی را فقط دولت میتوانست انجام دهد، اگرچه دولت ادعا میکرد که عاملان آن ماموران اطلاعاتی ایران بودند. تلویزیون دولتی عراق مصاحبههایی را با افرادی نشان داد که اعتراف کردند که ماموران ایرانی برای کشتن صدر به آنها دستور دادهاند. حداقل در میان بسیاری از وابستگان حزب بعث، این روایت معتبر بوده و هنوز هم در گفتههای برخی از شخصیتهای رژیم، مانند طاهر الحبوش، تکرار میشود. با این حال، آرشیو بعث نشان میدهد که حتی پس از ترور، بسیاری از اعضای رژیم آشکارا با صدر دشمنی داشتند و همچنان او را دشمن میدانستند. گزارشی از یکی از دفترهای منطقهای حزب بعث، صدر را «مقبور» توصیف میکند (یک اشاره تحقیرآمیز به یک فرد متوفی که در لغت به معنای «دفن شده» است).
با این حال، آنچه کماهمیت نیست، روایت شهادت است که توسط پیروان صدر ترویج میشود، که حتی چندین سال بعد در نمایشنامهای پرشور اقتباس شد. نمایشنامه گفتگوی پایانی را در بیمارستان بین صدر و یکی از مقامات بعثی به تصویر میکشد. این مقام به صدر میگوید که مقاومت او در برابر دستورات دولت عامل قتل او بوده است و به طرز جالبی اعلام میکند که تمام جهان از جمله حوزه و احزاب مخالف عراق در کنار دولت علیه او ایستادهاند. صدر هنگام مرگ در نمایشنامه رفتار سازشناپذیر خود را حفظ میکند در حالی که مقام بعثی لباس متواضعانه او را به سخره میگیرد که نشاندهنده زهد صدر است. در این گفتگوی به شدت نمادین، صدر مرگ قریب الوقوع رژیم را اعلام میکند. این دیالوگ سپس با شلیک گلولهای از جانب مقام بعث به صدر که به کشته شدن او منجر شد، به پایان میرسد.
ترور صدر باعث اعتراضات و اقدامات انتقامجویانه علیه اعضای حزب بعث به ویژه در شهر صدام [شهرک صدر کنونی] شد. در نهایت دولت موفق شد این واکنش را سرکوب کند و در نهایت بسیاری از حامیان صدر را دستگیر کند. با این حال، مقامات همچنان نگران فعالیتهای پیروان صدر بودند، همانطور که در گزارشهای فرماندهی حزب بعث در ماههای پس از ترور صدر این را نشان میدهد. برای مثال، بر اساس چندین گزارش از دفاتر زیرمنطقهای حزب، در ماه مه همان سال در مورد انتشار اعلامیهای در مراسم درگذشت صدر با پیامهای ضد دولتی به اداره امینت ملی گزارشهایی ارسال شده بود. بروشور همراه با جملاتی بود که زیر آنها خطکشی شده بود از جمله: «سلام بر کسی که خوابیدهها را بیدار کرد، درود بر کسی که با فساد مبارزه کرد»، «سلام بر کسی که کلام حق را بیان کرد که بزرگترین جهاد است»، «سلام بر کسی که ترس را از مردم عراق زدود»، «سلام بر انقلاب فکری و رهبرش» و «سلام بر کسی که حتی از درون تابوت نیز سخن گفت». ماه بعد، دفتر منطقهای حزب بعث نامهای «فوری و محرمانه» به دفتر صدام ارسال کرد و اطلاعاتی را گزارش کرد که مقتدی، یکی از دو پسر بازمانده صدر، قصد دارد با برخی از نمایندگان پدرش در شهر صدام، نماز جمعه را در مسجد رسول اقامه کند.
ثابت شد که تمرکز کارگزاران بعث بر مقتدی ضروری است. پس از سقوط رژیم صدام حسین در سال 2003، صدریها به عنوان یکی از قدرتمندترین نیروها در عراق ظاهر شدند. اگرچه این جنبش به چندین شاخه تقسیم شد، اما همچنان به شکل دادن به نظم اجتماعی سیاسی و نیز پویایی درونی حوزه مذهبی شیعی ادامه داده است. برخی از شاگردان صدر، مانند محمد یعقوبی و محمود الصرخی، برای اجرای سنت فکری مرشدشان، مرجعیت خود را اعلام کردند. با این حال، عنصر کاریزماتیک اقتدار صدر به مقتدی منتقل شد و مقتدی علیرغم اینکه در ابتدا فاقد اعتبار مذهبی بود، اما وارث اصلی میراث پدرش و فعالکننده پایگاه اجتماعی او شد.
نتیجهگیری
این مقاله استدلال میکند که فعالیتهای سید محمد صدر در دهه 1990 باید در چارچوب تحولات مذهبی، اجتماعی و سیاسی که عراق در آن زمان دستخوش آن بود، قرار گیرد. از نظر مذهبی، بحران مرجعیت در رهبری شیعه پس از فوت [آیت الله سید] ابوالقاسم خویی – مرجع اعلی یا بالاترین مرجع تقلید شیعیان عراق و رئیس اسبق حوزه نجف – به رقابتی برای جانشینی بین شخصیتها و شبکههای مختلف در روحانیت منجر شد. در میان رقبایی که در این دوره ظهور کردند، صدر با جذابیت پوپولیستی، کاریزماتیک و رویکرد تبلیغی خود و تا حدی کم و بیش با ترجیح مرجع عرب توسط رژیم تقویت شد. از نظر اجتماعی، پیامدهای جنگ خلیج فارس و تأثیر رژیم تحریمهای پس از جنگ، شرایط اجتماعی-اقتصادی بدی را ایجاد کرد که منجر به ناامیدی و «تقاضایی» در میان مؤمنان برای رهایی [از شرایط موجود] شد، که پیام خالصانه صدر توانست آن را پاسخگو باشد. از نظر سیاسی، این روند اسلامیسازی از پایین به بالا با روندی از بالا به پایین در قالب به اصطلاح «کمپین ایمانی» –الحمله الایمانیه- توسط رژیم تحت تحریم حزب بعث همراه بود. این فرآیندهای همزمان به بازیگران مذهبی مانند صدر اجازه میداد تا به دنبال نفوذ بیشتر و به رژیم فرصت داد در پی دستکاری میدان مذهبی و بهرهبرداری از اختلافات آن باشد. در حالی که صدر در ابتدا از این امر سود میبرد، تضاد بین پروژه اسلامیسازی وی که در چارچوبی مخالف با وضع موجود و ابزاریسازی دین از سوی رژیم بود، در نهایت به ترور وی انجامید.
https://www.proquest.com/docview/2599946029