نویسندگان: حمید عظیمی – محمدمهدی تجریشی
تاریخ جدید تعاملات ایرانی اخوانی را عمدتا از زمان جنگ 33 روزه مینویسند. اینکه چگونه از ماه عسل 2006 به پدرکشتگی 2015 رسیدهایم خود جای سالها کنکاش و تحلیل است، اما در حد ضرورت، برای اقدامی نو و جدی، باید نظم رفتاری اخوان را مرور کرد.
اخوانیها قطعاً گرایش سلفی دارند. بیان این نکته هیچ کشف بزرگی را نمیرساند. اخوانیها با غرب و سعودیها همکاریهایی جدی دارند؛ این نیز کشف مهمی نیست! در واقع «تسلّف اخوان» و ارتباطات یادشده سالها پیش از اینکه جمهوری اسلامی پا به عرصه وجود بگذارد وجود داشت. قهرمان مانورهای سیاسی پرجلوه اخوان در اروپا و آمریکا سعید رمضان بود که از همان دهه 60 میلادی به پشتیبانی سعودیها و رابطة العالم الاسلامی فعالیت میکرد. آن مردی که «و جاء دور المجوس» را نوشت و هیأت کبار علمای سعودی را قانع کرد که علیه انقلاب نوپای ایران –که هنوز هیچ آسیبی به هیچ سنیای در عالم نرسانده بود- فتوا دهند، یک اخوانی بود؛ حتی بیش از یک اخوانی ساده! محمد سرور همان کسی است که بسیاری به جای استفاده از عنوان «اخوان سعودی» از نسبت به نام وی، یعنی «سروریه» استفاده میکنند.
امروز نیز بخش اعظم مدیریت سیاسی معارضانی که در سوریه مقابل ما ایستاده اند را اخوانیها به دست دارند و با طیب نفس دلارهای سعودی-قطری و سلاحهای آمریکایی را برای قتل زبدهترین نیروهای ما و وابسته به ما به کار میگیرند. اینها واقعیتهایی است که به لطف رسانههایی چون مشرق و فارس، همه از برند.
اما اخوان هنوز ممیزههای هویتی مهمی با خود حمل میکند که اگر نه امروز، میتواند در زمان مقتضی رفتار آن را تغییر دهد. اخوان به وضوح، یک ایدئولوژی و یا جریان است تا یک سازمان. لااقل ما در این نوشته در مورد یک جریان حرف میزنیم و نه صرف سازمان اخوان. در میان این طیف کمتر کسی آنقدر قد کشیده است که اخوان را به نام و مواضع او بشناسیم. بعلاوه اخوان شخصیتهای متفاوتی نیز دارد. شخصیت اخوان در متون انگلیسی خود با متون عربیاش متفاوت است. شبه نظامیان اخوانی با سیاستمداران و مدیران اخوان با شیوخ اخوان ادبیات متفاوتی دارند. اخوان اروپا نیز با اخوان مصر و سعودی و سوریه و پاکستان و این هر چهار با هم، طعمهای کاملاً متفاوتی دارند. گذشته از اینها شکاف مهمی نیز میان نسل جدید و نسل سابق اخوان قابل مشاهده است. بنابراین انتخاب اینکه اخوان را از کجا بخوانیم دشوار خواهد بود.
آنچه برای موضوع این نوشته بیش از همه ضروریست، روایت ما از نظم رفتاری اخوان نسبت به سعودی است.
شاید از بداقبالی ما بود که میان موج اخوانیهایی که در اثر سرکوبهای ناصر در مصر و حافظ اسد در سوریه در دهه 60 و 70 میلادی مجبور به فرار به سعودی شدند، یک سوری قواعد میدانداری را بهتر از سایرین میشناخت. عبدالله عزام، محمد قطب و محمدسرور زینالعابدین از چهرههای عمده اخوانی هستند که توانستند در قواره جریانسازی در داخل سعودی ظاهر شوند. اولی فلسطینی الاصل بود و شیخ اعظم جهادیها شد؛ هیچگاه هم نشانهای از شیعهستیزی از خود بروز نداد. دومی هم همچون برادرش و غالب اسلامگرایان مصر، در افق بلند مبارزه با سکولاریسم، اختلافات با شیعه جلوهای برایش نداشت. اما در این میان محمد سرور سر سازش با شیعه نداشت و مجدانه به دنبال قطع اتصال تشیع انقلابی با تسنن انقلابی بود. روابط سرد اخوانیهای سوری با انقلاب اسلامی پس از بیتفاوتی ایران نسبت به کشتار 1982 حماه امری طبیعی بود. گرچه عصام العطار مراقب کلّ اخوان سوریه کتابی در حمایت از انقلاب ایران نوشت و سعید حوّی – شیخ بزرگ اخوان سوریه – به ایران آمد و با امام خمینی دیدار کرد و به گرمی از انقلاب ایران حمایت کرد اما سکوت ایران نسبت به فاجعه حماه با کتاب سراسر لعن و نفرین حوّی در 1987 پاسخ گرفت.[i] البته اینکه چطور محمدسرور به قول خودش 10 سال قبل از حوّی نوشتن نفرتنامهاش علیه شیعه را آغاز کرده بود، از نقاط تاریک است. شاید درگیریهای مصطفی السباعی و علی طنطاوی با علمای شیعه در دهه 60 بر سر نوشته شدن کتابهایی چون «ابوهریره» علامه شرفالدین، در این خصومت زودهنگام بیتاثیر نبوده است. به هر تقدیر همین نفرت بعدها برای پیشرفت سریعتر محمدسرور نسبت به دیگر همقطارانش در خاک عربستان مفید افتاد. اخوانی که همیشه از طرف وهابیها متهم به سست گرفتن جانب عقیده بود با ویراست محمدسرور تبدیل به اخوانی شد که غیرت قطبی را با تنددینی وهابی آمیخت و بیش از دیگر نُسخ در میان بدنه مذهبی سعودی مقبول افتاد. حاصل تلاشهای محمدسرور بار آمدن مثلث عوده-حوالی-العمر شد که به جرم اجازه ورود نیروهای آمریکایی به خاک عربستان در جنگ خلیج، روزگار را به کام آل سعود تلخ کردند و به شیوخ الصحوة مشهور شدند.
کسانی که تاریخ منازعات اسلامگرایان با آل سعود را میدانستند از وارد شدن نام اخوان المسلمین در لیست گروههای تروریستی در عربستان در 2014 چندان تعجب نکردند. نکته مهم این بود که عربستان با وجود تمام همکاریهایی که بالفعل با اخوان سوریه و یمن و اروپا داشت، حتی پس از سقوط دولت اخوان در مصر، نگران تهدید اخوان علیه موجودیت آل سعود بود. اخوان در سعودی حدود 25 هزار عضو دارد[ii] که با در نظر گرفتن شبکه الصحوهایها به نرخ صدها هزار نفر میرسد[iii] و این بخش کوچکی از بدنه اجتماعی متاثر از تفکر اخوانی-صحوی را شکل میدهند. 30 درصد مساجد سعودی در دست این جریان است[iv] و به روشنی بزرگترین توان بسیجکنندگی را در سطح عربستان از آن خود کرده اند. مخصوصاً اینکه در اعضای این جنبش طبقه اجتماعی بالاتری دارند و در مراکز آموزشی (مدارس و دانشگاه ها) نفوذی بیش از جریانهای دیگر دارند.[v] اینها همه جدای از جهادیهایی هستند که ارتباطات جدی با اخوانیها دارند و چندین هزار نفر از آنها جذب داعش شده و به صراحت از برنامهشان برای سقوط آل سعود سخن میگویند و بخش کوچک اما مهمی در قالب القاعده یمن فعالند. چهرههایی چون عوده و عریفی و قرنی محبوبترین شخصیتهای سعودی در شبکههای اجتماعی هستند و در شرایط مناسب توان تهییج جامعه سعودی را دارند.
بدون شک اولین سوال برای کسانی که موضع اسلامگرایان سعودی را نسبت به قضایای سوریه و یمن و بحرین دنبال کرده اند این خواهد بود که با این همه ضدّیت با شیعه و ایران چگونه میتوان به جایگزینی آل سعود با این جریان به دید فرصت نگریست؟ نا امید کننده است که چهرهای الصحوهای چون محسن العواجی بزرگترین عقده اش را نسبت به آمریکا این بداند که علیه مجاهدینشان در عراق میجنگند یا آل سعود را به خاطر ممانعت از روانه شدن جهادیهای سعودی به سمت سوریه تخطئه کند.[vi] با این وجود 15 سال وقت زیادی است! 15 سال طول کشید تا از حضیض روابط با اهل سنت در اواخر جنگ به اوج 2005 برسیم. در این مسیر گذر از سرعتگیرهای بزرگی چون سوء روابط با طالبان و القاعده و حاکمیت جناحی که چندان هم رغبت به نزدیکی به اسلامگرایان نداشت، مانع نشد که احمدینژاد و نصرالله محبوبترین چهرههای جهان عرب و مسلمان شوند. همین سلمان العوده و عوض القرنی که امروز در شمار مویدین حمله سلمان بن عبدالعزیز به یمن درآمدهاند، در 2006 صحنه شگفتانگیز دعوت «وهابی»ها از «سنی»ها برای کمک به یک گروه «شیعی» را به نمایش گذاشتند.[vii] قرضاوی –حتی اکنون- ما را به «برادر»کشی و عدول از دعوت امام خمینی و هم صف شدن با کفار روس متهم میکند و نه خروج از برادری در دین.[viii]
ممکن است هنوز قانع نشده باشیم اما باید توجه کنیم جایگزین اسلامگرایان در دوره پساسعودی عربستان لیبرالهایی چون عادل الجبیر و جمال خاشقچی هستند و نه قطعاً کسانی چون حسن بن فرحان یا صوفیه حجاز یا هر کس دیگری که بعضی از ما دوست داریم. در صورت وقوع چنین انتقال قدرتی نه تنها نمیتوانیم از بابت ضدشیعیگری و ضدایرانیگری نفس راحتی بکشیم، که باید بیش از هر زمان دیگر نگران مسئله فلسطین و بلکه گرایش به دین در میان اعراب باشیم. عربستان لیبرال در بهترین حالت اماراتی دیگر خواهد شد، اگر مصر مبارک نشود.
بخش مهمی از ابهامات در مورد مطلوبیت دولتهای اخوانی در منطقه از تجربه دولت مرسی شکل گرفته است. رئیس جمهوری که مقصد اولین سفر خارجیاش را عربستان قرار داد، از معارضین سوریه حمایت کرد، حاضر به دستکاری تفاهمات دولتهای پیشین مصر با اسرائیل نشد و بلکه نامه فدایت شوم برای پرز نوشت، تونلهای سینا به غزه را تخریب کرد، وقیحانه طائفیگریاش را در اجلاس تهران نشان داد، روابط مثبت خود را با ایالات متحده ادامه داد و از این دست اتهاماتی که با خود یدک کشیده است.
گذشته از پاسخهایی که به بعضی از این موارد –از جمله نامه به پرز و تونلهای سینا- میتوان داد، باید توجّه داشت که از اخوان باید انتظار اخوان را داشت! تصور اینکه سازمان اخوان بتواند نماینده تسنن انقلابی باشد از ابتدا نگاه غلطی بود و انتظارات نابهجایی به بارآورد. انقلابیگری متسنن تحققی جز جهادیها ندارد و به وفق شرایط و استراتژیها میتواند در صورت جهاد اسلامی فلسطین، القاعده یا داعش ظاهر شود. اخوان جنبشی است که هویت خود را بر تغییر از پایین، تحول تدریجی، مشارکت سیاسی به جای خشونت، تعامل انتقادی با آمریکا، مبارزه مسلحانه علیه اشغالگری قدرتهای خارجی در سرزمینهای اسلامی و التزام به حکومت مدنی با مرجعیت اسلام بنا نهاده است. با فهم اینکه عدول بیش از حد از این عناصر هویتی -امروز و در آینده- تمایز و مزیّت آن را از بین خواهد برد، اخوان نمیتواند از این چارچوب به کلّی خارج شود. اخوان در قدرت –مخصوصاً اگر رقبای قَدَر سلفی و لیبرال را از میدان به در کرده باشد- تحقّق همین بنمایهها خواهد بود.
ضمناً باید پرسید که آیا در مورد عملگراییهای خود نیز به همین اندازه موشکافانه عمل میکنیم؟ از دولتی که چند میلیون کارگر در عربستان و خلیج دارد و جدای از دهها میلیارد دلار سرمایهگذاری خلیجیها و غربیها منتظر بیش از 10 میلیارد دلار کمک خارجی آنهاست چه انتظاری هست؟ چگونه است که پروپاگاندای بیاساس چپهایی مثل احمد بهاءالدین علیه مرسی در مواردی مانند نامه و تونلها به راحتی پذیرفته میشود[ix] اما به اعدام مرسی به اتهام رسمی جاسوسی برای حماس و اذعان حماس و جهاد اسلامی به مطلوبیت سیاستهای دولت اخوان توجه نمیشود؟ چرا به شعف آشکار صهیونیستها بعد از آمدن سیسی و سرنگونی مرسی اهمّیت داده نمیشود؟[x] روشن است که سیاست مرسی به تعویق انداختن پروندههای حساسیتزا بود. او باید هوای سبد بزرگ رایهای سلفیاش را میداشت. در عین حال مرسی آنقدر در ورود به پرونده سوریه تعلّل کرد که اختلافات اخوان سوریه و مصر به وضعیت بیسابقهای رسیده بود و سوریها به خاطر سکوت وی در مقابل ایران، با او علناً درشتگویی میکردند.[xi] اینها خطای اخوان را پاک نمیکند امّا آیا گزینه قابل اتکای دیگری وجود دارد؟
فراموش نکنیم که تجربههای تاریخی که اخوان در آنها قرار داشته، باعث ضدّیت شدید آنها با روسیه و بلوک شرق شده و ناخودآگاه علی رغم مشکل ایدئولوژیک با غرب، باعث تمایلاتی به غرب و آمریکا هم میشود. سرکوب وحشیانه توسّط ناصر که در اردوگاه شرق قرار داشت و پناه داده شدن توسّط عربستان و اروپا در زمان جنگ سرد، حمله شوروی به افغانستان و اشغال کشوری اسلامی، هم پیمانی حافظ اسد با شوروی و فاجعه حماه و فشار به اخوان حتّی بیش از مصر در دهه70، فشار شدید روسیه به اسلام گرایان و اخوانیها در قفقاز و آسیای میانه بعد از فروپاشی شوروی، حمایت روسیه از سیسی و تمایل وی به روسیه و بلوک شرق، و در انتها همپیمانی روسیه با بشّار اسد موارد مهم این تجربیات تاریخی هستند.
هرچند که اخوان به خاطر قضایای مختلفی مثل حمایت آمریکا از اسرائیل، سادات و مبارک، حمله به عراق در جنگ خلیج، اشغال افغانستان و عراق، فشارهای آمریکا به گروههای اسلامگرا از جمله در الجزایر و تحریم اقتصادی بعضی کشورهای اسلامی از ایالات متحده نیز دلِ خوشی ندارد. شکراب شدن رابطه اخوان با ناجیاش در دهه 60 و تنها حامیاش در دهه 80، بر سر ائتلاف کردن سعودیها با آمریکا در جنگ خلیج علیه یک دولت مسلمان –هرچند طاغی- بود. شاید اگر سعودیها به گرفتن سلاح از امریکاییها در این جنگ اکتفا میکردند و 500 هزار نیروی کافر را در سرزمین حرمین راه نمیدادند، مناقشات سنگین بعدی اخوان و سعودی که به اخراج اخوان و در مقاطعی بسیج عمومی و تظاهرات وسیع منجر شد، رخ نمیداد.
اگر در مورد زیرکی اخوانیها کمی خوشبینتر باشیم و کینه شدید آنها از سعودی بعد از کودتای سیسی را هم درنظرداشته باشیم، همپیمانی کنونی اخوان با سعودی در سوریه و یمن را میتوان یک برنامه مخفی و حساب شده نیز تصوّر کرد. حتی اگر نشانههایی در دست نبود از اینکه اخوانیها مترصد درگیری داخلی بین شاهزادگان نشسته اند[xii]، دقت در روند روابط طرفین نشان میداد که میتوان به حرکتی جدی از سوی این جریان برای تغییر رژیم سعودی امیدوار بود.
توان تشکیلاتی نسبتاً بالای اخوان در کرانه باختری[xiii] و حتّی سرزمینهای اشغالی سال48[xiv]، در کنار نفوذ بالا در مسلمانان غرب و توان ایجاد حرکت اجتماعی در آنها، از دیگر نکاتی است که هرچند در این پرونده دخالت ندارد ولی در برنامه های بلندمدّت نظام اسلامی به کار میآیند.
[i] نقش باند مهدی هاشمی معدوم و سازمان نهضتهای آزادی بخش زیر نظر او در تیره شدن این روابط و بعضی مسائل دیگر مرتبط با اخوان قابل بررسی جدّی است. از جمله اینکه رسمیترین واکنش به این فاجعه از طرف جمهوری اسلامی ایران –در کنار اظهارنظر صادق خلخالی مبنی بر اخوان الشیاطین خواندن اخوان المسلمین- پیامی رسمی بود که نهضتهای آزادی بخش صادر کرد و سراسر به اخوان حملهور شده بود.
[ii] – http://www.brookings.edu/research/opinions/2014/03…
[iii] – http://foreignpolicy.com/2011/06/02/saudi-islamist…
[iv] – http://tabyincenter.ir/index.php/menu-examples/chi…
[v] – http://foreignpolicy.com/2011/06/02/saudi-islamist…
[vi] – http://www.mhrsa.org/?p=1052
[vii] – archive.aawsat.com/details.asp?section=39&arti…
[viii] – https://www.youtube.com/watch?v=OOKpKyni1nk
[ix] – http://fa.alalam.ir/news/1447646
[x] از جمله بنگرید به:
https://www.youtube.com/watch?v=hj0wzDAwxr0
[xi] – http://syrianobserver.com/EN/Resources/24756/State…
[xii] – http://www.brookings.edu/research/opinions/2014/03…
[xiii] از جمله نگاه کنید به:
http://www.terrorism-info.org.il/en/article/20852
[xiv] شیخ رائد صلاح از مؤثرترین رهبران مذهبی مسلمانان در سرزمین های اشغالی سال48 است که بارها طعم زندان های اسرائیلی را چشیده است ولی هیچگاه دست از مبارزه با اسرائیل برنداشته و نفوذ خوبی بین اعراب اسرائیل دارد که حداقل 20درصد جمعیت سرزمین های اشغالی48 را تشکیل می دهند. اخوانی بودن او مورد تردید هیچ کس نیست. همچنین می توان به چهره های دیگری اشاره کرد که هرچند اخوانی نیستند ولی ارتباط وثیقی با اخوان دارند و در سرزمین های اشغالی48 نفوذ خوبی دارند مانند عزمی بشارة.