نویسنده: آنیکا اشمدینگ
ترجمه: محمدباقر صداقت
زمانی که طالبان در اوت 2021 افغانستان را تصرف کرد، مشکل چگونگی اداره تنوع مذهبی را نیز به ارث بردند. در حالی که چیزهای زیادی در مورد دولت تازهتأسیس در کابل ناشناخته باقی مانده است، رویارویی بین مقامات طالبان و جوامع صوفی در دهه 1990 میتواند بینشهایی را در مورد برخی از مذاکرات پیچیده آینده ارائه دهد. اما برای روشن کردن درست این تجربیات، ابتدا باید همان اصطلاحاتی را که به کار میبریم تجزیه و تحلیل کنیم، زیرا نه صوفیها و نه طالبان، علیرغم تلاشهای سرسختانهشان – مخصوصا در مورد طالبان – برای نشان دادن خود به عنوان یک گروه یکپارچه، در این امر موفق نبودهاند.
انبوهی از تصوفها
تعریف رایج تصوف به عنوان «عرفان اسلامی» که مقولهای واحد و فراگیر را مطرح میکند، گمراهکننده است. جوامع صوفی در طیفی مورد مناقشه -از گروههای مختلف- وجود دارند، از فقیر تا ثروتمند، از عملگرا تا عالم، از بیتفاوت -نسبت به دولت- تا مخالف یا همسو با دولت.
همانطور که جایگاه اجتماعی آنها متفاوت است، تجربه آنها در رژیم سابق طالبان نیز متفاوت است. بسیاری از نویسندگان صوفی در حوزه روشنفکری افغانستان ادامه زندگی خود را در دهه 1990 در دوران طالبان دشوار دیدند. اکثر آنها پس از هدف قرار گرفتن و زندانی شدن به جرم نوشتن یا منع شدن از انتشار آزادانه افکار، دوری از وطن را انتخاب کردند.
سایر گروههای صوفی «سیاسی» که رسماً با دولتهای قبلی همسو بودند و گروههای مبارز را در طول جهاد ضد شوروی ایجاد کردند، مانند نقشبندیه مجددیه و قادریه گیلانی، پس از سقوط رژیم طالبان در سال 2001 بازگشتند.
اما دسته سومی از صوفیان وجود دارند که در افغانستان باقی ماندند و در دهه 90 میلادی به طور مستمر در مورد موجودیت خود در زیر سلطه طالبان مذاکره ميکردند. واقعیتهایی که آنها با آن مواجه شدند پیچیده بود زیرا خود طالبان سیاست داخلی واحدی در قبال جوامع صوفی نداشتند. چندین موضوع، از پخش موسیقی گرفته تا جنسیت، و نیز مواضع شخصی فرماندهان طالبان، مذاکرات را تحت تاثیر گذاشت و فضای آن برای صوفیان محدود کرد.
جریانهای مختلف در درون طالبان
در حالی که طالبان به وحشیگری خود، به ویژه نسبت به زنان و گروههای اقلیت مانند جامعه شیعه هزاره معروف بودند، ویژگیهای خاص آنان، روستایی بودنشان و اعمال مختص پشتونهای جنوبی در آنها که ریشه در اسلام سنی حنفی داشت با بسیاری از صوفیهای سنی در افغانستان مشترک بود. پیشینه تحصیلی و اجتماعی نسل اول طالبان (در مقایسه با نسلهای بعدی که عمیقتر در رویکردهای سلفی غوطهور بودند) به واسطه چهارچوب آموزشی دیوبندی و سنتهای روستایی مدارس مذهبی آنها تحت تأثیر تصوف بود. چندین مقام طالبان از نسل اول، که در دهه 1990 در قدرت بودند و من در سال 2018 با آنها مصاحبه کردم، قائل به حقانیت برخی از اعمال صوفیانه بودند.
این زمینههای اجتماعی-فرهنگی، با گشایشی خاص نسبت به عبادات صوفیانه، در تضاد با منش مبارزان و عالمان غیر بومی طالبان بود که عمدتاً سلفی و وهابیهایی بودند که در طول دوره جهاد در دهه 1980 و اوایل دهه 1990 به افغانستان آمدند. آنها که خود را فداییان مینامیدند، معمولاً به عنوان «افغان العرب» شناخته میشوند که یک اصطلاح گمراهکننده است، زیرا این گروه نه افغانی و نه کاملاً عرب بودند.
معروف است که این گروه با افغانها بر سر عبادات صوفیها و زیارت مزارها در افغانستان درگیر بودند، همانطور که یکی از مصاحبهشوندگان برای من از ورود اولیه آنها نقل کرد: «اعراب وارد جهاد شدند. زیارتگاهها را ویران کردند، پرچمهای مزار و قبور را تکه تکه کردند. اما گاهی با واکنشهای تند مردم علیه خود مواجه میشدند. به همین دلیل این کار را در شب انجام میدادند.»
در حالی که آن مصاحبهشونده این اعمال را اقدامات تخریبی مخفیانه میدانست، گزارشهای دیگر تنشهای آشکار و فراگیر بین افغانها و این جنگجویان خارجی را نشان میدهد؛ حداقل در یکی از موارد، رهبر یکی از احزاب اسلامگرای افغانستان، مولوی خالص، مجبور شد به قندهار سفر کند تا در یک مناقشه که پس از برداشتن پرچمها از قبور توسط افغانهای عرب رخ داده بود میانجیگری کند.
مدیریت کردن مجالس ذکر
از اکثر صوفیها نقل شده است که مجالس ذکر و مراقبه همچنان در دولت نخست طالبان برگزار میشد، در حالی که دولت طالبان نگران نحوه برگزاری این مراسم بود و اینکه آیا با موسیقی همراه است یا خیر. طالبان در دوران حکومت خود به ممنوعیت ویدیو، تصویر و موسیقی شهرت داشت. این رویکرد با طریقتهای صوفیانه قدیمیتر در افغانستان که از ترکیب ذکر با موسیقی دفاع میکنند، در تنش بود.
با این حال، وقتی از مولوی پیرمحمد روحانی، یکی از اعضای برجسته و اولیه طالبان که در دهه 1990 ریاست دانشگاه کابل را بر عهده داشت، در مصاحبهای در سال 2018 در مورد مجالس ذکر در فرقههای مختلف صوفیانه سؤال کردم، او به وضوح فرضیه من را رد کرد. با این استدلال که در زمان طالبان هیچ گروه صوفی که از موسیقی در کنار ذکر استفاده کند وجود نداشت و اینها انحرافاتی بود که در کشورهای دیگر یافت میشد. این انکار یک واقعیت شناختهشده بود؛ طالبان به طور همزمان به ذکر مشروعیت میبخشید در حالی که ذکر را در صورت همراهی با موسیقی نامشروع میدانست.
با این وجود، مجلس ذکر همراه با موسیقی تنها مراسمی نبود که در زمان حکومت طالبان زیر ذرهبین قرار میگرفت. برخی از صوفیان گزارش کردند که طالبان حتی ذکر با نغمه (ذکر جهر) را که در آن صدای شرکتکنندگان به تنهایی ریتم مراسم را تشکیل میدهد نیز محدود کرد. ریتمسازی آن را بسیار نزدیک به مجالس همراه با موسیقی قرار میدهد و همراه با پتانسیل القای خلسه که میتواند به رقص منجر شود. معتصم آغا جان، وزیر دارایی پیشین طالبان و معتمد نزدیک ملا عمر، بنیانگذار طالبان، در مصاحبهای استدلال کرد که «ذکر باید مخفیانه و در دل باشد».
همانطور که طالبان در مورد نحوه عبادات اختلاف نظر داشتند، صوفیان نیز در نحوه برخورد با محدودیتهای طالبان بر یک رأی نبودند. برخی از جوامع صوفیانه اشکال خاصی از ذکر را پنهان کرده و اعمال مورد قبول طالبان را به عنوان یک مکانیسم محافظ -در برابر برخوردهای آنان- مطرح کردند. گاهی اوقات افراد طالب به جلسات میپیوستند، چه به عنوان ناظر و چه از روی علاقه شخصی. تمسک به خودسانسوری و کنشگری غیرسیاسی از جمله راهکارهای متداول به منظور حفظ جوامع صوفی و مجالس آنان در این دوران بود. نکته مهم دیگر آنکه هیچ یک از گروههای صوفی در این مدت اجتماعات زنانه را برپا نمیکردند.
این استراتژی صوفیان مؤثر واقع شد و در دوره پس از سال 2001، تصوف در اشکال مختلف آن در افغانستان بار دیگر شکوفا شد. اما مناقشات همچنان ادامه دارد. همچنان جایگاه سیاسی اجتماعی صوفیان و نحوه ارتباط آن با قدرتها تعریف نشده است، از طالبان دهه 90 میلادی گرفته تا دولتهای شبهدموکراتیک بعد از 2001 و همچنین دولت امروزی طالبان.
در عین حال، تفسیرهای گوناگون، پیشزمینههای شخصی، یا وابستگیهای گروهی در درون طالبان نیز در موضع آنها در قبال تصوف و جوامع صوفی موثر است. برای مثال، تجربه گذشته طالبان در همراهی با جنگجویان خارجی سلفی و وهابی، چارچوب عملی دیگری را به این ترکیب تزریق کرده است. این گروهها به صورت کاملا جدا از هم فعالیت نمیکردند بلکه هر کدام از گروهها از نظریات دیگر گروهها بهره میبردند. به عنوان مثال دیدگاههای افغانهای عرب بر نسل جدیدی از جنگجویان طالبان تأثیر گذاشته است.
گروههای صوفی را که در افغانستان مورد بررسی قرار دادهام معتقدند که مذاکره با طالبان بر سر برگزاری عبادات صوفیانه همچنان ممکن است. با روشنتر شدن ساختار دولت جدید طالبان، خواهیم دید که آیا تعدد رویکردها کماکان ادامه خواهد داشت یا اینکه موضع یکپارچهتر و احتمالاً همراه با تساهل کمتر از جانب طالبان در قبال تصوف پدیدار خواهد شد.