چالش نقد
بیتردید سازمان فرهنگ و ارتباطات، ازجمله نهادهایی است که کمتر از هر مجموعه فرهنگی دیگری اذهان منتقدان را به خود مشغول کرده و تا به حال کارنامه فعالیتهایش در معرض ارزیابی و نقد جدی قرار نگرفته است. طبق روال معمول، سازمانهای دولتی و شبهدولتی، هیچ علاقهای به خروج از حاشیه امن و ورود به چالش نقد را نداشتهاند؛ درحالیکه آنچه سازمان، امروز بدان نیاز دارد، ردیف بودجههای کلان و ساختمان و دفتر و دستک و جذب افراد جدید نیست، بلکه مهم، قرار گرفتن در گفتمان نقد و تحلیل موشکافانه و بازتعریف هویت و مأموریتهایش است؛ چراکه به هر میزان سازمان فرهنگ از جایگاه امروز خود به خاستگاه اصلیاش نزدیکتر شود، موفقتر و مؤثرتر خواهد بود. با رعایت روند کلی به جزئی در واکاوی ابعاد و بررسی ضعفهای سازمان، به آسیبهای کلانی برمیخوریم که موجودیت سازمان را به خطر انداخته است. ازجمله این آسیبها، «تأسیس نافرجام» سازمان است.
تشتت در قرارگاه
در میانه دهه هفتاد، آیتالله تسخیری، ازجمله رهبران تقریبی کشور، با اشرافی که بر گستره و تنوع برنامهها و نهادهای فرهنگی خارج از کشور داشت، به تصویری میاندیشید که دقیقترین تعبیر از آن قرارگاه فرهنگی بینالمللی انقلاب اسلامی است. بنا بود چهارده نهاد فعال فرهنگی در خارج از کشور، ذیل چتر سازمان قرار بگیرند تا سازمان، فعالیتهای ازهمگسیخته و گاه جستهگریخته فرهنگی در خارج از کشور را سامان دهد و هماهنگی را به ساختار برنامهریزی و عملیاتی تزریق، و تا جای ممکن از هدررفت هزینهها و فرسایش منابع انسانی جلوگیری کند؛ اما در کمال ناباوری، به جای مطالعه تجربههای مشابه و موفق کشورها در دنیای دیپلماسی فرهنگی و روندپژوهی چگونگی تأسیس، جلسات نهچندان عمیق مدیریتی برگزار شد و پشتبند آن با استخارهای بر تردیدها پایان دادند و اصل نتیجهبخش بودن تغییر و تحول را بدیهی انگاشتند. ازاینرو خیلی زودتر از آنچه به نظر میرسید، آثار سوء این کار، خود را نشان داد و مجموعهها هریک به بهانهای سر ناسازگاری گذاشتند. به عنوان نمونه، مجمع تقریب و مجمع جهانی اهلبیت به دلیل مردمنهاد بودن، ذاتاً از حضور در یک مجموعه دولتی برحذر بودند. برخی مجموعهها همچون معاونت بینالملل دفتر رهبری و معاونت فرهنگینیز از ادغام تبعیت نکردند؛ چراکه خود را زیرمجموعه سازمان نمیانگاشتند. اولین رئیس سازمان نیز قدرت رهبری لازم برای به خط کردن و اقناع نهادها را نداشت. حتی بخش فرهنگی وزارت خارجه نیز به طور کامل ملغی نشد، بلکه با توافقی که میان مسئولان وقت صورت پذیرفت، در کشورهایی که رایزنی وجود نداشت، سفرا پیگیری امور فرهنگی را بر عهده گرفتند؛ و این همان بازگشت به روند سابق بود، اما با زمینههایی متفاوت. رفتهرفته هریک از مجموعهها در عمل، سر به استقلال برداشتند و از ادغام جز نامی و رسوباتی باقی نماند.
ماموریت متناقض
سؤال دیگری که پس از تولد ناقص سازمان، پاسخ درخوری نیافت و تا امروز ادامه دارد، انتخاب میان ادغام فیزیکی و سیاستی بود. برخی اعتقاد داشتند که باید تمامی فعالیتهای نهادها یککاسه شود و مسئولیت اجرای آن نیز بر عهده سازمان قرار گیرد؛ در نقطه مقابل، عدهای معتقد بودند شأن سازمان، حمایتی و سیاستگذاری است و نباید بههیچوجه خود را در امور صف درگیر کند. جالب اینکه پایبندی هر گروه به لوازم عملی نظر خود درباره کیفیت ماموریت های سازمانر دورههای مختلف مدیریتی سازمان باعث شد تا ملغمهای از وظایف گاه حتی متناقض بر عهده سازمان قرار گیرد و از تمرکز سازمان بر موضوعی واحد کاسته، و بهرهبرداری حداکثری از آن ناممکن شود.
تحیرسازمانی
روندپژوهی ادغام و کیفیت تحقق آن، تأثیر بسزایی در سرنوشت سازمان میگذارد؛ اما چالش اصلی، هویت حقوقی و اداری است. قبل از تأسیس هر نهادی، واجبترین مسئله تعیین جایگاه اداری سازمان است؛ چراکه علاوه بر روشن شدن وضعیت بودجه و شأن حقوقی سازمان در مقایسه با دیگر نهادها، فرایند حمایتی و نظارتی آن مشخص، و ضامن بقا و ثبات سازمان خواهد شد. اما با اینکه اساسنامه سازمان فرهنگ به امضای دفتر رهبری رسیده است، مسئول آن را شورای عالی سازمان فرهنگ و ارتباطات که منصوب رهبری است، به وزیر ارشاد پیشنهاد، و تنفیذ میکند. در چنین حالتی دولت معتقد است سازکار لازم برای همسو کردن فعالیتهای سازمان با نگاه دولتمردان و نظارت را در اختیار ندارد. ازاینرو در تخصیص بودجه دستبسته عمل میکند .
آینده در ابهام
سازمانی که بهواقع متحیر و ازاینجارانده و ازآنجامانده است، هماکنون نیز در پروژه دفاع منطقهای انقلاب اسلامی، در مقابله با طرحهای شوم استکبار کمترین اثر را دارد؛ چراکه راهبرد مشخصی برای پذیرش نقشهای ویژه خود تعریف نکرده است؛ تا جایی که سند توسعه فرهنگی جمهوری اسلامی که در دوران جناب مصطفوی تدوین شد، تا به امروز در پیچ و خم هیئت دولت آواره مانده است و حتی اگر به تصویب هم برسد، به دلیل نیاز به تطبیق مفاد آن با شرایط زمانی امروز، آنچنان که باید و شاید گرهی از کار سازمان باز نخواهد کرد. با این اوضاع و احوال، خبر شکلگیری نهادهای موازی با سازمان در نهادهای مختلف، توجیهپذیر خواهد بود؛ مانند دفتر ویژهای که وزیر ارشاد وقت، جناب حسینی، در وزارت ارشاد تشکیل داد و از طریق آن برنامههای بینالمللی وزارت را کنترل و هماهنگ میکرد.
در کنار این مباحث، نبود نقشه راه در سازمان که در آن، جایگاه رایزنی فرهنگی، اولویتها و رسالتی که بر عهده دارد و معیار رایزن تراز مشخص شده باشد و استفاده نکردن از مدیران راهبردی که آیندهنگری، شجاعت و اندیشهورزی، ممیزه اصلی آنها به شمار رود، آینده سازمان را در هالهای از ابهام قرار داده است.
از مدیران فرهنگی نظام، اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و مسئولان ارشد سازمان گرفته تا رایزنان فرهنگی و کارمندان جزء سازمان، از این بحرانهای هویتی آگاهاند و سالهاست با مشکلات آن دست و پنجه نرم کردهاند؛ اما نگرانی اصلی آن است که در دهههای گذشته، انگیزه و تحرک لازم، درون سازمان برای تغییر این سرگشتگی و سراب سازمانی دیده نشده است. ازاینرو تا زمانی که دغدغهای منسجم و تشکیلاتی برای خروج از این بلاتکلیفی، در میان آحاد فعالان سازمان ظهور و بروز نیابد و به مقامات عالیرتبه نظام منتقل نشود، امیدی برای بنبستشکنی وجود نخواهد داشت.