ترجمه و تلخیص: ایمان محمدی
مقدمه
ادغام دو سازمان القاعده در یمن و عربستان در سال 2009م. ضمن یک غالب واحد، تغییر هویت القاعده در این منطقه بود زیرا که دیگر در مرزهای سرزمینی محدود نمیشد. اسم القاعده شبه جزیره عرب برای اولین بار توسط ناصر الوحیشی، دستیار اسامه بن لادن و امیر منطقه شبوه یمن برده شد و این سازمان تا به امروز، ذیل همان نام فعالیت میکند.
با قرار گرفتن أنور العولقی یمنی – آمریکایی در جایگاه متفکر اصلی سازمان، فرعی با نام أنصارالشریعه در ،2011 ذیل القاعده شبه جزیره تأسیس شد. تاسیس این فرع طبق یک استراتژی برای همگرایی با محیط محلی و همخوانی با نظام قبیله ای و عمل در ذیل آن صورت گرفت. این حرکت با تفکر جلوه دادن سازمان به عنوان یک حرکت محلی برای جذب بیشتر صورت گرفت در حالی که اشخاص رادیکالتر القاعده این حرکت را قبول نداشتند و استدلال میکردند که نباید به کسانی که قوانین اسلامی ما را قبول ندارند و به آن پایبند نیستند، امتیاز و اعتبار داد.
این استراتژی جدید توانست با نفوذ در قبیله قیفه در استان البیضا بین سالهای 2010 تا 2014، بیشترین موفقیت خود را کسب کند. این طولانیترین و باثباتترین حضور این گروه در یک منطقه در داخل یمن بود. این سازمان از نفود خود در قیفه بهره برد و توانایی القاعده برای استفاده از شکافهای قبیله ای را گسترش داد و از فروپاشی دولت برای تحکیم حضور خود در سیستم قبیله ای یمن استفاده کرد. در گسترش نفوذ القاعده در قیفه، حمایت خاندان الذهب، نقش محوری داشت زیرا که آنها از نیمه قرن بیستم به عنوان شیوخ قبیله قیفه مطرح بودند.
با درگذشت احمد ناصر الذهب، شیخ قبیله قیفه در سال 1987، اختلاف بین هجده پسر او باعث محروم شدن بخشی از خانواده از ارث شد. برادران محروم به رهبری طارق الذهب در نهایت جذب سازمان القاعده شده و در ژانویه 2012، تاسیس امارت اسلامی رداع، بزرگترین شهر در استان البیضاء را اعلام کردند. با حمایت القاعده، پسران محروم از ارث که حامی القاعده بودند، توانستند بر قبیله قیفه مسلط شده و برادران دیگر را مجبور به ترک منطقه کنند. رابطه سازمان القاعده و شیوخ قبیله قیفه دارای منفعت برای هر دو طرف بود زیرا که القاعده برای سیطره بر منطقه نیاز به جایگاه قبیله ای طارق الذهب و برادرش داشت و آنان نیز برای تقویت جایگاه خود و اعتبار و هیبت قبیله ای نیاز به القاعده داشتند.
این مقاله به بررسی رابطه بین سازمان القاعده شبه جزیره و قبیله قیفه و داستان ظهور و در نهایت سقوط جناح حامی القاعده در خاندان الذهب می پردازد. این نوشتار نحوه برخورد سازمان با محدودیتهای اعمال شده توسط سیستم قبیلهای یمن و نحوه بهرهبرداری از اختلافات درون خانواده الذهب و برخی از تناقضات در سیستم قبیلهای را روشن میکند. این مقاله همچنین تجزیه و تحلیل خواهد کرد که چگونه تلاش برای یافتن ارتباط بین سیستم قبیله ای و اهداف القاعده بسیار دشوار است که در نهایت منجر به فروپاشی پروژه آنها در قیفه شد.
روش
در این نوشتار از پنج مصاحبه با افراد موثر از قبایل قیفه و رداع و همچنین تجربه نویسنده که از سال 2001 تا 2005 در دانشکده تربیت و معارف در منطقه رداع زیر نظر دانشگاه البیضاء تحصیل و تا 2013 نیز به عنوان دستیار آموزش این دانشگاه مشغول بوده، بهره میبرد. مصاحبه شوندگان از افراد مخالف القاعده در خانوان الذهب تا رئیس کمیته میانجیگر برای خروج القاعده از رداع در سال 2012 و افراد دیگر را شامل میشود. برخی از افراد موثر نیز به خاطر احساس خطر و ناامنی از سازمان القاعده از مصاحبه انصراف داده و یا بیان داشتند که اسم آنها مطرح نشود.
قبيله قيفه و خاندان الذهب
قبیله قیفه در دو منطقه ولد ربيع و القريشيه واقع در شمال شرق استان البیضاء مستقر و دارای سه فرع آل غنيم، آل ولد ربيع و آل محن يزيد که خاندان الذهب بر دو دسته آخر تسلط دارند. خاندان الذهب، شهرتش را مدیون شیخ احمد ناصر الذهب است که برجستهترین شیخ قبیلهای منطقه بود. شیخ احمد روابط پیچیدهای با دولت یمن داشت، زیرا او با انقلاب 1962 در شمال یمن که منجر به تأسیس جمهوری عربی یمن( یمن شمالی) و پایان پادشاهی متوکلی و امامت زیدی شد، مخالف بود ( و دولت بعد انقلاب به او امتیاز میداد تا سکوت کند).
شیخ احمد الذهب در سال 1987 درگذشت و پسر ارشدش، شیخ علی که نماینده پارلمان یمن از طرف حزب البعث العربي الاشتراكي بود، جانشین وی شد. اما شیخ علی تنها یکی از 18 پسر شیخ احمد بود که در نهایت بر سر وراثت و نفوذ در رهبری قبیله با هم اختلاف پیدا کردند. پس از فوت پدر، فرزندان به دو جناح تبدیل شدند. الشیخ علی الذهب و برادران از همسر اول که دارای وزن بیشتری در قبیله بودند و ریاست قبیله نیز به آنها رسیده بود، طارق الذهب و برادران ناتنی دیگر خود را از ارث و میراث محروم کردند.
جناح دوم که از ارث محروم شده بودند به دنبال راهی برای گرفتن سهم خود به القاعده پیوستند.
طارق الذهب، از جمله برادرانی که مجبور به ترک قیفه و سکونت در صنعا شده بود با أنور العولقی، روحانی سنی متولد آمریکا که پس از وقایع 11 سپتامبر و مشکوک بودن او به دست داشتن در حملات، آمریکا را ترک و صنعا آمده بود، دیدار کرد. رابطه بین آن دو به سبب ازدواج العولقی با خواهر طارق شدت گرفت. این ازدواج باعث محکم شدن رابطه القاعده با برادران کوچک خاندان الذهب شد و پول و اسلحه را در اختیار آنها گذاشت تا به قیفه بازگردند.
ظهور و سقوط القاعده شبه جزیره در قیفة
طارق، اندکی قبل از مرگ شیخ علی به قیفه بازگشت و پس از او، هرچند شیخوخیت قبیله به پسرش ماجد رسیده بود؛ ولی طارق خود را به عنوان شیخ و مرجع در حل مشکلات قبیله و مسائل مرتبط با برادرانشمطرح کرد. روند رو به رشد جایگاه او در قبیله باعث شد که ارتباطش با سازمان که قیفه و رداع را محل خوبی برای تثبیت خود میدید، افزایش یابد.
نفوذ روزافزون طارق و القاعده در داخل قیفه، منجر به افزایش حملات این سازمان مسلح به مخالفان خود در رداع شد. این سازمان در 13 ژانویه 2012 به رداع یورش برد و آن را یک امارت اسلامی اعلام کرد. طارق الذهب از فرصت بهره برد و در مسجد تاریخی العامریه رداع، بیعت خود با ناصر الوحیشی، رئیس القاعده شبه جزیره و أیمن الظواهری، رهبر القاعده اعلام کرد.
تسلط طارق و القاعده بر رداع بیش از دو هفته طول نکشید و قبایل اطراف توانستند آنها را از شهر خارج کنند. طارق که پس از این ماجرا توسط برخی از برادرانش همچون حزام و خالد طرد شد. حزام برای ممانعت از درگیری قبایلی و به خاطر خطراتی که وجود طارق، منطقه را تهدید میکرد، طارق و احمد، یکی از برادران همراه او را در 2012م. کشت ولی این اتمام جریان القاعده نبود زیرا که حزام توسط نیروهای دیگر برادر طارق، قائد که از رهبران القاعده بود کشته شد و همین امر باعث شدت یافتن درگیری و کوچ ماجد، شیخ اصلی قبیله به صنعا شد. قدرت القاعده در قیفه به حدی افزایش یافته بود که توانست از کشتن طارق عبور کند و از آن به عنوان فرصتی برای تحکیم کنترل خود بر قبیله استفاده کند. بدین ترتیب رهبری قبیله در نهایت به دست برادران کوچکتر محروم از ارث خاندان الذهب افتاد که قدرت خود را با القاعده تقسیم میکردند. سازمان القاعده که تا حدودی از حمایت رسمی قبیله برخوردار بود شروع به تحمیل قوانین خود در منطقه کرد و کسانی را که مخالف قوانین سازمان عمل میکردند را مجازات میکرد.
هرچند پیشروی های القاعده در رداع و اطراف آن تا 2013 ادامه داشت ولی با ربوده شدن سه نفر از مسافر خارجی توسط القاعده در دسامبر 2012، نیروهای حکومتی با حمایت آمریکا به مبارزه مستقیم با القاعده در این منطقه اقدام کردند و پهپادهای آمریکایی توانستند، قائد و نبیل، دو برادر دیگر طارق از خاندان الذهب را در 2013 و 2014 ترور کنند.
پس از تسلط جنبش حوثی( انصارالله) بر صنعا در سپتامبر 2014، این گروه از حضور القاعده در قیفه به عنوان توجیهی برای ورود به البیضا استفاده کرد. ورود انصارالله به البیضا با مقاومت نیروهای محلی و القاعده همراه شد تا اینکه جنبش انصارالله توانست شیخ ماجد که به صنعا کوچ کرده بود را متقاعد کند تا به صفوف آنها بپیوندد. در اواخر اکتبر 2014، انصارالله توانست بر روستای المناسح مسلط شود و نیروهای القاعده به مناطق نائم در نزدیکی مأرب فرار کردند. تسلط انصارالله بر این مناطق تا 2021 که نیروهای صنعا توانستند با شکست القاعده و نیروهای حکومتی بر کل استان البیضاء مسلط شوند، ادامه داشت.
القاعده در شبه جزیره عربستان و نظام قبیلهای یمن
هر چند ارتباط و فهم درست رهبران القاعده از جایگاه قبایل و خانواده الذهب باعث ثبات و قدرتگیری چندساله این سازمان در منطقه قیفه شد؛ اما هویت سازمان و قبیله متفاوت است و القاعده، که یک نهاد سیاسی، مذهبی است، لزوما به هیچ مکان خاصی مرتبط نیست. اعضای این نهاد با تفکر این که خلافت، بهترین رویکرد برای حکومت است به دور یکدیگر جمع شده اند و برای رسیدن به آن هدف از همه چیز حتی خشونت بهره میبرند، در حالی که قبیله یک موجود اجتماعی مستقل است که اعضای آن بر اساس یک نژاد مشترک یا پیوندهای جغرافیایی خاص متحد شدهاند و از آداب و رسومی پیروی میکنند که روابط بین افراد در یک قبیله و سایر قبایل را تنظیم میکند. در مورد خشونت، این دو نهاد چارچوبهای متفاوتی دارند. قدرت یک قبیله، اغلب به تعداد اعضای آن بستگی دارد که قادر به جنگیدن هستند در حالی که آنها، نیروی نظامی سازمان یافته در نظر گرفته نمیشوند و خشونت جزء ذاتی هویت قبیله نیست؛ اما در مورد سازمان، تنها محدودیتهایی که خشونت را تضعیف میکند، تفسیر رهبران القاعده از قوانین اسلامی است.
به طور کلی، قبیله به عنوان متحد طبیعی سازمان در نظر گرفته نمیشود و سیستم قبیله ای، طبیعتاً محیطی حاصلخیز برای رشد القاعده نیست. این دو نهاد ایدئولوژی یکسانی ندارند و روابط قبیلهای با سازمان اساساً بر اساس منافع قبیله تعیین میشود. در واقع، نگاه قبیلهای در اکثر اوقات به عنوان مانعی برای گسترش القاعده و سایر گروه های مسلح بوده است.
هر چند قبایل برای استقلال خود ارزش قایل هستند ولی اغلب آنها دولت مرکزی را به عنوان مرجع نهایی قبول دارند و این نگرش در طول دهه های گذشته تقویت شده است و قبیله قیفه نیز از همین دیدگاه پیروی میکند. این واقعیت که القاعده فعالانه میخواهد دولت یمن را سرنگون و خلافت را احیا کند بدان معناست که همسویی با سازمان، نشان میدهد که قبیله در مقابل دولت قرار گرفته و به مخالف آن تبدیل شده است، موضعی که تعداد کمی از قبایل مایل به اتخاذ آن هستند. حمایت قبایل از القاعده با حمایت آنها با گروه هایی همچون انصارالله متفاوت است زیرا که جنبش انصارالله با گرفتن صنعا نشان داد که به دنبال تغییر ساختار سیاسی و قبایلی یمن نیست که اتحاد آنها با علی عبدالله صالح، رییس جمهور سابق و شبکه قدیمی او، موید برخورد آنهاست؛ ولی القاعده به صراحت از لزوم تغییر در نظام حکومتی سخن میگوید که حمایت از این سازمان منجر به فروپاشی کامل نظام سیاسی و نهادهای دولتی یمن میشود و نشاندهنده حمایت از شیوهای کاملاً متفاوت برای اداره کشور است.
هر قبیله در یمن دارای یک منطقه خاص است و حق بهره مندی از منابع منطقه را دارد که مقامات دولتی یمن همیشه آن را تایید و اجازه داده اند. این قبیله بر این باور است که مسئولیت حفظ امنیت و محافظت از آن منطقه در برابر مهاجمان، افراد مسلح یا افراد و گروههایی که ممکن است باعث شعله ور شدن درگیری شوند را بر عهده دارد. ریاست هر منطقه طبق چینش و حجم قبایل مستقر متفاوت است ولی در همه موارد، قبیله حاکمیت دولت را به رسمیت میشناسد و آن را اولین و آخرین مسئولیت حفاظت از کشور و حفظ منافع آن میداند. واکنش قبایل به تلاش القاعده برای تصرف رداع در 2012 که به اخراج نیروهای سازمان پس از دو هفته منجر شد نیز در چارچوب رفتار قبایلی تعریف میشود زیرا که پس از فرار نیروهای حکومتی از رداع، هر قبیله به تامین امنیت ادارات و مناطق تحت کنترل خود و مبارزه با القاعده روی آورد که منجر به شکست و عقبنشینی سازمان شد.
تضادهای قبیلهای
در حالی که با حمله القاعده، قبایل مجبور به ترک شهر یا سکوت شدند ولی آنها به دنبال پیروزی نبودند بلکه به دنبال حل افراط و تفریط القاعده به روشی مناسب آداب و رسوم قبیله ای بودند و از تشدید درگیری که منجر به خونریزی بیشتر و احتمال افزایش انتقام جویی میشد اجتناب میکردند. علیرغم نیت خیرخواهانه قبایل ولی رفتار متناقض آنها در برخود با سازمان القاعده که همزمان شده بود با یک دولت ضعیف در یمن سبب کسب مشروعیت و سرمایه گذاری سازمان بر قبایل شد و این چیزی بود که القاعده به دنبالش میگشت. نمونه اقدام قبایل را در فراری دادن 70 زندانی رداع در ژانویه 2012 توسط القاعده که منجر به درگیری و کشته شدن دو نفر از نیروهای امنیتی و یک نفر از نیروهای القاعده شد، شاهد بودیم. از آنجایی که بسیاری از نیروهای القاعده به برخی از قبایل تعلق داشتند، شیوخ قبیله ای مشتاق بودند از توسعه پدیده انتقام یا آغاز جنگ با سازمان جلوگیری کنند و به خاطر همین مسیر تنشزدایی را پیش گرفتند. در این زمان شاهد تعارض دو سنت قبیله ای، دفع جنگ قبایل که با تجمیع نیروهای خود برای دفاع از سرزمینها و از جهت دیگر میانجیگری در راستای راهبردهای قبیله ای بودیم زیرا که اعضای القاعده از قبایل و مناطق متفاوتی بودند که درگیری، امکان گسترش دامنه نبرد در بسیاری از قبایل اطراف را داشت. حضور طارق الذهب در بین فرماندهان القاعده و پیشینه مهم قبیلهای او، فرصتی برای هر دو طرف بود و به قبایل رداع این امکان را میداد که با راهبردهای ثابت قبیلهای به این موضوع بپردازند، گویی یک موضوع کاملاً قبیله ای است.
در حالی که قبایل رداع، عموماً از دولت حمایت میکنند و با القاعده مخالف هستند؛ اما این سازمان را تروریستی نمیدانستند یا بهتر است بگوییم موضع صریحی در مورد آن اتخاذ نکرده بودند، بلکه با توجه به نحوه ارتباط با درگیریها و دفاع از قلمرو و حفاظت از مردم قبیله خویش، مواضع متفاوتی اتخاذ میکردند. در حالی که قبیله ای از اعضای وابسته به القاعده خود محافظت می کند، قبیله دیگر ممکن است از مردم خود که تحت تأثیر اقدامات تروریستی سازمان قرار گرفته اند، دفاع کند. این شکاف های قبیلهای زمانی اهمیت بیشتری پیدا کرد که میانجیگری بین القاعده( به رهبری طارق الذهب) و قبایل رداع پایان یافت و طبق توافق، قبایل موفق به اخراج طارق و مبارزان القاعده به روستای المناسح شدند. رهبران قبایل نگرانی خاصی در مورد اتفاقات بعدی نداشتند، زیرا معتقد بودند که وظیفه آنها طبق عرف قبیله، برای دفاع از رداع انجام شده است و مسائل مربوط به روستای المناسح مرتبط به خاندان الذهب و دولت است.
سازمان القاعده از توافق با قبایل رداع که به او مشروعیت داده بودند برای گسترش خود بهره برد. قرارداد به القاعده این مشروعیت را داد که آنها یک نهاد محلی با ریشههای قبیلهای در منطقه هستند. این اتفاق، شرایط را برای حضور و حرکت القاعده بدون دخالت قبایل محلی فراهم میکرد و این امر منجر به ادغام سازمان در قبیله قیفه شد و همچنین به سازمان اجازه داد تا پیروان بیشتری به دست آورد و به مخالفان خود در منطقه رداع و اطراف آن حمله کند. درک این نکته بسیار مهم است که اگر دولت یمن قویتر بود، تضادهای موجود در سیستم قبیلهای که به سازمان اجازه میداد، خود را در چارچوبی مستقر کند، چندان آشکار نمیشد و القاعده نمیتوانست از آن فضا برای رشد خود استفاده کند.
محرومان از ارث
همانطور که اختلافات قبایل باعث استفاده القاعده برای رشد خود در البیضاء شد، اختلافات قبیله الذهب نیز تاثیر مهمی در این مسیر داشت. سازمان القاعده بسیار کوشید تا جایگاه طارق الذهب را گسترش دهد زیرا که شخصی بود که تفکرات القاعده را قبول داشت ولی محتاج به کمک بود. القاعده او را به عنوان موقعیتی نادر برای استفاده از جایگاه قبیلهای برای گسترش تفکر خود میدید.
طارق الذهب با حمایت مالی القاعده شروع به حل و فصل اختلافات بین قبایل کرد تا جایی که از او و قبیله الذهب برای حل مشکلات قبایل در سطح ملی بهره میبردند. افزایش اعتبار طارق باعث باز شدن درهای قبایل برای افراد و سلاح و بودجه به سازمان القاعده شد. در این زمان، طارق از فقدان کاریزمای برادرزادهاش ماجد و تمایل حزام، برادر بزرگترش به راه حلهای مسالمت آمیز استفاده کرد و اعتبار خود را تا حد شیخ قبیله بالا برد.
پس از توافق رداع و بازگشت طارق و القاعده به روستای المناسح، درگیری ها به این روستا کشیده شد. حزام، برادر بزرگ از ورود اعضای القاعده به مسجد ممانعت کرد و همین باعث ایجاد درگیری بین دو جناح خانواده الذهب و کشته شدن طارق و احمد از برادران ممنوع الارث خاندان الذهب شد. اما این حادثه منجر به پایان القاعده در قیفه نشد؛ بلکه باعث شد بذر جدیدی از اختلاف رشد کند که سازمان بلافاصله از آن بهره برداری کرد. پنج برادر باقی مانده در جناح طرفدار سازمان القاعده به نام های عبدالرئوف، عبدالإله، سلطان، نبیل و قائد بلافاصله برای حمایت به این القاعده مراجعه کردند و با استفاده از سلاحها و مردان این سازمان اقدام به انتقام از برادران ارث برده از پدر شدند و آنها را بین کشته شدن یا ترک روستا مخیر کردند. القاعده علاوه بر استفاده از اختلافات خاندان الذهب برای رشد خود، از انگیزه قبایل بر علیه دولت نیز بهره میبرد، همانند اعتراض قبایل منطقه به بمبباران های دولت یا ضعف خدمات که بستر مناسب برای فعالیت القاعده را محیا میکرد.
بهره برداری از اختلافات مذهبی و قبیلهای
القاعده برای استفاده از روابط رو به رشد خود با قبیله قیفه، نیاز به سازش و اجتناب از رویکرد افراطی برای مطابقت با قوانین و آداب و رسوم قبیله را تشخیص داد. سازمان این کار را با پذیرش اعتبار مستمر نظام حقوق سنتی قبیله انجام داد.
آموزش های مذهبی و حمایتهای القاعده از طارق باعث شده بود که او از درجه خاصی از احترام در قیفه را دارا باشد؛ اما مهارت طارق در حل و فصل اختلافات به روش سنتی قبیله ای( که با روشهای القاعده تفاوت داشت) باعث تثبیت او بود. سازمان درک کرده بود که با استفاده از آداب و رسوم قبیله ای به ظاهر در خدمت منافع مردم و حل مشکلات آنها، مردان قبیله به طرف طارق کشیده میشوند. علیرغم تمایل القاعده به تاسیس دادگاه شریعت در قیفه، زیرا چنین تصمیمی در جذب قبایل محلی دیگر به سازمان ایجاد خلل میکرد، سازمان تعیین مفتی به عنوان مرجع مطلق را به شیخ قبیله تا زمانی که با القاعده متحد باشد تفویض کرد. انتخاب روش عمل طبق رسوم قبیله حتی در کشته شدن طارق و فرار ماجد به صنعا باعث شده بود تا امکان دفاع منطقی از عملکرد سازمان برای برادارن حامی القاعده محیا شود. برادران حامی القاعده پس از کشته شدن طارق الذهب، وظایف او در سازمان و قبیله را بین خود تقسیم کردند و از عملکرد طارق در اعلام امارت رداع که خشم قبایل دیگر را برانگیخته بود، درس گرفتند.
پس از طارق، برادرش نبیل الذهب قویترین شخص خاندان در سازمان القاعده بود زیرا که مبارزه با القاعده عراق به آنجا رفته بود و سابقه زندان در سوریه و یمن را داشت. هر چند او بزرگترین برادر خانواده الذهب محسوب میشد ولی به خاطر سوابق گذشته اش، واجد ریاست بر قبیله نبود. قائد توانست پس از طارق، وفاداری اعضای قبیله را به سمت خود جلب کند ولی به خاطر تعلق خاطر شدید به سازمان به عنوان رهبر قبیله تعیین نشد. در عوض، عبدالرئوف به خاطر داشتن بیشترین شرایط به عنوان شیخ قبیله مشخص شد و این درحالی بود که او برای سازمان القاعده بسیار فعالیت کرد تا جایی که در مبارزات القاعده در شهر زنجبار استان ابین یکی از بازوهایش را از دست داد.
بدين ترتيب، عبدالرئوف شيخ قبيله شد و بر اساس آداب، رسوم و قوانین قبيلهاي و نه بر مبنای شریعت، مسايل اختلافی را حل كرد و عبدالإله و سلطان، برادران دیگر او كه به جزئیات رسوم قبایل آشنا بودند در اين امر به او كمك كردند. با آداب و رسوم قبیلهای، اعضای قبیله به عنوان بزرگان و نه روحانی دینی برای داوری به آنها متوسل می شدند و احکام آنها لزوماً بر اساس شریعت اسلامی نبود. عبدالرئوف این امر را از نظر شرعی توجیه کرد و گفت که مفاد حل اختلافها بر اساس توافق طرفین متخاصم و سنتهای محلی آنها است. هرچند عبدالرئوف به عنوان شیخ قبیله مطرح بود و مفتی نبود ولی به خوبی توانست از القاعده در قبیله قیفه حمایت کند.
اما اوضاع به ناگهان تغییر کرد و دولت در ژانویه 2013 یک لشکر کشی عظیم برای مبارزه با القاعده به استان البیضاء انجام داد و عبدالرئوف، عبدالإله و سلطان در کنار سازمان با دولت جنگیدند. پوشش قبیله ای عبدالرئوف برای سازمان باعث شد تا قانون میانجیگری قبایلی به نبرد خاتمه دهد. این میانجیگری که توسط شیخ احمد القردعی از شیوخ قبیله مراد مأرب راه اندازی شد توانست با مذاکره با خاندان الذهب، اتمام درگیریها را به دنبال داشته باشد. میانجیهای قبیلهای پس از مذاکرات گفتند که عبدالرئوف و شاخه قبیلهای او میخواهند به دولت بپیوندند و از جنگ بیشتر در امان بمانند و تأکید کردند که اعضای این جناح تمایل دارند مانند شیوخ یمن زندگی کنند و مناطق خود را اصلاح کنند. دولت در نهایت، عبدالرئوف الذهب را به عنوان شیخ قبیله به رسمیت شناخت و این همان چیزی بود که القاعده به دنبالش میگشت. این اتفاق در جشنواره سالگرد ریاست عبدربه منصور هادی برگزار شده در روستای المناسح در فوریه 2013 اعلام رسمی شد. در این جلسه عبدالإله در کنار الظاهری الشدادی، استاندار البیضا توسط هادی ایستاد در مورد مشکلات قبایل سخنرانی کرد. این جریانات باعث احساس اطمینان بیشتر القاعده در قیفه شد.
القاعده با حضور خود در استان البیضاء علیرغم تلاقی رسوم بین خود و قبایل، اقداماتی را برای جلوگیری از خشم عشایر محلی انجام داده و تا حد زیادی از انجام هرگونه فعالیت خارج از محدوده خاندان الذهب خودداری کرده بود. این سازمان در مناطق کوهستانی مانند منطقه یکلا در امتداد مرز با استان مأرب، اردوگاههای آموزشی ایجاد کرد و در تلاش برای دور شدن از قبایل تحت رهبری قبیله قیفه در مناطق دور افتاده باقی ماند. دوری این گروه از میدان به آن اجازه داد تا پس از حملاتی که در صنعا، حضرموت و عدن انجام داد، از آن مناطق به عنوان پناهگاهی امن استفاده کند و در حالی که به حملات خود در شهرها ادامه میداد، سعی میکرد از فعالیتهای تروریستی در مناطق قبایلی خودداری کند.
نتیجه گیری: تجاوز از حدود قابل قبول
علیرغم شرایطی که خانواده الذهب در اختیار القاعده در شبه جزیره عربستان قرار داده و فهم نیمه قبیله ای که این سازمان به دست آورده بود، تجربه ادغام سازمان و قبیله قیفه به شکست ختم شد. این گروه همیشه برای متعادل کردن ملاحظات قبیله با اهداف خود مشکل داشت.
از روز اول ورود این گروه به رداع، قبایل اقداماتی را برای جلوگیری از درگیری انجام دادند. شیوخ قبایل حاضر در آن منطقه، در عرف قبیله ای یک «بالداعی» برای اعتراض به اقدام طارق، یکی از پسران قیفه، به این قبیله فرستادند. قبایل به قیفه گفتند که او باید مسئولیت خود را در برخورد با طارق بپذیرد و اگر شیوخ قیفه نتوانند این کار را انجام دهند، قبایل رداع اجازه داشتند تا به نحوی که خود صلاح میدانند برای رسیدگی به مشکل، دخالت کنند. حزام، برادر طارق، این وظیفه را به عهده گرفت و در 19 ژانویه 2012 از برادرش خواست که رداع را ترک کند و به او گفت که در صورت امتناع از ترک، خطر کشته شدن او و رسوایی، قیفه را تهدید میکند. در نتیجه، طارق به عنوان تهدیدی آشکار برای قبیله تبدیل شد و بیتفاوتی او نسبت به محاسبات و ترس از خشونت طولانی مدت باعث درگیریهایی بین عشایر و شبهنظامیان القاعده در روزهای بعد شد که طی آن پنج نفر کشته شدند. حزام، خالد و ماجد الذهب، طارق را انکار کردند و این امر به انشعاب عمومی بین دو جناح خاندان الذهب انجامید.
طارق دائماً هنجارها و قوانین قبیلهای را زیر پا میگذاشت و مشخص بود که اهداف القاعده را بر اهداف قبیله ترجیح میدهد و وضعیت مهاجرت مرکز شهر رداع را زیر پا گذاشته بود و بر اعمال این قوانین اسلامی به جای قوانین قبیلهای اصرار داشت. حتی درخواست او برای ایجاد شورای اهل الحل و العقد، نهادی متشکل از افراد متنفذ برای تعیین یا پایان دادن به حکومت زعیم قبیله، با آداب و رسوم قبیله ای در تضاد بود. این قوانین قبیله ای بود که برای مقابله با طارق ساخته شد و در نهایت به زندگی او پایان داد.
در حالی که القاعده پس از قتل طارق، تاکتیکهای خود را تغییر داد و با آداب و رسوم قبیله ای سازگارتر شد ولی در نهایت حضور آشکار با عملکرد مخفیانه سازمان در قیفه همخوانی نداشت. این حضور بیشتر، خانواده الذهب حامی القاعده را به اهداف آسانی برای پهپادهای آمریکایی تبدیل کرد و نبیل در رداع و قائد در روستای المناسح توسط آمریکاییها ترور شدند. عبدالرئوف و سلطان نیز در ژانویه 2017 توسط یک حمله از طرف آمریکایی ها کشته شدند و فقط عبدالإله به عنوان آخرین برادر حامی القاعده زنده ماند.
شاید بزرگترین اشتباه محاسباتی القاعده در تلاش برای ادغام در سیستم قبیله ای یمن، تسلط حوثیها( انصارالله) بر نهادهای دولتی در صنعا، و متعاقب آن گسترش این گروه به استان البیضا بود که آن را پیش بینی نکرده بودند. در واقع، انصارالله با وجود محدودیتهایی که بر اساس توافقنامه صلح و مشارکت ملی در سال 2014 بر آنها اعمال شده بود، از حضور القاعده در منطقه برای گسترش در استان استفاده کردند و مایل بودند استثنایی از این محدودیتها لحاظ کنند و مقامات یمن را مجبور به حمایت از نیروهای خود بر علیه این سازمان در استان البیضا کنند. در حقیقت انصارالله از القاعده به عنوان وسیله ای برای مشروعیت بخشیدن به جنگ و گسترش مناطق تحت کنترل خود با عنوان مبارزه با تکفیری ها بهره برد. القاعده تلاش کرد تا از فضای شیعه و سنی برای بسیج مردم بر علیه انصارالله استفاده کند ولی اهل تسنن شافعی و شیعیان زیدی در نظام قبیله ای همپوشانی داشتند و از طرف دیگر، اعضای قبیله قیفه در مبارزه با دولت متوکلیه نیز نیرو اعزام نکرده بودند و بلعکس، شیخ احمد ناصر الذهب، با نیروهای مصری و جمهوریخواهان در حمایت از امامت زیدی جنگید و تا سال 1970 نیز پرچم دولت متوکلیه را در مناطق تحت کنترل خود پایین نیاورد.
البته این به معنای حمایت قبیله قیفه از انصارالله نبود و مبارزه این قبیله با حوثیها به عنوان متجاوز موید این حرف است؛ اما در حالی که قبایل طبق قوانین خود با انصارالله میجنگیدند، القاعده سعی میکرد این نبرد را مذهبی کند. انصارالله برای جداکردن قبایل از القاعده از همان روش سازمان بهره برد و با شیخ ماجد الذهب که در صنعا مستقر شده، ارتباط گرفت و از او برای جدا کردن قبایل از سازمان القاعده استفاده کرد. شیخ ماجد در 2014 قبول کرد که با انصارالله متحد شود و اقدامات او باعث شد تا اکثریت قبیله قیفه و اطراف آن از نبرد دست بکشند و به او به عنوان شیخ قبیله اجازه بازگشت و مدیریت قبیله را دهند. هرچند القاعده در استفاده خود از نهاد قبیله موفقیتهایی داشت ولی در نهایت به همان نتیجه شکستی رسید که در مناطق دیگر یمن اتفاق افتاده بود.
https://sanaacenter.org/ar/publications-all/analysis-ar/16023