دولت-ملتها، همیشه گرفتار مرزهای خاکی بودهاند. اینکه «ملت»ها مجبور باشند تا «خود» را در جغرافیایی دوبعدی از «دیگری» جداکنند میتواند از پیامدهای عرفی شدن مفرط حیات بشر در عصر جدید تلقی گردد. بهعکس، «دین» در گسترۀ تاریخی آن مستحکمترین عامل «تعریف» آدمیان از «خودِ جمعی»شان بوده است. اگر هویتهای لَخت جغرافیایی میتوانند در دولت-ملتهای مدرن متمثل شوند عجیب نیست هویتهای سخت ایمانی را نیز در کالبد امامت-امت بازشناسیم. در گذر تاریخ تا به امروز، امامتِ امتهای دینی بهدست شخصیتهایی بوده است که از طریق حکم و حکمت تودۀ پیروان را سیاست کرده و بازیگرانی مهم در تعینبخشی به حوزۀ عمومی بودهاند. این شخصیتها را صرفنظر از آنکه گاه حقیقیاند (چون علما) و گاه حقوقی (چون سازمانهای دینی)، «نهاد دین» تعبیر کردهایم تا اشارتی باشد بر نقاط تکینۀ تأثیرگذاری بر جریان امر قدسی در میان تودهها.