نشست راهبردی میز عراق و شامات اندیشکده مرصاد با عنوان “پیادهروی اربعین؛ از مناسک مذهبی تا مناسک هویتی (با نگاهی به مناسبات دو بیت شیعی ایران و عراق)”[1] با ارائه دکتر هادی معصومی زارع، مدیر میز عراق و شامات، روز شنبه 3 مهرماه 1400 در محل اندیشکده برگزار گردید.
متن حاضر، خلاصه مطالبی است که در این نشست ارائه شده است.
مقدمه
در ایام اربعین هستیم؛ پدیده ای عمدتا عراقی که ما ایرانی ها شاید در حدود ده سال اخیر با آن آشنا شدیم به ویژه از زمان ظهور شبکه های مجازی و رسانه های مدرن و موبایل های هوشمند بدین سو. از این زمان ما با پدیده اربعین مواجه شدیم و تبدیل به یک مسئله و یک موضوع پر اهمیت دینی برای ما در ایران شد. در هر دو بعد نظری و عملی! بینشی و کنشی!
اگرچه اربعین پدیده ای است که قدمتش به دوره امامان معصوم، دوره بنی امیه و به دوره بنی عباس بر می گردد. با این حال اما واقعیت این است که آیین اربعین در شکل امروزی آن بیشتر شاید در حدود قرن دوازدهم هجری به ویژه توسط محدث نوری احیاء می شود و از آن دوره به بعد این به عنوان یک کنش مذهبی دنبال شده است.
با این حال، طبیعت این پیاده روی از بدو آغاز تاکنون تحول و تفاوت داشته است که می توان ماهیت آن را بر اساس ادوار مختلف و تحولات سیاسی-اجتماعی جامعه عراق در چند دوره زمانی دسته بندی کرد:
1- از نخستین اربعین جابر انصاری تا روی کارآمدن حزب بعث
2- از روی کارآمدن حزب بعث تا سال 2003 و زوال نظام صدام
3- از سال 2003 تا سال 2014 و هجوم داعش به مناطق سنی نشین عراق
4- از سال 2014 تا سال 2017
5- از سال 2017 تاکنون
1- ادوارشناسی پیادهروی اربعین و دلالتهای اجتماعی-سیاسی آن در هر دوره
الف) از نخستین اربعین جابر انصاری تا روی کارآمدن حزب بعث : منسک مذهبی به قصد ثواب و تقرب
در دوره نخست یعنی از نخستین اربعین جابر انصاری تا روی کارآمدن حزب بعث پیاده روی اربعین همیشه به عنوان یک منسک مذهبی به قصد ثواب و تقرب مطرح بوده است . یک کنش مذهبی بوده یک کردار برآمده از بینش و باور بوده با هدف ارتباط با امر مقدس که همان ذات مقدس سیدالشهداء باشد به قصد ثواب و تقرب به حضرت. در نتیجه در این دوره پیاده روی اربعین چندان کارکرد اجتماعی و سیاسی در این دوره ندارد. هر چه هست ثواب هست و تقرب. اگرچه در دوره بنی امیه و در دوره بنی عباس گاهاً جلوه های سیاسی هم به خودش می گیرد اما واقعیت این است که در قالب یک کنش جمعی و اجتماعی و سیاسی هیچ وقت متبلور نشده هر چه هست بسیار ضعیف و فردی هست.
ب) از روی کارآمدن حزب بعث تا سال 2003 و زوال نظام صدام : منسک هویتی به قصد نمایش اعتراض در برابر نظام بعث و صدام
اما از زمان روی کار آمدن حزب بعث در سال 1968 به ویژه از سال 1969 یعنی یک سال بعد از روی کار آمدن حزب بعث عراق به این سمت و با اعمال فشار بر روی توده های مردم و ممنوعیت راهپیمایی اربعین و رفتار نسبتا خشن بعثی ها در برابر هیئات مذهبی رفته رفته راهپیمایی اربعین یک بُعد هویتی به خودش می گیرد. به طور معین اربعین سال 1977 (انتفاضه پانزده صفر 1977) یک نقطه عطف در هویتی شدن و سیاسی شدن اربعین هست و با گذار از آن بُعد مذهبی و قصد تقرب به نوعی کنش اعتراضی علیه حکومت تبدیل می شود. کافی است به شعارهایی که در آن اربعین بر پرچم ها و بیرق ها نوشته توجه کنیم. بر پرچم بزرگ اصلی راهپیمایان در آنجا آیه نصرٌ من الله و فتحٌ قریب نوشته شده یا پرچم بزرگ معروف «بسم الله الرحمن الرحیم ید الله فوق ایدیهم صدق الله العلی العظیم» را در پیشاپیش عزاداران مسیر نجف به کربلا می بینیم. خب هر دو آیه در چنان کانتکسی، بسیار سیاسی و بی سابقه به شمار می آیند و طبیعتا به منظور نفی حاکمیت حزب بعث بر سر دست مردم بلند شده است. در حالی که در سالهای قبل چنین پرچم ها و شعارهایی دیده نمی شود. باز شعارها را اگر نگاه کنید می بینید که مردم شعارهای سیاسی می دهند برای نمونه شعارهایی همچون (صدام گله للبكر.. ترى حسين منعوفه) (يصدام شيل أيدك.. هذا الشعب ميريدك) (هالله هالله حسين وينه.. بالسلاح مطوقينه) (هالله هالله حسين وينه.. بالرصاص مهددينه) در صدر فریادهای مردم است. خب این انتفاضه به شدت سرکوب می شود اعدام هایی اتفاق می افتد افرادی بازداشت می شود احکام اعدام غیابی علیه علما صادر می شود و تا سال 2003 به دلیل این سرکوب شدیدی که اتفاق می افتد پیاده روی اربعین حالت زیرزمینی به خودش می گیرد. بیشتر از همان مسیری که به طریق العلماء شهرت پیدا کرده است. در همین دوره باز شما رگه های سیاسی بودن و اعتراضی بودن پیاده روی اربعین را می دیدید. یعنی بسیاری از افراد با علم به این که امکان کشته شدن و امکان بازداشت و دستگیری را دارند این مسیر را می روند اما نه صرفا به انگیزه ثواب. انگیزه زنده نگه داشتن راهپیمایی مذهبی که حالا و در این دوره نماد اعتراض به حاکمیت و قوامبخش هویت جامعه شیعی شده است.
ج) از سال 2003 تا سال 2014 و هجوم داعش به مناطق سنی نشین عراق : : تحول و ارتقاء به منسک هویتی به قصد نمایش و اثبات اکثریتبودگی
خب از سال 2003 به بعد و با سقوط صدام، مراسم اربعین بسیار باشکوه برگزار شد. جامعه شیعی در سال های حکومت بعث همچون فنری فشرده شده بود که با رفتن این حزب، حالا تمام پتانسیل و ظرفیت مناسکی خود را آزادانه و بدون هیچ مشکلی را تخلیه می کرد. با این حال بررسی ها و تجارب مستقیم نشان دهنده آن است که در این دوره 11 ساله، پیاده روی اربعین در کنار آن بُعد مذهبی بودن و تقربی بودن و به قصد ثواب انجام شدن، همزمان نمایش حضور و قدرت نمایی شیعیان در برابر فشارهایی است که در یک محیط امنیتی و طایفه گرایانه داخلی و منطقه ای، از سوی محور معارض علیه نظم تازه تاسیس دموکراتیک عراق دارد وارد می آید . در این دوره به ویژه سال های ابتدایی، از سوئی اکثریتبودگی جامعه شیعه عراق توسط قطب های مقابل مورد تردید و حتی انکار قرار می گیرد و از طرف دیگر نظم دموکراتیک که زمینه ساز مشارکت شیعیان در ساختار سیاسی نوپدید بود به شدت از سوی قدرت های عربی منطقه و جهادگرایان سلفی مورد حمله قرار می گیرد و تلاش می شود عراق به نظم پیشینی بازگردد که برجسته ترین شاخصه آن حاکمیت اقلیت است. در چنین شرایطی جامعه شیعه عراق، راهی ندارد جز اینکه اکثریتبودگی خودش را از طریق کارناوالها و پیاده رویهایی همچون اربعین اثبات کند. اگر یادتان باشد در همان دوره آقای قرضاوی یک سخنرانی داشت و در آن به صراحت اکثریت بودگی جامعه شیعه را انکار می کند و تاکید دارد که اتفاقا این اهل سنت هستند که 80 درصد جامعه عراق را تشکیل می دهند. در آن دوره گزارش ها و مقالات فراوانی نوشته شد تا اثبات کند که اتفاقا شیعه ها اقلیت هستند و اکثریت از آن اهل سنت است یا اکثریت بودگی شیعیان بسیار شکننده است. خب در جامعه ای که سرشماری مبتنی بر مذهب و قومیت شکل نمیگیرد و اکثریتبودگی جامعه شیعی انکار می شود، این جامعه چاره ای ندارد جز آن که اکثریتبودگی خود را از طریق حضور در این کارناوال ها و پیاده روی های مذهبی نشان بدهد. از قضا اگر در همان دوره به بیانات و گفته های رهبران مذهبی و سیاسی توجه شود، تشویق مکرر مردم به شرکت در راه پیمایی های اربعین فراوان دیده می شود که برآمده از همین منطق است.
د) از سال 2014 تا سال 2017 : : منسک هویتی به قصد نمایش مقاومت و ایستادگی
از میانه های سال 2014 بدین سو شاهد تحولی مهم هستیم. هجوم داعش به مناطق سنی نشین عراق و ساقط شدن این مناطق در مدت زمان بسیارکوتاه و تهدید بغداد و مناطق شیعه نشین جنوب! این تحول چیزی در حدود کمتر از چهارماه پیش از محرم و شش ماه قبل از اربعین بود. در این شرایط جامعه شیعی عراق و فراتر از آن بیت شیعی در تمام منطقه خود را با یک تهدید بسیار بسیار کم سابقه مواجه می بیند. تهدیدی چندین برابر جدی تر و سنگین تر از تمام تهدیدات سال های 2003 تا 2014. نیروهای داعش از شمال بغداد تا طارمیه و مشیرفیه و مشاهده پیشروی کرده بودند. از غرب تا نزدیک ابوغریب آمده بودند و کرمه و صقلاویه سقوط کرده بود. در جنوب جرفالصخر سقوط کرده بود. عملا بغداد از سه طرف در حالت شبه محاصره قرار داشت. در نتیجه بی سابقه ترین تهدید بعد از زمان سقوط صدا، متوجه جامعه شیعی شده بود. در نتیجه این تحولات، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم بی سابقه ترین راهپیمایی اربعین در سال 2014 اتفاق افتاد . تجربه نشان داد که جامعه شیعی هر چقدر بیشتر مورد تهدید قرار می گیرد از فرصت های مناسکی برای ابراز وجود و مانور قدرت بهتر بهره می برد. نکته ای که هست این هست که اگر چه در این دوره باز هم راهپیمایی اربعین مثل دوره قبل و دوره قبلش و دوره قبلترش یعنی مثل دوره بعث و مثل دوره 2003 تا 2014 ، بعد هویتی اش غالب است بر بعد مذهبی و مناسکی صِرفش. اما اینجا برخلاف دوره قبل که نمایش، نمایش حضور هست اینجا نمایش، نمایش مقاومت و ایستادگی است. در این سال دیگر اکثریتبودگی شیعیان مورد پذیرش عملی و دوفاکتوی طرف مقابل قرار گرفته و نمایش اکثریتبودگی دیگر پس از برگزاری 11 راهپیمایی سنگین اربعین و لااقل 5 انتخابات ملی و روشن شدن وزن هر طرف، تقریبا سالبه به انتفای موضوع شده است.
در نتیجه از سال 2014 بدین سو، راهپیمایی اربعین تبدیل می شود به نمایش مقاومت بیت شیعی عراق که از قضا بُعد هویتیاش چندین بار نسبت به دوره قبلی نیز پر رنگ تر است. دوستانی که در این سه سال در اربعین حضور داشتند می دانند که من چه می گویم. می دیدند که چقدر این هویت شیعی در برابر هویت مهاجم پررنگ شده بود. در نتیجه شاید بتوان ادعا کرد که سیاسی ترین و اجتماعی ترین اربعین تاریخ تشیع در این دوره سه ساله اتفاق افتاد.
ه) از سال 2017 تاکنون : شمارش معکوس تحول به منسک مذهبی با زوال تهدیدهای سه گانه بعث، جهادگرایان و محور عربی
با این تفسیر ما به سال 2017 می رسیم. 2017 از دو جهت اهمیت دارد. نخست آنکه سال پایان کار داعش در عراق و سوریه است و تهدید جهادگرایان سلفی در فاز نظامیاش زائل شده است. دوم آن که از دو سال قبل یعنی از سال 2015 بدین سو عراق وارد دور جدیدی از تعاملات و مناسبات سیاسی در درون عراق و با همسایگان می شود و رسما عراق نقطه عطف جدیدی را تجربه می کند.
در درون نخبگان اهل سنت متوجه اشتباه محاسباتی خود و خسارت های سنگینی که از روی کارآمدن داعش در مناطق خود متحمل شدند، شده و رویکرد متساهلانه تری را نسبت به دولت مرکزی عراق دنبال می کنند و سعی می کنند ادبیات دینی و سیاسی خود را تا اندازه ای تصحیح کنند. در این فضا تهدید حزب بعث و داعش به حداقلیترین و نازل ترین سطح خود از سال 2003 بدین سو رسیده است.
در سطح منطقه ای نیز کشورهای عربی همجوار عراق با درک اشتباه راهبردی خود در دامن زدن به منازعه مذهبی در عراق و نقش آن در گرایش بیشتر و لاجرم عراق به جمهوری اسلامی ایران، راهبرد انفتاح در قبال این کشور را در پیش گرفته و همچون سال های دهه هفتاد و هشتاد میلادی از دروازه قومیت و عروبیت وارد عراق می شوند. در نتیجه در ویترین و در ظاهر ناسازگاری و کج خلقی محور عربی با عراق نیز پایان می پذیرد.[2] در نتیجه در این دوره هر سه تهدید بعث، داعش و محور عربی به نازل ترین سطح خود و بلکه گاه حتی به دوستی مبدل می شود.
به موازات این، ما شاهد بازگشت نظامی امریکا به عراق تحت پوشش مبارزه با داعش هستیم که روشن است چنین حضوری تبعات و فشارهای خود را بر دولت عراق به دنبال داشت. نیز باز در همین دوره شاهد رو آمدن پیامدها و نتایج چرخه معیوب دموکراسی-کارآمدی در جامعه قبیله ای و قومیتی عراق هستیم که در یک کلمه می توان آن را خلق دولت ناتوان عنوان کرد که توان تامین نیازها و خدمات لازم برای شهروندان را نداشته و این ناتوانی به طور طبیعی به اسم اسلام گرایان عراقی نوشته می شود که رابطه نسبتا خوبی با ج اا دارند و در نتیجه خوبی یا بدی شان به پای جمهوری اسلامی گذاشته می شود.
در مجموع با رخ دادن اتفاقات یادشده، رفتهرفته این کنش اجتماعی مجددا از آن بُعد هویتی خود به بُعد مذهبی و منسکی صِرف گذار کرده و به خویشتن خویش بازمی گردد. در حقیقت از پیش نیز، این یک منسک مذهبی بود که در یک دوره بیش از چهاردهه و به دلیل تهدید های سه گانه متوالی بُعد هویتی به خود گرفته بود.
2- تهدید پیش رو: ایران به مثابه «دگر هویتی» شیعیان عراق
اگرچه گذار یادشده طبیعی است اما مسئله اینجا هست که طبیعتاً این تحول یا این تنزل از آن بُعد هویتی به بُعد مذهبی نمی تواند دفعی اتفاق بیفتد یعنی جامعه ای که چهل سال این راهپیمایی را با آن بعد هویتی جلو برده طبیعتا نمی تواند به طور ناگهانی به منسک صرفا مذهبی شیفت کند. طبیعی هست که این نیاز به زمان خواهد داشت. در مباحث مربوط به هویت، یکی از بحث های پردامنه آن است که اساسا مولفههای اصلی تعیین کننده هویت چه هست؟ تقریبا وجود «دگر» یکی از ارکان اصلی تحدید هویت در تمام یا غالب نظریات هویت است. اگر دگر نباشد هویت یک جامعه، قوم و… به خوبی مشخص و فهم نمیشود.
هویت انسان شیعی عراقی نیز از این مقوله مستثنی نیست. با این حال باید توجه کرد که به طرز آشکار و روشنی، از زمان حزب بعث به این سمت، هویت اعضای این جامعه با «دگر متخاصم» پیوند خورده بود. نه دگر رقیب یا حتی صرفا متمایز و متفاوت! مساله درست همینجاست. هویتی که چهل سال با دگر متخاصم خودش را تعریف کرده، نمی تواند به طور ناگهانی و بدون طی یک مرحله گذار خودش را بدون تعریف یک هویت متخاصم یا لااقل رقیب، فهم و عرضه کند. در حقیقت انتقال از «دگر متخاصم» به «دگر متمایز» لااقل مستلزم یک دوره گذار تدریجی است که آن هویت معین خود را لااقل با «دگر رقیب» فهم و بالانس کند.
نگرانی من از سال 2017 بدین سو این بود که با توجه به شرایط یادشده و با توجه به انفتاح عربی یادشده و با توجه به تقلبات سیاسی و اجتماعی تاریخی در جامعه شیعی عراق و قدرت رسانه ای گسترده طرف های مخالف و همراهی و همسویی طیفهایی در احزاب سیاسی و نهاد دین در عراق، جامعه شیعی ایران به مثابه آن «دگر رقیب» یا حتی در شرایط بدتر به مثابه «دگر متخاصم» این جامعه تعریف شود. خب در همان سخنرانی سال 1396 در ابتدایی ترین روزهای آخرین عملیات علیه داعش در القائم عراق تحت عنوان «وضعیت شناسی آینده سیاسی شیعیان در عراق پساداعش»[3] به پنج زمینه تاریخی و فکری رقابتی-خصومتی میان دو بیت شیعی ایران و عراق اشاره کردم که بد نیست دوباره به آن ها توجه بدهم:
- تقدم حوزه عراق (نجف، حله، کربلا و سامراء و بغداد) بر حوزه قم ( به ویژه دوگانه مرجعیت عربی و مرجعیت فارسی)
- تقدم تشیع ( مزارات مقدسه، حوزه علمیه و کانونیت خلافت دو امام در کوفه و…) در عراق بر تشیع در ایران
- عصبیت عربی
- تجربه تلخ جنگ هشت ساله
- روحیه پراگماتیستی سیاستمداران و نخبگان عراقی (شیفت های مکرر با هدف حفظ موازنه)
برنده جنگ بر سر کسب بیت شیعی در عراق کسی خواهد بود که بتواند آن دگر متخاصم یا رقیب را در یک بازه زمانی دیگر تعریف کند. متاسفانه مشکل اینجا این هست که ما به عنوان ایران یا بیت شیعی ایران به دلایل پنج گانه فوق کماکان، مستعد ترین جامعه برای تبدیل شدن به یک دگر متخاصم برای تحدید مرزهای هویتی بیت شیعی عراق هستیم. معضلهای که نیازمند درانداختن طرحی هوشمندانه و ظریف است؛ فارغ از هیاهوهای رایج!
3- راهبرد دوستونی مواجهه: اقتصاد سیاسی و احیای مستمر «دگرغیرشیعی-غیرایرانی» در ادراک انسان شیعی عراقی
خب در چنین فضایی چه می شود کرد؟ چه می توان کرد تا مانع از تبدیل دگر متخاصم یا رقیب برای جامعه شیعی عراق شد! باز اینجا باید به این مهم توجه داشت که اساسا کشش بیت شیعی عراق به سمت ما خلال دو دهه گذشته، بیش از این که محصول جذابیت ما باشد، بیشتر محصول تهدید طرف مقابل و اضطرار بیت شیعی عراق بوده است. آنها ناچار بودند. به ما نیاز داشتند. امروز آن نیاز تا اندازه زیادی مرتفع شده است یا آن ها این طور تصور می کنند.
در چنین فضایی دو گام اساسی برای نگهداشت بیت شیعی عراق و گرم نگه داشتن روابط فیمابین می بایست برداشت.
گام نخست در حوزه اقتصاد سیاسی و خلق شبکه معاش متقابل و تحکیم روابط اقتصادی میان دو ملت و دو دولت از جمله در حوزه اقتصاد اربعین هستیم. می بایست به اقتصاد سیاسی اربعین توجه داشت تا لااقل خود این مراسم و منسک بستری برای سوء استفاده جریانهایی برای تبدیل ایران به دگر متخاصم یا رقیب نشود و ایضا فشار مقطعی و سنگینی نیز به اقتصاد ضعیف عراق در این فضا وارد نیاید. من پیش از این در سال 1398 نیز اشاره داشتم که نیازمند توسعه شریان اقتصادی اربعین و خلق شبکه اقتصاد اربعین هستیم که البته این مهم می بایست در دل شبکه بزرگ تر اقتصاد سیاسی ایران و عراق تعریف شود. نیاز عینی و یا لااقل احساس نیاز در ملموس ترین و عینی ترین متطلبات حیات یعنی تجارت و اقتصاد، نقش مهمی در ممانعت از واگرایی دو جامعه شیعی خواهد داشت. شما می توانید یک ساختار اقتصادی سیاسی تعریف کنید که در فضای اربعین صرفا مصرف کننده نباشید بلکه از بستر آن نفع اقتصادی نیز به هر دو جامعه به ویژه جامعه عراق برسد. طوری نباشد که یک فشاری یک طرفه به جامعه عراق بیاید.
گام دوم اما در حوزه ادراکی و روانی می بایست دنبال شود. در این حوزه می بایست به طور مستمر و خستگی ناپذیر تلاش شود تا آن «دگرِغیرشیعی-غیرایرانی» که به طور تاریخی تهدید عینی و واقعی برای جامعه شیعی عراق بوده به دست فراموشی سپرده نشود و مستمرا این تهدید حقیقی در ادراک ایشان احیاء و بازخوانش شود. باید این را مستمرا در ادارک انسان شیعه عراقی دائما زنده نگه داشت که نزدیک شدن طرف مقابل به شما، از باب دوستی نیست از باب این هست که پیوندهای شیعی را دچار گسل کند و شکافی بین دو امت شیعی در عراق و ایران ایجاد کند. بیشتر هم با هدف تضعیف بیت شیعه عراق تا ایران.
این دو راهبرد کلان در کنار راهبردهای بخشی و تاکتیک ها و تکنیک های همپوشان (که جای بحث از آن ها فرصت دیگری را می طلبد) می تواند نقشی اساسی در ممانعت از خلق خصم-رقیب پنداری ایران در آینه ادراک جامعه شیعی عراق ایفا کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] این محتوا، نخستین بار در نشست مدیران ارشد دستگاههای مسئول حوزه اربعین در دبیرخانه کنفرانس امنیتی تهران در خردادماه 1398 و به صورت بسته ارائه شده است.
[2] جهت اطلاع بیشتر در خصوص تحول استراتژی کشورهای عربی در قبال عراق خلال سال های 2003 تا 2017 ر.ک: هادی معصومی زارع، وضعیت شناسی آینده سیاسی شیعیان در عراق پساداعش، اندیشکده مرصاد، مردادماه 1397.
[3] ر.ک: همان.