عربستان سعودی، عربستان وهابی، سرنوشت یک همپیمانی

نشست تخصصى «عربستان سعودى، عربستان وهابى، سرنوشت یک همپیمانی» با همکاری اندیشکده مرصاد و مجمع گفتگوی مذاهب اسلامی، در قم برگزار شد. در این نشست حجتالاسلام دکتر محمد مسجدجامعی سفیر اسبق ایران در مغرب، دکتر ساداتینژاد رئیس مرکز اسلام و روابط بینالملل وزارت خارجه، دکتر هادی معصومی زارع کارشناس خاورمیانه، آقای حمید عظیمی مدیر میز خلیج فارس اندیشکده مرصاد و آقای علی مراد کارشناس مسائل عربستان از روزنامۀ الاخبار لبنان به طرح مطالب پیرامون موضوع پرداختند.
ح. د. مسجدجامعی
الگوهای تاریخی تعاملات
خیلی خوشحال و خوشوقت هستم از این که خدمت برادران و سروران مکرم هستم. مطمئنم که همه برادران اطلاع زیادی از عربستان دارند؛ لذا منظور من تکرار مطالبی نیست که حضرات مطلع هستند. بعضی نکات را میگویم و با کمال میل برای میزگردی که در این زمینه خواهد بود در خدمتتان هستم.
نکته اول: به طور خلاصه، ایدئولوژی وهابی غیر از سازمان وهابیت است. در حال حاضر، حتی در داخل عربستان، این ایدئولوژی در داخل خود، فوقالعاده متکثر است. این که این تکثرات چیست، بماند. یکی از شاخههای ایدئولوژی وهابیت در حال حاضر، ایدئولوژی وهابی رسمی است، که مربوط به نظام حاکم و جلسه افتاء و همان شورای علمایی که دارند و تمام مؤسسات وابسته به این جریان است. در نتیجه سازمان وهابیت، تحققدهنده یکی از شاخههای ایدئولوژی وهابیت است که همان وهابیت رسمی باشد.
نوع کار این سازمان (سازمان به معنای عام کلمه، از مجلس علمایی تا تمامی مؤسسات وابسته مثل «رابطه العالم» یا «شباب») سه سیاست کاملاً متفاوت دارد: یکی سیاست داخلی است؛ وهابیت رسمی، نه در حال حاضر، بلکه از دهههای قبل، در قبال مسائل داخلی و برای حفظ انسجام و وحدت اجتماعی، سیاست دینی خاصی دارد که با سیاست دینی در بعد خارجی متفاوت است. در بعد خارجی نیز دو نوع سیاست وجود دارد: یک قسمت مربوط به سرزمینهای مسلمان است که یک سیاست دارد، برای قسمت کشورهای غیرمسلمان، به ویژه غربی نیز سیاست دیگری دارد.
پس به طور خلاصه، این سازمان در کلیت خود، سیاست دینی حداقل سهگانهای دارد: یکی در قبال مسائل داخلی، یکی در قبال مسائل مسلمانان و یکی هم در قبال مسائل کشورهای غیراسلامی و به ویژه غربی. این که هر کدام از این سیاستها چگونه هستند، نیاز به تفسیر زیادی دارد که من از آن میگذرم.
اگر این طور در نظر بگیریم، واقع این است که مشکلی که در ایران و کشورهای دیگر وجود دارد این است که عملاً ایدئولوژی وهابی، به مراتب بیش از یک دین است؛ یعنی مجموعه فوقالعاده پیچیدهای است که با بخشهای مختلف سیاست امنیتی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست دینی و انواع و اقسام مسائل مورد ابتلای جامعه عربستان، درگیر است. پس دین نیست، به آن معنی که حتی در کشورهای خیلی متدین اسلامی مثل پاکستان و هر کشور اسلامی دیگر، چه در آفریقای سیاه باشد یا در کشورهای منطقه عربی خاورمیانه، وجود دارد و کلاً چیزی به مراتب فراتر از دین است.
در عموم کشورهای اسلامی، شاید مهمترین کشور در این زمینه، مراکش است، که به دین به دلیل موقعیت امیرالمؤمنین بودن پادشاه، واقعاً اهمیت میدهند؛ یعنی هم نظام و هم خاندان سلطنتی به این که در یک چهارچوب معینی رفتار کنند، اهمیت میدهند. برای نمونه در این کشور که در بین کشورهای اسلامی، به دین برای حفظ خودشان اهمیت میدهند، مثلاً وزیر اوقاف را شخص پادشاه، و نه نخستوزیر تعیین میکند. در کشورهای اسلامی، معمولاً وزیر اوقاف، عملاً از نظر اهمیت آخرین وزیر است، اما در مراکش این طور نیست. در ترکیه هم این طور نیست، اما نه به دلیل اهمیت سیاسی، بلکه به دلیل منابع مالی که در اختیار سازمان دیانت قرار میدهند. اما اگر حتی این دو نمونه را به عنوان نمونههایی که مورد توجه نظام حاکمه هستند، بدانید، به هیچعنوان قابل مقایسه با اهمیتی که دین در مفهوم وهابی خود در جامعه سعودی دارد، نیست. بنابراین میتوان گفت بخشی از ناسیونالیسم نجدی و سعودی است.
این که میگویم نجدی مهم است؛ عربستان یک کشور نیست، بلکه مناطق مختلفی است که برای اولین بار حدود 100 سال پیش به یک کشور تبدیل شده است. با وجودی که 5 ناحیه دارد، مهمترین ناحیهاش، منطقه نجد است. از لحاظ مذهبی، مکه و مدینه در حجاز است ولی از لحاظ رژیم حاکم، اکثر قریب به اتفاق مقامات و حتی ثروتمندان نجدی هستند. اجمالاً در طی دهههای اخیر و به ویژه بعد از انقلاب عربی، عملاً ایدئولوژی وهابی به مهمترین رکن ناسیونالیسم سعودی و مخصوصاً ناسیونالیسم نجدی شده تبدیل است.
ایدئولوژی وهابی، ایدئولوژیی است که کشور را تأسیس کرده، به نظام حاکم مشروعیت بخشیده، و دوران گذار در مراحل مختلف تاریخی در طی قرن اخیر را بر اساس این ایدئولوژی طی کرده است (این خیلی مهم است که یک جامعه در حال توسعه، بر اساس کدامین ایدئولوژی یا تئوری، دوران گذار خود را از جامعه سنتی به مدرن طی میکند.) عاملی است که منجر به نفوذ کشور عربستان میشود و بسیار افتخارآفرین است، چنانکه گفتهاند بخشی از ناسیونالیسم نجدی و عربستانی است، و بالاخره مهمترین عامل ثبات اجتماعی است.
مثلاً مسأله رانندگی زنان؛ واقعیت این است که علیرغم اعتراضهای موردی از جانب زنان به جامعه عربستان به دلیل این ممنوعیت، عملاً این موضوع از جانب جامعه و حتی خود زنان تحمل شده است. مهمترین عامل در این جریان، عامل امنیتی یا پلیسی که معمولاً گفته میشود، نیست. بلکه این عامل است که این جامعه، درست یا نادرست به این قناعت یا نتیجه رسیده است که اگر جامعه بخواهد انسجام خود را حفظ کند، باید حرفهایی که از جانب مجلس افتاء بیان میشود را رعایت کرد. این مهمترین عامل است، البته ناسیونالیسم سعودی هم هست که زمینه آن هم خود وهابیت است.
ما میگوییم در مجلس افتا گفتهاند حرام است اگر کسی در تظاهرات شرکت کند. این به تنهایی کافی نیست که جوانان به خیابان نیایند، بلکه آنها و همچنین خود جامعه که به غیر از نیروهای امنیتی و پلیسی با آنها مخالفت میکنند، به ویژه بعد از انقلابهای عربی، نه در تئوری، بلکه عملاً به این نتیجه رسیدهاند که اگر این جامعه بخواهد استقرار و ثبات داشته باشد، باید احترام و حاکمیت این ایدئولوژی رعایت شود.
شاید بتوان گفت، مهمترین عامل جامعه سعودی به ویژه امروز، این است که این ایدئولوژی، نه تنها مهمترین، بلکه در حال حاضر تنها بستر برای هر نوع تحولی در جامعه سعودی است. یعنی در حال حاضر، برعکس دهههای 50 و 60 یا حتی 70 که گرایشهای قومی، گرایشهای ناسیونالیستی، عربی، سوسیالیستی و حتی کمونیستی و لیبرالیستی به معنی غربگرا وجود داشت، این ایدئولوژی تبدیل به بستری شده که هر کس حرف دیگری هم داشته باشد، باز در بستر وهابیت بیان میکند.
فرض کنید در ایران، این طور نیست که همه در چهارچوب ایدئولوژی مذهبی حرف بزنند، ما روشنفکران غیردینی هم بسیار داریم که دگراندیش هستند و به مدلهای ایران باستان و مدلهای غربی برای توسعه ارجاع میدهند. این طور نیست که همه در چهارچوب موجود در جامعه ایران، یعنی تشیع، صحبت کنند. عربستان یکی از معدود کشورهایی است که این ایدئولوژی به نوعی خودش را جا داده، البته شرایط بیرونی هم کمک کرده، که تمامی نحلههای دگراندیشی در بستر این ایدئولوژی میبالد.
نکته دوم:
منطق تحولی در این کشور، از آنجا که به ایدئولوژی وهابی مربوط است، چیست؟ معمولاً در ایران و کشورهای دیگر، حتی بین فرنگیهایی که خیلی مسلط هستند، تصور میکنند یک سلسله اقدامات رژیم حاکم، ریشه تحول بخشیدن به جامعه عربستان به لحاظ داخلی و سیاست آن است.
فیصل اقداماتی انجام داد، بعد از او، فهد ادامه داد، بعد از او همین ملکعبدالله ادامه داد. مجموع تحولاتی که شما در عربستان میبینید، یک عاملش به نظام حاکم و پادشاه و سلطان مربوط است. عامل مهمتر، به تحولات طبیعی که این ایدئولوژی در درون جامعه پیدا میکند، یعنی نوعی خوداتکایی، برمیگردد.
چگونه به طور طبیعی و بدون تصمیم نظام حاکم این ایدئولوژی تحول پیدا میکند؟ بعد از شوک نفتی 73، ناگهان درآمد نفت چندین برابر افزایش پیدا کرد. در آن سال تنها شهرهای بزرگ در عربستان، تا اندازهای مدرن شده بودند و اکثریت مردم در همان زندگی قبیلهای و عشیرهای و در بیابان زندگی میکردند و با یک شیب متعادل، شهرنشینی و مصرفگرایی در حال افزایش بود. ناگهان درآمد بیش از 4 برابر میشود و این منحنی ناگهان صعود عمودی زیادی پیدا میکند. نتیجه این است که مقدار زیادی لوازم مصرفی، از اتومبیل تا ماشین لباسشویی و یخچال و لوازم زینتی و … ناگهان به جامعه وارد میشود. این جامعه خود را مواجه با زندگی جدیدی میبیند که خیلی با گذشته متفاوت است و در همین گیرودار احساس میکند همه چیزش در حال از دست رفتن است؛ اینجا با پدیده «جهیمان» مواجه میشویم، همان که در نهایت سال 79 میلادی، قیام کرد.
در اینجا آنچه تحول بخشیده، رژیم حاکم نیست، یعنی فیصل و فهد و عبدالله نیستند، بلکه شرایط به طور طبیعی به نوعی است که خود ایدئولوژی حالت افراطی پیدا میکند، همان حالتهایی که جهیمان داشت. در مورد عربستان و همچنین جنبشهای تکفیری (معمولاً این عادت در ایدئولوژی تکفیری است که این افراد بودند، من منکر وجود این افراد نیستم)، در واقع ایدئولوژی سلفی و به عنوانی وهابی، در شرایط خاصی به ایدئولوژی تکفیری تبدیل میشود. این که چطور تبدیل میشود، قابل بررسی مفصل است، ولی برای فهم مسائل منطقه، این خیلی مهم است که چگونه اعتقادات موجود به صورت خودکفا و از درون برآمده تحول پیدا میکند.
نکته سوم: مسائل مربوط به ضرورتهای منطقهای
چطور ضرورتهای منطقهای در ایدئولوژی وهابی تحول ایجاد میکند؟ به طور خلاصه، در مورد عربستان و به طور کلی اسلام سیاسی، آنچه به ما هم به عنوان ایران، هم به عنوان نظام و هم به عنوان شیعه، نزدیک است، بیان لائیک است. هر نوع بیان مذهبی از ایدئولوژی وهابی، حتی اگر به نوعی انقلابی و ضدغربی باشد، مثل آقای «سلمان عوده» و امثال او، که نمایندگان صحوه هستند، و گرایشهای مختلف وهابیت، در نهایت نسبت به گرایشهای لیبرالی و پراگماتیستی، با ما تعارض بیشتری پیدا خواهند کرد. علیرغم شرارت رژیم حاکم، با توجه به امکانات بالفعلی که در جامعه عربستان وجود دارد، عملاً اینها به ما نزدیکتر هستند تا هر نوع جایگزین دیگری که بخواهند به جای اینها سرکار بیایند.
ایدئولوژی وهابی و همچنین سازمان وهابی، به طور کلی بعد از انقلابهای عربی، از لحاظ دینی، رسانهای، تحلیلی و انواع روزنامهها و سایتها، تلاش کرد منطقه را قطبی کند. این کار در اصل توسط سازمان وهابیت رسمی انجام شد و دیگران به آن لبیک گفتند. قطبی شدن منطقه بر اساس دینی، شیعه و سنی است و بر اساس قومی، عجم و عرب است، عجم به معنی صرفاً ایرانی، و نه هر غیرعربی. نتیجه این قطبی شدن این شد که تمام کسانی که نه تنها از لحاظ سیاسی، بلکه از لحاظ فکری و دینی با وهابیها مشکل دارند، به عنوان پاسدار و مدافع کل اهل سنت تلقی کنند. لذا بدون این که خودشان تصمیم گرفته باشند، به دلیل وحشتی که در آنها ایجاد شد، عملاً در مقابل ما و تشیع قرار گرفتند.
بخش دوم، تمام کسانی که گرایش دینی هم نداشتند، بلکه به قول خودشان گرایشهای قومی و ناسیونالیستی داشتند، به دلیل عجم و ایرانی بودن ما و خاطراتی که از ایران در تاریخ وجود داشت و آنها زنده کردند، در مقابل ما قرار گرفتند. این که در این مجموعهای که ایجاد شده، مسأله چیست، چگونه ایجاد شد و چه کارهایی میتوان انجام داد، مباحث مفصلی است.
دکتر ساداتینژاد
نقش پروژههای منطقهای آل سعود در روابط طرفین
سلام علیکم، عرض ادب و احترام دارم خدمت همه حضار عزیز، خصوصاً آقای نبویان، باعث افتخار است که در جمع دوستان هستیم، خصوصاً که خدمت جناب آقای مسجد جامعی هستیم. شاید با وجود ایشان که از پیشکسوتان وزارت خارجه هستند، نیازی نبود که ما در این جلسه حضور پیدا کنیم.
سعی میکنم اصل بحث خودم را روی حوزه اقدامات عربستان در خارج از عربستان، یا پروژههای منطقهای عربستان در رابطه خود بین آل سعود و آل وهابیت، که میتوان نام آن را به نوعی «دیپلماسی مذهبی» یا «قدرت نرم عربستان» گذاشت که آل سعود سعی میکند از ایدئولوژی وهابیت برای پیشبرد اهداف عربستان سعودی استفاده کند. این اهداف هم به نوعی مشترک است، یعنی هم آل سعود از آن بهره میبرد و هم آل شیخ یا وهابیت و کسانی که در رأس این ایدئولوژی رسمی وهابیت هستند.
همه میدانید که قدرت در داخل عربستان تقسیمشده است و قدرت دینی به وهابیت و فرزندان «محمد ابن عبدالوهاب» یا شیخ واگذار شد و قدرت سیاسی و حکومت در دستان فرزندان سعود قرار گرفت. تعامل این دو با هم، برنامههای عربستان را پیش میبرد. من بحثی در مورد داخل عربستان ندارم، بلکه میخواهم در مورد اقدامات عربستان سعودی در خارج از کشور صحبت کنم.
اگر بخواهیم سابقه عربستان سعودی، خصوصاً در این چهار- پنج دهه بعد از جنگ جهانی دوم را بررسی کنیم، میبینیم که عربستان از این روشها برای ترویج ایدئولوژی وهابیت در سرتاسر جهان استفاده کرده است، چون هم در راستای منافع وهابیت و هم در راستای منافع آلسعود است:
دیپلماسی رسمی عربستان: عربستان چون مشروعیت حکومتش از ایدئولوژی وهابیت است، در سیاست خارجی و دیپلماسی رسمی خود هم به بحث وهابیت نگاهی دارد.
سرمایهگذاری خصوصی: بخشها و شرکتهای اقتصادی در سرمایهگذاریهای خصوصی در خارج از کشور، چه در سطح منطقهای یا فرامنطقهای، نگاهی به ترویج ایدئولوژی وهابیت دارند.
ساخت مدرسه در خارج از کشور: از دیگر پروژههایی است که عربستان سعی میکند از طریق آن ایدئولوژی رسمی وهابیت را در جهان توسعه دهد.
توزیع کتاب رایگان: با پول عربستان سعودی، که قطعاً این کتابها برگرفته از ایدئولوژی وهابیت و ترویج آموزههای آن است.
توزیع غذای رایگان: و سایر نیازهای روزمره در نقاط مختلف، خصوصاً مناطق فقیرنشین و نیازمند، ابزار دیگری است. زمانی که فرد از لحاظ لوازم زندگی، جذب شد، به دنبال آن، زمینه برای ترویج ایدئولوژی وهابیت فراهم میشود.
مؤسسات بشردوستانه: در ادامه توضیح بیشتری خواهم داد.
بورسهای آموزشی: افرادی به صورت بورسیه به دانشگاه مدینه میآیند تا در کنار رشته تحصیلی دانشگاهی خود، با اندیشه وهابیت آشنا میشوند.
برنامه تبلیغاتی باز یکی از برنامه ها هست.
تأسیس دانشگاه مدینه در دهه 60: که چیزی شبیه الازهر بود تا بتواند همان کاری که الازهر انجام میدهد را داشته باشد. این دانشگاه ابزار مهمی برای ترویج ایدئولوژی وهابیت بوده است.
آموزش مبلغ: و اعزام آنها به سرتاسر جهان، حتی اروپا برای امامت مساجد. بعضی از آنها مقیم و بعضی غیرمقیم هستند.
هزینههای مالی: به صورت نقدی و غیرنقدی، گفته شده عربستان سعودی، 7 میلیارد دلار (بیشتر یا کمتر) در سال برای این قسمت هزینه میکند.
ترکیبی از تمام این پروژهها: این طور نیست که در یک جا تنها یک پروژه انجام شود، بلکه ترکیبی از آنها به کار میرود تا بتوانند هر کدام مکمل هم باشند.
حال اگر بخواهیم کمی ریزتر بشویم و بخواهیم یکی از مصادیق را مطرح کنیم که چطور از این طرق وهابیت را گسترش می دهند می شود بحث «تالیف قلوب» را پیش کشید. بحثهایی فقهی در این زمینه است که آیا این مسأله در زمان پیغمبر (ص) تمام شد یا ادامه پیدا میکند؟ آیا تنها مخصوص مسلمین است یا برای کفار هم است؟ اتفاقاً از بین چهار فرقه اهل تسنن، آن که بیش از همه به «اصل تألیف قلوب» عقیده دارد، و معتقد است نهتنها شامل عصر پیغمبر (ص) بلکه در سایر عصرها و همچنین کفار میشود، فرقه حنبلی است که وهابیت، عبدالوهاب و ابن تیمیه هم وابسته به این فرقه هستند.
در نتیجه عربستان سعودی از همان زمان تأسیس به طور خاص روی بحث تألیف قلوب کار کرده است. آقای «عبدالله بن رحمان» از دانشگاه «محمد بن سعود» در سال 2013، مقالهای در روزنامه «الجزیره السعودیه» نوشته است. در این مقاله آمده است که تألیف قلوب بین مسلمین از بزرگترین نعمتهایی است که خداوند بر امت اسلامی ارزانی داشته، زیرا به واسطه آن، اجتماع کلمه ایجاد میشود، صفوف مسلمین متحد میشوند و موجب انسجام جامعه در برابر بحران ها میشود. این نشان میدهد که به بحث تألیف قلوب عقیده دارند.
من در این زمینه تحقیق میکردم و مقاله جداگانهای در این زمینه نوشتم، وزارت علوم عربستان کتابی راجع به همین بحث تألیف قلوب با این عنوان «تألیف قلوب فی الدعوه الی الله» سفارش داده است. نکته جالب در این کتاب 50 صحفهای این است که در قسمت نتیجهگیری اشاره میکند که در عصر حاضر در دوره مدرن، این اصل فقهی قدیمی تألیف قلوب، باید توسط 1. مؤسسات خیریه، 2. سازمانهای امدادی و 3. کمیتههای مردمی انجام شود، یعنی تنها در قالب مؤسسات بشردوستانه و خیریه. میبینید که عربستان چقدر مؤسسات خیریه و مراکز فرهنگی در خارج از کشور دارد. این مؤسسات کارهایی مثل توزیع غذا و کمکهای نقدی و توزیع کتاب دارند و حتی پروژههایی که اصلاً ظاهر اسلامی ندارد.
بعضی از برنامهها هم نقدی است. اخیراً برنامهای داشتند که خبر پرسروصدایی داشت. «عادل الجبیر» در سفرش به مالزی، 681 میلیون دلار نقدی به «نجیب رزاق» نخستوزیر مالزی پرداخت کرده بود تا سیاستهای این کشور را به سمت اهداف عربستان و وهابیت بکشاند.
در کتابی که وزارت علوم سفارش داده، همین مطلب آمده که «تألیف قلوب به صورت کمک مالی مستقیم (یعنی پول نقد) هم انجام میشود.» این را به عنوان هدف چهارم بیان میکند که «این کار در دوره حاضر، موجب تأمین مصالح عامه کشور اسلامی میباشد و انجام آن به این شکل که پولی به برخی افراد صاحب شوکت و جلال در یک دولت داده میشود تا آنها در قالب مؤسسات خیریه با اقدامات تألیف قلوبی، مصالح مسلمین (که منظورش همان عربستان سعودی است) را تأمین کند.»
در بخش تألیف قلوبِ غیرمستقیم اشاره میکند که «کمکهای مالی غیرمستقیم به یهودیان، کمکهای مالی غیرمستقیم به فرزندان مسیحی با حضور در مدرسه اسلامی» (یعنی به یک بچه پول داده شود تا در یک مدرسه اسلامی درس بخواند) جزء اهدافی است که به ترویج ایدئولوژی وهابیت از طریق تألیف قلوب کمک میکند.
یک مثال در مورد مؤسسات بشردوستانه بزنم. «ولید بن طلال» یکی از شاهزادههای سرمایهدار سعودی است. ایشان یک مؤسسه بشردوستانه به نام «الولید للانسانیه» درست کرده که سایتی به عربی و انگلیسی هم دارد و در کشورهای مختلف هم شعبه دارد. این یک مؤسسه بشردوستانه یک شاهزاده سعودی است.
چند نمونه برای این که ببینید چطور در قالب کارهای بشردوستانه، پروژههای منطقهای برای ترویج ایدئولوژی وهابیت انجام میدهند:
در می 2016، همین مرکز ولید بن طلال، 6 مرکز دانشگاهی تأسیس میکند: برنامه مطالعات اسلامی در دانشگاه هاروارد آمریکا، مرکز فهم متقابل اسلام و مسیحیت در دانشگاه جورج تاون آمریکا، مرکز مطالعات اسلامی در دانشگاه کمبریج با هدف بررسی نقش اسلام در جامعه انگلیس و اروپا (معلوم است که منظورش از اسلام، اسلام وهابی است)، مرکز مطالعات اسلام در جهان معاصر در دانشگاه ادینبورگ انگلیس، مرکز مطالعات و تحقیقات آمریکایی در دانشگاه آمریکایی بیروت (یک پایتخت عربی مهم)، مرکز مطالعات و تحقیقات آمریکایی در دانشگاه آمریکایی قاهره. یک مؤسسه بشردوستانه در کشورهای اروپایی، آمریکایی و عربی مهم، مرکزی تحت عنوان مطالعات اسلام یا گفتگوی اسلام و مسیحیت یا چنین عناوینی برای اهداف مشخص تأسیس میکند.
این مرکز 35 سال فعالیت دارد، در 120 کشور جهان پروژه اجرا کرده است. ولید بن طلال در سال 2015 اعلام کرد: 32 میلیارد دلار سرمایه دارم و تمام این را به کارهای بشردوستانه اختصاص دادم. از دیگر پروژههای این مؤسسه:
اجرای برنامه آموزشی برای زنان در کشورهای مختلف است؛ یک عنوان کاملاً بشردوستانه، اجرای برنامه آموزش پرستاری برای در فلسطین برای زنان فلسطینی، کمک یک میلیون دلاری به قربانیان زلزله ژاپن و سریلانکا، اجرای پروژه ساخت 10 هزار خانه و دادن 10 هزار وسیله نقلیه به نیازمندان در عربستان، پروژه حمایت از بیماران اوتیسم، حمایت از پروژه سازمان ملل به نام یوان هبیتات (سازمان مسئول امور مسکن) در آمریکای لاتین، قاره آسیا و اقیانوسیه، یعنی بحث مالی یکی از پروژههای این سازمان در چند قاره را تأمین میکند، فعالیت اطلاعرسانی در شبکه توئیتر با عنوان «گرما برای کمک» به کمیسیون عالی پناهندگان برای حمایت از پناهندگان سوری، ساخت 10 هزار مسکن در مصر، خرید 10 هزار جریب زمین برای مصریها برای کمک به مصریهایی که خانه و زندگی ندارند، اختصاص یک میلیون دلار برای مصونیت کودکان نیازمند، اجرای پروژه بشردوستانه در گینه، اجرای پروژه مشترک 30 میلیون دلاری با بنیاد بیل گیتس برای ریشهکنی فلج اطفال، حمایت از 30 پناهنده سوری در منطقه بکا، حمایت از قربانیان معدن در کشور ترکیه، 4 میلیون دلار برای رفع فقر در فلسطین، حمایت از دانشگاه خارطوم، حمایت از برخی مؤسسات کشور تانزانیا، کمک به کشور سومالی و … . اینها بخشی از پروژههایی است که این مؤسسه در 35 سال گذشته انجام داده است. اینها اعتقاد دارند که تألیف قلوب در عصر حاضر، از طریق مؤسسات بشردوستانه برای ترویج عقیدهشان است.
میگویند همین مؤسسه بشردوستانه ولید بن طلال، بخشی از سهام توئیتر را خریداری کرده است. دو پیامی که مقام معظم رهبری (مدظله العالی) برای جوانان اروپا دادند، شبکه توئیتر مانع از انتشار این پیام در این شبکه شد و در واقع این پیام را به عنوان spam شناسایی میکرد. یک خبرنگار فرانسوی و چند خبرنگار دیگر چندین مقاله هم در این مورد نوشتهاند، من هم به فارسی مقالهای در این زمینه نوشتم. حساب توئیتری چندین خبرنگار را برای یک ساعت تعلیق کردند، و از توئیتر به آنها پیام داده بودند، اگر یک بار دیگر این پیام را بازنشر کنید، حسابت به کلی تعلیق میشود. آن خانم خبرنگار فرانسوی حتی عکس این پیام را هم بعد از رفع تعلیق روی حسابش منتشر کرد. بعداً مقالاتی نوشته شد که یکی از عاملان این کار، همین آقای ولید بن طلال بوده است که چون خودش هم در توئیتر سهامدار بوده، برای ممانعت از این پیام فشار آورده بود.
اینها بخشی از پیچیدگی این دو سازمان وهابیت و آلسعود با هم بود و این که چطور در خارج از کشور در قالب پروژههای مختلف اهداف خود را پیش میبرد.
این که چطور عربستان دستش برای کار باز است، و با وجودی که همه معتقدند افراطیگری و تکفیریگری و سلفیت برآمده از وهابیت است، پس چرا در جهان و کشورهای غربی با وجودی که خودشان از حملات تروریستی آسیب میبینند، کاری انجام نمیدهند، علل مختلفی دارد که بخشی از آن، به دلیل همسو بودن اهداف کشورهای غربی با کارهایی است که عربستان انجام میدهد، از اسلامهراسی تا کارهای دیگر. علت دیگر هم وابستگی حکومت عربستان به قدرتهای خارجی است که باعث میشود از این به عنوان یک ابزار برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند.
بحثهای دیگری داشتم راجع به راهبردهایی که عربستان سعودی یا وهابیت در قالب دیپلماسی مذهبی خود در کشورهای مختلف پیش میبرد که در فرصت دیگری خدمت دوستان خواهم گفت.
آقای علی مراد
تاثیرات پیروزی ترامپ
السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
الساده العلماء الاخوه الافاضل الکریمین تحیه لکم جمیعا وشکرا لکم لاتاحه الفرصه لنا للتحدث فی ندوتکم هذه
فی موضوع الذی سنتحدث فیه حول علاقه ترامب بالنظام السعودی وتأثیرذلک على السلطه الدینیه.
هناک نقاط یجب توضیحها قبل الخوض فی استشراق یمکن ان یحصل مستقبل. السلطه الدینیه فی السعودیه لیست على شکل واحد یمکن القول بان هناک تیارین وهابیین داخل النظام السعودی.
السلطه الدینیه التقلیدیه المتمثل بمنصب المفتی العام فی السعودیه وهیئه کبار العلماء.
أما التیار الاخر وهو الذی تاریخیا عرف عنه بان تأثر بتیارات اخرى الموجوده فی المنطقه سمی فی مراحله مختلفه الصحوى وتیار السروری، هناک مسمیات مختلفه.
وقد عرف عنه تاریخین بانه کان یتمرد فی بعض المراحل على النظام السعودی نتیجه لعوامل عده أهمها فی موضوع علاقه مع امریکا. وقد شهدنا هذا التوتر فی بدایه التسعینات عقب مجئی القوات الامریکیه من أجل خوض الحرب ضد نظام صدام حسین لتحریر الکویت. فی تلک الحقبه کان هناک عملیه ما یمکن تسمیته بالانتفاضه بریده فی الحاضنه الوهابیه النجدیه، کان هناک یشبه حالت انتفاضه على النظام السعودیه بسبب استخدام القوات الامریکیه الى ارض السعودیه واستطاع الوزیر الداخلیه الاسبق نایف بن عبد العزیز بمساعده الأمریکیین وأیضاً بمساعده رأس السلطه الدینیه التقلیدیه عبد العزیز ابن باز استطاع اجهاض هذا التحرک ومعه استطاع السلطه السعودیه بان تشل أی تحرک لهذا التیار الوهابی المتخلف الذی یذهب البعض بتسمیته التیار الثوری الوهابی بمعنى أنهم یختلفون عن التیار التقلیدی فی مساله طاعه ولی الأمر المطلقه هم یؤمنون بان هناک عوامل محدده تجیز لهم الخروج على ولی الأمر عکس ما ترجوا له السلطه الدینیه الوهابیه التقلیدیه کأنه طاعه ولی الأمر یجب أن تکون مطلقه فی مختلف الظروف.
الیوم هناک اداره امریکیه جدیده فی واشنطن یتزعمه ترامب ولکن وفق المؤشرات التی نراها وخاصه فی أسابیع الماضیه نرى بأن ترامب لا یحکم واحده فی البیت الابیض یمکن القول بانه تیار المحافظین الجدد الموجود تاریخیاً فی حزب الجمهوری ویتمتع بنفود قوی استطاع بأن یفرض على ترامب بأن یقاسمه السلطه.
نحن نعرف بان الامریکیین بعد هجمات 11 ایلول طلبوا اواستمرو فی الطلب من القیاده السعودیه بان تجری اصلاحات داخل المملکه السعودیه للحد من نفود السلطه الدینیه لرجال الدین الوهابیین الذین اتهمتهم بموضوع دعم هجمات سبتمبر وایضا فی نشر ایدئولوجیا الارهاب فی العالم ما یحصل الیوم هو أن التیار المحافظین الجدد یسعى لترویج لنظام السعودی على أنه یعتمد رؤیا جدیده واستراتیجیه جدیده سوف تنقذه من خانت التصنیف بقبائل الإرهاب التشدد والتطرف الى خانت المعتدل والمنفتح والقادم عبر سیاسه اقتصادیه لرؤیه جدیده الى لعب دوره الفاعل فی المنطقه.
سوف استشهد بمقاله لأحد رموز المحافظین الجدد وهو سفیر واشنطن الأسبق فی کل من أفغانستان والعراق “زلمای خلیل زاد” فی شهر سبتمبر أیلول الماضی فی بدایته زار الریاض برفقه “دنس راس” وهو ایضا من المحافظین الجدد وبعد عودته الى واشنطن کتب مقالاً فی مجله بولیتیکو الامریکیه ورکز على نقطتین.
النقطه الاولى، یقول انی حصلت على اعتراف الرسمی من مسئول سعودی بارز بانه القیاده السعودیه دعمت الارهاب تاریخیاً وغذته بالمال والسلاح ولکن عندما وصلوا الأمر الى أن أصبح هذا الارهاب یضرب السعودیه والولایات المتحده، أوقفوا هذا الدعم. وهو یروج فی أن النقطه الثانیه فی مقاله الا ان السعودیه الجدیده سوف یکون لها دور مهم فی المنطقه وهو یتحدث بان رؤیه ولی العهد السعودی محمد بن سلمان المسماه رؤیه عشرین خلفین فی شکلها بان هی اقتصادیه ولکن فی جوهرها هناک احداث خفیه. الهدف الاساسی والاول لها هو عملیه نقل المجتمع السعودی من مرحله الى مرحله بمعنى موضوع تقلیص نفوذ السلطه الدینیه. انتقال بالمجتمع السعودی من افکار التطرف وانغلاق الى الانفتاح. ونحن نعلم بان السعودیون کانوا دائماً یواجهون الطلبات الامریکیه بفرض هذه لا یمکن. یسمونه الاصلاحات داخل السعودیه کانوا دائماً یقولون ویتضرعون بانه الوقت لیس مناسباً وأن هذا الموضوع حساس جدا سوف یترتب علیه اثار سلبیه على المجتمع السعودیه قد تؤدی الى انفجار. فی تسریبات ویکیلیکس فی 2011 هناک وثیقه عن لقاء سفیر واشنطن الاسبق فی الریاض مع امیر الریاض حینه سلمان ابن عبد العزیز فی عام 2007 یقول السفیر الامریکی لأمیر سلمان حینه بانه علیکم أن تفرضوا اصلاحات معینه فی المجتمع السعودی ونحن نتظرها منکم وأنتم منذ ست سنوات بعد هجوم 11 سبتمبر تؤجل هذا الموضوع فکان جواب سلمان بان هذا الموضوع حساس جدا ونحن نعمل علیه بعنایه و ببطئ شدید مخافه رده الفعل التی قد لا نحتملها.
الیوم بعد عشره سنوات على مقوله سلمان نحن نرى بانه نجله محمد بن سلمان یسعى الى تطبیق هذا المطلب الأمریکی لهدفین؛ الأول من أجل تعزیز فرصه لدی الاداره الجدیده اداره ترامب بانه هو مستقبل السعودیه وهنا یندرج هذا الموضوع فی اطار التنافس بینه وبین ابن عمه ولی العهد محمد بن نایف الذی بالمناسبه یوصف على أنه وریث لابیه. ابوه کان معروفا بانه راعی تاریخی لهیئه الأمر بالمعروف و لتیار الوهابی داخل السعودیه ورأینا بعض الأجراءات الذی حصلت العام الماضی وهذا العام الذی تؤشر الى أن نفوده السلطه الوهابی الرافضه لأی شکل من الاشکال کالإصلاحات بدأ یتقلص.
العام الماضی صدر أمر من الحکومه السعودیه بالتقلیص صلاحیه الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر وقد أتی ذلک الى اعتراضات شهدناها کانت لبعض الدعاه السعودیین من المحسوبین على التیار الصحوی اذکر على سبیل المثال شیخ عبد العزیز الطریفی وشیخ سلمان الدویش تم اعتقالهم العام الماضی بسبب اعتراضهم على موضوع التقلیص صلاحیه الأمر بالمعروف ونهی عن المنکر وقد شهدنا بان هذا التیار على المواقع التواصل الاجتماعی کان یناشد محمد بن نایف التدخل ولکن لم نرا ای اجرائات من قبل محمد بن نایف من شأنها أن تعید الاعتبار الى هذا التیار لعده اسباب أهمها بان محمد بن نایف یخشى بان یولد هذا الامر تصادماً بینه وبین ابن عمه الذی یمتکه صلاحیته واسعه بعد سیطرته على الاقتصاد والقرار الاقتصاد والقرار العسکری وأیضاً فیما یتعلق بی الأوامر المالکی الذی تصدر عن والده الدیوان المالکی.
اذن یمکن القول بان محمد بن سلمان یخطو خطوه خطوه باتجاه تنفیذ هذا المطلب الأمریکی وهو ینقل المجتمع السعودی عبر ذراع التی تتنشر یوم بعد یوم فی السعودیه هناک حدث الهیئه العامه للترفیه. هذه الهیئه أساسها قبل اشهر والتی ترد کثیراً فی رؤیته 2030 تقوم ببعض النشاطات فی المجتمع السعودی یعطف من ورائها الى التغیر نظره المجتمع السعودی الى أمور کانت تعدد من المحرمات مثلا نتحدث عن الفن السینما المهرجانات الفنیه یمکن القول بانه محمد بن سلمان یتوقف فی العام الاخر فی عام الانفتاح یعمل علیه یسیر خطوه خطوه وهو قد یتانى ویعتمد التانی فی موضوع فی کل خطوه یخطوها لأنه کما هو واضح لو أنه یقود بهذه الأجراء بدفعه واحده سوف یرتد ذلک علیه.
هناک عمل آخر یقوم علیه خطوه خطوه محمد بن سلمان وهو موضوع الارتباط أکثر فأکثر من القیاده الصهیونی وهدف محمد بن سلمان من هذه الخطوه هی الحصول على رضا ترامب وادارته وبتحدید المحافظین الجدد الذین تعهد له بدعم لأداره ترامب الاستثماراه التی اعلن عنه محمد بن سلمان فی زیارته الاخیره الى واشنطن مئتین ملیارد دولار یتندرج فی اطار أولاً الحصول على رضا ترامب الذی تحدث فی مهرجانات الانتخابیه قبل انتخابه وبعد انتخابه عن هناک حاجه الى تدفیع النظام السعودی ثمن لحمایه وبانهم لا یملکون الا المال ویجب أن نستغل هذا المال ولکن کان ملاحظه فی خطابات ترامب ولم یأتی بأی من خطاباته على أثر السلبیه السعودیه فی نشر أیدیولوجیه الارهاب والتطرف وفی قضیه وضع حد لنفوذ السلطه الدینیه فی داخل السعودیه.
بان محمد بن سلمان یتبرع بتنفیذ مطلب تاریخی امریکی وأیضاً فی موضوع الاستثماراه والانتفاع المالی لدی الاداره الأمریکیه والعلاقات مع الکیان الصهیونی اذاً هذه هی ثلاثه عناوین علینا أن ندرس رد فعل التیار الدینی على هذه الإجراءات الثلاثه. هناک انتقادات بدأت تخرج فی الاوانه الاخیره لموضوع بخ هذا الکم من الاستثماراه داخل الولایات المتحده فیما هناک ازمه تقشف وفرض ضرائب وخصم من الرواتب وعلاوات للموظفین السعودیین وهناک أیضاً لازلنا تیار واسع لا زال یفرض موضوع العلاقه أو التطبیع مع الکیان الصهیونی أغلب التقدیرات حتى الآن تشیر محمد بن سلمان یسیر بخطواه حذره وهو یتسلح برأی هیئه کبار العلماء وعلى رأسه عبد العزیز آل الشیخ فی موضع تغطیه الاجرائات الذی یقوم بها حتى الان. نرى عبد العزیز آل الشیخ لم یخرج بأی موقف ینتقد هذا التوجه السعودی الجدید وراینا بأن هناک مزید من الدعاه تم اعتقالهم فی الشهرین الماضیین على خلفیه الانتقاد هیئه التنفیذ وهذه الذراع التی تحدثت عنها بأن هی تقوم على الأرض بتنفیذ هذه السیاسه. أتوقع شخصیاً ان هیئه کبار العلماء سوف تقوم بتغطیه محمد بن سلمان فی کل إجراءاته المتدحرجه فی المستقبل. العام الماضی کان هناک أمر ملکی قضى بإعاده هیکله هیئه کبار العلماء وصدر عن دیوان الملکی فی منتصف العام الماضی وتشکیل من الدعاه من مشایخ الوهابیه تم تعیینهم فی الهیئه یشیر الى أن سلمان ونجله کان یحضران لعملیه الاتیان بسلطه دینیه تغطی الإجراءات التی یقومان بها.
الصمت الذی یلازم محمد بن نایف على الطرف الآخر کما قلت هو من أجل أن یراعی رأسه لکی لا یفقد منصبه وبتالی الوصول الى العرش. محمد بن سلمان یکسب الکثیر جراء ما یقوم به هناک شریحه لا باس بها المجتمع السعودی من التی أصبح تعتزل الافکار اللیبرالیه نتیجه برنامج ابتعاث الذی أسسه الملک عبدالله بعد هجمات 11 أیلول ابتعاث عشرات الآف من الشباب السعودی الى الولایات المتحده لغرض الدراسه وقد شهدنا بانه فی خلال اعلان الموازنه العامه السعودیه قبل اشهر کان هناک اجراءات قاسیه بحق طلب المواطنین السعودیین داخل السعودیه ولکن کان الملفت بان سلمان لم یقرر بتقلیص الدعم المالی لرحلات الابتعاث لسعودی الى الولایات المتحده وهذا المؤشر على أن القیاده السعودیه تولی اهمیه خاصه لهذا الموضوع لما له من النتائج على الموضوع توجیه على المجتمع السعودیه نحو الیبرالیه وخاصه فئه الشباب لأنه لدیهم تخوف من موضوع کما أیضا هو موجود فی موضوع استقطاب التنظیمات تنظیم القاعده وداعش فی موضوع استقطاب الشباب السعودی وانخراط داخل صفوفهم من اجل تشکیل خطر على المجتمع السعودی فی الداخل
هنا اشاره مهم بانه النظام السعودی صحیح بانه لدیه توجه من أجل لبرنه المجتمع السعودی فی الداخل ولکن الانشطه التی یقوم به النظام السعودی بمؤازره السلطه الدینیه فی مختلف دول العالم وأنا اتحدث عن العالم الثالث بتحدید سوف تستمر یعنى ذراعی النظام السعودی تاریخیاً فی هذه المسأله وهما هیئه المنظمه العالمیه لشباب الإسلامی وأیضا رابطه العالم الاسلامی فی موضوع مهمت فیهما فی نشر العقیده الوهابیه وعقیده التطرف لا زالت قائمه على قدم وساق و فی منطقه شرق آسیا اداره الأمریکیه الحالیه خاصه اداره ترامب لا مشکله لدیها فی هذا المسعى السعودی طال ما ان الاثر المترتبه علی نشر هذه ایدئولوجیه لا یصیب الی عالم الثالث طال ما ان الولایات المتحده واروبا بعیده عن خطر هذا الموضوع.
نحن راینا نلاحظ منذ فتر السنوات فانه العملیات الارهابیه تستهدف المصالح الامریکیه بالتحدید فی الولایات المتحده کان تقریباً لا وجود للسعودیین فی هذه العملیات هنا ملاحظه مهمه السعودیه تسعى بکل ما اوتى من قوه من أجل ان لا یظهر بان هناک منفذ سعودی متورط بعمل ارهابی حاصل فی الولایات المتحده وان کان عمل صغیراً لأنه المجتمع الامریکی بتحدید یضغط على الاداره الرسمیه الامریکیه فی موضوع العلاقه من السعودیه بسبب رعایاتها للإرهاب حول العالم هذا الأمر رفض العام الأمریکی بعد هجمات سبتمبر کل المؤشراه والمعطیات فی وثائق الامریکیین التی تنشرونها فی مواقعهم ما یسمى بابلیک ریکورد بانها السعودیین یدفعون اموال لجماعه الضاغط وشرکات العلاقات العامه من أجل ان یدبروا هذه الصور فی المجتمع الامریکی بانه راعی الارهاب حول العالم فی اول عملیه سوف تحصل فی السعودیه اعتقد بانه الرد فعل الرأی العام الامریکی عنفیه تجاه المجتمع السعودی اعتذر الیکم واتمنى ان تعجبکم الافکار وشکرا لکم.
دکتر معصومی
چشمانداز 2030 و اثر آن بر روابط
بسم الله الرحمن رحیم
بسیار خوشحال و خرسندم از اینکه در جمع نخبگان و اساتید و سروران گرامی هستم، به ویژه آقای دکتر نبویان، جناب استاد سعادتی نژاد و جناب آقای مسجد جامعی و دیگر سروران.
موضوعی که به بنده محول شد، سند چشمانداز 2030 و چشمانداز روابط نهاد مذهب و سیاست در سعودی است. نهاد رسمی مذهب، همین طور که جناب استاد مسجدجامعی فرمودند، وهابیها یا طیفی که ما به عنوان ملکیها یا درباریها یا مدخلیها میشناسیم. چون روابط بین خاندان آلسعود یعنی نهاد سیاست و جهادگرایان یا اخوانیها کاملاً مشخص است و موضوع بخش سالبه به انتفاع موضوع است.
- دیشب جستجویی در منابع فارسی از سند چشمانداز 2030 انجام دادم، همانطور که حدس میزدم، متأسفانه بسیار نادر به این سند پرداخته شده است، هیچ ترجمهای از این سند به فارسی موجود نیست و صرفاً یکی از سایتهای خبرگزاری، خلاصهای از آن ترجمه کرده بود و زمانی که آن ترجمه را تطبیق دادم، دیدم ترجمه خلاصهای است که به زبان عربی در ویکیپدیا موجود است. تنها یک مقاله علمی-پژوهشی، از سال گذشته که این سند ابلاغ شده تا به حال، آن هم در حوزه تأثیرات 2030 بر سیاستهای انرژی جمهوری اسلامی منتشر شده است.
این چیزی در حد یک فاجعه است که یک سند تحول بسیار مهم، در یک کشور بسیار مهم منطقهای که اگر نگوییم دشمن ما، حداقل رقیب منطقهای ما است، منتشر میشود و ما در داخل کشور از آن کمآگاه هستیم. بنده هم در مأموریتی که در 5 ماه گذشته در حوزه رصد روزانه رسانههای سعودی داشتم، با این سند آشنا شدم و روزانه اخبار مختلفی را در این زمینه ترجمه میکردم و در اختیار دوستان قرار میدادم.
- این سند اساساً چیست؟ خلاصهای از این سند را در 20 دقیقه خدمت دوستان ارائه میکنم. این سند اولین بار در سال 2016 توسط شورای امور اقتصادی و توسعه، به ریاست آقای «محمد بن سلمان» پسر ملک سلمان، نوشته میشود، چند ماه بعد در شورای وزیران به ریاست پدرش تصویب میشود. این سند دو پیوست هم دارد: یکی سند تحول ملی2020 که این هم به تصویب شورای وزیران میرسد و دو طرح بودجه متوازن 2020. یعنی این سند دو پیوست تا سال 2020 دارد.
تمرکز طرح تحول ملی بر حوزههای اقتصادی است، مثل: حذف سوبسید و یارانهها، اجرای اصلاحات اقتصادی، متنوعسازی اقتصاد، قطع وابستگی به نفت، حمایت از صادرات غیرنفتی و توسعه خصوصیسازی. این ها در بخش اقتصادی.
اما بخشهای فرهنگی و جنسیتی و آموزشی، بخشهای مهمتری از این سند است: اعطای اجازه تجارت به زنان و حمایت از حقوق زنان (محور مهمی در این حوزه است)، توسعه آموزش عمومی و آموزش عالی (که در محافل سعودی به معنای قطع دست جریانهای وهابی از نهادهای آموزشی غیردینی سعودی تفسیر میشود). این دو طرح در پیوست است.
اما اهداف عملیاتی 2030، شامل اهداف بسیار بلندپروازانه اقتصادی است که بین اقتصاددانان برجسته جهان در این زمینه اختلاف است. در رصد در سایتهای آمریکا، میدیدم آنها هم اختلافنظر شدید دارند که اساساً عربستان موفق به اجرای این طرح بلندپروازانه خواهد شد یا نه. بخش دیگر اهداف فرهنگی- اجتماعی است.
حدوداً 20 هدف اقتصادی دارد که از آن میگذرم، چون مستقیماً به بحث ما مربوط نیست. اما در حوزههای فرهنگی و اجتماعی، سه محور مهم دارد که به صراحت در سند چشمانداز 40 صفحهای 2030 به آنها اشاره شده است. دقت داشته باشید که این اهداف چطور در روابط آینده نهاد مذهب و سیاست در عربستان تأثیرگزار خواهد بود.
- ساخت بیش از 450 کلوب تفریحی و سرگرمی تا سال 2020 (در پیوست طرح 2020 عنوان شده است). یعنی اگر این طرح را از 2015 در نظر بگیریم (هرچند در 2016 تصویب شد، ولی تقریباً مثل طرح 5 ساله جمهوری اسلامی است)، سالیانه بیش از 100 کلوب تفریحی.
- افزایش حجم مشارکت زنان در بازار کار و اشتغال از 22% به 30 % زنان، یعنی در این 14 سال باید تقریباً 8% اضافه شود.
- توسعه آموزش عمومی و آموزش عالی ( که گفته شد به معنای قطع دست جریانهای سلفی از نهادهای آموزشی غیردینی است. منظور قطع دست از مناهج درسی در دورههای ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و دانشگاهها است. البته مشابه چیزی که در جمهوری اسلامی به معنی بومیسازی علوم هستیم، در عربستان وجود ندارد، اما به هر حال بعضی مناهج تأثیرگزار و مراجع درسی وجود دارد.
- بن سلمان در مصاحبههای مختلف با خبرگزاریهای غربی و داخلی، درباره این سند میگوید: «من سه هدف دارم، متنوعسازی منابع درآمدی (میگوید باید منابع اقتصادیمان را متنوع کنیم، دیگر نمیتوانیم وابسته به نفت باشیم، نفت در آینده ارزش اقتصادی خود را از دست خواهد داد و اگر ما به نفت وابسته باشیم، از لحاظ اقتصادی، دچار ضعف و فروپاشی خواهیم شد)، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و ایجاد فضای باز فرهنگی و تفریحی (این کلیدواژه اصلی در روابط خاندان آلسعود و خاندان آلشیخ خواهد بود.)
- اهداف حقیقی بنسلمان، در بررسی تحلیلگران از نحوه مدیریت این سند در دو سال گذشته، به این صورت است:
- اصلاحات اقتصادی: حقیقتاً اقتصاد بیمار سعودی به اصلاحات و جراحیهای اقتصادی بسیار مهمی احتیاج دارد که اگر بنسلمان موفق شود این اصلاحات را عملیاتی کند، واقعاً عربستان در سطح منطقه، یک قدرت بلامنازع اقتصادی خواهد شد، در نتیجه نیاز است که مسئولین در جمهوری اسلامی، این سند را کمی جدیتر بگیرند.
- تقویت جایگاه خود به عنوان مرد اول سعودی: بنسلمان میخواهد با این سند خودش را در رقابت با پسرعمویش «بن نایف» به عنوان مرد اول و تأثیرگزار سعودی، مرد تغییرات بنیادین و گسترده، معرفی کند.
- بهبود وضع خود در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی به عنوان منادی اعتدال و نواندیشی. مثلاً آقای «فیلیپ الستون» گزارشگر فقر و حقوق بشر سازمان ملل به عربستان میآید و در برگشت میگوید این سند گام بسیار مهمی در اعطای حقوق زنان و حقوق بشر در سعودی خواهد بود. تأثیرگزار است و در عرصه بینالمللی میبینیم سازمانهای بینالمللی در حال تحلیل این سند و اقدامات بنسلمان هستند.
- بهبود وجهه عربستان در عرصه منطقهای و بینالمللی: عربستان سعودی در چند سال اخیر به شدت مورد هجمه قرار گرفته، به اتهام حمایت از جریانهای تروریستی و جهادگرا در سطح منطقه و حتی سطح بینالملل. تحولات یازده سپتامبر به طور غیرمستقیم به سرویسهای امنیتی سعودی منسوب شد و در آمریکا «قانون جاستا» توصیب شد.
- همراهی بیشتر با خواستههای حقوقبشری سازمانهای بینالمللی و تلاش برای کاهش فشارهای بینالمللی در حوزه حقوق بشر و حقوق زنان.
- تضعیف جایگاه نهاد مذهب با هدف برساختن نظم جدیدی سیاسی در جامعه.
- حربههای بنسلمان در این بازی که از طریق تأکید بر حوزه سرگرمی و تفریح با نهاد مذهب شروع کرده چیست؟ در این 5 ماه که هر روز در حال رصد رسانههای سعودی هستم، به هیچ کلیدواژهای بیشتر از ترفیه یا تفریح یا سرگرمی در این رسانهها، رسانههای نزدیک به خاندان آل سعود و به ویژه محمد بنسلمان پرداخته نشده است. حتی مسائل اقتصادی در سند 2030 تحت الشعاع مسأله ترفیه یا تفریح یا سرگرمی است. این نشان میدهد که اگر نگوییم تنها هدف، بحث سرگرمی و تضعیف نهاد مذهب بوده، به نظر میآید هدف مهم باشد و این رقابت درونی در داخل عربستان و تلاش بنسلمان برای تضعیف خاندان آلشیخ و نهاد رسمی مذهب است.
حربه اصلی بنسلمان در این سند برای تضعیف، تأکید بر واژه ترفیه و سرگرمی است. بنسلمان متوجه شده است که در جامعه فعلی عربستان، نسل جوانی هستند که از طریق رسانههای جمعی با دنیای متجدد و جهان غرب آشنا شدهاند و دوره 20 یا 30 سال پیش نیست. نسلی آمدهاند که دنبال نوگرایی هستند و نمیتوانند آن تضییق یا خناقی که خاندان آلشیخ با فتاوایشان در جامعه در حال فشار آوردن به نسل جوان هستند، را تحمل کنند.
از طرف دیگر، بخش دوم جامعه یعنی زنان، که در جامعه سعودی کاملاً یا تا حدود زیادی از حقوق اجتماعی خودشان محروم هستند. بنسلمان با استفاده از کلیدواژه حقوق زنان و تفریح، در واقع طبقه زنان و طبقه جوانان که حجم زیادی از جمعیت سعودی را تشکیل میدهند را علیه خاندان آلشیخ بسیج میکند، یعنی طبقات اجتماعی را علیه اینها بسیج میکند، چون فهمیده که به تنهایی و از طریق منازعات صرفاً سیاسی امکان غلبه یا تضعیف خاندان آلشیخ یا نهاد رسمی مذهب را ندارد. اما در بیانات علنی خود اعلام میکند، تفریح صرفاً یک منبع درآمدزایی است. ما دنبال این نیستیم که از راه تفریح، مذهب یا نهادهای مذهبی را تضعیف کنیم، بلکه به دنبال درآمدزایی هستیم. چون خودش متوجه است اگر رویارویی مستقیم باشد، به احتمال زیاد، هزینههای بسیاری برای بنسلمان خواهد داشت.
- بنسلمان چه برنامههایی را در این دو سال انجام داده است؟
- بازدید از دیزیلند در آمریکا و درخواست از این شرکت تا تجارب خودشان را به عربستان بیاورد.
- تأسیس هیئت عمومی تفریح و سرگرمی که آقای «علی مراد» هم در صحبتهایشان به آن اشاره کردند.
- فعالسازی شرکتهای آمریکایی فعال در حوزه تفریح و سرگرمی، مثل شرکت «تایم»، در سعودی
- پروژه ساخت بزرگترین شرکت تفریحی و سرگرمی در جهان، در 334 کیلومتر مربع تا 2022، (بزرگترین شهرک تفریحی جهان، نه منطقه؛ همه اینها معنادار است، تمام اینها کد است و تحلیلگران باید به اینها توجه کنند. به قول عربها این مسائل عشوائی نیست. با چه هدفی بزرگترین مجتمع تفریحی در کل جهان دنبال میشود؟)
- سرمایهگذاری 800 میلیون دلاری در بخش تفریح و گردشگری تا سال2020
- اعطای مجوز تأسیس مراکز اختصاصی برای ورزش زنان در سعودی برای نخستین بار در تاریخ این کشور
- تلاش برای افزایش زنان شاغل به 30 %
- بنسلمان چه راهکارهایی را برای تضعیف نهاد مذهب دنبال میکند؟
- حملات شدید رسانهای علیه شیوخ سنتی و مخالف این طرح. شاید عباراتی مثل متطرف، ارهابی، رجعی یا خونه را در رسانههای سعودی در این چند ماه به کثرت مشاهده کنید. رسانههای نزدیک به نهاد قدرت یا نهاد سیاست در سعودی، به ویژه رسانههای نزدیک به شخص بنسلمان به شدت از این واژهها در سرکوب مخالفان طرح 2030 استفاده میکنند.
- تطمیع و حمایت مالی شیوخ سنتی، ائمه جمعه و جماعت با هدف همراهسازی آنها. ابلاغ شده که یا همراهی خواهید کرد و کیسههایتان پر خواهد شد و یا سرنوشت شما در زندانها خواهد بود. گزارشهای زیادی وجود دارد که این تهدیدها را برای ائمه جمعه به نحو عموم تأیید میکند.
- تلاش برای ایجاد انشقاق و اختلاف میان علمای سنتی با استفاده از کلیدواژه اطاعت از اولیالامر. امروزه میبینید که بخشی از علمای سنتی یا ملکی مرتبط با خاندان آلسعود، به شدت از کلیدواژه اولیالامر استفاده میکنند؛ مثل امام جمعه مکه یا آقای «محمد العریفی»، «شیخ صالح بن عواد المغامسی». اینها به کرات بر حمایت از اولیالامر و حمایت خودشان از 2030 تأکید میکنند، در مقابل سایر علمایی که مقاومت کردند و سرنوشتشان را خدمتتان عرض میکنم.
- حمایت از جریانهای نواندیش دینی، کسی مثل آقای «عائض القرنی» که سالها به اتهامات مختلف در زندانهای سعودی بازداشت بوده را بنسلمان دعوت و تألیف قلوب میکند، هدایایی به او داده میشود و چندین ساعت وقت را در اختیار آن فرد قرار میدهد. این کارها هدفمند است، میخواهد ابلاغ کند که یا شما خاندان آلشیخ و هیئت علمایی جریان رسمی با ما همراهی خواهید کرد، یا جریانهای دیگر را جایگزین شما خواهیم کرد.
- امنیتی کردن فضا و بازداشت و سرکوب مخالفان. در همین دوره آقای «شیخ عبدالعزیز الطریفی» و «عصام العوید» که از علمای نزدیک به خود اینها بودند و در مؤسسات رسمی وهابیت نقش فعالی داشتند، بازداشت میشوند. شیخ عبدالعزیز در همان ابتدایی که هیئت ترفیه تأسیس شد، به سرعت انتقاد کرد و بازداشت شد و به زندان رفت.
آقای عصام العوید عضو مرکز بازپروری بننایف است، که جهادگرانی که از زندان گوانتانامو آزاد میشوند، برای چند ماه در این مرکز مورد فعالیتهای مذهبی و روانشناختی قرار میگیرند تا دوباره به سمت جهاد برنگردند. ایشان از اعضای اصلی این مرکز بود. کتابهای متعددی در رد داعش نوشته بود و آنها را اساساً خوارج توصیف میکرد. توئیت ایشان را برای شما بخوانم: «برخی از حاکمان میپندارند که کوتاه آمدن از برخی امور دینی برای راضی ساختن کفار موجب متوقف شدن فشارهای ایشان خواهد شد. این در حالی است که هر اندازه کوتاه بیاییم، فشارها را بیشتر خواهند کرد. هر تصمیمگیری که میپندارد میتواند عقیده و هویت این کشور را از طریق بازکردن درهای فساد، تغییر دهد، به جنگی دعوت کرده است که خود بزرگترین زیانکننده است؛ هر کسی میخواهد باشد.» به شدت به بنسلمان انتقاد میکند و فردا توسط نهادهای امنیتی به جرم حمایت از داعش و جریانهای جهادگرا بازداشت میشود و تا همین امروز هیچ خبری از سرنوشتش در دسترس نیست.
برخی علمای دیگر مثل آقای «سعد البریک» اعتراض میکنند که عصام العوید آدمی نیست که بخواهد حامی داعش یا تروریستها باشد.
- تشدید منازعات میان حکومت و مخالفان جهادگرا و شیعی. در این دو سه ماه اخیر، درگیری بین جنبشهای جهادگرا و سلفی در داخل سعودی با نیروهای امنیتی و جریانهای شیعی با نیروهای امنیتی به شدت افزایش پیدا کرده است. به ظن من این امر بیارتباط با سرکوب و ترساندن مخالفان نیست. وقتی فضا امنیتی شد، این سیگنال به خاندان آلشیخ و نهاد رسمی مذهب ارسال میشود که خطر درب خانه شماست. به ویژه این فیلمی که اخیراً داعش در تهدید به ترور علمای سعودی منتشر کرد، من بعید نمیدانم که خاندان آلسعود یا محمد بنسلمان به نحو غیرمستقیم در تحریک داعش در ساخت این فیلم نقش داشته باشند؛ هرچند نظر شخصی من این است که داعش غیروابسته به خاندان آلسعود و دارای تعارضات ایدئولوژیک و تعارضات سیاسی- امنیتی بسیار شدید با آنها میدانم، اما احساس میکنم ممکن است تحریکات غیرمستقیمی در این زمینه وجود داشته باشد. اگر هم نباشد، قطعاً امثال این فیلمها و امنیتی کردن فضا، در پیشبرد سند از طریق تهدید علمای وهابی مخالف، به نفع بنسلمان خواهد بود.
- تلاش برای همراهسازی زنان، جوانها و لیبرالها با سند خود. لیبرالها آتش تهیه خود را علیه خاندان آلشیخ و هیئت علمای کبار تشدید کردهاند.
- واکنش شیوخ سنتی و وهابی به این طرح
- مخالفت شدید و سرسختانه که نمونه عصام العوید و عبدالعزیز الطریفی را گفتیم که سرنوشتشان زندان شد.
- سکوت منفعلانه از سر ترس یا تطمیع که فعلاً بخش عمده در این مرحله هستند.
- همراهی کامل و مطلق. برخی از علما به شدت این سند را تأیید کردند، در تلویزیون از ارتباط از اولیالامر تأکید و سند 2030 را تمجید کردند.
- انتقادهای غیرمستقیم توأم با تلاش برای ایجاد یک جایگزین. هیئت علمای کبار در این بخش قرار دارند. شخص آقای «عبدالعزیز آلشیخ» که آقای علی مراد به آن اشاره فرمودند. در کل این دوره، آقای عبدالعزیز آلشیخ، صرفاً یک انتقاد به سینما و محافل موسیقی کرد و تمام. منتقد و به شدت ناراحت است ولی نمیتواند انتقادش را علنی کند. به جای انتقاد علنی، هیئت علمای کبار به کی طرح جایگزین روی آوردند. از سند راهبرد جدید هیئت علمای کبار مبتنی بر گفتگوی آزاد با تمام طبقات اجتماعی در داخل سعودی با هدف شناساندن آن چه که در هیئت علمای کبار است، رونمایی کردند. در حقیقت نوعی انفتاح اجتماعی ایجاد میکنند، هرچند که جزئیات این سند تا به حال اعلام نشده یا حداقل بنده ندیدهام.
- نمادها و نشانههای واگرایی و اصطکاک بین دو نهاد مذهب و سیاست چیست؟
- انتقاد صریح بعضی از علما از این سند
- انتقاد صریح برخی رهبران سعودی از علمای سنتی مخالف سند. در همین دوره میبینید که بسیاری از شاهزادههای سعودی به شدت علیه علمای رسمی وهابی حمله میکنند، یعنی انتقادات بین دو طرف علنی شده است.
- بازداشت برخی علمای منتقد
- غیبت برخی علمای هیئت کبار در جلسات این هیئت. برای اولین بار در طی سی سال، آقای «شیخ صالح بن محمد اللحیدان»، بعد از تأسیس هیئت ترفیه و تصویب تأسیس سینما و محافل اغنیه، در جلسه جلسه هیئت علمای کبار حاضر نمیشود. جنجال بزرگی در محافل سعودی ایجاد میشود که علت غیبت ایشان چیست. خاندان آلسعود میگویند به علت مریضی بوده اما عمده اخبار منتشر شده، علت را ناراحتی و عصبانیت از طرحهای بنسلمان بیان میکنند.
- کاهش اختیارات پلیس دینی در چند ماه اخیر. اختیارات پلیس امربه معروف یا گشت ارشاد سعودی، به شدت کم شده است. حتی در همین نمایشگاه کتاب سعودی، اتفاقاتی افتاده بود که از دید پلیس امر به معروف منافی مسائل شرعی بود و برخورد میکنند اما پلیس مدنی وارد میشود و با پلیس دینی برخورد کرده و آنها را با یک برخورد زننده از نمایشگاه کتاب اخراج میکند. اینها همه مؤشرات و نشانههای اصطکاک و واگرایی بین دو نهاد است.
- تشدید موج حملات رسانههای وابسته به دربار به علمای سنتی
- چشمانداز پیشرو. سناریوهای پیشروی روابط بین خاندان آلسعود و آلشیخ در آینده
- همگرایی و همراهی کامل نهاد مذهب با نهاد سیاست. به نظرم آقای علی مراد نظرشان این بود که اینها کاملاً همراهی خواهند کرد. این سناریو قطعاً به تضعیف نهاد مذهب منجر میشود. این راه باعث خواهد شد که وزن جریانهای جهادگرا و جریانهای اخوانی در جامعه سعودی افزایش پیدا کند، چون مثل روز روشن است که بسیاری از مؤلفههای سند 2030 با مبانی دینی و شرعی در تضاد است. نوعی مدرنیزاسیون از بالا به پایین یا اجباری است که الزاماً با مؤلفههای شرعی سازگار نیست.
- واگرایی و مخالفت کامل نهاد مذهب با نهاد سیاست. که به تضعیف همزمان نهاد سیاست و مذهب منجر میشود.
- ایجاد انشقاق و اختلافات شدید در داخل نهاد مذهب. که به نظر من این سناریو مرجح است. نهاد سیاست به دلیل اقتدار و اموال فراوان و برخورداری از قدرت امنیتی و رسانههایی که دارد، به احتمال زیاد جایگاه خود را حفظ خواهد کرد. آنچه که آسیب بسیار شدید خواهد دید و تضعیف میشود، نهاد مذهب خواهد بود، به دلیل اختلافات بین علما که نشانههایش همین الان هم روشن شده است.
- نتیجهگیری
- اقدامات بنسلمان، تلاش او برای همراهی اجباری و از بالا به پایین با فرآیند مدرنیزاسیون جامعه سعودی، دروازهای به روی بحران هویت در جامعه سعودی باز خواهد کرد.
- این بحران موجب تقویت جریانهای تجددگرا و جریانهای لائیک در جامعه سعودی خواهد شد و نوعی استبداد لائیک را در جامعه سعودی به وجود خواهد آورد. این استبداد لائیک، همراه با سرکوب مذهبی خواهد بود و اصطکاک با نهاد مذهب را افزایش خواهد داد. این اتفاق موجب تقویت جنبشهای جهادگرا و اخوانی در آینده جامعه سعودی خواهد شد. همچنین این اتفاقات چرخه ناامنی و تروریسم را در سعودی در پی خواهد داشت، به ویژه اگر بخشی از خاندان حاکم در سعودی اعم از محافظهکاران به دلیل باورهای مذهبی، و غیرمحافظهکاران به دلیل رقابتهای سیاسی با محمد بنسلمان، مثل بننایف، همراهی کنند.
- به ویژه با پایان بحران عراق و سوریه و بازگشت جهادگرایان به داخل عربستان سعودی، تقویت جنبشهای جهادگرا در سعودی را به طور خاص در پیش خواهد داشت. به همین دلیل عربستان از چند ماه گذشته، سرمایهگذاری سنگینی در حوزه پلیس امنیتی یا پلیس ضدتروریستی خود سامان داده است. رزمایشهای امنیتی یک ماهه برگزار میکند. همزمان مهاجران خارجی را به این دلیل که بخش عمده جهادگرایان سلفی فعال در داخل جامعه سعودی از مهاجران خارجی و غیرتبعه سعودی هستند (آمار این مسأله هم وجود دارد) اخراج میکنند. این مسأله هم ناشی از دغدغه امنیتی است که بنسلمان از همین امروز در آینده عربستان سعودی میبیند.
تقویت رسانه، تقویت پلیس امنیتی و جذب و همراه کردن اکثریت علمای رسمی وهابی، سیاستهای سهگانه بنسلمان برای پیشبرد سند 2030 خواهد بود.
آقای عظیمی
آیندهنگاری تعاملات
آقای معصومی وارد حوزه بنده شدند! قرار بود بنده بحث آینده نگاری را ارائه دهم ولی ایشان مفصلاً بحث سناریوهای احتمالی تعاملات طرفین را بیان کردند. من هم وارد حوزه ایشان میشوم!
سند 2030 یک بخش مهم دیگری دارد و آن بحث حوزه میراث فرهنگی عربستان است. موضوع میراث فرهنگی، اساساً یک بحث هویتی است. اساس وهابیت بر دشمنی بر این بنا شده است که میراث گذشته اعم از قبور و سایتهای تاریخی است و کسی جرأت نداشته در این حوزه قدم بگذارد. ولی سند 2030 صریحاً اعلام میکند که یکی از حوزههای درآمدزایی برای عربستان در زمینه توریسم، از راه تقویت سایتهای تاریخی و توریسم مذهبی و تاریخی خواهد بود.
یکی از شاهزادگان بسیار قدرتمند را سر این کار گذاشته اما هنوز برنامه شروع نشده است. احتمالاً موضوع ترفیه را پیش انداختهاند تا واکنش کمتری ایجاد شود. ولی بعید نیست که بعد از جا افتادن موضوع ترفیه، موضوع بعدی که دولتیها در عربستان به شدت دنبالش باشند، همین بحث میراث فرهنگی باشد. در نتیجه جا دارد که به شکل جدی روی این موضوع کار شود.
در صحبت با یکی از عزیزانی که مدتها در عربستان دیپلمات بودند، اشاره داشتند که اگر ایران در همین موضوع میراث فرهنگی دیپلماسی جدی داشته باشد و ورود کند، باعث شکاف جدی بین دولت سعودی و سازمان وهابیت خواهد شد.
موضوع آیندهپژوهی
بنده سعی کردم در این موضوع از دو ابزار تئوریک استفاده کنم، هرچند مدعی نیستم که کاملاً دقیق از این موضوع استفاده کردهام، چون اصلاً حوزه کاری تئوریک من هم نیست. تلاش کردم اطلاعاتی که به شکل میدانی جمعآوری شده است را به نحوی روی مفاهیم و چهارچوبهای نظری قرار دهم تا تصویری از آنچه در آینده عربستان رخ خواهد داد را به ما نشان بدهد. یکی چهارچوب تحلیل روند که سعی کردم تا حدی در خلال آن از مفاهیم نظری بازیها استفاده کردم. یکی هم نگاه تحلیلی. به دلیل ضیق وقت، مستقیم وارد موضوع تحلیل روند میشوم.
در تحلیل روند سعی میکنیم از سیر تحولاتی که در تاریخ یک سیستم سیاسی- اجتماعی اتفاق افتاده است، برداشتهایی داشته باشیم تا بفهمیم ادامه مسیر این سیستم اجتماعی به کدام سمت خواهد بود؛ یعنی از مؤلفههای تاریخی یک سیستم برای پیشبینی ادامه مسیر آن استفاده میکنیم.
مدل دوم، بحث تطبیقی است؛ یعنی از تاریخ آن سیستم میگذریم و سعی میکنیم این سیستم را با سیستم اجتماعی دیگر در جغرافیای دیگری، به حسب شرایط مشابهی که دارند، تطبیق دهیم و نتیجه بگیریم که اگر به لحاظ تاریخی آن سیستم دوم اتفاقی را در گذشته تجربه کرده و نتیجهاش مشخص شده، برای این سیستم اول چه اتفاقی خواهد افتاد.
مشخصاً سراغ ایران میروم، چون به دلائلی معتقدم مؤلفههایی بین جامعه سیاسی ایران و عربستان وجود دارد که میتواند به ما نشان دهد اتفاقاتی که در دهه 70 برای فضای سیاسی- اجتماعی ما افتاده است، تا حد زیادی قابل انطباق با اتفاقاتی است که در حال حاضر در عربستان میافتد و میتواند تصویری از آنچه قرار است برای عربستان رخ دهد را به ما نشان دهد.
در روش اول تلاش کردم موارد تاریخی را در نظر بگیرم (دوستان دیگر مسائل تاریخی را تا حدی گفتند و نیازی نیست من وارد جزئیات شوم). مواردی وجود دارد که نشان میدهد بازیهای حاصلجمع صفر بین دولت سعودی و وهابیت وجود داشته است و اتفاق جدیدی نیست. از بدو تأسیس دولت سوم سعودی، اولین اتفاق مهمی که بین این دو جریان، یعنی جریان سیاسی حاکم و جریان مذهبی حاکم اتفاق افتاد، قضیه «اخوان بُرِیده» بود. البته فاصله تاریخی زیاد است و شاید بتوان مناقشههای بسیاری کرد که آیا ممکن است این اتفاق دوباره بیفتد یا نه.
اخوان بریده یک جریان کاملاً مذهبی بودند که میتوان گفت از لحاظ تاریخی، جریان وهابیت اجتماعی الان، ادامه همان جریان هستند. بریده شهر مذهبی عربستان، مثل قم برای ایران به حساب میآید و ادامه آن جریان اجتماعی الان در این شهر متمرکز هستند. اینها در اختلافات مذهبی که با عبدالعزیز داشتند، به جایی رسیدند که عبدالعزیز به قلع و قمع نظامی کامل اینها پرداخت و در درگیری جدی بین این دو، جریان اخوان سرکوب شد. این شدیدترین مورد در تاریخ عربستان است.
در مقاطع مختلف باز هم این بازی حاصلجمع صفر (یعنی بازی موازنه معکوس قدرت در یک جریان، یعنی یک جریان بخواهد از قدرت جریان دیگر به نفع افزایش قدرت خود استفاده کند) اتفاق افتاده است. یک مقطع در دوران فیصل است. شاید دوران فیصل در تلاش برای مدرنیزه کردن جامعه سعودی حتی از اتفاقاتی که الان در دوره سلمان میبینیم هم شدیدتر بود (از لحاظ مدت بیشتر دوران فیصل و قدرت مالی بالاتر آن و این که پادشاه بسیار مقتدری بود که شاید حتی بتوان با عباسیها او را مقایسه کرد). درگیریهایی با مفتی آن زمان «محمد بنابراهیم آلشیخ» ایجاد کرد و در طی این تنازع قدرت بین نهاد قدرت و نهاد مذهب، نهایتاً این فیصل بود که توانست تا حدی نهاد وهابیت را بروکراتیزه کند.
قبل از دوران فیصل، نهاد وهابیت سازمان خودکفایی بود که مشروعیتش را از خودش میگرفت، ساختارش را خودش تشکیل میداد و در امورد داخلیاش مستقل از دولت بود. «نبیل ملن» یکی از محققان تاریخ سعودی، مقاله مفصلی در مورد نحوه تعامل فیصل و محمد بنابراهیم دارد و در آن به تفصیل توضیح داده که فیصل چطور به جریان وهابیت فشار آورده که توانست هم در ساختار قضایی و هم در سیستم افتاء و در سیستم آموزش و جاهای مختلفی که سازمان وهابیت قدرت استقلالی داشت را ذیل ساختار حاکمیت بیاورد تا مشروعیتش را از حاکم بگیرد. در آن مقطع، فیصل که در تنازعش با ناصر، توانسته بود حرف عربستان را در خاورمیانه به کرسی بنشاند و به همین دلیل قدرت داخلی بسیاری هم پیدا کرده بود، توانست جریان وهابیت را در مقابل سلطه سیاسی خود خاضع کند.
برعکس این مورد هم وجود دارد؛ یعنی همیشه این طور نبوده که دولت بتواند در مقابل سازمان وهابیت موفق شود. «ملک خالد» در مقطع قضیه جهیمان و انقلاب اسلامی ایران به پادشاهی رسید و قدرت و هیمنه خارجی عربستان به شدت تضعیف شد. خالد هم به عنوان فرد بیکفایتی در عربستان شناخته میشد. این ضعف حاکمیت در مقابل سازمان وهابیت باعث شد، توازن قوا به سمت این سازمان بچرخد و قدرتی که الان سازمان وهابیت دارد، تا حد زیادی ناشی از دوره خالد است.
موضوع کنسرت و موسیقی که بحثش دوباره در هیئت ترفیه مطرح شده، در زمان فیصل تا حدی آزاد شده بود و در جامعه وجود داشت. این خالد بود که به دلیل شرایط، کاملاً عقبنشینی کرد و مسأله موسیقی و دیگر مسائل اجتماعی آن زمان را به دست وهابیت داد. این شرایط در دوره فهد ادامه پیدا کرد تا به دوره «ملک عبدالله» رسیدیم. ملک عبدالله باز این توازن را عکس کرد، چون اتفاق یازده سپتامبر به پای وهابیت نوشته شد و وهابیت متهم به این شد که عربستان را در سطح جهانی در معرض خطر قرار داده است. در نتیجه عبدالله سیل بیسابقهای از زدایش قدرت و دخالت در حوزههای مختلف وهابیت را اجرا کند. در همان مقطع، اولین نشانههای تضعیف هیئتهای امر به معروف، اصلاح مناهج دراسی، بحث تکفیر و ضدیت با کفار به شدت در کتب درسی سعودی کمرنگ شد، اتفاق افتاد. در این دوران موضوع تکفیر به شدت کاهش پیدا کرد و این که یک منبری در خطبه نماز جمعه حرف از تکفیر بزند، جرم تلقی شد و حتی شیوخ تندروی وهابیت، فتیلیه موضوع تکفیر را پایین کشیدند.
اولین دانشگاه مختلط را ملک عبدالله در عربستان راه انداخت که تنشهای بسیاری ایجاد کرد؛ حتی یکی از اعضای هیئت کبار، بعد از منتشر شد رقص مختلط و مسائل این چنینی در دانشگاه، اعتراض کرد و در نتیجه این عضو به سرعت از هیئت حذف شد. یا مثلاً «صالح اللحیدان» با این که جزء 5 شیخ مقتدر وهابی است، به دلیل اعتراضش، از قدرت قضایی که داشت حذف شد.
برای این که بفهمیم در دوره سلمان چه اتفاقی خواهد افتاد، لازم است که بدانیم توازن قدرت به چه سمتی است. در درگیری بین این دو نهاد مذهبی و سیاسی، توازن قدرت به چه سمتی گرایش خواهد داشت؟ من معتقدم الان در یک شرایط تعلیق هستیم، یعنی هر دو نهاد، پروژههایی را در سطح بینالمللی و داخلی پیاده کردند که هنوز نتیجهاش مشخص نیست و این نتیجه مشخص خواهد کرد که در معادله قدرت در عربستان کدام نهاد بتواند طرف مقابل را عقب بزند.
بنسلمان الان در موضوع یمن و سوریه وارد شده است. نماینده دولت عربستان در سوریه کسی مثل «ریاض حجاب» است که عملاً از جریان شبهسکولار معارضین بشاراسد حمایت میکند. جهادگران وهابی هم در یمن دنباله دارد که با این که با دولت در پروژه مقابله با انصارالله همکارند ولی حسابشان جدا است و اگر این جریان موفق شود، به حساب خودش نوشته خواهد شد نه به حساب بنسلمانی که از طریق خودش وارد موضوع یمن شده است. جریان وهابیت داخل یمن، معمولاً با شاگردان «عبدالمجید زندانی» شناخته میشوند و «حزب الاصلاح» عمدتاً به همین جریان وهابیت و سلفیت گرایش دارند و تا حدی گفته میشود که از جریان وهابیت دستور میگیرند.
در سوریه هم جریانهای سلفی نظامی را داریم (غیر از جریان القاعده و جهادی که از لحاظ منشی با وهابیت عربستان متفاوت هستند) کسی مثل «علوش» در جیش الاسلام را که یک جریان کاملاً سلفی است یا جریان «احرار الشام» که یک جریان سلفی است. نه جیش الاسلام توانست هدفش یعنی تسخیر دمشق را عملی کند و نه احرار الشام توانست به هدفش که گرفتن سمت حلب بود برسد. نتیجه نهایی این پروژه، معادله قدرت را مشخص خواهد کرد. وهابیتی که این همه به جریانهای سلفی کمک کرد و نه شاگردان زندانی توانستند در یمن کمکی به گسترش حوزه دولت سعودی کنند و نه کسی مثل زهران علوش توانست دمشق را بگیرد یا احرارالشام توانست کاری کند. این مسائل در نهایت معادله قدرت را به شدت به ضرر وهابیت تغییر خواهد داد و برعکس اگر بنسلمان که این طور وارد حوزه یمن شده، شکستخورده خارج شود، موازنه قدرت به سمت عکس تغییر خواهد کرد.
روندهای تاریخی دیگری هم وجود دارد. رویهای که دولت سعودی از لحاظ تاریخی اخذ کرده، باعث شده که جریان وهابیت در حال حاضر احساس کند پروژه لیبرالیزاسیون در نقطه بیبازگشت است. عبدالله که این همه با جریان وهابیت درگیر شد، فرد سکولاری نبود. اگر کسی تاریخ القاعده را مطالعه کند، خواهد دید زمانی که بنلادن به شدت با فهد درگیر بود که چرا این همه جامعه سعودی را سکولار کردی، شکایتشان را نزد عبدالله میبردند. عبدالله از لحاظ مذهبی و پایبندی به ارزشهای سنتی عربستان، نسبت به فهد فرد پاکتری حساب میشد، در نتیجه جریانهای مذهبی عمدتاً به او گرایش داشتند، ولی همین فرد وقتی در عربستان به قدرت رسید، حتی از فهد هم فرآیند سکولار کردن را جدیتر پیگیری کرد و عملاً پادشاهی شد که به شکل بیسابقهای دولت سعودی را سکولار کرد. همین اتفاق باز هم تکرار شد. اگر آن زمان بین عبدالله و سدیریها که به سکولار بودن مشهور بودند، در میان سدیریها، دو برادری که بیشتر مذهبی بود، سلمان و نایف بودند، بقیه برادرها مشهور بودند که گرایشهای سکولارتری دارند و غربگراتر هستند و فساد بیشتری دارند.
یکی از شیوخ وهابیت در یکی از توئیتهایش نوشته بود: این سلمان آن سلمان زمان امارت ریاض نیست. او آدمی بود که 100 ماشین و چند صد میلیون دلار به هیئت امر به معروف هدیه کرد ولی الان بدتر از ملک عبدالله پروبال این هیئت را قیچی کرده است. نایف البته عمرش قد نداد که ببینند در حوزه قدرت چه میکند، ولی پسرش بننایف، جزء آمریکاییترین چهرههای شناخته شده در فضای وهابیت عربستان است. یعنی محمد بن سلمان و بننایف، پسران دو نفر از مذهبیترین شاهزادههای عبدالعزیز بودند و الان به اصلیترین مهرهها برای قیچی کردن دست وهابیت در عربستان تبدیل شدهاند. ببینید این چه شرایط روانی برای سازمان وهابیت ایجاد میکند، بهترین کسانی که در ساختار وهابیت داشتند به قدرت رسیدند و بیشترین ضرر را برای قدرت وهابیت به بار آوردند. طبعاً یک نقطه بیبازگشت احساس خواهند کرد و رفتهرفته امیدشان به این که از طریق دولت و شاهزادهها بتوانند قدرتشان را بازیابند، کم میشود.
نکته دیگری که برای تحلیل روند لازم است، این است که ایستار الان را ببینیم که آقای زارع به خوبی به این موارد اشاره کردند. من فقط چند مورد کد را اضافه کنم به این بحث. «میدل ایست آی» چند وقت در مقالهای از دو نفر از سران دستگاه سعودی که ادعا میکرد جزء چهرههای برجسته دستگاه حاکم هستند نقل کرد (میدانید بنسلمان، ارتباط وسیعی با بنزاید امارات دارد و گفته میشود مدلی که در عربستان میخواهد پیاده کند، تا حد زیادی شبیه چیزی است که اماراتیها توانستند پیاده کنند). این دو چهره برجسته بیان کردند که بنزاید در نشست با بنسلمان گفته است (آمریکا گرایش بیشتری به قدرت رسیدن بننایف دارد) اگر میخواهی آمریکا را راضی به انتقال قدرت به خودت کنی باید دو کار انجام دهی. اول این که یک بار برای همیشه موضوع وهابیت را تمام کنی و حمایت خود از آنها را برداری، دوم این که کانال مذاکره با اسرائیل را باز کنی. موضوع دوم که کاملاً علنی شده و موضوع اول هم که به تدریج پیش میرود. این موضوع جدی است که بنسلمان به دلیل شرایطی که برای تثبیت قدرت خود در آن قرار دارد، ممکن است حتی دست به چنین اقداماتی بزند.
پرسش و پاسخ
- ساداتینژاد: نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که اقدامات اصلاحی که بنسلمان و هیئت حاکمه جدید عربستان شروع کرده، به شدت از حمایت خارجی هم بهرهمند میشود. مثلاً در برنامههای تفریحی با آمریکا و حتی ژاپن قرارداد بستند که در برنامههای 2030 به اینها کمک کنند، حتی در بخش سینما با اینها قرارداد بستند. هدف مشخص است، احساس میکنند اگر در این مسیر حرکت نکنند، ممکن است با مشکل مواجه شوند.
همانطور که شما به درستی اشاره فرمودید، لزوماً معلوم نیست که این انفتاح همان نتیجهای را داشته باشد که هیئت حاکمه میخواهد و ممکن است نتیجه برعکس داشته باشد. اما در نهایت، نتیجهای که آنها میخواهند و تبعیت بیشتر جامعه از این سیستم است، ممکن است حاصل نشود.
نکته دوم این که در رابطه نهاد وهابیت و آلسعود، همانطور که شما اشاره کردید، از زمان تأسیس فراز و فرودهایی داشته و بعضی از پادشاهها در دورههای مختلف سعی کردهاند قدرت حکومت را نسبت به نهاد وهابیت افزایش دهند و در برخی دورهها سعی کردند نهاد وهابیت را مقداری تقویت کنند، بنا بر ضرورت و شرایط آن زمان. این نشان میدهد این دو نهاد یاد گرفتهاند چطور با هم تعامل کنند؛ یعنی اگر در دورههایی نهاد حکومت سعی کرده خود را تقویت کند، شاید نهاد وهابیت هم خودش را تطبیق داده چون احساس کرده در نهایت به نفع آنها هم است. در دوره فعلی هم باید به این نکته توجه داشت، گرچه ممکن است در دورههایی از کنترل خارج شود ولی در 4-5 سال گذشته بعد از تحول سوریه و اقداماتی که انجام شد، مطبوعات غربی صراحتاً شدیدترین حملات را علیه به طور خاص ایدئولوژی وهابیت، به عنوان بستر ظهور تمام اینها است انجام داده است. قطعاً نهاد وهابیت هم این انتقادها را رصد کرده و شاید آنها هم احساس کنند نیاز به عقبنشینی است تا از این دوره گذر کنند. نمیگویم حتماً به این صورت است، اما در تعاملات دورههای مختلف، گاهی احساس کردهاند اگر عقب بروند، دوباره برمیگردند، یعنی عقبنشینی برای دوره قویتری.
- معصومی: این که در بحث سناریوها عرض کردم، نهاد مذهبی سعودی در آینده تضعیف خواهد شد، ناشی از گرفتاری اینها در یک مخمصه است. همانطور که فرمودید، دائماً یک رابطه دیالکتیکی بین نهاد سیاست و مذهب از دوره حکومت اول برقرار بوده است. هرچند نهاد مذهب در برابر فشار شدید، عموماً تسلیم نهاد سیاست شده و یا برعکس اگر ایستادگی شدید از جانب نهاد مذهب بوده، نهاد سیاست سعی کرده تغییراتی را انجام دهد. اما به نظر میرسد این بار در سند 2030 و مسائل ترفیه و سینما و اغنیه و امثال آن یا کیکبوکسینگ که اخیراً دیدم مسابقاتش در سعودی برگزار میشود، با دفعات قبل فرق میکند. این بار تمام حیثیت خاندان آلشیخ و نهاد رسمی مذهب به حراج گذاشته شده است.
یک روحانی مستقر در یک روستا را تصور کنید که در جایی نمیتواند امر به معروف کند، مثلاً در عروسی در روستا، وقتی میبیند کاری از دستش برنمیآید، از روستا بیرون میرود و فردا برمیگردد. چون میگوید حضور من در آن روستا، حیثیت من را خواهد برد و هیچ جوابی ندارم.
امروز در سعودی مراسم رقص و اغنیه برگزار میکنند و اینها نفس نمیتوانند بکشند، در شرایطی که جهادگرایان سلفی در این 5-6 سال در منطقه، آبرویی برای خاندان آلشیخ باقی نگذاشتند. اگر کلیدواژه «تبعیه»، «وابستگی» یا «علمای سوء» «شیوخ آل سلول» را ببینید، چوب حراج به حیثیت اینها زدهاند که شما درباری و ملکی و وابسته و بلهقربانگوی خاندان حاکم هستید. اینجا به ویژه در این مسأله حیاتی و حساس باید به نحوی خودشان را نشان دهند. نهاد مذهب در سعودی، به دلیل ظاهرگرایی که دارد، عموماً در بحثهای اغنیه و اختلاط زن و مرد و این مسائل ظاهری حساسیت دارد، تا مسائل اسلامیسازی علوم یا دغدغههایی که در قم بیشتر است. این دفعه با دفعات قبل خیلی متفاوت است و باید یک واکنش جدی نشان دهند والا جهادگرایان و اخوانیها (کمتر از جهادگرایان) مجدد از این فضا استفاده خواهند کرد و آنها را در رسانههای خود بیشتر مورد حمله قرار خواهند داد.
محذور دومی که اینها بین آن قرار گرفتهاند، خود جهادگرایان هستند. رشد جهادگرایی در منطقه و داخل عربستان (60-70% توئیتهایی که در حمایت از داعش میشود، از سوی جوانان سعودی است) در چنین جامعه ای چطور میتوانند علیه خاندان آلسعود طغیان کنند و در عین حال خودشان را هم حفظ کنند.
هم محذور جهادگرایان هست و هم محذور آبرو و حیثیت خاندان آلشیخ و نهاد مذهبی هست. بین این دو محذور، انشقاق و اختلاف بین نهاد رسمی مذهب به وجود خواهد آمد و این نهاد را بیش از پیش به نفع نهاد رسمی سیاست تضعیف خواهد کرد. هر گامی که بردارند، در نهایت تضعیف خواهند شد، به دلیل شرایط موجود در منطقه و داخل سعودی.
- [سؤال نامفهوم]
- دکتر معصومی: این که فرمودید نقش مردم پررنگ خواهد شد، اختلافات اینها و حمایتهای غربی، اتفاقاً بنسلمان با یک تیر سه نشان را میزند. عرض کردم، هم تلاش دارد طیف زنان و جوانان را با خود همراه کند و طیف متشدد را در اقلیت قرار دهد و اکثریت جامعه را با خود همراه کند. البته تلاش میکند مظاهر مذهب و دیانت را حفظ کند.
یکی از عواملی که بنسلمان میخواهد خود را به عنوان مرد اول عربستان نشان دهد که در این مسائل فائق آید و بننایف و دیگر رقبا را از چرخه رقابت حذف کند. در زمینه حمایتهای غربی، عرض کردم یکی از دلایلی که میخواهد این سند را محکم پیش ببرد، این است که حمایت غرب را با خود همراه کند، آمریکا از خدا میخواهد که این اصلاحات در جامعه عربستان صورت بگیرد، زنان و جوانان همراه شوند تا در عربستان کودتا رخ ندهد و اختلافات باعث تضعیف [حکومت نشود]. آمریکا با سعودیی که بتواند هم وجهه حقوق بشری آمریکا را حفظ کند و هم حافظ منافع حقوق آمریکا در منطقه باشد، چه مشکلی دارد؟ هم از طرفی ظاهر دموکراتیک به خود میگیرد و هم از طرف دیگر حافظ منافع آمریکا است. آمریکا با این عربستان مشکلی ندارد، بلکه با عربستانی مشکل ندارد که علناً و به صراحت حقوق زنان و مردم را نقض میکند.
- [سوال نامفهوم]
- آقای عظیمی: قبول دارم اتفاقاتی که برای جامعه عربستان میافتد، خیلی سنگین است. درگیریهای سیاسی داخل عربستان یا فشار آمریکا میتوانند معادله را عوض کنند. اما با این مسأله موافق نیستم که از نظر فشار اجتماعی هم جدید و بیسابقه است. بسیاری از مسائلی که در برنامه ترفیه پیگیری میشود، عملاً طبقههای مختلف اجتماعی خیلی بدتر از این را از طریق دو کانال روتانا و mbc میبینند. آقای ساداتی نژاد هم به ولید بن طلال اشاره کردند. اسلامی که کسی مثل ولید بن طلال ترویج میکند، متفاوت از اسلام استاندارد عربستان است. ولید بن طلال، عبدالعزیز بنفهد و یکی دیگر از اصلیترین سرمایهگذاران روتانا و mbc هستند. چند وقت پیش در اسناد ویکیلیکس منتشر شد، در سفارت آمریکا در عربستان با یکی از مدیران کارتر رسانهای که روتانا و mbc یکی از بخشهایش هستند. میگفت خیلی از کارهایی که شما با شبکه الحره و هزار سرمایهگذاری در جهان عرب نتوانستید ارزشهای آمریکایی و لیبرال را جا بیاندازید، ما توانستیم با دو کانال روتانا و mbc انجام دهیم و این کار آگاهانه در حال انجام است.
افرادی مثل ولید بن طلال و عبدالعزیز بن فهد، شاهزادههایی به شدت سکولار هستند و هیچ اعتقادی به اسلام وهابی و اسلام عربستان ندارند. سرمایهگذاری بزرگی برای همین تغییر مسیر اجتماعی میکنند که به نظر میرسد تا حد زیادی هم موفق بودند. لذا به نظرم آنچه که در ترفیه اتفاق میافتد، فی نفسه برای یک جوان سعودی اتفاق چندان ویژهای نیست و به نظرم از این جهت یک شوک نیست.
- ساداتینژاد: قطعاً در هیئت حاکمه عربستان هم تقسیم وظایفی شده، گرچه در ظاهر بعضی از این شاهزادهها ناراضی و در خارج از کشور هستند، ولی قطعاً اولاً ترویج نام عربستان، به معنای جذب به وهابیت است و اینها اشتراکها و تقسیم وظایفی دارند. و قطعاً چیزی که در خارج ارائه میکنند با آنچه که در داخل عربستان است، مقداری متفاوت است، یعنی چهرهای که از اسلام عربستان وهابی در خارج از کشور ارائه میدهند، لزوماً واقعیت نیست. کما این که بسیاری از جوانان اروپایی وقتی به سوریه میروند، شوکه میشوند، چون میبینند با تبلیغاتی که در اروپا راجع به اسلام وهابی شده بود، تفاوت دارد.
در گزارشها هم بسیار دیده شده، در مصاحبه با افرادی که جذب داعش شدهاند، گفتهاند آنچه به ما گفته میشد کاملاً متفاوت است و وقتی به آنجا رفتیم دیدیم تفکر دیگری وجود دارد و بعضی به نحوی فرار کردند و بعضی هم نتوانستند فرار کنند. اینها جنبههای پیدا و پنهان قضیه است.
- سوال حضار: استراتژی و تاکتیکهای ایران در قبال عربستان چگونه باشد عقلاییتر است؟
- ساداتینژاد: نخبگان غربی، کاملاً واقعیتها را میدانند و میدانند حق به چه کسی است. من با بسیاری از نخبگان اروپایی صحبت کردم، میدانند حقیقت چیست، ولی بازی منافع و قدرت اقتضا میکند که چنین کارهایی انجام دهند، ضمن این که خیلیها میگویند کسانی که برای شما کار میکنند، از روی عشق و قلب است و کسانی که برای آنها کار میکنند برای پول است.
اما وظیفه ما، یکی خویشتنداری است و این که سعی کنیم تا جای ممکن در بازی طرف عربستانی نیفتیم. آنها سعی میکنند ما را در تقابل شیعه و سنی قرار دهند، در صورتی که در واقعیت، شاید این طوری که آنها میگویند نباشد. نشان دادن این تقابل و این که همه جهان اسلام یک طرف است و ایران یک طرف، بازی است که عربستان انجام میدهد و غربیها هم بعضاً حامی این بازی هستند.
باید دیپلماسی عمومی خودمان را تغییر دهیم که حقانیت ما بیشتر به گوش دیگران برسد. در فرانسه تنها یک شبکه سحر با دو سه ساعت برنامه به زبان فرانسه و چند ساعت در روز رادیو صداوسیما را داریم که میخواهیم جمهوری اسلامی را بشناسانیم، در صورتی که آنها دهها، صدها و هزاران کانال رادیو و تلویزیونی است. قطعاً با دوتا در مقابل هزارتا، صدای ما به آنها نمیرسد. ما باید هرچه میتوانیم در معرفی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تلاش کنیم. عامل سوم، افزایش توان و قوه نظامی و غیرنظامی اقتصادی و ابزارهای نفوذ است.
پس 1) خویشتنداری تا در بازی آنها نیفتیم، 2) خودمان را هر چه بیشتر به زبان آنها معرفی کنیم و 3) هر چه میتوانیم توان و ابزار نفوذمان را توسعه دهیم.
دیدگاهتان را بنویسید