نویسنده: ماسیمو اینتروین (Massimo Introvigne)
ترجمه و تلخیص: حامد دهقانی
- فرار از افغانستان
شیعیان از دهه 1980 توسط افراطگرایان سنی تندرو در پاکستان مورد آزار و اذیت و هدف قرار گرفتهاند. اگرچه شیعیانی از قومیتهای مختلف در پاکستان وجود دارند، اما در این بین هزارهها سنگینترین خراج خون را پرداختهاند.
هزارهها اصالتی مغولی-ترکی دارند و به زبان فارسی صحبت میکنند. آمارها به خودی خود سیاسی هستند، اما ممکن است حدود 700000 هزاره در پاکستان وجود داشته باشد، این رقم با احتساب پناهجویان افغانستانی که شهروند پاکستان نیستند، میتواند به یک میلیون برسد.
هزارهها به اصالت مغولی خود افتخار میکنند و دوست دارند خود را از نوادگان چنگیزخان (حدود 1160-1227) معرفی کنند. تجزیه و تحلیل دیانای آنها تأیید میکند که از سربازان مغول هستند که پس از تهاجمات قرون وسطی در افغانستان امروزی ساکن شدند و با سایر جمعیتهای ترک و غیر ترک ازدواج کردند. اگرچه هزارهها در مناطقی از پاکستان امروزی و در نزدیکی مرز افغانستان حتی قبل از آن وجود داشتند، هزارههای پاکستان عمدتاً از چهار مهاجرت نسبتاً اخیر از افغانستان ناشی میشوند که از قرن نوزدهم آغاز شد.
اولین مورد در دهههای 1830 و 1840 رخ داد که یک مهاجرت اقتصادی بود، زیرا هزارههای افغان توسط شرکتهای انگلیسی برای کار در ساخت راه آهن و معادن زغال سنگ استخدام شدند. از آنجایی که هزارهها جنگجویان خوبی بودند، در ارتش هند بریتانیا نیز استخدام شدند که برخی از آنان زمانی که خدمت آنها در آنجا پایان یافت به دلایل اقتصادی در پاکستان امروزی ساکن شدند.
مهاجرت دوم مربوط به پناهندگانی بود که از آزار و شکنجههای خونین امیر افغانستان عبدالرحمن خان (1844-1901) فرار کردند. از عبدالرحمن خان به عنوان پدر افغانستان مدرن یاد میشود که با مشت آهنین توانست آن را متحد و اداره کند. او همچنین یک مسلمان سنی متعصب بود که تشیع را بدعتی میدانست که باید ریشهکن شود. در نهایت فشارها علیه جمعیت هزاره منجر به سه قیام علیه وی در سالهای 1888-1890، 1892 و 1893 شد.
اگرچه قبل از دهه 1970 سرشماری قابل اعتمادی از جمعیت افغانستان وجود نداشت، اما مورخان بر این باورند که تقریباً نیمی از هزارههای ساکن در افغانستان کشته شدند. تخمینها از کشتهشدن بین 300000 تا 600000 نفر از هزارهها حکایت دارد. مانند همه نسلکشیها، انگیزههای متفاوتی برای سیاستهای امیر وجود داشت، از جمله تصرف اموال هزارههای مرفه و ترس از جانبداری آنها از نزدیکان او که در تلاش برای سرنگونی او بودند. همچنین یک درگیری قومی قدیمی بین هزارهها و پشتونها، گروه قومی-زبانی غالب در افغانستان، که عمدتاً سنی هستند (اگرچه در برخی از قبایل شیعه پشتون نیز وجود دارد) وجود داشت.
بریتانیا نقش دوگانهای در قیام هزارهها در قرن نوزدهم داشت. از یک سو مستشاران نظامی انگلیسی و عدهای از نیروهای آنان به عبدالرحمن خان کمک کردند. از سوی دیگر، انگلیسیها از اسکان مجدد پناهندگان هزاره در هند بریتانیایی حمایت کردند. از میان کسانی که در افغانستان ماندند و از نسلکشی جان سالم به در بردند، دهها هزار نفر، به ویژه زنان، به عنوان برده فروخته شدند. در سنتهای هزاره داستان «چهل دختارو» وجود دارد که جریان 40 دختر هزاره است که به جای اسیر شدن توسط سربازان عبدالرحمن خان و فروخته شدن به عنوان برده و احتمالاً از دست دادن باکرگی خود، خودکشی کردند.
جامعه هزارهها در پاکستان با موج سوم پناهندگان رشد کرد که از آزار و اذیت کمونیستها و شوروی در افغانستان در طول سالهایی که حزب مارکسیست دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) در قدرت بود، از سال 1978 تا 1992، فرار کرده بودند.
پیش از این در سال 1979، پس از دستگیری روشنفکران هزاره به عنوان بخشی از سرکوب نخبگان مسلمان توسط دولت، هزارهها در 23 ژوئن در کابل تظاهرات کردند و حدود 2000 نفر پس از دستگیری کشته یا اعدام شدند. در همان زمان، برخی از هزارهها معتقد بودند که کمونیستها آنها را از آزار و اذیت سنیها محافظت میکنند و به حزب دموکراتیک خلق پیوستند.
موج چهارم مهاجرت هزارهها به پاکستان در زمان جنگ داخلی و دوران طالبان اتفاق افتاد که تا امروز ادامه دارد. طالبان بخشی از یک جنبش تندرو سنی هستند که شیعیان را بدعتگذار میدانند و بارها قتل عام هزارهها را انجام دادهاند. منابع هزاره ادعا میکنند که بیش از 15000 نفر از آنان از زمان سقوط رژیم مورد حمایت شوروی کشته شدهاند.
عملیات موسوم به «افشار» در فوریه 1993 توسط فرمانده نظامی ضد طالبان، احمدشاه مسعود (1953–2001) و با هدف از بین بردن شبهنظامیان شیعه، از جمله حزب عمدتاً هزاره وحدت، که بخشی از کابل را کنترل میکردند، رهبری شد.
آنها همراه با مسعود علیه شوروی جنگیده بودند اما اکنون دولت ائتلافی را تهدید میکردند. نیروهای مسعود وارد ولسوالی افشار کابل شدند و درگیری به کشتار مردم شیعه اعم از هزاره و غیرهزاره تبدیل شد. به اعتقاد خود او، مسعود سعی کرد جلوی جنون ترور و تجاوز جنسی علیه شیعیان را بگیرد، اما پیش از آنکه موفق شود صدها زن کشته و به صدها زن تجاوز شد.
در ماه اوت 1998، در پی انتقام از اعدام حدود 3000 زندانی طالبان در مزارشریف (که البته به دستور یک فرمانده سنی پشتون صورت گرفته بود)، طالبان وارد شهر شدند و بیشتر هزارهها را که آنها را «غیر مسلمان» و کافر اعلام کرده بودند، هدف قرار دادند. تعداد کشتهشدگان هزارهها از 5000 تا 20000 تخمین زده میشود.
کشتار جمعی در دهه 2010 با ظهور یک بازیگر جدید، داعش، که شیعیان را نیز غیرمسلمان میداند، به امری عادی تبدیل شد. اگرچه رسانههای طالبان گهگاه ادعا میکردند که آنها اکنون سیاست مدارا با هزارهها را اجرا میکنند و قتل عام فقط توسط داعش انجام میشود، با این حال، سال 2021، عفو بینالملل و سایر سازمانهای غیردولتی شواهدی یافتند که نشان میدهد طالبان نیز هزارهها را به قتل میرساند. از سوی دیگر، داعش مسئول مرگبارترین حوادث بوده و صدها هزاره در جریان حملات انتحاری خفه، سر بریده یا کشته شدند.
جای تعجب نیست که این حوادث منجر به موج جدیدی از پناهندگان هزاره به پاکستان شد، هرچند برخی به غرب یا ایران رفتند. در پاکستان، این پناهندگان هزاره نوادگان همکیشان خود را یافتند که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مهاجرت کرده بودند، اما به زودی متوجه شدند که در پاکستان نیز امن نیستند.[1]
- ظهور افراطگرایی ضد شیعی
پدر پاکستان امروزی، محمد علی جناح (1876-1948) است که تلاش کرد تا شیعیان از جمله هزارهها را در جنبش سیاسی خود داشته باشد. یکی از بنیانگذاران «اتحادیه مسلمانان سراسر هند» که توسط جناح ایجاد شده بود، قاضی محمد عیسی (1914-1976) یک هزاره اهل کویته بود.
هزارهها با وعده جناح مبنی بر ایجاد یک پاکستان غیر فرقهای که در آن همه مذاهب به طور مسالمتآمیز همزیستی کنند، به جنبش او کشیده شدند. رفته رفته خلف وعدهها برای هزارههای پاکستان آشکار شد، زمانی که تلاش آنها برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک «قبیله محلی» (و نه به عنوان مهاجر) در استان بلوچستان، جایی که اکثر آنها زندگی میکردند، بارها با شکست مواجه شد. اگرچه در سال 1962 آنها به عنوان «قبیله محلی کویته» شناخته شدند.
با وجود برخی موارد تبعیض، دهههای اول پاکستان صلحآمیزترین سالها برای هزارهها بود. یکی از آنها، ژنرال محمد موسی خان (1908-1991) به عنوان فرمانده کل ارتش پاکستان بین سالهای 1958 و 1966 خدمت کرد.
از سوی دیگر، اکثر مسلمانان پاکستان سنیمذهب هستند و بیشتر به یکی از سه جریان، بریلوی، دیوبندی و اهل حدیث تعلق دارند. بین 60 تا 80 درصد از مسلمانان پاکستان بریلوی هستند. دیوبندی بین 15 تا 25 درصد و اهل حدیث بین 5 تا 10 درصد هستند. در حالی که افراطگرایی اخیراً در میان صوفیان بریلوی نیز ظهور کرد و شیعیان را نیز هدف قرار داد، دیوبندی و اهل حدیث همواره شیعه را به عنوان بدعتگذار محکوم میکردند و سعی میکردند پاکستان را به عنوان یک کشور سنی معرفی کنند.
در حالی که برخی شورشهای ضد شیعی و هزاره حتی پیش از این نیز رخ داده بود، حمله به شیعیان بیشتر محصول اواخر دهه 1970 و نتیجه تعامل چهار عامل مختلف است.
اولین مورد تصویب قوانینی بود که از سال 1974 اعضای جامعه احمدیه را غیرمسلمان معرفی میکرد. آنها یک واقعیت کلیدی را نادیده گرفتند که قوانین ضد احمدی آرمان سکولار جناح را رد کرد و این اصل را ایجاد کرد که شهروندان پاکستانی ممکن است به دلیل تفسیرشان از اسلام مورد تبعیض قرار گیرند. بدیهی است که این اصل در مورد شیعیان نیز قابل اجرا بود.
دوم ظهور شیعیان مبارز در ایران و انقلاب 1979 ایران بود. حوادث غیرمنتظره در ایران امواجی از شوک را در سراسر جهان سنی ایجاد کرد و ترس از قیامهای مسلحانه شیعی علیه دولتهای سنی را گسترش داد.
سومین مورد کودتای ژنرال محمد ضیاءالحق (1924-1988) بود. به عنوان رئیس جمهور پاکستان، ضیا سعی کرد با ایجاد اتحاد با جنبشهای تندرو مسلمان سنی، به ویژه با منشأ دیوبندی، حکومت کند. ضیاء اسلامیسازی کشور را ترویج میکرد که این امر نیز به دلیل اتحاد او با عربستان سعودی بود که به اعتقاد او نیازی راهبردی برای مقابله با توسعهطلبی ایران بود.
عامل چهارم، حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 بود که دو پیامد ناگوار برای شیعیان پاکستان داشت. اولین مورد این بود که طالبان و دیگر مخالفان شوروی که مسلمانانی رادیکال (و ضد شیعه) بودند اغلب از مرزها عبور میکردند و پایگاههایی را در پاکستان ایجاد میکردند. دوم این بود که ناآرامی در افغانستان به هجوم جدید پناهجویان هزاره به ویژه در برخی مناطق بلوچستان منجر شد. با تحریک ستیزهجویان سنی تندرو، این نگرانی افزایش یافت که ممکن است شمار هزارهها در نهایت بر شمار ساکنان غیر هزاره غلبه کند و مشکلات اقتصادی ایجاد کند و ادارات محلی را به دست گیرند.
این عوامل منجر به رویداد مهمی برای جوامع هزاره و شیعه در پاکستان شد، «مقررات زکات» ژنرال ضیا در سال 1980، که مقرر کرد همه مسلمانان در پاکستان زکات خود را در مالیات لحاظ کنند. شیعیان اعتراض داشتند که مطابق فقه آنها زکات به اموال آنها تعلق نمیگیرد و هم احتمال میدادند که زکات آنها برای حمایت از نهادهای سنی استفاده میشود. آنها به اعتراضات خیابانی گسترده دست زدند که سرکوب خشونتآمیز پلیس را در پی داشت.
دولت ایران از پاکستان خواست تا به درخواستهای شیعیان پاسخ دهد، که به بسیاری از پاکستانیها این تصور را داد که ایران در امور داخلی پاکستان مداخله میکند. حتی برخی بر این باور بودند که ایران «تحریک نفاذ فقه جعفریه» پاکستان را که در سال 1979 تأسیس شد و توسط روحانیون شیعه (اما غیر هزاره)، جعفر حسین (1914-1983) و عارف حسین حسینی (1946-1988) برای مخالفت با اقدامات ضد شیعی ضیاء رهبری میشد، تحت کنترل دارد.
نام این سازمان به خودی خود باعث نگرانیهایی شد. در حالی که رهبران آن اعلام میکردند که فقط میخواهند فقه شیعه جعفری زندگی شیعیان پاکستان را تنظیم کند، مخالفان آنها گمان داشتند که جنبش میخواهد اصول جعفری را بر همه شهروندان پاکستانی تحمیل کند.
از جمله کسانی که این را باور نکردند، سعودیها بودند. آنها به شدت نگران بودند که ایران ممکن است پاکستان را به حوزه نفوذ خود جذب کند و میلیاردها دلار برای حمایت از تبلیغات ضد شیعه، عمدتاً از طریق روحانیون دیوبندی، سرمایهگذاری کردند. یکی از این روحانیون، حق نواز جهنگوی (1952-1990)، یکی از اعضای حزب سیاسی دیوبندی «جمعیت علمای اسلام»، در سال 1985 سپاه صحابه پاکستان را به عنوان یک تشکیلات افراطی ضد شیعه تأسیس کرد که در نهایت مسئول قتل هزاران شیعه شد.[2]
- حملات مرگبار لشکر جهنگوی (LeJ)
در دهه 1980، خشونت بین مسلمانان سنی و شیعه بیشتر در منطقه «جنگ» در پنجاب متمرکز بود، جایی که درگیری قدیمی بین زمینداران شیعه و دهقانان سنی به آن دامن زد.
تشکیلات دفاعی شیعیان در تحریک نفاذ فقه جعفریه پاکستان (TNFJ) که در بخش قبلی مورد بحث قرار گرفت، اختلافاتی داخلی را در اواخر دهه 1980 تجربه کرد. یکی از دو جناح اصلی آن در سال 1988 نام تحریک جعفریه پاکستان (TJP) را برگزید و سپاه محمد پاکستان (SMP) به عنوان یک گروه انشعابی از TJP، در سال 1993 توسط مولانا مرید عباس یزدانی (1967-1996) تأسیس شد. این سازمان از تحریک نفاذ فقه جعفریه و تحریک جعفریه به دلیل نگرشهای غیرخشونتآمیز آنها انتقاد کرد و حملاتی را علیه اهداف سنی دیوبندی به راه انداخت.
یزدانی در سال 1996 بنا به گزارشها به تحریک نفر دومش غلامرضا نقوی (متوفی 2016) کشته شد. نقوی در همان سال 1996 دستگیر شد و در دهه بعد ارتش و پلیس پاکستان موفق شدند سپاه محمد را ریشهکن و همه رهبران او را دستگیر کنند. نقوی پس از گذراندن 18 سال در زندان، در سال 2014 آزاد شد و در سال 2016 در سفر زیارتی مشهد فوت کرد. هیچ یک از این سازمانهای شبهنظامی شیعه در میان هزارهها پیروان قابل توجهی نداشتند.
نقوی به مرگ طبیعی درگذشت، در حالی که رهبر TNFJ عارف حسین الحسینی و رقیب سنی او، روحانی ضد شیعه سنی، حق نواز جهنگوی، هر دو به ترتیب در سالهای 1988 و 1990 ترور شدند. نام خانوادگی جهنگوی بخشی از نام یک سازمان جدید به نام «لشکر جهنگوی» شد که توسط «ریاض بصره» (1967-2002) در سال 1996 تأسیس شد. هم بصره و هم جانشین او مالک اسحاق (1959-2015) در درگیریهای مسلحانه با پلیس پاکستان کشته شدند.
لشکر جهنگوی از سازمانهای قبلی خود در مخالفت با شیعیان رادیکالتر بود. مانیفست آنان قابل استناد است و اهداف سازمان را به وضوح بیان میکند:
- مبارزه برای استقرار حکومت شریعت اسلامی در پاکستان و سراسر جهان و رفع همه موانع در برابر آن.
- اعلام تشیع به عنوان اقلیت غیر مسلمان.
- قتل هر کسی که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسران پاک حضرت محمد (ص) و صحابه و قرآن و دین اسلام توهین کند.
- قتل هر روزنامهنگار، تاجر، وکیل، دیوانسالار، دکتر، مهندس یا استادی را که از موقعیت اجتماعی خود برای خدشهدار کردن اعتقادات مسلمانان سوء استفاده میکند و یا به هر نحوی به تبلیغ و نشر بر خلاف عقاید اسلامی میپردازد.
- قتل هر کسی را که با کمک مالی، نظامی، مسکونی یا هر کمک دیگری به دشمنان اسلام کمک میکند.
لشکر جهنگوی اینگونه تشخیص داد که شیعیان بزرگترین مانع در راه گسترش اسلام هستند که بیشترین تلاش را برای فساد و تخریب عقاید مسلمانان انجام میدهند. شیعیان بزرگترین دشنامدهندگان به پیامبر و همسران پاک پیامبر و صحابه و کتاب و دین هستند. به همین دلیل لشکر جهنگوی شیعه را هدف اول و اولیه خود قرار داده است. اما در کنار آن، لشکر جهنگوی به تناسب زمان و حساسیت شرایط، هر از چندگاهی عملیاتهایی را علیه دیگر فرقههای دشمن اسلام انجام داده است. اما هدف اصلی لشکر جهنگوی شیعه بوده و خواهد بود.
این گروهک همچنین اولین سازمان سنی ضد شیعه بود که توانست در بلوچستان، جایی که هزارهها را هدف قرار میداد، پا بگیرد. مطمئناً رهبران ملی لشکر جهنگوی عمدتاً پنجابی هستند. با این حال، ستیزهجویان آنها در بلوچستان به سادگی دستورات خارج از استان را اجرا نمیکنند. کمپین تروریستی ضد هزاره در بلوچستان عمدتاً توسط رهبران محلی اجرا میشود. افرادی همچون عثمان سیف الله کرد (متوفی 2015) و داوود بدینی، که از قضا برادرزاده خالد شیخ محمد، رهبر القاعده است که توسط ایالات متحده به عنوان «معمار اصلی» حملات تروریستی 11 سپتامبر متهم شده است.
کرد و بادینی نقش کلیدی در حملات ضد هزاره در بلوچستان داشتند که با سوء قصد به ترور وزیر آموزش و پرورش ولایت هزاره، سردار نثار علی هزاره در سال 1999 آغاز شد. اگرچه وزیر جان سالم به در برد، اما این حمله موجی از کشتار نخبگان سیاسی و فرهنگی هزاره را آغاز کرد.
در سال 2003، ظاهراً به درخواست مالک اسحاق، تروریسم ضد هزاره از هدف قرار دادن رهبران فردی هزاره تا کشتار جمعی بیرویه افزایش یافت. جهتگیری جدید با کشتن 12 دانشجوی پلیس هزاره در ژوئن 2013 آغاز شد و پس از آن در ماه جولای با حملهای علیه نمازگزاران که برای نماز جمعه گرد آمده بودند ادامه پیدا کرد که در پی آن 53 نفر در کویته کشته شدند. در 2 مارس 2004 نیز در کویته، 42 هزاره در جریان راهپیمایی عاشورا کشته شدند. تعداد حملات پس از دستگیری بادینی در سال 2003 و کرد در سال 2006 کاهش یافت. اما آنها در سال 2008 موفق به فرار از زندان شدند و فعالیتهای تروریستی خود را از سر گرفتند.[3]
- موج سوم حملات تروریستی ضد هزاره، 2010–2015
بلوچستان که بیشترین تعداد هزارهها در پاکستان را در خود جای داده است، درگیر دو درگیری مختلف است. یکی بین هزارههای شیعه با مسلمانان تندرو سنی و دیگری بین جداییطلبان بلوچ با دولت مرکزی پاکستان. تقریباً 35 درصد از ساکنان بلوچستان بلوچ و 35 درصد دیگر پشتون هستند. هر دو قومیت غالبا سنیمذهب هستند، اما از نظر قومی متفاوت و به زبانهای مختلفی صحبت میکنند. در حالی که دشمنی بین پشتونها و هزارهها در افغانستان شکل گرفت، هزارهها و بلوچها عمدتاً روابط دوستانه داشتند.
آیا دو درگیری هزاره-سنی و جداییطلب-حکومتی در بلوچستان با هم مرتبط هستند؟ این یک سوال مهم و بحثبرانگیز است. دولت مدعی است که گروه بلوچی وابسته به سازمان تروریستی ضد شیعه لشکر جهنگوی که در بخش قبلی مورد بحث قرار گرفت، با جداییطلبان بلوچی علیه ارتش و پلیس بر اساس این اصل که «دشمن دشمن من دوست من است، ائتلاف کرده است. در مقابل، رهبران ارشد هزاره و برخی از محققان معتقدند که دولت از لشکر جهنگوی محافظت میکند و از ستیزهجویان آنها علیه جداییطلبان بلوچی استفاده میکند.
با این حال، کسانی که بر این باورند که دولت رابطه پنهانی با لشکر جهنگوی دارد به این واقعیت اشاره میکنند که دو رهبر محلی لشکر جهنگوی در بلوچستان، عثمان سیفالله کرد و داوود بدینی، در سال 2008 موفق به فرار از زندان شدند، مکانی که قرار بود یک زندان با حداکثر امنیت در کویته باشد، شاهکاری که انجام آن بدون همدستی رسمی دشوار است.
به هر حال، کرد و بادینی لشکر جهنگوی بلوچستان را دوباره سازماندهی کردند و در سال 2011 اعلامیهای منتشر کردند که در آن اعلام شد که تروریسم ضد هزاره برای سومین موج بازگشته است.
«ما پاکستان را از شر افراد ناپاک خلاص خواهیم کرد. پاکستان به معنای سرزمین پاکان است و شیعیان حق زندگی در این کشور را ندارند. ما حکم و امضای علمای بزرگوار مبنی بر کافر بودن شیعه را داریم. همانطور که مبارزان ما در افغانستان علیه هزارههای شیعه جهاد کردهاند، ماموریت ما در پاکستان نیز محو این فرقه ناپاک و پیروان آن از هر شهر و روستا و هر گوشه و کنار پاکستان است. مانند گذشته، جهاد موفقیتآمیز ما علیه هزارهها در پاکستان و به ویژه در کویته ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. ما پاکستان را گورستان هزارههای شیعه خواهیم کرد و خانههای آنها توسط بمبها و بمبگذاران انتحاری ویران خواهد شد. زمانی استراحت میکنیم که بتوانیم پرچم اسلام واقعی را در این سرزمین پاکان به اهتزاز در آوریم. جهاد با هزارههای شیعه اکنون وظیفه ما شده است.»
در واقع، حملات پیش از این مانیفست آغاز شده بود. در 3 سپتامبر 2010 در کویته و در راهپیمایی روز قدس، مراسم سالانه برای همبستگی با آرمان فلسطین که لشکر جهنگوی نیز از آن حمایت میکند 73 شیعه که اکثراً هزاره بودند در یک حمله انتحاری کشته شدند. در 6 می 2011، ستیزهجویان لشکر جهنگوی در یک زمین بازی در کویته که هزارهها در حال بازی کریکت و فوتبال بودند تیراندازی کردند که 8 نفر را کشته و 15 نفر نیز مجروح شدند. در 20 سپتامبر 2011، اتوبوس حامل هزارهها در مسیر کویته به تفتان مورد حمله قرار گرفت و 28 نفر کشته بر جای گذاشت. یک اتوبوس دیگر در 4 اکتبر 2011 در اخترآباد مورد حمله قرار گرفت که در آن 13 هزاره کشته شدند.
سال 2012 برای هزارهها بدتر از آن بود و 125 شیعه در بلوچستان کشته شدند که 120 نفر از آنها هزاره بودند. در 9 آوریل 2012، یک حمله توسط افراد مسلح موتورسوار، جان شش مغازهدار هزاره را در جاده شاهزاده کویته گرفت. در 14 آوریل، یک گروه تروریستی وابسته به لشکر جهنگوی در حمله به یک تاکسی در کویته شش هزاره را کشت. دو هزاره دیگر نیز در حالی که در بیرون اداره گذرنامه در همان شهر منتظر بودند کشته شدند. یک اتوبوس دانشگاه در 18 ژوئن هدف حمله انتحاری قرار گرفت که در آن 4 هزاره کشته و 72 تن دیگر زخمی شدند. در 1 سپتامبر، هفت هزاره در دو رویداد جداگانه در کویته ترور شدند. در 20 سپتامبر، اتوبوس زائران هزاره در مسیر ایران در ماستونگ مورد حمله قرار گرفت که سه کشته و 12 زخمی برجای گذاشت. در کوچلک، در 4 اکتبر، افراد مسلح یک تاکسی حامل سه مقام دولتی هزاره را هدف قرار دادند که یکی از آنها کشته شد. در 16 اکتبر، حمله به یک تعمیرگاه خودرو هزاره چهار مرد را کشت. دو راننده تاکسی هزاره و دو مسافر آنها در 6 نوامبر در کویته کشته شدند. یک راننده تاکسی هزاره دیگر در 10 نوامبر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در 13 دسامبر هزارهها در بازار قندهاری هدف قرار گرفتند و سه نفر جان باختند.
بدتر از آن در سال 2013 بود، زمانی که لشکر جهنگوی مسئولیت یک بمبگذاری انتحاری علیه یک باشگاه اسنوکر را بر عهده گرفت که در 10 ژانویه 96 هزاره را کشت و همچنین مسئولیت بمبی را که در بازار سبزیجات هزاره شهر کویته در 16 فوریه منفجر شد و 84 قربانی بر جای گذاشت. این حملات نشان داد که لشکر جهنگوی اکنون روی حملات کمتر اما مرگبارتر تمرکز کرده است. این روند در سال 2014 تأیید شد، زمانی که اتوبوس دیگری حامل زائران هزاره که این بار از ایران بازمیگشت، در 2 ژانویه در ماستونگ مورد حمله یک بمبگذار انتحاری قرار گرفت و 30 نفر جان باختند. دیگر زائران شیعه اهل استان خیبر پختونخوا در روز 9 ژوئن در یک هتل بین راهی در تفتان مورد حمله قرار گرفتند. 30 قربانی از شیعیان غیرهزاره بودند، اما تروریستها قصد داشتند به یکی از راهروهای هتل که حدود 300 زائر هزاره در آن خوابیده بودند حمله کنند و همه آنها را به قتل برسانند که با ورود پلیس از انجام این کار جلوگیری شد.
احزاب سیاسی هزاره در واکنش به این حملات خواستار مداخله بینالمللی شدند. یکی از آنها حزب دموکراتیک هزاره، یک سازمان سکولار بود که در سال 2002 تأسیس شد، و اولین رهبر آن، حسینعلی یوسفی (1958-2009)، توسط لشکر جهنگوی در سال 2009 ترور شد. دیگری شاخه محلی مجلس وحدت مسلمین بود (MWM)، یک حزب ملی شیعه مبتنی بر مذهب، که توسط بخشی از هزارههای بلوچستان حمایت میشود. دولت MWM را به انتقامگیری از مسلمانان سنی متهم کرده است و مدعی است که با دهها قتل از رهبران دیوبندی ارتباط دارد.
پیامدهای عملیات تروریستی بین سالهای 2010-2015 برای هزارهها چشمگیر بود. کودکان از ترس تروریسم توسط والدین خود از تحصیل در مدارس منع شدند. هزارهها به ندرت از محلههای تحت سلطه هزارهها در کویته خارج میشدند، اگرچه آنها حتی در آنجا امنیت نداشتند. حدود 100000 هزاره بلوچستان را ترک کردند. برخی به بزرگترین شهرهای پاکستان نقل مکان کردند. برخی دیگر به استرالیا و همچنین کشورهای غربی رفتند.
عثمان سیف الله کرد در 15 فوریه 2015 توسط سپاه مرزی پاکستان کشته شد. اگرچه بادینی، فرمانده دوم آنها، آزاد بود و توانست حملات تروریستی دیگری را در سال 2015 سازماندهی کند، اما شاخه بلوچی لشکر جهنگوی رهبر کاریزماتیک خود را از دست داده بود. هزارهها که از مرگ او خوشحال بودند متوجه شدند در همان سال دشمن مرگبار جدیدی به بلوچستان میآید؛ داعش.[4]
- دو دشمن جدید؛ داعش و کووید، از سال 2016 تا 2022
همانطور که ذکر شد بلوچستان دهها سال است که محل دو درگیری مرگبار، یکی بین هزارههای شیعه و رادیکالهای سنی، و دیگری بین جداییطلبان بلوچ و دولت مرکزی بوده است. اما سومین موضوع مربوط به این منطقه رابطه پیچیدهای است که در سالهای اخیر خود را نشان داده است، بین لشکر جهنگوی و داعش، که در آن دو گروه مراحلی از رقابت و همکاری را پشت سر گذاشتند.
از سال 2015، داعش و طالبان در جنگی در افغانستان با هم درگیر شدند که تلفات زیادی به همراه داشت. این درگیریها مشکلی را برای لشکر جهنگوی ایجاد کرد، زیرا داعش حضور خود را در پاکستان تثبیت کرده بود. داعش اولین حمله خود را با کشتن 43 مسافر اتوبوس شیعه در کراچی در 13 مه 2015 انجام داد و توسط افراطیترین عناصر شبکه لشکر جهنگوی در بلوچستان در سال 2015 مورد استقبال قرار گرفت.
در 24 اکتبر 2016، سه تروریست به دانشکده آموزشی پلیس بلوچستان در کویته حمله کردند و 61 دانشجو را کشتند و 165 نفر را زخمی کردند. دو تروریست با انفجار کمربندهای انتحاری خود کشته شدند و دیگری توسط پلیس هدف گلوله قرار گرفت. این حمله بیشتر یک هجوم بر علیه پلیس و حکومت مرکزی پاکستان بود تا اقدامی ضد هزارهها. به طور مشخص، داعش (که تصاویر تروریستها را در اختیار رسانهها قرار داد) و لشکر جهنگوی مسئولیت این حمله را بر عهده گرفتند. بعدها ادعای دیگری نیز به نمایندگی از «جناح العالمی» وابسته به لشکر جهنگوی به رسانهها ارسال شد. مشخص نبود که آیا جناحهای مختلف لشکر جهنگوی از هم جدا شدهاند و تنها یکی از آنها طرفدار داعش بود یا خیر. کما اینکه مشخص نبود که با ادعاهای مختلف چه باید کرد. در حالی که دولت پاکستان مدعی شد که داعش این حمله را به لشکر جهنگوی واگذار کرده است، کارشناسان بینالمللی بر این باور بودند که داعش در آن زمان قادر به انجام عملیات مستقل در پاکستان بوده است.
آنچه واضح است این است که از سال 2016، حملات لشکر جهنگوی کمتر شد، اگرچه به طور کامل از بین نرفت اما بیشتر حملات مرگبار جدید علیه هزارهها و اهداف سیاسی یا دولتی در بلوچستان توسط داعش انجام شد، که احتمالاً عوامل سابق لشکر جهنگوی را به خدمت گرفته بود.
داعش با اثرگذاری مرگبار خود علیه کسانی که بدعتگذار میدانستند در پاکستان شروع به عملیات کرد. یک تروریست انتحاری 14 ساله مجرد با انفجار کمربند انتحاری در زیارتگاه صوفی شاه نورانی در خوزدار بلوچستان، حداقل 52 نفر را کشت و بیش از 100 نفر را مجروح کرد. در حمله انتحاری داعش به زیارتگاه صوفی لعل شهباز قلندر در سهوان واقع در ایالت سند، 90 نفر دیگر کشته و 300 نفر زخمی شدند.
در حالی که این حملات داعش صوفیان را هدف قرار داد و حمله دیگری که در 13 جولای 2018 در ماستونگ 149 نفر را کشت، به حزبی حمله کرد که مخالف اسلام سیاسی تلقی میشد، پس از چندی این هزارهها بودند که تبدیل به هدفی برای حملات داعش شدند. شاید آنها دلیل حمله به یک مرکز رأیگیری در کویته در 25 جولای 2018 که 31 کشته برجای گذاشت، نبودند، اما انگیزه ضد هزارهها زمانی که بازار سبزی هزارگانجی هدف یک بمبگذار انتحاری در 12 آوریل 2019 قرار گرفت و ده هزاره کشته شدند مشخص بود.
نگرش ضد هزاره داعش در 3 ژانویه 2021، زمانی که معدنچیان شاغل در معادن زغال سنگ ماچ در بلوچستان مورد حمله قرار گرفتند، آشکارتر و مرگبارتر ظاهر شد. تروریستهای داعش هزارهها را از معدنچیان سنی جدا کردند و 11 هزاره را با خود بردند و با بریدن گلویشان به قتل رساندند. این رویداد اعتراضات گسترده هزارهها را در پاکستان و سراسر جهان به دنبال داشت.
در همین حال، هزارهها دشمن دیگری به نام کووید-19 پیدا کرده بودند. اولین بیمار مبتلا به کووید 19 در پاکستان در 26 فوریه 2020، به تازگی از ایران بازگشته بود، جایی که احتمالاً به این ویروس مبتلا شده بود. اگرچه مشخص نیست که آیا او شیعه بوده و به دلایل مذهبی به ایران سفر کرده است یا خیر، اما بلافاصله این شایعه منتشر شد که زائران شیعه به ایران و عراق مسئول انتقال بیماری به پاکستان هستند. این شایعه توسط مقامات بهداشتی و سیاستمداران جدی گرفته شد. بخشهایی از کویته که عمدتاً هزارهها در آن زندگی میکردند، که برخی از آنها از سفرهای زیارتی در ایران بازگشته بودند، قرنطینه شد و کارمندان دولتی هزاره به مرخصی اجباری فرستاده شدند و مورد آزمایش قرار گرفتند. اگرچه تست هیچ کدام از آنها مثبت نشد، با این حال، شعارهایی در مورد «ویروس شیعه» تا حد زیادی در رسانههای اجتماعی دست به دست شد.
چیزی که برای هزارهها باقی ماند این بود که خود را چه در پاکستان و چه در اقلیت مهاجر هزارهها سازماندهی کنند تا علیه اتهامات و تروریسم اعتراض کنند. آنها این کار را به خوبی انجام دادند و ناظران بینالمللی نیز به نقش کلیدی زنان هزاره در سازماندهی شبکههای همبستگی اشاره کردهاند.
با این حال، وضعیت هزارهها در پاکستان همچنان مبهم است. پس از دهها سال رنج و کشتار، بسیاری از آنها اکنون بر این باورند که تنها جامعه بینالمللی میتواند دولت پاکستان را متقاعد کند که از آنها به نحو مؤثرتری محافظت کند.[5]
[1] https://bitterwinter.org/hazaras-in-pakistan-1-fleeing-afghanistan
[2] https://bitterwinter.org/hazaras-in-pakistan-2-anti-shiite-extremism
[3] https://bitterwinter.org/hazaras-in-pakistan-3-lashkar-e-jhangvi-lej
[4] https://bitterwinter.org/4-anti-hazara-terrorist-attacks-2010-2015
[5] https://bitterwinter.org/hazaras-in-pakistan-two-new-enemies-isis-and-covid-2016-2022/