ویلٌ للمُطَبِّعین!

فهرست
برخورد با رژیم صهیونیستی بر اساس اولویت.
تهدید حضور رژیم صهیونیستی در ترکیه
فشار هدفمند به امارات متحدهی عربی
اجماعسازی در جهان اسلام با تأکید بر مسألهی فلسطین
توصیف
مقدمهچینی و آمادهسازی
اگر از کنار سالها روابط پنهانی امنیتی و اطلاعاتی کشورهای حاشیهی خلیجفارس و بهطور خاص امارات با رژیم صهیونیستی بگذریم و دیدارهای پنهانی میان دو طرف را نادیده بگیریم، روابط علنی امارات و رژیم صهیونیستی پیش از عادیسازی نیز در جریان بود. امارات سعی میکرد با انجام فعالیتهایی ساختار شکنانه، نبض سیاست عربی را بسنجد و از فعالیتهای متهورانهی خود در تماس با رژیم صهیونیستی، بازخورد بگیرد.
از زمان صدور قانون اتحادی شماره 15 در سال 1972، در مورد تحریم اسرائیل، توسط زاید بن سلطان، بنیانگذار امارات متحدهی عربی، هرگونه رابطهای با این رژیم خلاف قانون محسوب میشد. قانونی که سختگیرانه، هرگونه رابطهای را با این رژیم ممنوع میکرد، اما گویا دیگر اعتبار خود را ازدستداده بود.
[/restrict]از سال 2018 امارات متحدهی عربی برخی تعارفات را کنار گذاشت و بهطور علنی نشانههایی از میل خود به روابط عادی با رژیم صهیونیستی نشان داد. اگر بخواهیم یک نگاه خیلی سریع به این نشانهها بیندازیم، فهرست زیر کارگشا خواهد بود:
پخش سرود ملی رژیم صهیونیستی برای اولین بار در جریان مسابقات قهرمانی جودو ابوظبی – 28 اکتبر 2018.
استقبال رسمی از وزیر فرهنگ رژیم صهیونیستی توسط امارات و بازدید وی از مسجد شیخ زاید – 29 اکتبر 2018.
اولین سفر وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی به ابوظبی -30 ژوئن 2019.
اعلام شروع به ساخت اولین معبد یهودیان در امارات (بزرگترین معبد در منطقه) – 22 سپتامبر 2019. (سال افتتاح 2022)
حضور مقامات دادگستری رژیم صهیونیستی در کنفرانس مبارزه با فساد ابوظبی – 15 دسامبر 2019.
اختصاص غرفهی ویژه به رژیم صهیونیستی در نمایشگاه اکسپو 2020 دبی – 19 ژانویه 2020.
حضور سفیر امارات در کنفرانس اعلام معامله قرن در واشنگتن – 28 ژانویه 2020.
حضور رئیس بورس الماس دبی در مراسم هفتهی جهانی الماس در تلآویو – 12 فوریه 2020.
حضور نمایندگان رژیم صهیونیستی در مسابقات دوچرخهسواری دبی – 23 فوریه 2020.
فرود اولین هواپیمای اماراتی حامل تجهیزات پزشکی برای کمک به فلسطینیان، بدون هماهنگی با ایشان – 19 می 2020.
فرود دومین هواپیمای اماراتی در شرق تلآویو – 9 ژوئن 2020.
گامهایی که با برخورد تند سیاستمداران عرب مواجه نشد و تنها بخشی از مردم را خشمگین میکرد. چه اینکه حاکمِ عربی نیست که دستکم در نهانخانهی دلش برای برونرفت از مخمصههایی که در آنها گیر کرده، گزینهی عادیسازی را مزه مزه نکرده باشد. چه برسد به اینکه مصر و اردن سالها پیش، قبل از دیگر کشورهای عربی به سمت برقراری روابط عادی و رسمی با رژیم صهیونیستی رفته بودند.
گامهای نهایی پیش از تطبیع
اماراتیها البته مخاطب خود را منتظر نگذاشتند و خیلی زود بهطور رسمی اعلام کردند که در تلاش برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند. 12 ژوئن سال 2020 میلادی، انور قرقاش، وزیر مشاور وقت در امور خارجه، علاوه بر تأیید تلاشها برای عادیسازی روابط با اسرائیل، خواستار همکاری بیشتر با این رژیم شد. وی گفت: همکاری با اسرائیل نتایج بهتری خواهد داشت.[1]
رویترز به نقل از انور قرقاش نوشت: امارات خواهان ایجاد کانالهای ارتباطی با اسرائیل است هرچند که در برخی مسائل میان دو طرف هنوز اختلافات سیاسی وجود دارد. وی همچنین اضافه کرد: ما به دنبال منطقهای با ثبات بیشتر و حلوفصل مسائل با اسرائیل از طریق مذاکره هستیم.[2]
ناگفته نماند که در همین حین، سیاست یکی به نعل و یکی به میخ همچنان جریان داشت و امارات صراحتاً با طرح جنجالی آن روزهای نتانیاهو برای ضمیمه کردن بخشهایی از اراضی فلسطینی به رژیم صهیونیستی، به مخالفت برخاست. طرحی که بر اساس آن قرار بود 30 درصد از کرانه باختری به اسرائیل ملحق شود. هرچند که بعدها مشخص شد که سرّ این دعوای زرگری چیست و نتانیاهو چگونه روغن ریخته را نذر امامزاده میکرد و یک طرح سوخته را، بهای عادیسازی امارات با این رژیم قرار میداد. در همین زمینه قرقاش در توییتی تصریح کرد: امارات تمام ظرفیتهای دیپلماتیک خویش را برای مقابله با اقدام اسرائیل و الحاق برخی از بخشهای کرانه باختری به خاک این رژیم را، به کار خواهد گرفت.[3]
اما رویداد مهم دیگری که در شرف قرارداد عادیسازی اتفاق افتاد، چاپ شدن یادداشت یوسف العتیبه، سفیر امارات در آمریکا و از چهرههای بسیار مؤثر در تکوین سیاست خارجی امارات، در روزنامهی صهیونیستی یدیعوت آحارانوت به زبان عبری بود. سفیر امارات در آمریکا در مقالهی جنجالی خود نوشته بود: مسئلهی الحاق با گفتگوها بر سر عادیسازی روابط دو کشور در تعارض است. سپس اضافه کرد: امارات و برخی دول دیگر خلیجی اسرائیل را یک فرصت میدانند و نه یک تهدید! عتیبه خاطر نشان کرد که امارات سالها پشتیبان ثابت صلح در خاورمیانه بوده و مواضع مشترکی با اسرائیل دارد، ازجمله توصیف حزبالله لبنان بهعنوان «سازمانی تروریستی»، علاوه بر محکومیت حماس و محکومیت عملیات علیه تلآویو.[4]
مقالهای که پشت پردههای زیادی داشت. الخلیج الجدید در خبری به نقل از روزنامه جروزالم پست نوشت: العتیبه از حاییم صابان میلیاردر اسرائیلی برای چاپ مقالهای با موضوع عادیسازی روابط امارات و اسرائیل کمک گرفته است، زیرا که اکثر روزنامههای اسرائیل تحت سیطرهی میلیاردرهای اسرائیلی-آمریکایی هستند. العتیبه به هدف اینکه بفهمد از چه طریقی بهتر میتواند به افکار عمومی اسرائیل نزدیک شود با این شخص مشورت کرده بود و او نیز به العتیبه گفته بود: مقاله باید دارای دو ویژگی عمده باشد: 1- به زبان عبری نوشتهشده باشد 2- از طریق یک رسانهی بزرگ منتشر شود.[5]
البته این مقاله بیپاسخ نماند. وزیر کار و رفاه اجتماعی وقت رژیم صهیونیستی، ایتسک شمولی، در یادداشتی که در یک روزنامهی مراکشی به دو زبان عربی و فرانسوی چاپ شد، به اهمیت و ضرورت ایجاد روابط میان اسرائیل و کشورهای عربی حوزه خلیجفارس پرداخت. او در این مقاله نوشته است: عادیسازی روابط اسرائیل و اعراب برای مقابله با چالشهای مشترک بسیاری ضرورت دارد و امارات در خط مقدم این اقدام قرار گرفته است.[6]
دیود هرست، تحلیلگر سرشناس انگلیسی در واکنش به این تحولات در تحلیلی به نام «مأموریت غیرممکن بن زاید» نوشت:
به نظر میرسد که مأموریت بن زاید بهطور صریح در مقاله یوسف العتیبه – که بهترین کارگزار خارجی بن زاید است – منعکس شده است. مقاله چاپ شده در روزنامه یدیعوت آحارانوت ظاهراً به اسرائیل هشدار میدهد که الحاق کرانه باختری یک قدم بلندپروازانه است، اما درواقع العتیبه با نوشتن به زبان عبری، خود را در نقش یک دوستِ عرب برای مخاطب یهودی جا زد… اما پیام اصلی نامه، این نبود… این نامه حاوی مطلب مهمتری بود، مأموریت کلیدی محمد بن زاید در دو پاراگراف مهم از نامهای که عتیبه نوشته است، منعکس شده است، عتیبه نوشت: با بهرهمندی از دو نیروی نظامی توانمند منطقهای، و با بهرهمندی از رابطه عمیق و طولانی میان ایالاتمتحده، امارات و اسرائیل، این کشورها میتوانند همکاریهای امنیتی نزدیکتر و مؤثرتری در مورد نگرانیهای مشترک درباره تروریسم و پیکارجویی ایجاد کنند. بهعنوان دو اقتصاد پیشرفته و متنوع در منطقه، گسترش روابط تجاری و اقتصادی میتواند رشد و ثبات در خاورمیانه را تسریع کند.
دیوید هرست پسازآن به 6 شباهت کلیدی میان امارات متحدهی عربی و رژیم صهیونیستی میپردازد و اینگونه تحلیل خود را جمعبندی میکند که، محمد بن زاید میخواهد امارات متحدهی عربی را به اسرائیل دومی تبدیل کند که در اتحاد با اسرائیل اصلی، با مخاطرات خود روبهرو شوند، هرچند این مأموریت بن زاید، مأموریتی غیرممکن است و هرچه زودتر متحدان عرب وی این موضوع را درک کنند، زودتر میتوانند مانع از دهه دوم جنگهای منطقهای شوند.[7]
توافق
دونالد ترامپ در روز پنجشنبه 13 اوت 2020، درحالیکه کوشنر را در سمت راست خود داشت، خطاب به دوربینهای تلویزیونی خبر از عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی و امارات داد.
عادیسازی روابط امارات با اسرائیل در قبال توقف انضمام اراضی فلسطینی به اسرائیل اعلام شد. در بیانیه مشترک آمریکا، اسرائیل و امارات آمد:
درنتیجه این گشایش دیپلماتیک و بنا به درخواست رئیسجمهور ترامپ و با حمایت امارات متحده عربی، اسرائیل اعلام حاکمیت بر مناطق اعلامشده در “چشمانداز صلح” رئیسجمهور ترامپ را معلق کرده و تلاشهای خودش را بر توسعه روابط با سایر کشورها در جهان عرب و اسلام متمرکز خواهد کرد.
سرانجام امارات در 15 سپتامبر 2020، در قامت یک یهودای خائن به امت عربی و اسلامی، نان در شراب خون فلسطینیان زد و در کنار بحرین، بر سفرهی توافقنامهی [خیانت به] ابراهیم نشست. جالب آنجا بود که در متن این توافقنامه، برخلاف بیانیهی بالا، هیچ اشارهای به تعلیق برنامه الحاق توسط اسرائیل نشد و این در حالی است که امارات از آن بهعنوان منفعت اصلی این توافق یاد میکرد.
در حاشیهی این نشست که در حیاط جنوبی کاخ سفید برگزار شد، هیئتهای رژیم صهیونیستی و امارات مقرر کردند در هفتههای آتی برای امضای توافقات دوجانبه در زمینههای سرمایهگذاری، توریسم، پروازهای مستقیم، امنیت، مخابرات، فناوری، انرژی، بهداشت، فرهنگ، محیط زیست، تأسیس سفارتخانههای دوجانبه و سایر حیطههای دارای منافع دوطرفه دیدار کنند.
رئیس موساد چند روز پس از اعلام برقراری روابط میان امارات و اسرائیل، باهدف انجام مذاکرات و همکاریهای امنیتی، بررسی تحولات منطقه و موضوعات موردعلاقه طرفین، وارد امارات شد و با طحنون بن زاید، مشاور امنیت ملی امارات، دیدار کرد. سفر رئیس موساد اولین سفر رسمی یک مقام اسرائیلی به امارات بود.
کنث پولاک، تحلیلگر کهنهکار آمریکایی، در همان روزهای ابتدایی، به این رویداد واکنش نشان داد و در تحلیلی که به نام «عادیسازی روابط امارات و اسرائیل به معنای خروج آمریکا از منطقه است» در نشنال اینترست منتشر کرد نوشت:
موافقت با انجام ندادن کاری که احتمالاً توان انجام دادن آن را نداشت (ضمیمه کردن اراضی فلسطینی)، در ازای به رسمیت شناخته شدن توسط یک دولت عربی دیگر، برای نتانیاهو یک بازی برد-برد بود… از طرفی ایالاتمتحده از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی، از متحدان عرب خود میخواست روابط خود را با دولت اسرائیل عادی سازند، بنابراین این توافق یک امتیاز برای سیاست خارجی آمریکا است…
اما علت عمیقتر این تغییر، گسستن آمریکا از خاورمیانه است. شروع این روند در زمان اوباما آغاز شد، و متحدان آمریکا در خاورمیانه از این روند متنفر بودند و امید داشتند که این پروژه یک انحراف مقطعی باشد. آنها انتظار داشتند با کنار رفتن اوباما از کاخ سفید، رئیسجمهور بعدی به رویکرد سنتی آمریکا در منطقه بازگردد. [اما امیدهایشان واهی بود و الآن] متحدان آمریکا در خاورمیانه از دولت ترامپ که روند گسستن آمریکا از خاورمیانه را عمیقاً ناخوشایند، غیرقابل پیشبینی و حتی خطرناک گسترش داده است، بسیار ناامید شدهاند.
بهویژه، امارات و سایر متحدین آمریکا در خلیجفارس وقتی واشنگتن از پاسخگویی به حملات مکرر نظامی ایران به نفتکشهای امارات و عربستان سعودی در تابستان سال 2019 و حتی حمله هواپیماهای بدون سرنشین ایرانی به تأسیسات حیاتی ابقیق عربستان سعودی، خودداری کرد، بسیار ترسیدند. این یک عقبگرد قطعی نسبت به 40 سال سیاست آمریکا در خاورمیانه و پایه و اساس همکاری آمریکا و کشورهای خلیجفارس در زمینه امنیت بود که ترامپ بدون هیچ تردیدی از آن کنار رفت… [از طرف دیگر] اسرائیل در یک جنگ فرسایشی با ایران در سراسر سوریه و بهطور فزایندهای در عراق محبوس شده است زیرا تهران زیرساختهای نظامی خود را در هر دو کشور ایجاد کرده است و تلاش میکند تا آنها – و لبنان تحت سلطه حزبالله – را به یک جبهه متحد و تحت رهبری ایران تبدیل کند. اسرائیلیها بارها و بارها به واشنگتن التماس کردهاند که به آنها در تعامل با ایران کمکهای بیشتری انجام دهند که البته هیچکدام فایدهای نداشته است… امارات و اسرائیل در پی تعمیق روابط هستند تا از نزدیک به هم بپیوندند تا بتوانند با ایران و در مرحله دوم با گروههای مختلف اسلامی افراطی، مقابله کنند.[8]
ایران چه موضعی گرفت؟
مقام معظم رهبری در 11 شهریور 1399 در دیداری که با با رؤسا و مدیران آموزشوپرورش داشتند ضمن خیانت خواندن اقدام امارات متحدهی عربی، فرمودند:
یک نکته هم در پایان عرض بکنم راجع به این خیانتی که متأسفانه دولت امارات متحدهی عربی کرد؛ هم به دنیای اسلام خیانت کرد، هم به دنیای عرب خیانت کرد، هم به کشورهای منطقه خیانت کرد، هم به مسئلهی مهمّ فلسطین خیانت کرد. این کاری که اماراتیها کردند، یک لکّهی ننگی است؛ البتّه این از بین خواهد رفت، یعنی این حالت دیری نخواهد پایید انشاءالله، لکن این لکّهی ننگ بر پیشانی کسانی که این اقدام را امروز انجام دادند خواهد ماند. اینها خیانت کردند، کار بسیار بدی کردند، پای صهیونیستها را در منطقه باز کردند. مسئلهی فلسطین با این اهمّیّت، [یعنی] غصب یک کشور، آواره کردن یک ملّت، چیز کوچکی است؟ [اینها] به بوتهی فراموشی سپردند و عادیسازی کردند.
ملّت فلسطین، چه در غزّه، چه در بخش اراضی به اصطلاح اشغالی -البتّه همهی فلسطین اراضی اشغالی است، امّا آن قسمتی که حالا در عُرف سیاسی به آن میگویند اراضی اشغالی- از همه جهت زیر فشارهای شدید قرار دارند: این شهرکسازیها، این کارهایی که انجام میگیرد؛ اینها این جوری [هستند]، آنوقت آنها بیایند با اسرائیلیها و با عناصر صهیونیستِ خبیثِ آمریکایی که با اسرائیلیها همراهند -مثل همان یهودیای که در خانوادهی ترامپ هم حضور دارد- [توافق کنند]. و اینها دارند متأسفانه علیه مصالح دنیای اسلام و مصالح منطقه کار میکنند و با قساوتِ تمام دارند با مسائل این منطقه برخورد میکنند؛ ما نبایستی به آنها کمک بکنیم؛ و اماراتیها به این مسئله کمک کردند. امیدواریم زودتر بیدار بشوند و کاری را که کردند جبران کنند.[9]
حسن روحانی، رئیسجمهور وقت ایران هم در واکنش به توافقنامه صلح میان امارات و اسرائیل گفت: امارات دچار اشتباه بزرگی شده است و به مردم فلسطین خیانت کرده است. وی به اماراتیها هشدار داد: اجازه ندهید اسرائیل در منطقه جایی داشته باشد.[10]
بلومبرگ نیز به نقل از سرلشکر باقری نوشت: قطعاً نگاه ایران به امارات پس از برقراری روابط دیپلماتیک، تغییر خواهد کرد و نیروهای مسلح نیز با محاسبات متفاوتی به امارات نگاه خواهند کرد. وی افزود: اگر کوچکترین تهدیدی برای امنیت ملی ایران اتفاق بیفتد، قطعاً امارات را مسئول میدانیم.[11]
همین خبرگزاری در خبری دیگر نوشت: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، عواقب خطرناکی را برای این اقدام امارات پیش بینی کرد و آن را توافق شرمآور نامگذاری کرد که توسط آمریکا صورت گرفته است. ظریف وزیر امور خارجه نیز این توافقنامه را خیانت دردناک به اعراب و سایر کشورهای منطقه خواند.[12] وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران هم با صدور بیانیهای ضمن محکومیت شدید برقراری روابط دیپلماتیک میان امارات عربی متحده و رژیم صهیونیستی، این اقدام را یک حماقت راهبردی از سوی ابوظبی و تلآویو دانست که بدون تردید حاصل آن تقویت محور مقاومت در منطقه خواهد بود.[13]
کما اینکه حسین امیر عبداللهیان، دستیار وقت رئیس مجلس در امور بینالملل و وزیر فعلی خارجهی ایران نیز گفت: رویکرد امارات برای عادیسازی روابط با رژیم جعلی و جنایتکار اسراییل، نه تنها به نفع صلح و امنیت نیست بلکه در خدمت به تداوم جنایات صهیونیستهاست. رفتار ابوظبی هیچ توجیهی ندارد و پشت کردن آشکار به آرمان فلسطین و قدس است. با این خطای راهبردی، امارات در آتش صهیونیسم گرفتار میشود.[14]
فرصتها و چالشهای تطبیع
پس از اعلام عادیشدن روابط امارات و اسرائیل، توافقات سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی میان دو طرف به طرز چشمگیر و غیر قابل باوری افزایش یافت. برخلاف دو تجربهی گذشته از عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی، یعنی مصر و اردن که هر دو در پی شکست در یک دور درگیری مجبور به عادیسازی شدند، این اولین روندی بود که یک کشور عربی به اختیار خود وارد آن میشود و ازاینرو مختصات متفاوتی با موارد قبلی داشت. بهتناسب همین نکته، شرایطی که پس از عادیسازی به وجود آمد نیز با نمونههای پیشین فاصلهی زیادی داشت.
فرصتها و چالشهایی که در سال گذشته در جریان عادیسازی روابط شکل گرفت را میتوان در سه قسمت بررسی کرد. قسمت اول مربوط به روابطی متنوعی است که میان طرفین برقرار شد. قسمت دوم سرنوشت امتیازات سیاسی و نظامی برجستهای است که امارات متحدهی عربی در زمان انعقاد توافق اعلام کرد به دست آورده است: یعنی خرید جنگنده اف-35 و الغای طرح الحاق. قسمت سوم نیز مربوط به جنگ غزه است که مهمترین چالشی است که در این یک سال ایجاد شد.
همکاریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی
حجم همکاریهای گزارش شده پس از اعلام عادیسازی اعجابانگیز بود. البته نمیتوان تمام موارد اعلامی را لزوماً منتهی به یک خروجی مشخص دانست و باید گفت که بسیاری از آنها برای بازارگرمی در رسانهها تبلیغ میشدند، اما بااینحال این میزان از همکاریهای گسترده، با عمر کوتاه روابط علنی، در نوع خود قابلتوجه بود. در ادامه به تیتر برخی از همکاریهای اعلامشده میپردازیم؛ البته بسیاری از این موارد هنوز در حال بررسی است یا حتی از دستور کار خارجشده است:
- همکاریهای هوایی در برقراری پروازهای مستقیم و در اختیار قرار دادن حریم هوایی برای پروازهای عبوری و دایر شدن تورهای گردشگری ازجمله ورود بیش از 67000 گردشگر صهیونیست در اولین ماه بازگشایی دبی پس از محدودیتهای کرونایی.
- دایر شدن نمایندگی موقت سیاسی در کشور مقابل در مرحلهی اول، سپس برقراری سفارت و اعزام سفیر در مرحلهی دوم.
- تأسیس صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و اختصاص مبالغ هنگفت برای سرمایهگذاری در کشور مقابل از جمله تأسیس صندوق 10 میلیارد دلاری امارات برای سرمایهگذاری در بخشهای مختلف رژیم صهیونیستی، از جمله انرژی، تولید، آب، فضا، مراقبتهای بهداشتی و فناوری کشاورزی.
- همکاریهای نفتی از جمله همکاری در توسعه خط لوله نفت ایلات – اشکلون.
- همکاریهای گازی از جمله همکاری در توسعه میدان گازی تامار.
- همکاریهای دریایی میان بندر جبل علی امارات و بندرهای رژیم صهیونیستی و سرمایهگذاری در توسعهی بندرها.
- حضور دهها هیئتعلمی، فناوری، بانکی، بازرگانی، تجاری و گردشگری برای ایجاد روابط متناسب و شروع همکاریها.
برخی همکاریها هم بیشتر جنبهی نمادین داشت، مانند:
- واردات شراب از سرزمینهای اشغالی بعد از 1967 که دهنکجی تام و تمامی به هویت عربی و اسلامی مردم منطقه بود.
- قطع حمایت مالی امارات از سازمان UNRWA که به آرزوی اسرائیل در راستای منحل شدن این سازمان کمک میکند.
پیشبینیها در مورد حجم روابط اقتصادی میان رژیم صهیونیستی و امارات البته متفاوت بود. الی کوهن، وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی گفت که انتظار دارد حجم تجارت بین این رژیم و امارات متحده عربی طی 3 تا 5 سال آینده به میزان سالانه 4میلیارد دلار برسد. (لازم به ذکر است وی بین سالهای 2017 تا 2020 وزیر اقتصاد و صنعت رژیم صهیونیستی بوده است)[15] باروخ ادیب که رئیس موسسه صادرات رژیم صهیونیستی است هم پیش بینی کرد تجارت میان امارات و رژیم صهیونیستی در پنج سال آینده به 10 میلیارد دلار برسد.[16]
گمانهزنیهایی که تا حد زیادی به واقعیت نپیوست و گزارشهای اقتصادی منتشرشده در سالگرد عادیسازی، عددی در حدود 570 میلیون دلار را بهعنوان حجم تجارت میان طرفین در سال اول اعلام کردند. تراز تجاری هم کاملاً به نفع امارات بود و امارات در ازای حدود 197 میلیون دلار واردات، توانست 372 میلیون دلار صادرات به رژیم صهیونیستی داشته باشد. امری که سبب شد تا گمانهزنیهای واقعبینانهتری هم ارائه شود. بر اساس آمارها این حجم تا پایان سال 2021 نهایتاً میتواند به 1 میلیارد دلار برسد و طی سه سال آینده بیش از 3 میلیارد دلار نخواهد بود.[17]
ناگفته پیداست که این رقم در مقایسه با حجم تجارت خارجی 730 میلیارد دلاری امارات متحدهی عربی و تولید ناخالص داخلی 420 میلیارد دلاری آن در سال 2019، ناچیز است و مهم به نظر نمیرسد. چه اینکه ایران تحریم شده و تحتفشار در سال اخیر میلادی به 20 میلیارد دلار مبادلهی تجاری با امارات خواهد رسید و پیشبینیها حاکی از آن است که این رقم تا سال 2025 به 30 میلیارد دلار میرسد.[18]
البته اهمیت اصلی این حجم از روابط تجاری، پوششی است که این دست فعالیتهای مدنی برای فعالیتهای اطلاعاتی و نظامی ایجاد میکند، که با اطمینان بالا میتوان گفت مهمترین بخش از روابط میان طرفین است.
البته نباید انتظار داشت که همکاریهای نظامی امنیتی میان طرفین رسانهای شود، اما به همین مقداری که در رسانهها اعلام شده است، امارات بهطور قابل توجهی از فناوریهای پهپادی رژیم صهیونیستی برای ارتقای سطح امنیت خود استفاده کرده است. همکاری میان امارات با شرکت Aerobotics[19] و Percepto برای محافظت از امنیت شهری و امنیت مکانهای مهم از جمله میادین نفتی، زیرساختها و مزارع خورشیدی از جملهی این موارد است.[20] کما اینکه اماراتیها در همان هفتههای ابتدایی عادیسازی به شرکتهای اسرائیلی وعده دادند دستمزد کسانی که سابقۀ خدمت در واحد 8200 IFD داشته باشند، سالانه 1 میلیون دلار خواهد بود. واحدی که غالب نوابغ فنّاوری رژیم صهیونیستی را میتوان آنجا پیدا کرد.[21]
علیرغم دستاوردهای سیاسی و اقتصادی ذکرشده، برآورد نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی آن است که دستاورد توافقنامههای صورت گرفته کمتر از پیشبینیهای اولیه بوده است. مراکز تحقیقاتی و راهبردی در تلآویو بر این باورند مقابله با جمهوری اسلامی ایران و توانمندیهای هستهای آن، عامل اصلی انعقاد توافق ابراهیم [از دید رژیم صهیونیستی] بوده است؛ اما این انگیزه با پایان یافتن دوران ترامپ تضعیف شد. آموس هارل تحلیلگر نظامی روزنامه حاآرتص بر این باور است که توافقنامه ابراهیم حرکت به سمت عادیسازی روابط با دیگر کشورهای عربی بهویژه عربستان باهدف تشکیل یک اتحاد راهبردی جدید وفادار به آمریکا در خاورمیانه بوده است که دو هدف اصلی را در دستور کار داشته است:
- مقابله با محور شیعی منطقه به رهبری ایران
- اثبات این حقیقت به جهانیان که اسرائیل برای بهبود روابط خود با کشورهای عربی و اسلامی نیازی به پایان درگیریها با فلسطینیان ندارد.
هدفی که از دید این تحلیلگر صهیونیست، درزمینهی راهبردی هنوز به دست نیامده است، هرچند که ثمرات اقتصادی، فناوری و امنیتی ظاهرشده باشد.[22]
سرنوشت الغای طرح الحاق و خرید اف-35
دستاوردهایی که امارات متحدهی عربی در ابتدای توافق برای خود اعلام کرد، دو سو داشت. از یک سو امارات میخواست «الغای طرح الحاق سرزمینهای کرانهی باختری به رژیم صهیونیستی» را دستاوردی در راستای منافع مردم فلسطین معرفی کند که بهواسطهی توافق ابراهیم به دست آمده است و مدیون فعالیت دیپلماتیک آنهاست و از سوی دیگر «دستیابی به جنگندهی اف-35 و پهپادها و تسلیحات به روز» را در راستای منافع ملی و تأمین امنیت خود به رخ بکشد. اما هر دو مورد در مدت کوتاهی به سرنوشت بد و نامعلومی گرفتار آمد.
در همان روزهای اولیهی توافق، رژیم صهیونیستی که به توافقات قطعی خود نیز چندان پایبند نیست، عقبنشینی از برنامه الحاق را صریحاً انکار کرد. دفتر نتانیاهو، نخستوزیر وقت، اعلام کرد: طرح الحاق بخشی از کرانه باختری از دستور کار دولت خارج نشده است و روزنامه یدیعوت آحارونت نیز نوشت که در این توافقنامه هیچ اشارهای به تعلیق این طرح نشده است.[23] امری که طرف اماراتی را خشمگین کرد و تایمز اسرائیل در گزارشی از نارضایتی محمد بن زاید از این مسئله خبر داد. به نوشته این پایگاه خبری، بن زاید نارضایتی خود را به رئیس موساد منتقل کرده است و به همین دلیل عبدالله بن زاید را برای مراسم امضای رسمی توافقنامه صلح فرستاد و خود حاضر نشد.[24] بعدها کاشف به عمل آمد که این موضوع تعهدی زبانی از طرف آمریکاییها به امارات در جریان مذاکرات بوده است که تنها در بیانیهی ابتدایی به آن اشاره شد. تعهدی که نه دایر بر لغو طرح الحاق بلکه مشتمل بر توقف طرح تا سال 2024 بوده است.[25]
ناگفته نماند که در حقیقت توقف طرح الحاق اراضی کرانهی باختری به رژیم صهیونیستی، بیش از هر عاملی، متأثر از اوضاع نابسامان دولت نتانیاهو در آن برهه و ناتوانی آن از قبول مخاطرات این طرح بود، ازاینرو توقف این طرح درواقع روغن ریختهای بود که نذر امامزاده میشد و بهعنوان دستاورد خیالی امارات در توافق ابراهیم تبلیغ میگشت.
صهیونیستها حتی در مسئلهی فروش جنگندهی اف-35 به امارات نیز کارشکنی کردند. بهطور مثال وزیر دفاع این رژیم سفری به واشنگتن انجام داد تا در آن بر روی موضوع احتمال فروش جنگندههای اف-35 به امارات با همتای آمریکایی خود بحث کند و از حفظ برتری کیفیت نظامی رژیم صهیونیستی اطمینان پیدا کند.[26]
هر چند مناقشات بر سر فروش اف-35 به امارات به این محدود نشد و در میان دو حزب آمریکا نیز بحثهای زیادی در این موضوع در گرفت. مقامات دو حزب معتقد بودند که ترامپ فقط به فکر استفاده از مزیت سیاسی این اقدام است و به تهدیدهای بالقوهای که امنیت آمریکا را تهدید میکند توجهی نمیکند.[27] تردیدها در مورد امکان انتقال فناوریهای حساس نظامی این جنگنده به چین و روسیه که با امارات همکاریهای گسترده دارند و موارد دیگر نهایتاً سبب شد پس از روی کار آمدن بایدن معاملات فروش سلاح به امارات متحدهی عربی برای بررسی بیشتر تعلیق شوند[28] و سرنوشت این معامله نیز مانند الغای طرح الحاق، نامشخص و گنگ باقی بماند. هر چند که یوسف العتیبه سفیر امارات در واشنگتن سعی میکند امیدها را زنده نگه دارد و بگوید که از فروش جنگندههای اف-35 آمریکا به کشورش اطمینان دارد و این توافق تسلیحاتی توسط دولت جدید آمریکا ادامه خواهد یافت.[29]
جنگ غزه
اما مهمترین چالشی که در یک سال گذشته بر سر راه توافق ابراهیم قرار گرفت، جنگ غزه بود. جنگی که با درگیریهای قبلی، تفاوتهای اساسی و مهمی داشت که توضیح آنها در این مقال نمیگنجد. برای اشاره همین بس که جرقهی این دور از درگیریها نه در غزه، که در قدس و در محلهی شیخ جراح زده شد و غزاویها این بار در حمایت از ضفاویها دست به شلیک راکت زدند و این امر سبب به وجود آمدن انسجام کمسابقهای در مسئلهی فلسطین، حداقل در سطح مردمی شد.
واکنش امارات متحدهی عربی به جنگ غزه را میتوان در دو لایه مورد بررسی قرار داد. لایهی اول، موضعگیریهای رسمی مقامات مسئول و لایهی دوم، اظهارنظر افراد تأثیرگذار و مورد حمایت حکومت.
در لایهی اول که بیشتر در ابتدای درگیریها و محدود بودن کشمکشها به قدس و محلهی شیخ جراح ابراز میشد، چیزی که بیش از همه به چشم میخورد: ابراز نگرانی، محکومیت، دعوت طرفین به خویشتنداری و احترام به قواعد بینالملل بود؛ وظیفهی خطیری (!) که معمولاً بر عهدهی دبیر کل سازمان ملل قرار میگیرد :-).
محمد بن زاید با ابراز نگرانی از بروز تنش و خشونت در فلسطین، ضمن محکومیت انواع خشونت و نفرت، بر حفظ ارزشهای انسانی تأکید کرد و خواستار پایان دادن به تمام حملات و اقدامات تنشزا شد.[30]
شاهین المرر، از مقامات وزارت خارجهی امارات نیز گفت که امارات متحده عربی از بروز خشونت در قدس اشغالی نگران است و آوارگی برخی ساکنان فلسطینی منطقه شیخ جراح و کشته و زخمی شدن غیرنظامیان از جمله چند کودک را محکوم میکند.[31] اما تندترین موضع را انور قرقاش، چهرهی شناختهشدهی سیاست خارجی امارات گرفت. او در توییتر خود نوشت: امارات متحده عربی تا پایان در کنار فلسطین برای اتمام اشغال اسرائیل خواهد ایستاد. وی بر راهحل مدنظر امارات مبنی بر ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیتالمقدس شرقی تأکید کرد.[32]
وقتی درگیریها بالا گرفت نیز عبدالله بن زاید، وزیر خارجه امارات متحدهی عربی در موضعی جنجالی از تشدید خشونتها در فلسطین ابراز نگرانی کرد و خواستار آغاز فوری گفتگوهای دیپلماتیک شد و در ادامه به همهی قربانیان این جنگ تسلیت گفت و از دو طرف خواست ضمن اعمال آتشبس فوری و رعایت حداکثر خویشتنداری، گفتگوهای سیاسی را آغاز نمایند.[33] القدس العربی در انتقاد به این واکنش نوشت: ابوظبی در این بیانیه، میان جلاد و مقتول فرقی قائل نشده است و هیچ حمایتی از آرمان فلسطین نکرده است.[34]
ناگفته نماند که مقامات رسمی اماراتی در پشت پرده سعی خود را برای فشار آوردن به طرف فلسطینی برای پایان دادن به درگیریها انجام دادند. آنها گروههای فلسطینی را تهدید کردند که در صورت ادامه حملات به اسرائیل، ممکن است ابوظبی در برخی سرمایهگذاریهای برنامهریزیشده خود در فلسطین تجدیدنظر نماید.[35] این در حالی بود که سرمایهگذاریهای امارات در زیرساختهای رژیم صهیونیستی بدون هیچ مانعی به پیش میرفت و هرگز بهعنوان یک اهرم فشار علیه این رژیم مورداستفاده قرار نگرفت. بهطور مثال سرمایهگذاری صندوق اماراتی المبادله بر روی میدان گازی تامار (که بزرگترین توافق در حوزه نفت و گاز از زمان عادیسازی روابط میان دو طرف بود) در همین ایام بدون هیچ مشکلی به پیش میرفت.[36]
اما لایهی دوم را بی هیچ اغراق و تعارفی میتوان، هاسبارای عربی نام نهاد. هاسبارا نام نهادی غیررسمی است که دیپلماسی عمومی رژیم صهیونیستی را در جهان رهبری میکند و شبکهی رسانهای و فضای مجازی گستردهای دارد. آندریاس کریگ، تحلیلگر شناخته شدهی مسائل خاورمیانه با بیان تاریخچهای از این نهاد و ساخت آن برای شکلدهی به افکار عمومی غرب در زمینهی مسئلهی فلسطین، میگوید که تا پیش از عادیسازی، تبلیغات صهیونیستها در فضای عربی، آنچنان گیرا نبود و تا همین اواخر حسابهای رسمی اسرائیل در فضای مجازی از جمله IsraelArabic و IsraelintheGulf چندان مورد توجه قرار نمیگرفت و آرمان فلسطین یگانه عنصر وحدتبخش در میان اعراب بهحساب میآمد. اما پس از عادیسازی در عین تعجب مشاهده میشود که اماراتیها در پازل دیپلماسی عمومی اسرائیل بازی میکنند و با کتمان واقعیتها، همهی مسئولیتها را متوجه فلسطینیان میدانند و در خدمت رژیم صهیونیستی هستند. او در ادامه میگوید:
آنچه بسیار عجیب است اقدام افراد مهم و تأثیرگذار اماراتی در شبکههای اجتماعی است. درحالیکه این افراد با مجوز دولت امارات در توییتر فعالیت دارند، ترجیح میدهند تا رفتار خشونتآمیز پلیس اسرائیل در قبال فلسطینیان را توجیه و اقدامات مسالمتآمیز تعدادی نمازگزار فلسطینی را در ایام ماه مبارک رمضان زیر سؤال ببرند. بهعنوان مثال حمد الحوسنی با بازنشر توییت اکانت اسرائیل به عربی تلاش کرد تا به دروغ، معترضین فلسطینی را مزدور و جیرهخوار حماس معرفی نماید و به قول خودش: «خداوند اورشلیم را از دست تروریستها محافظت نماید.»
او درنهایت بابیان اینکه در امارات متحدهی عربی، اینگونه ابراز عقاید سیاسی تصادفی نیست و حتماً با مجوز نهادهای بالادستی صورت گرفته است؛ مدعی شد که امارات به بهانه مدارا به دنبال سیاستزدایی از دین است تا بدینوسیله دین را به ابزاری برای امنیت و کنترل جامعه تبدیل نماید.[37]
اگر بخواهیم تحلیلیتر به این موضوع بپردازیم، باید گفت «ذبابهای الکترونی» و پیادهنظام تبلیغاتی اماراتی، چه در موضوع فلسطین و چه در موضوعات دیگر، بهطورکلی دو هدف را دنبال میکنند:
- رویکردها و تصمیمات امارات را، هر چه باشد، بستایند و تا توان دارند از آن تعریف و تمجید کنند. این افراد وظیفه دارند که حتی انفعال امارات در مورد مسائل اخیر فلسطین و عادیسازی با اسرائیل را به هر نحوی بستایند و توجیه کنند.
- در هر مسئلهای، چه مسئلهی فلسطین باشد و چه مسائل دیگری عربی و اسلامی، اسلامگرایان را مورد هدف قرار دهند و آنها را عامل تمام ناکامیها جلوه دهند. در مورد فلسطین حساب مردم قدس را از غزه و حماس جدا میکنند و هر چه تقصیر وجود دارد را گردن اسلامگرایان مستقر در غزه میاندازند، تا حدی که کشتارهای سبعانه مردم غزه توسط رژیم را نیز از چشم حماس و گروههای مقاومت میبینند.
بهطور مثال وسیم یوسف، مبلغ مذهبی اماراتی نزدیک به دولت ابوظبی، در آن ایام توییتهای زیادی در نکوهش حماس و مقاومت اسلامی غزه منتشر کرد و حتی آنها را مسئول کشته شدن فلسطینیانی دانست که در بمبارانهای رژیم کشته میشوند. او در توییتهای دیگری به شبهه پراکنی علیه مقامات حماس مانند خالد مشعل پرداخت و اخوانالمسلمین و حماس را خائن شمرد و آنها را به دسیسه علیه برادران عرب و همپیمانی با ایران علیه اعراب متهم کرد.
ضاحی خلفان هم که از چهرههای مورد توجه اماراتی در توییتر است، از اعراب خواست که حماس را از بین ببرند[38] و مانند وسیم یوسف به رهبران حماس تاخت. حسن سجوانی دیگر پیاده نظام سایبری امارات در توییتی نوشت: «اگر از حماس حمایت میکنی، من را بلاک کن…»[39] و در توییت دیگری نوشت: «خداوند از همه بیگناهان دفاع کند، چه فلسطینی باشند و چه اسرائیلی.»[40]
البته حساب این افراد مُتصهین از شهروندان اماراتی جداست؛ هر چند که جامعهی اماراتی، کم حساسیتترین جامعهی عربی نسبت به مسائل سیاسی جهان اسلام و علیالخصوص مسئلهی فلسطین است، فضلی هم در ابراز همبستگی با دشمن مسلمانان نمیبیند و خیلی ریشسفید گونه و سطحی، عقیده دارد که دو طرف باید بنشینند و مشکلاتشان را باهم حل کنند و از ایجاد تنش بپرهیزند.
از حق نگذریم، در مدت جنگ اخیر فلسطین، رقبای عربی امارات هم کم جنگ روانی علیه این کشور راه نینداختند. خبرپراکنان ضد اماراتی میخواستند از معرکهی فلسطین بر ضد امارات که موضع منفعلی در این زمینه داشت، استفاده کنند. از این رو دست به جعل اخبار و حوادث آوردند. مانند دروغ نسبتاً شاخدار مشارکت نیروی هوایی امارات با نیروی هوایی اسرائیل در بمباران غزه! (البته این مطلب را دروغپرداز معروف صهیونیست، یعنی أیدی کوهن منتشر کرد و بر آن پافشاری میکند) یا توییتهایی که اکانت «بدون ظل»در آن دوران منتشر میکرد.[41]
حملاتی که بعضاً چهرههای نسبتاً مستقل و مردمی امارات را نیز به واکنش وامیداشت. بهطور مثال ناصر الشیخ از فعالان اقتصادی و از اساتید دانشگاه اماراتی، در کنار توییتهایی که در حمایت از مردم فلسطین منتشر کرد، از شایعات و توهینهایی که علیه کشورش منتشر میشد، ابراز نارضایتی کرد و نوشت: «هر کسی که از طریق اخبار جعلی و تهمتهای مبتذل، فتنه پخش میکند، نماینده من نیست… با هر ملیتی که باشد.» او فیلمی از جوانی فلسطینی منتشر کرد که ادعاهای مطرحشده علیه امارات را رد میکرد و این اقدامات را کاشتن بذر فتنه میان مردم امارات و فلسطین میدانست.
تحلیل
چرا عادیسازی انجام شد؟ برای آنکه به این سؤال مهم پاسخ دهیم، باید بتوانیم از لایهی ظاهری دلایلی که برای عادیسازی ابراز شده است، عبور کنیم و با تحلیل منافع و انگیزههای اطراف درگیر در روند عادیسازی، به یک تحلیل چند بعدی، جامع و واقعنگر در این زمینه برسیم.
در لایهی ظاهری پرتکرارترین دلیل برای عادیسازی «تهدید ایران» بود. آمریکاییها از این رتوریک برای تبیین چرایی این توافقنامه بهره بردند. پمپئو عادیسازی روابط اسرائیل و امارات را موجب تشکیل اتحاد علیه ایران دانست و گفت: عادیسازی میتواند ایجاد یک اتحاد علیه ایران برای «محافظت از خاورمیانه» را امکانپذیر کند. او با تأیید اینکه هم امارات و هم اسرائیل ایران را «یک خطر بزرگ» میدانند، افزود: «آنها به توافق رسیدهاند رابطهای ایجاد کنند که از طریق آن اتحادی ایجاد شود تا اطمینان حاصل شود که خطر به سرزمینهای آمریکا نرسد یا به کسی در خاورمیانه آسیب نرساند».[42]
اما مهمترین اظهار نظر آمریکاییها در این زمینه را میتوان در کلمات دنیس راس جستجو کرد. دنیس راس بدون شک مهمترین سیاستساز آمریکا یا حتی جهان در زمینهی مسائل فلسطین اشغالی است. او از دولت کارتر تا به حال در ردههای ارشد دستگاه سیاست خارجی مشغول به کار بوده است و در تمام دولتهای دموکرات و جمهوریخواه سیاست ورزی کرده است. مادر او یهودی است و پس از جنگ شش روزه علناً اعلام کرد که به دیانت یهودی درآمده است. از بنیانگذاران آیپک است و کتابهای مهمی در مورد مسائل فلسطین اشغالی نوشته است. او در تحلیلی که در تارنمای مؤسسهی واشنگتن منتشر کرد نوشت:
مسئله فلسطین از اولویت اکثر کشورهای عربی افتاده است. دلمشغولی آنها دیگر مسئلهی فلسطین نیست، بلکه تهدیدهای ایران و اخوانالمسلمین است و آنها اسرائیل را سنگری علیه هر دو میدانند. آنها سود حاصل از همکاری با اسرائیل در زمینه امنیت را میبینند، اما ارزش این همکاری را تنها محدود به عرصهی امنیتی نمیکنند. کرونا و وخیمتر شدن شرایط خشکسالی، کشورهای منطقه را با چالشهای جدید بسیار زیادی برای پاسخگویی به نیازهای بهداشتی، امنیت آب و غذا روبرو کرده است. اسرائیل، با توانمندیهای پزشکی و تحقیقاتی و تخصص فنی خود در زمینه حفاظت، آبیاری قطرهای و استفاده از پساب و توسعه محصولات مقاوم در برابر خشکسالی – و موارد بسیار دیگر – برای بسیاری از کشورهای منطقه بهعنوان یک شریک طبیعی است.[43]
ادبیاتی که در کلمات مقامات اماراتی نیز به وضوح دیده میشد و بسیاری از تحلیلگران، این توافق را اتفاقی قلمداد کردند که در روند تنشزایی ایران در خلیجفارس (در سال 2019 و 2020) و وارد کردن فشار بر امارات و عربستان، برای این کشور ناگزیر شده است. عبدالخالق عبدالله استاد علوم سیاسی اماراتی و از چهرههای نزدیک به ابوظبی که سابقهای ضد صهیونیستی دارد و عادیسازی کشور متبوعش با این رژیم برای او گران تمام شده بود، در توییتی سعی کرد نزدیک شدن امارات به رژیم را پیامد بازی غلط ایران در منطقه نشان دهد و امارات را ناگزیر از این تصمیم بداند. او با انتشار عکس مقام معظم رهبری، نوشت: «رویکرد توسعه طلبانه حکومت دینی شما، کشورهای منطقه را به سمت عادیسازی روابط با تلآویو سوق میدهد، که این امر زمینه ورود اسرائیل به آبهای خلیج عرب را فراهم آورد. ایکاش به خود احترام میگذاشتید و از صادرات انقلاب خود دست میکشیدید، در امور دیگران دخالت نمیکردید و پخش سخنان تهدیدآمیز، وحشت آفرین و نفرتانگیز را متوقف میکردید، در این صورت وضع منطقه و جهان به سامان میشد.»[44]
هر چند که انور قرقاش در توییتی سعی کرد که این توافق را متوجه ایران نداند و بهطور ضمنی نسبت به موضعگیری مقامات ایرانی در مخالفت با این توافق واکنش نشان دهد. او نوشت: «پیمان صلح امارات و اسرائیل یک تصمیم مستقل است که جهتگیری به سمت ایران ندارد. این نکته را گفتهام و باز تکرار میکنم. ما دخالت در تصمیمات خود را نمیپذیریم ، درست همانطور که تهدیدها و وعیدها را رد میکنیم ، چه از سر قلدری باشد و چه از سر اضطراب…»[45]
علاوه بر مقامات آمریکا و امارات، صهیونیستها نیز بر این نکته تأکید داشتند. یکی از مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی این توافق را بخشی از استراتژی اتحاد منطقهای و ایجاد جبهه مشترک علیه ایران دانست.[46]
در ادامه توضیح خواهیم داد که تبیین چرایی این توافق بر اساس «تهدید ایران» یک دیدگاه ناقص و غلطانداز است. اساساً این توافقنامه برای طرفهای مختلف درگیر در آن، یعنی امارات و رژیم صهیونیستی و آمریکا، معنای متفاوتی دارد و نمیتوان تنها از یک دیدگاه به آن نگریست. برقراری این توافق در لایه انگیزهها، منافع و اهداف هر یک از این سه حکومت، در جایگاه متفاوتی نسبت به دیگری قرار میگیرد. البته رمزگشایی از این مسئله در همهی اطراف پیچیدگی یکسانی ندارد. به نظر میرسد انگیزههای آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبتاً واضح است و انگیزهی امارات از همه گنگتر است.
از دید امارات
جعبه سیاه تصمیمهای سرنوشتساز امارات متحدهی عربی در دههی اخیر، عادیسازی این کشور با رژیم صهیونیستی است. هر چند که تحلیلهای متنوع و مختلفی از این حرکت امارات متحدهی عربی تا به حال ارائه شده است، اما هیچ یک از آنها بهتنهایی نمیتواند برای یک ناظر آگاه، قانعکننده باشند.
باید در نظر داشت که سابقهی روابط پشت پرده و نیمه رسمی، یا صرفاً اقتصادی میان کشورهای حاشیه خلیجفارس و رژیم صهیونیستی طولانی است و در این زمینه امارات نیز کشور پیشرو قلمداد نمیشود، اما برقراری روابط رسمی و علنی با رژیم صهیونیستی همراه با دل و قلوه دادنهای زیاده از حد و مشمئزکننده در مقابل افکار عمومی عرب و مسلمان منطقه در کنار برقراری روابط بسیار گسترده و راهبردی امنیتی، سیاسی و اقتصادی در مدت بسیار کوتاه قطعاً بیسابقه و سؤالبرانگیز است.
تحلیلهای مختلفی از این پدیده تابهحال ارائهشده است که همهی آنها در میزان قانعکنندگی، یکسان نیستند، اما شاید هیچیک بهتنهایی نتوانند قانعکننده باشند:
1- دستیابی به امتیازات نظامی، سیاسی و اقتصادی از آمریکا نظیر خرید جنگنده اف-35
این تحلیل جزء اولین تحلیلهایی بود که ارائه شد. در این تحلیل امارات برای به دست آوردن امتیازاتی از آمریکا، حاضر به همکاری با سیاستهای حمایتی آمریکا از اسرائیل در دوره ترامپ شد. در این تحلیل پیشران اصلی برقراری این ارتباط، آمریکاست و هدف اصلی آن نیز تعمیق روابط امارات با این کشور است و عادیسازی یک عنصر تبلیغاتی برای موفقیت سیاستهای ترامپ است.
ناگفته پیداست که این نوع تحلیل بیشتر به عادیسازی سودان یا مغرب با رژیم صهیونیستی میخورد. هر دوی این کشورها پس از عادیسازی کنش قابلتوجهی در برقراری ارتباط با رژیم صهیونیستی انجام ندادند و امتیاز قابلتوجهی از آمریکا دریافت کردند. (مغرب تأیید حاکمیت این کشور بر صحرای غربی را گرفت و سودان نیز از لیست کشورهای حامی تروریسم درآمد و به کمک امارات، خودش را از شر تحریمها خلاص کرد.) با توجه به گستره و سطح فعالیتهایی که پس از عادیسازی میان امارات و رژیم صهیونیستی انجام شد، امارات را نمیتوان در این دسته قرارداد. چه اینکه هماهنگ کنندهی اصلی عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی با بحرین و سودان و مغرب نیز خود امارات بود.
2- ایجاد امنیت مقابل تهدید ایران
این همان تحلیلی است که پیشتر گفتیم بیش از سایر تحلیلها در رسانهها تبلیغ و تکرار میشد. حملات منتسب به ایران در سال 2019 علیه امارات و همچنین ضربههایی که رژیم صهیونیستی توانسته بود در این سالها به ایران بزند (نظیر انفجار نطنز، ترور شهید فخریزاده و…) میتوانست به فضاسازی لازم برای غالبکردن این تحلیل کمک کند. در این تحلیل امارات که از تهدیدهای هر روزهی ایران برای امنیت ملیاش به سطوح آمده است، پس از مشاهدهی آنکه آمریکا حتی به سرنگونی پهپاد گرانقیمت خود واکنشی نشان نمیدهد و انگیزهی سابق را برای رویارویی با ایران ندارد، دنبال یک مأمن و مأوای جدید میگردد و با مشاهده حملات بیباکی که رژیم صهیونیستی علیه منافع ایران در سوریه و حتی بهطور مستقیم علیه خاک ایران انجام میدهد، این رژیم جعلی را شایسته پناه گرفتن مییابد.
این تحلیل نیز با واقعیات غیرقابلانکار میدانی منطقهی غرب آسیا سازگاری ندارد. ایران هیچوقت سر ناسازگاری با امارات متحدهی عربی را نداشته است و هیچگاه این کشور را ابتدابهساکن آزار نداده است. بلکه همیشه بر ظرفیتهای متنوع این کشور برای سود متقابل حساب کرده است. چه اینکه اگر امارات در دورهی ترامپ شمشیر را برای ایران از رو نمیبست، علیه برجام لابی نمیکرد، سهم ایران در بازار نفت را نمیدزدید و خصمانه گلوی اقتصاد ایران را نمیفشرد میتوانست بهترین همراه برای ایران در این دوران تاریک باشد. اگر هم ایران اقدامی انجام داد، دفاعی بود. لذا تهدید ساختن از ایران و مظلوم نشان دادن امارات در برههی منتهی به تنشهای رخداده در 2019 و 2020 بیشتر یک بازی رسانهای است.
چه اینکه سناریوی ایرانهراسی و به تبع آن پناه بردن به دامان رژیم صهیونیستی برای ما چندان جدید نیست؛ حاکمان باکو سالها پیش، برای توجیه روابط خود با رژیم صهیونیستی کم از این داستانسراییها نکردند. اما کیست که نداند انگیزهی این اقدامات در آذربایجان، غلبه بر ایروان بود، نه مقابله با تهدید ایران! چه اینکه غول بی شاخ و دم لابی ارمنی در آمریکا را تنها غول بی شاخ و دم تری مانند لابی صهیونیستی میتوانست از میدان به در کند.[47]
حتی برفرض پذیرش مفهوم «تهدید ایران» برای امارات متحدهی عربی، عادیسازی برای این کشور مصداق «صفرا فزودن» است. رژیم صهیونیستی از صدها کیلومتر آنطرفتر، وقتیکه خود را از چند طرف در محاصرهی ایران و نیروهای وابسته به ایران و موشکهای نقطهزن آنها میبیند و از ترس دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هستهای خواب راحت ندارد، چگونه میتواند برای امارات در مقابل تهدید ایران امنیت بیاورد؟ سؤالی که یک ناظر آگاه همان ابتدای امر از خود میپرسد. نا گفته پیداست که در این دو دهه میزان پیشروی ایران در ریشهدار کردن نیروهای ضد اسرائیلی در کمربند غزه-لبنان-سوریه قابلمقایسه با جای پایی که رژیم در حاشیه ایران برای خودساخته است، نیست و از این نظر کفهی برتری راهبردی کاملاً به نفع ایران است. رژیم صهیونیستی به خودی خود برای محاصرهی ژئوپلیتیکی ایران تا خرخره بدهکار حضور مستقیم آمریکاییهاست. به نظر میرسد این سناریو بیشتر بهمنظور رد گم کنی مطرح شده است و بیانکنندهی نیت اصلی اماراتیها نیست. هر چند که برای رژیم صهیونیستی، حضور در امارات متحدهی عربی برای مقابله با «تهدید ایران» گزینهی معتبری است.
از حق نگذریم، اگر در این تحلیل، بُعد حمایتی رژیم صهیونیستی از امارات را به مسائل امنیتی و اطلاعاتی محدود کنیم و شراکت نظامی در پاسخ به تهدید ایران را از آن خارج کنیم، تحلیل قابلاعتنایی خواهد بود، هر چند باز نسبت به این حجم گربهرقصانی اماراتیها قانعکننده نیست.
3- رقابت با ترکیه
سالهای سال ترکیه تنها منفذ معتبر ارتباط رژیم صهیونیستی با جهان اسلام بود. بسیاری از پیغام و پسغامها میان کشورهای جهان اسلام و رژیم صهیونیستی توسط ترکیه منتقل میشد و در سالهای پیش از انقلابهای عربی، کار حتی تا راضی کردن سوریه توسط قطر و ترکیه برای برقراری روابط عادی با رژیم هم رسید که سیل انقلابهای عربی و ناآرامیهای سوریه رشتهها را پنبه کرد. ترکیه در سالهای اخیر همواره تلاش میکند با یک دست دو هندوانه بردارد: هم روابطش با رژیم صهیونیستی را علیالخصوص در زمینه همکاریهای اقتصادی و نظامی حفظ کند و هم خود را تبدیل به محور اسلامگرایی سنی کند و در این راه دستاویزی بهتر از مسئلهی فلسطین وجود ندارد.
هویت ریاکارانهی ترکیه در این میان و سودهایی که از انحصار روابط با رژیم صهیونیستی عایدش میشد، امارات را به طمع انداخت تا این مزیت نسبی را از دست دشمن در آورد. امارات که در پروندههای زیادی (پرونده اسلامگرایی سیاسی و اخوانالمسلمین، رقابت در شمال و شاخ آفریقا و…) ترکیه را روبروی خود میبیند و در لیبی حتی تا مرز برخورد مستقیم هم رفتند، در پی آن برآمد که به این انحصار طولانی مدت پایان دهد و در چارچوب رقابت منطقهای خود با ترکیه و بلوک اسلامگرایی سیاسی، روی هویت ریاکارانهی ترکیه در این ماجرا دست بگذارد. اینکه یک کشور لیبرال مسلمان بخواهد با اهداف اقتصادی و امنیتی با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کند، خیلی قابلهضمتر است تا اینکه کشوری که داعیهی رهبری جهان اهل سنت را دارد، بخواهد با دشمن شماره یک مسلمانان روابط آشکار داشته باشد. امارات در این طراحی سعی میکند با تبلیغ علیه ترکیه و هویت ریاکارانهاش، خود را متحد بهتری در جهان اسلام برای رژیم صهیونیستی نشان دهد و سر پل جدید ارتباطات میان جهان اسلام و رژیم صهیونیستی باشد. روابطی که قرار است در چهارچوبی جدید و متفاوت از آنچه پیش از این بوده است تعریف شود.
شاید این تحلیل چندان در رسانهها مطرح نشده باشد، اما برخی از ابعاد پروژهی عادیسازی امارات را بهتر از تحلیلهای دیگر توضیح میدهد. در این چهارچوب حجم عظیم روابط میان امارات و رژیم صهیونیستی و عجله برای برقراری روابط سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی برای جبران کردن سالها عقبماندگی امارات نسبت به ترکیه در برقراری روابط با رژیم است.
4- رقابت با عربستان سعودی
امارات متحدهی عربی هر چند همیشه در ظاهر، احترام برادر بزرگتر را دارد، اما همواره سعی کرده است منافع خود را در پیشانی دستور کار مشترک خود با عربستان قرار دهد. در این سالها امارات سعی کرده است هرجایی که نفوذ عربستان سعودی تضعیف شده است، پا پیش بگذارد و سیادت سنتی عربستان بر جهان اهلسنت را تا جای ممکن، مال خود کند.
افزایش نفوذ امارات در مصر، پاکستان، بحرین و شاخ آفریقا، جنوب و جنوب شرق آسیا همه از این دست هستند. عوامل تضعیفکنندهی سعودی مانند:
- مخمصهی یمن و تهدیدات امنیتی آن برای خاک عربستان
- موضع متزلزل محمد بن سلمان در خاندان سعودی و تسویهحسابهای گاه و بیگاه درون خانوادگی
- تغییر هویت این کشور از هویتی دینی و مذهبی به هویت لیبرال با تقلید از الگوی توسعهی امارات متحدهی عربی
در این سالها فرصتهای خوبی برای توسعهطلبی امارات در جهان اهل سنت به وجود آورده است.
رقابتهای سیاسی و اقتصادی میان امارات و عربستان رو به فزونی دارد. رقابتی که در صورت بازگشت عربستان سعودی به جایگاه پیشین خود، جای زیادی برای بازیگری امارات باقی نمیگذارد و سیادت سنتی سعودی بر سیاست و اقتصاد شبهجزیرهی عربستان را بازیابی میکند. ازاینرو امارات در پی تثبیت عربستان در وضعیت میانمایگی حال حاضر است تا بتواند در تصرف حوزههای نفوذ این کشور، برنامههای خود را بهپیش ببرد.
کما اینکه تضادهای محسوسی میان منافع دو کشور دیده میشود. اختلاف در پروندهی یمن و خروج امارات متحدهی عربی از این جنگ بدون مشورت با ریاض، اختلاف بر سر بازار نفت و سهم تولید هر یک از کشورهای عضو در اوپک پلاس[48]، جنگ تعرفهای کشورهای عضو در شورای همکاری خلیجفارس و قانون الزام به دایر کردن دفاتر بینالمللی در عربستان سعودی، ازجملهی این موارد است.
در پروندهی یمن، امارات از همان ابتدا پروژههای خود را جلو برد و با تمرکز روی جنوب یمن و سواحل راهبردی آن، خیلی سریع به اهداف خود رسید و باتربیت نیروی نیابتی موردپسند خود، حضور مستقیم خود را کاهش داد و عربستان را در این بحران تنها گذاشت. در بازار نفت نیز امارات متحدهی عربی در پی بر هم زدن نظمی است که عربستان سعودی بر اوپک دیکته میکند.
این تحلیل میگوید که امارات متحدهی عربی با تشخیص محدودیتهای متعدد و ذاتی عربستان سعودی برای برقراری روابط عادی با رژیم صهیونیستی، برای تثبیت موضع برتر خود در برابر این کشور، دست به برقراری روابط با این رژیم زده است، تا با برخورداری از موهبتهای این رابطه، علاوه بر تحکیم جایگاه خود در ایالاتمتحدهی آمریکا، در زمینههای رقابت با عربستان پیشتازی خود را تثبیت کند و مانع خروج ریاض از چالشهایی شود که این وضعیت را برای آن رقم زده است.
5- آماده شدن برای برهه خروج آمریکا از منطقه
از منظر امارات ، خلأ امنیتی منطقه پس از خروج آمریکا بسیار نگرانکننده است و باید به هر ترتیبی که شده، آن را با اقدامات متناسب پر کرد. آمریکا، پس از انقلابهای عربی نشان داد که دیگر آن آمریکای سابق نیست و در حال دل کندن از خاورمیانه است. در مقابلِ سقوط مبارک و افتادن کشور مهمی چون مصر به دست اخوانیها سکوت کرد. در مقابل فعالیتهای توسعهطلبانهی ایران (البته از دید امارات و کشورهای همسو با آن) در پایتختهای عربی، آن واکنشی که باید را نشان نداد. صحنهی سوختن کشتیها در بندر فجیره را نظاره کرد. در ماجرای هدف قرار گرفتن تأسیسات حیاتی نفت در ابقیق و خریص به گفتاردرمانی بسنده کرد و حتی این اواخر در مقابل مورد هدف قرار گرفتن پهپاد گرانقیمت خودش نیز بسیار دست به عصا عمل کرد و از ایران به خاطر هدف قرار ندادن هواپیمای سرنشیندار همراه آن تشکر کرد!
این اقدامات مأیوسکننده نشان داد که سالها خرید نظامی کلان از آمریکا و تأمین مالی حضور آن در خاورمیانه فایدهی چندانی برای کشورهای عربی نداشته و باید دست به زانوی خود بگیرند و برخیزند. همانگونه که در مصر توانستند ورق را برگردانند و اسلامگرایی را که میرفت تمام منطقه را ببلعد، در نطفه خفه کنند. در موقعیت جدید نیز باید بر اساس گزینههای متصور برای خود عمل کنند و راهحل تأمین امنیت پایدار برای این کشور در مقابل تهدیدات ریز و درشتی که در منطقه وجود دارد، در تشکیل دادن یک بلوک جدید از طرفداران توانمند آمریکا در منطقه است که حمایت آمریکا را نیز دورادور پشت خود دارد.
هر چند این تحلیل در لایهی راهبردی، قابل تأملترین تحلیل است، اما با عدم دستیابی ترامپ به دور دوم ریاست جمهوری و سقوط دولت نتانیاهو و جایگزین شدن آن با یک دولت ائتلافی متزلزل و چهلتکه، میتوان این پروژه را یک پروژهی ناکام دانست. در این چارچوب امارات در دوره بایدن، سعی میکند با تکیه بر روابط نوبنیادی که با رژیم برقرار کرده است، از توان لابیگری و تأثیرگذاری رژیم در آمریکا استفاده کرده و خود را به امید ماه عسل دیگری با ترامپ در 2024 در مقابل اقدامات دولت دموکرات محافظت کند.
6- استفاده از ظرفیتهای اقتصادی و فناورانه رژیم
این تحلیل را نمیتوان یک تحلیل مستقل دانست، بلکه معمولاً در حاشیهی تحلیلهای دیگر مطرح میشود. این تحلیل بیشتر روی ابعاد اقتصادی این رابطه و نیازهای فناوارنه امارات تمرکز میکند. در این چهارچوب امارات میخواهد دو مشکل مهم خود را با کمک رژیم، التیام دهد و دریچهی جدیدی برای تجارت و فعالیت اقتصادی به روی خود باز کند.
امارات با مشکلات زیست محیطی بغرنجی دست و پنجه نرم میکند که بحران منابع آب و تأمین مواد غذایی دو مورد از آنهاست که اتفاقاً رژیم صهیونیستی یکی از پیشروترینها در این زمینه است. از طرف دیگر با توجه به بافت جمعیتی امارات و مشکل تأمین نیروی کار ارزان در آیندهای نهچندان دور، امارات قصد دارد بافت اقتصاد خود را از اقتصادی تولیدی و نیازمند به نیروی انسانی زیاد و ارزان به اقتصادی فناورانه و متکی به فناوری و نیروی کار متخصص تبدیل کند و برای نیل به این هدف رژیم صهیونیستی میتواند الگوی بسیار مناسبی باشد و کمکهای زیادی انجام دهد.
اما حجم روابط تجاری متصور بین امارات و رژیم صهیونیستی برای کشوری مثل امارات آنچنان نباید جذابیت داشته باشد، زیرا در بهترین حالت حجم روابط تجاری با رژیم در یک افق بلندمدت نهایتاً به 5 میلیارد دلار میرسد و این پولی نیست که امارات بخواهد برای آن به آب و آتش بزند.
تحلیل هفتمی هم وجود دارد که از فرط ابتذال تنها اشارهی کوتاهی به آن میکنیم. در این تحلیل سینهچاکان فرزندان زاید بیان میکنند که امارات برای حل مسئلهی فلسطین و التیام دردهایی که سالها بر پیکرهی این امت آمده است، و برای جلوگیری یکی از زیانبارترین اقداماتی که رژیم قصد آن را داشته است، یعنی طرح الحاق اراضی کرانه باختری به رژیم، دست به فداکاری زده است و با این اقدام راه را برای حل صلحآمیز و منصفانهی مسئلهی فلسطین هموار کرده است.
نهایتاً شاید بتوان ترکیبی از تحلیل سوم، چهارم و پنجم را تا حدی قابلقبول دانست. ضمن آنکه رژیم صهیونیستی در زمینهی امنیتی و اطلاعاتی میتواند یک رابطهی دو سر برد را با امارات متحدهی عربی بر ضد ایران داشته باشد، هر چند این رابطه در لایهی نظامی برای امارات مخاطرهآمیز باشد.
از دید رژیم صهیونیستی
بیاغراق برندهی اصلی عادیسازی را باید رژیم صهیونیستی دانست. زیرا این توافق برای آنها بدون آنکه هزینهی خاصی داشته باشد، دستاوردهای بسیاری داشت. صهیونیستها حتی حاضر نشدند الغای طرح الحاق اراضی کرانهی باختری را در حرف قبول کنند، چه برسد به اینکه آن را بهعنوان یک تعهد مکتوب در توافق بپذیرند. لذا به معنی دقیق کلمه نمیتوان سؤال «چرا تطبیع انجام شد؟» را در مورد رژیم صهیونیستی مطرح کرد، زیرا این سؤال زمانی معنی دارد که طرف قرارداد در مقابل آوردههای آن بهایی پرداخته باشد. لذا در این بخش بیشتر به دستاوردهایی که تطبیع برای رژیم داشت میپردازیم.
دستاورد ادراکی
بهطور کلی بزرگترین سود این توافقنامه در بلندمدت برای رژیم صهیونیستی، نفوذ در جوامع عربی و تغییر عقاید نسلهای آینده این کشورهاست. بهگونهای که آنها حتی بدون تأمین حقوق مردم فلسطین، صلح با این رژیم را بپذیرند.
اگر الآن با شنیدن کلمه منحوس «اسرائیل» زنجیرهای از کلمات تاریک در ذهن یک مخاطب عرب و مسلمان شکل میگیرد، ممکن است ده سال دیگر، این زنجیرهی کلمات تاریک، جای خود را به کلماتی خنثی یا حتی درخشان بدهند. صهیونیستها دوست دارند، نام منحوسشان با کلماتی همچون: صلح، فناوری، پیشرفت، قدرت اطلاعاتی، قدرت امنیتی و نظامی همراه شود. عادیسازی با امارات نیز بدون زمینهسازی لازم برای چنین تغییری نبود. صهیونیستها به کمک اماراتیها سالها تلاش کردند که ادراک از رژیم کودککش را در این کشور عادیسازی کنند.[49]
بلافاصله پس از آنکه ترامپ، آن تماس سه طرفه معروف میان خودش، بن زاید و نتانیاهو را پایان داد، رسانههای اماراتی (به احتمال بسیار زیاد با هدایت صهیونیستها)، فضای رسانهای را با تصاویری پر کردند که در آن کودکان زیبارو با چهرههایی معصوم از صلح میخواندند. دبکه فلسطینی را با شعر عبری در هم میآمیختند و پرچم امارات را با پرچم رژیم صهیونیستی در هوا میرقصاندند. نتانیاهو در حساب عربی خود زیر عکسی با همین مضامین نوشت که از دیدن این صحنهها بسیار متأثر شده است.[50] آش آنقدر شور شد که عبدالخالق عبدالله، استاد علوم سیاسی اماراتی در توییتی به استفاده ابزاری از کودکان در این تبلیغات تاخت. البته او خیلی سریع توییتش را پاک کرد و سعی کرد جبران مافات کند.[51]
دستاورد تجاری
رژیم صهیونیستی در کوتاه مدت از امارات بهعنوان دروازه رسیدن به بازارهای تجاری جنوب آسیا، شرق آفریقا، هند و بنگلادش استفاده میکند و در آیندهای نه چندان دور احتمالاً در بازار تجاری کشورهای شورای همکاری خلیجفارس نیز بهطور جدیتر وارد خواهد شد. تشکیل شورای تجاری امارات و اسرائیل که در حال حاضر 4 هزار عضو دارد، (که بهصورت مساوی میان اماراتیها و صهیونیستها تقسیم شده است) سنگ بنایی برای توسعهی تجارت به توسط امارات است.[52]
البته در حال حاضر هنوز موانع حضور رژیم صهیونیستی در بازارهای عربی خارج از کشورهای فعال در عادیسازی بهطور کامل برداشته نشده است و عربستان سعودی در قالب جنگ تجاری با امارات متحدهی عربی، کالاهایی که ساخت رژیم صهیونیستی هستند یا از این رژیم وارد شدهاند را از تعرفهی ترجیحی تجارت در منطقهی شورای همکاری خلیجفارس خارج کرد که مانع مهمی بر سر ورود کالاهای این رژیم به عربستان سعودی خواهد بود.[53]
اتحاد اقتصادی-تجاری سه دولت هند-امارات-رژیم صهیونیستی، میتواند قطب قدرتمندی در تجارت منطقهای ایجاد کند.
دستاورد امنیتی
در همان روزهای اولی که این توافق ایجاد شد، برخی از تحلیلگران به این واقعیت اشاره کردند که اتحاد راهبردی میان رژیم صهیونیستی و امارات در زمینهی امنیتی-اطلاعاتی تا حدی متناقضنما است و بیشتر از یک اتحاد راهبردی، شبیه به یک رابطهی ارباب-رعیتی است. زیرا که این اتحاد میان دو کشور با قدرت یکسان از نظر سیاسی رخ نداده است.
رژیم صهیونیستی از این توافق به دنبال اهداف سیاسی، اقتصادی و راهبردی است. یکی از این دستاوردها برای این رژیم، شکستن شدن دیوار تحریم اسرائیل توسط کشورهای عربی است. از سویی دیگر آمریکا از این توافق بهعنوان ابزار فشاری روی سایر کشورهای عربی از جمله عربستان، سودان، عمان، مراکش و… برای عادیسازی روابط با اسرائیل استفاده میکند.
رژیم صهیونیستی این توافق را پایهای برای بسط حوزه نفوذ خود در منطقه خلیجفارس خواهد کرد. این معامله، خلیجفارس را در میان مدت به حوزهی نفوذ رژیم صهیونیستی تبدیل میکند، به ویژه اگر سایر کشورهای منطقه نیز دست به عادیسازی بزنند. با توجه به قدرت اطلاعاتی و نظامی رژیم، تمام این کشورها به زیر سلطهی آن خواهند رفت و این نکته مهمترین تهدید این توافق برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. زیرا رژیم صهیونیستی میتواند از سرزمینهای امارات و همچنین ایرانیان حاضر در این کشور برای جاسوسی علیه ایران استفاده نماید.[54]
از دید آمریکا
به نظر میرسد عزیمت آمریکا از منطقهی خاورمیانه یک تصمیم قطعی و فراحزبی در آمریکا است. دو دلیل واضح برای این موضوع وجود دارد:
- آمریکا دیگر به نفت خلیجفارس نیاز حیاتی ندارد و حتی در صورت بروز بحران، با شل اویل میتواند روزگارش را به خوبی سپری کند.
- اولویت سایر تهدیدات آمریکا علیالخصوص تهدید چین بهشدت افزایش یافته است و اگر آمریکا دیر به خود بجنبد دیگر قدرت بلامنازع جهان نخواهد بود.
از این رو سؤال اصلی بر چگونگی خروج آمریکا از خاورمیانه متمرکز است و اصل خروج قطعی است. پاسخ این سؤال فراحزبی نیست و هر یک از دموکراتها و جمهوریخواهان پاسخ متفاوتی نسبت به این سؤال دارند.
دموکراتها به دنبال به وجود آوردن توازنی پایدار در منطقه هستند به شکلی که هیچیک از بلوکهای سیاسی در خاورمیانه نتواند بر دیگری غلبه کنند و غرب آسیا دائماً درگیر وزنکشیهای بیپایان منطقهای باقی بماند. در این دیدگاه آمریکا میتواند تنها از بیرون نظارت کند و هرگاه یکی از بلوکهای سیاسی در حال غلبه بود، آن را تضعیف کرده و با تقویت حریف، با صرف کمترین انرژی، نظم را به منطقه بازگرداند. برجام را میتوان در همین چارچوب تفسیر کرد.
جمهوریخواهان اما در پی تشکیل یک بلوک مقتدر و مسلط از طرفداران خود در منطقه هستند. بلوکی که بتواند پس از آمریکا یکتنه منطقه را مدیریت کند و با سیاستهای بینالمللی آمریکا هماهنگ باشد. در این چارچوب نیاز است که پیش از ترک منطقه توسط آمریکا، اتحادی راهبردی میان نیروهای طرفدار آمریکا ایجاد شود، به شکلی که این اتحاد بتواند بر هر تهدید منطقهای بیدرنگ فائق بیاید. ناگفته پیداست که مهمترین گامی که باید در این زمینه برداشته شود آشتی دادن میان کشورهای اسلامی متحد آمریکا با کشور جعلی یهودی است.
معاملهی قرن تا حد زیادی در همین چارچوب طراحی شد، اما کوهی بود که موش زایید. آمریکا بهعنوان یک نقشهی جایگزین، نیاز به یک کشور اسلامی متحد داشت که بیپروا و بدون فوت وقت بتواند دستش را در دست رژیم صهیونیستی بگذارد و کشورهای دیگر را نیز با خود همراه کند. در این بین هیچ گزینهای غیر از امارات وجود نداشت. سعودی علیرغم تغییرات فراوانی که در دورهی سلمانی کرده بود، آمادگی و انعطاف لازم برای این تغییر در مدتزمان کم را نداشت و سایر کشورها هم فاقد مرجعیت لازم برای همراه ساختن دیگران بودند. اینگونه شد که امارات با همراه کردن بحرین، سودان و مغرب جمع کشورهای عرب مسلمان دارای روابط عادی با رژیم را روی کاغذ همراه با اردن و مصر که اعضای قدیمی این لیست هستند، به عدد شش رساند.
ترامپ که با شعارهای بلندپروازانه قاپ لابی صهیونیستی را در آمریکا ربوده بود، با به رسمیت شناختن اشغال بلندیهای جولان و انتقال پایتخت دولت یهودی به قدس و انتقال سفارت این کشور به آنجا، برادری خود را تا حد زیادی ثابت کرده بود. اما میخواست با یک حرکت متهورانهی دیگر مسئلهی فلسطین را برای همیشه تمام کند. فلسفهی وجودی معاملهی قرن همین بود، اما شکست این معامله پیش از آنکه دستاورد قابل توجهی داشته باشد، میتوانست ترامپ را به یک فرد ناموفق در مسئلهی فلسطین تبدیل کند. از این رو ترامپ با فوریت زیادی به دنبال یک دستاورد قابل توجه در این فضا بود که بتواند از آن در ماراتن نفسگیر انتخابات 2020 نیز استفاده کند.
باقیمانده ترامپ در قدرت، فقط برای او مهم نبود، بلکه کشورهایی که همهی تخممرغهایشان را در سبد ترامپ چیده بودند نیز بهشدت دنبال این پیروزی بودند. از این رو در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمیکردند. شرایط محمد بن زاید و نتانیاهو در صورت پیروزی ترامپ تثبیت میشد یا حداقل از شرایط موجود بدتر نمیشد. از این رو همکاری برقآسایی میان سه طرف درگرفت تا توافقنامه خیلی زود روی میز بیاید. اوج خوشخدمتی امارات آنجا بود که توانست علاوه بر خودش بحرین، سودان و مراکش را نیز به پای میز بکشاند و یک پیروزی تمام عیار برای دولت ترامپ و نتانیاهو رقم بزند.
هر چند که سهم تأثیرگذاری مسائل خارجی بر انتخابات آمریکا چندان دندانگیر نبود و تشتت در اوضاع داخلی رژیم صهیونیستی نیز بیش از آنی بود که با این دستاوردها تثبیت شود و تنها پادشاهی موروثی امارات بعدازاین توافق پابرجا ماند.
توصیه
به علت پررنگ بودن ماهیت امنیتی و نظامی این مسئله، نمیتوان در زمینهی توصیه زیادهروی کرد. میتوان راهکارهایی کلی در جهت اولویتها و اهداف جمهوری اسلامی ایران ترسیم کرد، اما پرداخت جزئی به نکات عملیاتی یا دیپلماتیک، خارج از صلاحیت این نوشتار است.
برخورد با رژیم صهیونیستی بر اساس اولویت
برخورد سخت با دو روند: 1- خروج آمریکا از غرب آسیا 2. عادیسازی با رژیم صهیونیستی و شکلگیری جبههبندی جدید منطقهای، نیاز به ظرافت بسیار دارد. روند اول در راستای منافع راهبردی جمهوری اسلامی ایران است و روند دوم بدون شک، کاملاً برخلاف آن. به هم بستگی این دو روند، ضربهای بسیار هوشمندانه را میطلبد که یکی را کور کند و دیگری را تسریع کند. ضربهی مورد نظر باید بتواند موانع روند دوم را مستحکم کرده و عوامل روند اول را تقویت کند. با توجه به شرایط مذکور به نظر میرسد که باید ضربهی مورد نظر دارای ویژگیهای خاصی باشد:
ضربهی سخت به رژیم صهیونیستی به هدف شکستن انگارهی اتکا به این رژیم در تأمین امنیت: اگر ضربهی سختی به کشورهای عربی تطبیع کننده وارد شود، انگاره اتکاپذیری رژیم صهیونیستی از دو سو ممکن است تقویت شود:
- ایران به علت اقتدار و قدرت پاسخگویی رژیم صهیونیستی، گزینه ضربه به آن را انتخاب نکرده است و سراغ کشورهای عربی آمده است.
- امنیت کشورهای عربی در مقابل تهدید ایران شکننده است و نیازمند به اتکا به یک قدرت منطقهای یا جهانی دارد که با روند خروج آمریکا از منطقه، یگانه پاسخ این نیاز همپیمانی با رژیم صهیونیستی است.
مضافاً بر اینکه در صورت ضربه به کشورهای عربی، موضع جمهوری اسلامی ایران شکننده خواهد شد و در صورت پاسخگویی نیابتی رژیم صهیونیستی به ایران یا کمک قابلتوجه رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی برای پاسخ، تأیید مستحکمی بر انتخاب همپیمانی با رژیم زده خواهد شد.
درحالیکه اگر ضربه به خود رژیم صهیونیستی وارد شود، انگاره اتکاپذیری رژیم شکستخورده و انگیزه کشورهای عربی در اتکا به این رژیم برای تأمین امنیتشان تضعیف خواهد شد. از این رو باید از وارد کردن ضربه به طرفهای همکار رژیم صهیونیستی تا حد امکان اجتناب شود و تمرکز از روی این رژیم برداشته نشود. چه اینکه فروریختن انگارهی اتکا به آمریکا در تأمین امنیت کشورهای عربی نیز با ضرباتی که مستقیماً به این کشور وارد شد حتمی گشت.
ضربه زدن به اهداف اولویتدار: از دیگر سو، این ضربه باید به اهداف اولویتدار رژیم صهیونیستی از حضور در کشورهای همسایهی ایران وارد شود. بهطور مثال اخلال در روند تجاری میان رژیم صهیونیستی و کشورهای همسایه، موضوع دارای اهمیت حیاتی و درجه اول برای رژیم در این روابط نیست. اما ایجاد اخلال در استقرار امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی در این کشورها و جلوگیری از تبدیل شدن خاک همسایگان به پایگاهی برای رصد و مقابله با جمهوری اسلامی ایران، اولویتی حیاتی و درجه اول است.
پیگیری همکاریهای منطقهای برای تأمین امنیت: در کنار پیگیری این موارد، باید به خوداتکایی ذاتی کشورهای منطقه در تأمین امنیت خود مبتنی بر همکاریهای منطقهای تأکید کرد. امری که میتواند سبب تسریع یا حداقل عدم توقف روند خروج آمریکا از منطقه شود و از اهمیت ایجاد رابطه با کشورهای خارج از منطقه بکاهد. ایران هیچگاه به خاک کشورهای عربی طمع نداشته است و خواستار رعایت حسن همجواری و تأمین امنیت منطقه با تکیه بر همکاریهای منطقهای بوده است. آخرین مصداق این امر ابتکار صلح هرمز بود.
اگر بتوان به نحوی در جغرافیای امارات به رژیم صهیونیستی ضربهای وارد کرد که در آنطرف عربی، صدمه نبیند و در عین حال ضربه از ابعاد تأثیرگذار روانی و فیزیکی برخوردار باشد، امکان شکست این انگاره فراهم خواهد بود. گزینهای که اگر در اجرا سبب صدمه دیدن طرف عربی شود یا بنا بر سکوت در مورد آن باشد، فایدهی لازم را نخواهد داشت و باید از آن صرفنظر کرد.
تهدید حضور رژیم صهیونیستی در ترکیه
رژیم صهیونیستی اگر در امارات متحدهی عربی یک گام به پیش گذاشته است، باید در جغرافیایی متناسب با مکان پیشروی، به عقب رانده شود. ضربه زدن به شبکهی اطلاعاتی، امنیتی، اقتصادی و تجاری رژیم صهیونیستی در ترکیه، میتواند توازن را به میدان منازعه برگرداند.
البته نباید از این نکته غفلت کرد که یکی از اهداف امارات متحدهی عربی در عادیسازی با رژیم صهیونیستی، ربودن گوی سبقت در رابطه با این رژیم از ترکیه است و ترکیه چه ثبوتا و چه اثباتا تلاش خواهد کرد که جایگاه خود در این زمینه را از دست ندهد. چه اینکه پس از عادیسازی امارات، ترکیه نیز سعی در نشاط بخشیدن به رابطهی خود با رژیم صهیونیستی کرد و پس از مدتی عدم حضور سفیر در سفارتخانهها، دو طرف اقدام به ارسال سفیر کردند.
اقدام در ترکیه باید متناسب با ماهیت پاندولی سیاستهای ترکیه باشد، که نشئت گرفته از واقعیات سیاسی این کشور است. بدنهی مردمی حامی حزب حاکم این کشور، دل در گرو مسئلهی فلسطین دارند و رهبران آکپارتی در وزنکشیهای نزدیکی که میان احزاب این کشور جریان دارد، روی این کارت حساب ویژهای باز میکنند. از این رو است که در جنگ 2020 فلسطین و ماجراهای قدس و محلهی شیخ جراح نیز، سیاستمداران ترک دوباره به میدان آمدند و صراحتاً از مقاومت فلسطین و تقدس قدس شریف حمایت کردند.
هدایت معادلات سیاسی ترکیه به مسیری که در آن دوری گزیدن از رژیم صهیونیستی، یک گزینهی اجتنابناپذیر باشد و روابط بینابین، دست کم در عرصهی امنیتی-نظامی-اطلاعاتی رو به افول بگذارد، گزینهی دور از دسترسی نیست، علیالخصوص که در یک چارچوب همکاری گسترده میان ایران و ترکیه، در جغرافیاها و پروندههای جدید همراه شود.
یکی از محورهایی که میتوان برای شروع همکاریهای فوقالذکر فعال کرد، فعالیت در جغرافیای قبرس شمالی است. قبرس شمالی، یک جمهوری خود خوانده است که تا امروز تنها توسط ترکیه به رسمیت شناخته شده است. همکاری با ترکیه بر سر راه انداختن موجی برای به رسمیت شناختن این کشور، میتواند جواب محکمی به موج عادیسازیهای انجام شده باشد. مشارکت در این روند، برای جمهوری اسلامی ایران به هدف استقرار علیه رژیم صهیونیستی خواهد بود. ضمن آنکه این اتفاق میتواند روی فعالیتهای اتحادیهی گازی مدیترانهی شرقی، که رقیب روسیه در تأمین گاز اروپا است، نیز تأثیر بگذارد و به این بهانه، روسیه را نیز میتوان با این روند همراه کرد. استقرار اقتصادی-سیاسی ایران در قبرس شمالی، به همراه فعالیتهای نظامی-اطلاعاتی پنهان میتواند توازن را به میدان منازعه میان ایران و رژیم صهیونیستی برگرداند و کار را برای این رژیم در مدیترانه سخت کند. علاوه بر اینکه موقعیت راهبردی قبرس در دریای مدیترانه، به همراه موقعیت مناسب بندر لاذقیه نسبت به این جزیره، میتواند توان راهبردی ایران در این منطقه را نیز به شدت افزایش دهد و امنیت کشتیرانی میان کشورهای عضو محور مقاومت را بهبود بخشد.
دوباره یادآوری میکنیم که یکی از انگیزههای اصلی امارات برای ورود به رابطه با رژیم صهیونیستی رقابت با ترکیه است. ورود ترکیه به این روند، باعث تضعیف خود به خودی روابط آن با رژیم خواهد شد و از این سو یکی از انگیزههای امارات برای عادیسازی روابط با رژیم را بلا وجه میکند.
فشار هدفمند به امارات متحدهی عربی
امارات متحدهی عربی در سیاست خارجی بازیگری تکرو، فرد محور، کم طاقت، و متکی به پروپاگاندا است که دارای مشکلات جمعیتی مهم و نقاط ضعف حیاتی است. طراحی و پیادهسازی یک سیاست «فشار حداکثری، دیپلماسی حداکثری» که امارات متحدهی عربی را تحت سلسلهای از فشارهای «متوالی»، «متنوع» و «حیثیتی» قرار دهد، میتواند در کنار پیش کشیدن مطالبات از پیش برنامهریزی شده و زمینههای همکاری سازنده در یک روند فشردهی دیپلماتیک، امارات متحدهی عربی را در لایهی راهبردی، به عملکرد متفاوتی از گذشته وادار کند.
برای توضیحات بیشتر در این مورد به گزارش راهبردی «خیلی دور، خیلی نزدیک» به قلم نگارنده، که در تیرماه 1400 در اندیشکدهی مرصاد منتشر شده است، مراجعه شود.
اتمام حجت با همسایگان
پیشتر ذکر کردیم که پررنگ کردن مسئلهی «تهدید ایران» توسط همسایههای کشورمان برای برقراری روابط با رژیم صهیونیستی، یک آدرس غلط از طرف آنها بوده و هست و باید در هر مورد بدون توجه به آنچه در رسانهها برجسته میکنند، انگیزههای داخلی و خارجی پنهان آنها را جست. باید اینجا تأکید کنیم، اینکه نیت کشورهای همسایه از برقراری روابط چیزی غیر از مقابله با کشورمان باشد، از خطرناکی حضور رژیم صهیونیستی در مرزهای ما نمیکاهد. استقرار رژیم صهیونیستی در مرزهای ما، زمینه را برای انجام انواع عملیاتها اطلاعاتی، جاسوسی، امنیتی، ترور و خرابکاری آماده میکند.
باید همسایههای خود را از عواقبی که رفتارهای غیر قابل کنترل رژیم صهیونیستی میتواند برای آنها داشته باشد مطلع کنیم و با تعریف یک چهارچوب مشخص، سطح هزینهای که کشورهای همسایه برای ایجاد زمینه جهت فعالیتهای خصمانه رژیم صهیونیستی علیه ما، باید بپردازند را مشخص کنیم. زیرا رژیم صهیونیستی نشان داده است که از قربانی کردن طرفهای همکار خود ابایی ندارد و هزینهای که کشورهای همسایه در صورت آسیب رسیدن به کشور عزیزمان با استفاده از خاک آنها، باید بپردازند، گزاف و دردآور خواهد بود. همکاری با رژیم صهیونیستی راهی است که کشورهای همسایه ممکن است با اختیار خود وارد آن شوند و از آن در مواردی سود ببرند، اما مخاطرات آن در صورت فعالیت خارج از چارچوب رژیم صهیونیستی، بیش از همه متوجه کشورهایی است که پای این رژیم را به منطقهی ما بازکردهاند.
البته باید اولویتهای داخلی و بینالمللی همسایگان خود را نیز درک کنیم و در راستای نیل به اهدافی که مدنظر دارند، از طریق تعریف دستورکارهایی که منافع دو طرف را در نظر میگیرد، جایگزینی قابلتأمل برای آنها ارائه کنیم.
تدوین یک چهارچوب هزینهای برای اقداماتی که با بهرهگیری از خاک همسایگان، علیه امنیت ملی ایران انجام شود و ابلاغ آن، صورت عملی این توصیه است.
البته قابل پیشبینی بودن موضع ایران با ارائهی چهارچوب هزینهای، در همهی موارد مفید نیست. به نظر میرسد پیگیری این طرح در مورد اقلیم کردستان عراق و آذربایجان سودمند است، ولی در مقابل امارات متحدهی عربی سودمند نیست و ابهام در موضع ایران، در صورت تخطی از خط قرمزها، در مقابل امارات مفیدتر است.
اجماع سازی در جهان اسلام با تأکید بر مسئلهی فلسطین
برقراری رابطهی عادی با رژیم صهیونیستی باید نکوهش شود. درست است که هر یک از اردوگاههای مؤثر منطقهای راهحل خاصی برای حل قضیهی فلسطین مدنظر دارند که ممکن است با راهحل موردنظر جمهوری اسلامی ایران متفاوت باشد، اما راهی که امارات متحدهی عربی و کشورهای پیرو آن انتخاب کردند، به قطع و یقین خلاف تمام پیشنهادهای موجود است.
بدیهی است که پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران برای برگزاری رفراندوم میان تمام ساکنان اصلی و رانده شدهی سرزمین فلسطین برای تعیین سرنوشت این سرزمین، فاصلهی زیادی با شیوهی تفکر عادی سازان و اردوگاه فکریشان دارد. اما باید دانست که طرح صلح عربی و پیشنهاد تشکیل دو کشور نیز که موردحمایت بسیاری از کشورها جهان است در صورت رونق گرفتن عادیسازی، بلا موضوع خواهد شد. ایدهی ابتکار صلح عربی سال 2002 به رژیم صهیونیستی نوید عادیسازی و پذیرش کامل توسط دول منطقه را در قبال خروج کامل از سرزمینهای اشغالی در سال 1967 میداد. دو اهرم فشار در دست کشورهایی که راهحل دو دولت را پیگیری میکردند، برای پیشبرد این طرح وجود داشت:
- به رسمیت شناخته شدن گسترده رژیم صهیونیستی توسط اعراب در صورت به وقوع پیوست راهحل دو دولت
- چشمانداز همکاریهای تجاری و اقتصادی میان کشورها پسازآن
بدون این دو اهرم فشار، رژیم صهیونیستی اندک امتیازی به فلسطینیان در مورد مسائل ارضی و حاکمیتی نخواهد داد. اکنون و با عادیسازیهایی که سال گذشته انجام گرفت، رژیم صهیونیستی و طرفدارانش میتوانند بهصورت قانعکنندهای ادعا کنند که این رژیم برای به رسمیت شناخته شدن نیازی به دادن امتیازات ارضی ندارد.
از این رو میتوان ادعا کرد حداقل روی کاغذ، طرحهایی که اکثریت قریب به اتفاق جهان اسلام و بسیاری از کشورهای غربی از آن حمایت میکردند با موج عادیسازیها در خطر قرار گرفته است و آیندهی مسئلهی فلسطین را بیشازپیش تهدید میکند. پتانسیل این امر برای اجماعسازی علیه کشورهای عادیساز، میتواند بر هزینهی این کار بیفزاید و از پیوستن کشورهای دیگر عربی و اسلامی به این روند جلوگیری کند. چه اینکه برخی از کشورها نظیر سودان و مغرب با سبک سنگین کردن هزینه-فایده وارد این روند شدند اگر هزینهی عادیسازی در آن زمان بالا میبود، چهبسا برای به دست آوردن امتیازهای مدنظر خود صبر بیشتری به خرج میدادند و وارد این بازی نمیشدند.[restrict]
دیدگاهتان را بنویسید